گستره قرآن - گستره قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گستره قرآن - نسخه متنی

عبدالحسین خسروپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گستره قرآن

عبدالحسين خسروپناه*

مسئله قلمرو قرآن و گستره آيات الهى از مهم‏ترين پرسش‏هاى دنياى معاصر است و اينكه آيا قلمرو دين، حداقلى است يا حداكثرى؟ يعنى آيا قرآن مجيد به تمام ابعاد و جوانب زندگى بشرى پرداخته است يا فقط به بعد آخرتى توجه دارد؟ آيا قرآن، افزون بر بيان اهداف زيستن، در زمينه روش‏هاى زندگى و معيشت آدمى، اظهار نظر كرده است؟ آيا در مسائل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى و به‏طور كلى علوم انسانى وارد مى‏شود؟ در عرصه علوم طبيعى چطور؟

بى‏شك، مراجعه به قرآن و بررسى تحليلى آيات الهى بهترين روش تعيين قلمرو قرآن به شمار مى‏آيد؛ لكن نه با رويكرد اهل حديث و ظاهرگرايان كه بدون بهره‏ورى از ابزار عقل و استمداد از گفتمان نظام قرآنى به تفسير ظاهر آيات اقدام كرده، گرفتار تشبيه و تجسيم شدند. همچنين نه با رويكرد هرمنوتيك فلسفى كه متون دينى را صامت شمرده يا تفسير به رأى را تئوريزه كردند و با استمداد از افق معنايى و پيش فرض‏هاى تحميلى مفسّر به تفسير قرآن پرداخته‏اند. رويكرد تفسير قرآن به قرآن و روايات و تفسير نصوص دينى با يكديگر و با بديهيات عقلى، رويكرد برگزيده جهت تعيين قلمرو قرآن و رهيافت پاسخ‏يابى به پرسش‏هاى پيش‏گفته است. بنابراين، روش برون قرآنى با رويكردهاى عقلى محض، انسان‏شناسى تجربى، كاركردگرايى يا آزمون‏پذيرى و بسط تاريخى دين، نمى‏تواند گستره قرآن را به طور كامل مشخص سازد و تنها بخشى‏هايى از دامنه قرآن را تعيين مى‏كند. حاصل سخن آنكه، قرآن مانند هر متن ديگرى، بهتر از ديگران در معرفى خود و قلمروش توانمند است. هر چند، عقل به عنوان چراغ فهم مسايل و آيات و روايات، مفتاح و مصباح فرايند اين پژوهش است.

قلمرو دين نزد متفكران اسلامى

متفكران اسلامى با بهره‏گيرى از روش‏هاى پيش گفته، فرضيه‏ها و رويكردهاى متنوعى را در قلمرو دين بيان ساخته‏اند كه به يك لحاظ به قلمرو حداقلى و قلمرو حداكثرى و اعتدالى تقسيم‏پذير است. قلمرو حداقلى، تنها معنويت و رابطه انسان با خدا را وظيفه و كاركرد دين مى‏داند و قلمرو حداكثرى، علاوه بر انتظار پيش‏گفته، هر گونه نياز دنيوى و اخروى، خُرد و كلان را به دين نسبت مى‏دهد. قلمرو اعتدالى با تفكيك ميان متون وحيانى و ساير منابع بشرى، وظيفه اصلى دين را هدايت و سعادت انسان‏ها و آنچه به اين دو وابسته‏اند، معرفى مى‏كند. بنابراين، دين، نه تنها در آبادانى آخرت نقش دارد، آبادانى دنيا را نيز مورد تأكيد قرار مى‏دهد؛ هر چند، عقل و تجربه و ساير ابزار معرفتى بشر در سازندگى دنيا موءثرند.

به عبارت ديگر، پنج ديدگاه در پرسش از چيستى قلمرو دين، در ميان متفكران اسلامى مطرح شده است:

الف. ديدگاه برگزيده و روشمند:

اين ديدگاه با روش جمع درون و برون متون دينى بر اين باور است كه متون دينى علاوه بر آباد كردن آخرت، به تأمين پاره‏اى از نيازهاى دنيايى نيز مى‏پردازد؛ پاره‏اى از نيازهاى سياسى، حقوقى، اقتصادى، مديريتى، فرهنگى، اخلاقى، عبادى و غيره توسط قرآن و سنت تأمين مى‏شود؛ هر چند، تحقق سعادت دنيايى و آخرتى در گرو التزام عقيدتى و عملى مسئولان نظام حاكم بر جامعه و يكايك افراد بشرى است. اين ديدگاه كه به نظريه انتظار اعتدالى شناخته مى‏شود. بهره‏گيرى از عقل و تجربه و تاريخ و شهود در ساختن و آبادانى دنيا موءثر است. اين ديدگاه همان نظريه قلمرو اعتدالى و ديدگاه اسلام جامع‏نگر است كه بسيارى از فلاسفه و متكلمان پيشين و معاصر آن را باور دارند.

