گروهى به رهبرى عبداللّه ابن سبا (كه يهودى و عامل تفرقه در ميان مسلمانان بود) با توجّه به اخبار غيبى امير المومنين عليه السلام، و معجزات و كرامات وقدرت بازوى آن رهبر نمونه، راه غلو وافراط را در پيش گرفتند، و گفتند:على خداست.و عبّداللّه سبا، در حضور حضرت امير المومنين عليه السلام گفت:تو او هستى، تو او هستى، تو او هستى.امام على عليه السلام هرچه با آنان بحث كرد و آنها را بر حَذَر داشت، از انحرافات خود دست نكشيدند بناچار دستور دستگيرى آنها را صادر كرد. (108)در وسائل الشّيعه نقل شد:امام على عليه السلام عبداللّه سبا را زندانى، و سه روز او را به توبه راهنمائى كرد، وقتى اءثر نداشت، او را در آتش سوزاند. (109)در فرائد السمطين نقل شد كه با وساطت ابن عباس به ايران تبعيد شد. (110)
2 سوزاندن قوم «زطّ» كه على عليه السلام را خدامىخواندند
گروهى حدود 70 نفر از قوم «زطّ» كه از هند به ايران آمده و سپس با امام آشنا شدند باتوجه به معجزات و كرامات حضرت امير المومنين عليه السلام به خصوص با شنيدن اخبار غيبى نسبت به خوارج، خطاب به امام گفتند:«تو خدا هستى.»امام على عليه السلام تلاش فراوان كرد تا از عقيده خود دست بردارند، امّا آنها در انحرافات عقيدتى خود اصرار ورزيدند.هر روز جلوى مسجد كوفه جمع مى شدند و مى گفتند:«على خدا و روزى دهنده ماست.»قنبر اجتماع آنها را به حضرت امير المومنين عليه السلام گزارش داد،امام آنها رابه حضور طلبيد و فراوان نصيحت كرد، امّا آنها نپذيرفتند.سرانجام آنها را در آتش سوزاند. (111)
3 تفسير صحيح قضا و قَدَر و نفى جبر گرائى
قضا و قَدَر حق است، معنى لغوى قضا «حُكم» و «قَدَر» به معنى «اندازه» است.اگر بگويند:هر واقعه اى به قضاى الهى است،يعنى به حُكم خدا واقع شده،و اگر بگويند:به قَدَر الهى است،يعنى باندازه اى مشخّص است.مثلا در چه زمان و مكان باشد،و كوچكى و بزرگى جثّه و اعضاء و جوارح هر يك داراى اندازه اى است، كه خدا معيّن فرموده است،و اينكه برخى شُبهه مى كنند كه همه چيز مطابق سرنوشت، و دستورى است كه خداى تعالى از پيش، معيّن فرمود و بايد همان واقع شود و نتيجه مى گيرند كه:بنابر اين مردم مجبورند،حرف درستى نيست.قضا و قَدَر، عامل مجبور شدن ما نيست،زيرا خداوند مختار بودن ما را هم مقدّر فرموده است.از اصبغ بن نباته روايت شد كه گفت:امير المومنين عليه السلام از نزد ديوارى كه كج شده و در حال سقوط بود به سوى ديوارى ديگر رفت.شخصى به امام على عليه السلام گفت:يا امير المومنين عليه السلام از قضاى خدا مى گريزى؟حضرت فرمود:از «قضاى» خدا به سوى «قَدَر» خداى عَزَّوَجلَّ مى گريزم.يعنى از قضائى به قضاء ديگر، و از سرنوشتى به سرنوشت ديگر، فرار مى كنم كه هر دو، تقدير خداوند است و من در انتخاب هر دو آزاد و مختار هستم. (112)