ب. نظريه اول قلمرو حداكثرى دين:

طبق اين ديدگاه، دين به تمام نيازهاى دنيايى و آخرتى پاسخ مى‏دهد و همه مسائل علمى و عملى را حل مى‏كند. دين و متون دينى، بدون نياز به بهره‏گيرى از عقل و تجربه و با استمداد از ظواهر و بطون قرآن به كليات و جزئيات مسايل دنيايى و آخرت پاسخ مى‏دهد.1

اين ديدگاه با ادله عقلى و نقلى مردود مى‏گردد؛ زيرا آيات و روايات، وظيفه قرآن و سنت را هدايت و سعادت انسان‏ها ـ نه رفع تمام نيازهاى آنها ـ دانسته، بر بهره‏گيرى از عقل و تجربه تأكيد مى‏ورزد.

ج: ديدگاه دوم قلمرو حداكثرى دين:

دين به تمام نيازهاى آخرت و تمام كليات نيازهاى دنيوى در همه زمينه‏هاى فردى و اجتماعى پاسخ مى‏دهد و با توجه به اينكه عقل از منابع دين به شمار مى‏آيد، مى‏توان ساير نيازهاى جزئى دنيوى را از طريق اجتهاد در كليات به دست آورد. مثلاً از آيات مربوط به طبيعيات مانند ستاره‏شناسى، انسان‏شناسى، كشاورزى، دريانوردى، طبابت و با بهره‏گيرى از قواعد اجتهاد مى‏توان به استنباط مسايل جزئى در علوم طبيعى دست يافت؛ همان گونه كه عالمان علم اصول با بهره‏گيرى از روايت لاتنقض اليقين بالشك مسايل جزئى زيادى را استنباط كردند و كتاب‏هاى فراوانى در باب استصحاب نوشتند.2

اين نظريه در حد يك فرضيه و ادعا قابل طرح است، اما اثبات آن با دلايل عقلى و نقلى آسان نيست و مقايسه آيات طبيعت‏شناختى با حديث استصحاب، از نوع استدلال تمثيلى است و مدعاى پيش‏گفته را ثابت نمى‏كند.

د. ديدگاه سوم انتظار حداكثرى دين:

پاره‏اى از متفكران مسلمان با رويكرد ايدئولوژى گرايانه و دنياگرايانه افراطى به نقش و كاركرد مذهب بر جنبه حقوقى و عدالت اجتماعى بسنده نكرده و از نقش دين در تأمين رفاه مادى و بهبود در وضع معيشتى و آبادانى دنيا و بهره مندى از مواهب طبيعى نيز سخن گفته‏اند.

اين نظريه از سوى برخى مصلحان اجتماعى مسلمان و متجدّدان معاصر در قرن اخير به‏ويژه دكتر شريعتى و مهندس بازرگان (نظريه متقدم) مطرح گشته است. اين شخصيت‏ها بر اين باورند كه اسلام، افزون بر دعوت به توسعه و بهره‏مندى از عقل و طبيعت، مدل ايدئولوژيكى و طرح و برنامه‏ريزى جهت توسعه و سازندگى دنيايى و حتى قوانين علمى مانند قوانين ترموديناميك را ارائه كرده است.

رويكرد پيش‏گفته براى جان دادن به دين و حضور علمى و اجتماعى اسلام از سوى روشنفكران معاصر طرح گرديد؛ اما پيش از آنكه ادعاى آنها، مدلّل و استدلالى باشد، آميخته با پيش‏فرض‏ها و پيش‏داورى‏ها و تفسير به رأى‏ها بوده است؛ يعنى روشنفكرى كه گرايش جامعه‏شناختى يا مهندسى داشته، آراء و انظار متفكران آن رشته را بدون رعايت ضوابط هرمنوتيكى و روش‏هاى تفسيرى بر آيات فراوان تطبيق كرده، مدعيات دانشمندان را به دين نسبت مى‏دادند. بى‏اعتمادى به آيات قرآن بر اثر تحولات علمى و ارائه فرضيه‏هاى جديد، مهم‏ترين پيامد منفى اين نظريه است. علاوه بر اينكه چنين برداشت‏هاى دنياگرايانه از متون دينى، روشمندانه نيست.

هـ. ديدگاه قلمرو حداقلى دين:

گروهى قلمرو دين و انتظار از دين را به مسايل عبادى و تنظيم رابطه انسان با خدا و آبادانى آخرت محدود ساختند و در مقابل ديدگاه سوم انتظار حداكثرى دين، با رويكرد ايدئولوژى‏گرايانه و دنياگرايانه مخالفت ورزيدند. مهندس بازرگان در دوره متأخر به اين رويكرد روى آورد. وى براى اثبات ادعاى خود همانند رويكرد نخستش به آيات قرآن و پاره‏اى شواهد تاريخى تمسك ورزيد؛3 در حالى‏كه اين ديدگاه نيز روشمندانه و با بهره‏گيرى از اصول تفسيرى و هرمنوتيكى به دست نيامده و كاملاً تأثيرپذيرى آن از پيش‏داورى‏ها و آسيب‏هاى اجتماعى آن روزگار هويدا است. به همين دليل، بدون توجه به حاكميت نبوى و علوى و آيات مربوط به امر به معروف و نهى از منكر و آيات جهاد و آيات و روايات معاملات و روابط اجتماعى به اين ديدگاه گرايش يافته است.

شايان ذكر است كه برخى از نويسندگان ديگر براى اثبات اين ادعا از مبادى ديگر و روش‏هاى غيرمتنى (متون دينى) بهره گرفته‏اند. نظريه ذاتيات و عرضيات اسلام مبناى دين حداقلى شده است. بنابراين، ذات اسلام و هدف اصلى آن، آباد كردن آخرت انسان‏ها است و دستورات و آموزه‏هاى ديگر قرآن و سنت، مانند سفارش‏هاى بهداشتى، روانى، مسايل اقتصادى، سياسى و فرهنگى عرضيات دين اسلام‏اند و هدف اصلى دين به شمار نمى‏آيند.4 اين رويكرد هم با دلايل عقلى و نقلى ناسازگار است. براى اينكه گرچه هدف نهايى اسلام و غرض اصلى شارع مقدس، سعادت و كمال انسان‏ها است، اما دستورات اسلام در حوزه امور فردى و اجتماعى مقدمه اساسى براى رسيدن به غرض پيش‏گفته است. بنابراين، با پذيرش مقدمى بودن پاره‏اى از آموزه‏هاى اسلام نمى‏توان دين را حداقلى كرد؛ زيرا طريقيت و وسيله بودن اين دسته از دستورات الهى، براى رسيدن به هدف و غرض شارع مقدس موضوعيت دارد. از مباحث گذشته، بطلان ادعاى برخى روشنفكران دينى همچون اقبال لاهورى در احياى تفكر دينى و محمد مبارك در نظام الاسلام، الحكم الدوله مبنى بر انكار هر گونه طرح و برنامه زندگى در دين اسلام روشن مى‏گردد. اين طايفه بر اين باورند كه اسلام تنها به تشويق و ترغيب مردم در بهره‏گيرى از مواهب طبيعى و تأكيد بر عقل پذيرى به جريان توسعه‏سازى دنيا پرداخته است؛ اما توصيه و روشى ارائه ننموده است. بطلان اين نظريه با مراجعه به قرآن و سنت و بيان احكام مختلف اجتماعى اعم از اقتصادى، سياسى، تربيتى و... آشكار مى‏شود. پس متون دينى اسلام، علاوه بر تأكيد بر بهره‏گيرى از عقل و تجربه، احكام اجتماعى و دنيايى را نيز بيان كرده است.

نظريه قلمرو حداكثرى قرآن

پاره‏اى از نويسندگان با استمداد از آيات قرآن، فرضيه حداكثرى را ادعا كرده‏اند. براساس اين آيات، تمام علوم بشرى اعم از علوم عقلى، تجربى، نقلى و شهودى را با تمام جزئيات ودقايق آنها و همه نيازهاى دنيوى و اخروى انسان‏ها را به قرآن مستند ساخته‏اند. البته تقريرهاى ديگرى را نيز از قلمرو حداكثرى ـ مانند استناد كليات تمام علوم به قرآن ـ ارائه داده‏اند. اينك به بررسى و تحليل اين آيات مى‏پردازيم.

1. و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شى‏ء (نحل / 89)

«و بر تو كتاب را فرود آورديم؛ در حالى كه روشن‏كننده هر چيز است. »

فيض كاشانى در تفسير صافى، جلال الدين سيوطى در الاتقان، قلمرو حداكثرى قرآن را بر اساس آيه شريفه پيش‏گفته پذيرفته‏اند، و آلوسى در روح المعانى، اين رويكرد را به پاره‏اى از بزرگان نسبت مى‏دهد و طبرسى در مجمع البيان، اين نظريه را در حد احتمال مى‏پذيرد.5

بيشتر مفسران، ديدگاه فوق را نپذيرفته و قلمرو حداكثرى قرآن را به ساحت هدايت و سعادت انسان‏ها محدود كرده‏اند.

علامه طباطبايى در تفسير الميزان (ذيل آيه 38 انعام) بر اين باور است كه شأن قرآن، هدايتگرى براى عموم انسان‏ها است، پس مقصود از «كل شى‏ء» تمام چيزهايى است كه به امر هدايت بازگردند؛ از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصه‏ها و موعظه‏هايى كه مردم در هدايتشان به آنها نياز دارند. دلالت لفظى قرآن تنها بيان‏كننده همه اين امور است و كلمه «هدى و رحمة» در آيه شريفه موءيد اين تفسير است.6 شيخ طوسى و طبرسى نيز «لكل شى‏ء» را در امور دينى برگرفته از نص پيامبر و امامان معنا كرده‏اند.7 و اگر پاره‏اى از مفسران، شى‏ء را به امور دنيا و آخرت تعميم داده‏اند، احكام و معارف و آداب و رسوم برگرفته از كتاب و سنت را اراده كرده‏اند.8 مفسران اهل سنت نيز همانند مفسران شيعه، آيه شريفه را به علوم دينى منحصر كرده و علوم غيردينى را از دايره بحث خارج ساخته‏اند.9

طرفداران نظريه قلمرو حداكثرى قرآن، روايات ائمه اطهار(ع) و تفسير خود را از آيه 89 سوره نحل موءيّد ساخته‏اند. براى نمونه، امام صادق(ع) ـبه نقل از حماد لحام‏ـ فرمودند كه علم به آسمان‏ها و زمين و بهشت و جهنم و بين آنها را مى‏دانيم و همه آ ن علوم به دليل آيه تبياناً لكل شى‏ء در كتاب خدا است. اما اين دسته از روايات، منافاتى با ادعاى اكثر مفسران يعنى قلمرو حداكثرى هدايتى قرآن ندارد؛ زيرا شايد حقايق فراوانى در قرآن باشد كه با دلالت التزامى و اشارات و باطن‏هاى قرآنى تحصيل گردد و يا اينكه با بهره‏گيرى از اهل ذكر و امامان معصوم(ع) و روش‏هاى مذكور در قرآن ـ مانند تعقّل و شهود و تقوا ـ حقايق غيرهدايتى هم دريافت شود.

2. مافرّطنا فى الكتاب من شرع (انعام / 38)

«هيچ چيزى را در قرآن فروگذار نكرديم. »

فيض كاشانى در تفسير صافى و آلوسى در روح المعانى، قلمرو حداكثرى قرآن را از اين آيه استفاده كرده‏اند.10

شيخ طوسى، طبرسى و علامه طباطبايى، دو احتمال را درباره معناى كتاب ذكر كرده‏اند: احتمال نخست آنكه مقصود از كتاب، لوح محفوظ و احتمال دوم، قرآن است. تفسير كتاب به لوح محفوظ مربوط به علم الهى و از بحث قلمرو قرآن خارج است و تفسير دوم كه در دامنه اين بحث قرار مى‏گيرد ـ به گفته بيشتر مفسران و به قرينه اهداف قرآن ـ به امور دينى اختصاص دارد.11

خلاصه سخن آنكه با استمداد از دلالت لفظى و ظاهرى قرآن و با بهره‏گيرى از قواعد عربى، نمى‏توان تمام حقايق را به تفصيل از قرآن استخراج كرد؛ البته روش‏هاى كسب معرفت در قرآن، راه‏هاى كشف بسيارى از حقايق را براى جويندگان روشن مى‏سازد و يا با استفاده از كلام معصومان (ع) به باطن قرآن دست يافت.

آيه لارطب و لايابس الاّ فى الكتاب مبين (انعام / 59) بر لوح محفوظ و علم خداوند متعال دلالت دارد.12 آيه اكمال دين در سوره مائده آيه 3، بدون تعيين قلمرو دين، از كمال دين گزارش مى‏دهد. يعنى خداوند سبحان تا زمان حجة الوداع، تمام اركان دين مانند عقايد، نماز، روزه، حج، زكات، جهاد و... را تشريع و به مردم ابلاغ كرده است.

علامه طباطبايى در تفسير آيه اكمال دين مى‏نويسد:

اسلام عبارت است از مجموعه آنچه از ناحيه خداوند سبحان نازل شده تا بندگان، او را بدان عبادت كنند؛ زيرا دين از جهت عمل، بر ولايت الهى، ولايت رسول و ولايت صاحبان امر مشتمل است و ولايتِ خداوند يعنى تدبير او با دين براى امور بندگان، جز به ولايت رسول تمام نمى‏شود و ولايت رسول نيز فقط به ولايت امامان تمام خواهد شد؛ ولايتى كه تدبير امور امت دينى را به اذن الله عهده‏دار است؛ زيرا خداوند متعال مى‏فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم. پس با جريان غدير و ولايت امامان (ع) تمام معارف دينى كمال يافت و نعمت ولايت بر مردم تمام شد و ولايت، به معناى اداره امور دين و تدبير الهى آنها است.13

نظريه قلمرو حداقلى قرآن

نظريه قلمرو حداقلى در مقابل ديدگاه قلمرو حداكثرى از سوى پاره‏اى از روشنفكران سكولار معاصر مطرح گرديد. صاحبان اين ديدگاه، عرف‏گرايى و سكولاريزم را به مثابه ايدئولوژى و جهان‏بينى خاصى تبليغ كرده و بر جدا انگارى دين از عرصه‏هاى گوناگون اجتماعى اعم از سياسى، اقتصادى و... اصرار ورزيدند. اين طايفه، ميراث‏خوار سكولاريزم در جهان مسيحيت‏اند كه نظريه حداقلى را بر قرآن تحميل كرده‏اند؛ هر چند اين پديده در مغرب زمين هم بيش از آنكه مدلّل باشد، معلّل به رفتار خشن كليسا و فساد مالى و اخلاقى كشيشان و نهضت رفرميسم و فقر و ناتوانى كليسا در پاسخ به شبهات كلامى و فلسفى و رشد علم و صنعت بوده است.14

ديدگاه قلمرو حداقلى قرآن، با دلايل عقلى و نقلى ذيل آسيب مى‏پذيرد:

1. با توجه به رابطه تكوينى دنيا و آخرت و اينكه ثواب و عقاب آخرتى انسان‏ها، عين يا نتيجه اعمال دنيايى آنها است، ناگزير بايد پيوند دين و دنيا را نيز پذيرفت؛ زيرا هر عملى در دنيا، در سعادت و شقاوت آخرتى انسان اثر مى‏گذارد؛ پس اعمال فردى و اجتماعى انسان‏ها در آبادانى يا تخريب آخرت موءثر است، حال اگر دين، به اعمال فردى و اجتماعى دنياى آدميان نپردازد، آبادانى انسانى و به تبع، آبادانى آخرت او را نيز رها ساخته است. از آن رو كه دين با آخرت انسان‏ها پيوند دارد، به‏ناچار با دنياى فردى و اجتماعى آنها نيز ارتباط عميق مى‏يابد.

2. سكولاريزم از بنيادى‏هاى فكرى مانند انسان‏محورى به جاى خدامحورى و نسبى‏گرايى به جاى واقع‏گرايى بهره مى‏گيرد؛ در حالى‏كه اسلام با حفظ مبانى خدامحورى و واقع‏گرايى، با شدت و حدّت، مخالف سكولاريزم و قلمرو حداقلى قرآن است.

3. آيات و رواياتى كه بيانگر اهداف و احكام اقتصادى، سياسى، تربيتى، حقوقى، اخلاقى و... هستند و مستقيم يا غيرمستقيم پيوند ميان دين و امور اجتماعى را نشان مى‏دهند، دليل ديگرى بر نفى قلمرو حداقلى قرآن و عدم انحصار آن در امور اخروى، وجود آيات اجتماعى و دنيوى اسلام است.

4. تاريخ اسلام و سيره عملى پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و حضور آنها در عرصه‏هاى گوناگون سياسى، نظامى و برنامه‏هاى قضايى، اقتصادى، مديريتى و... قلمرو اعتدالى دين و قرآن و پيوند دين و دنيا را محكم‏تر نشان مى‏دهد و جداانگارى دين از دنيا و قلمرو حداقلى قرآن را نفى مى‏كند.

نظريه قلمرو اعتدالى قرآن

روش‏شناسى و منطق فهم قرآن با بهره‏گيرى از دلالت‏هاى مطابقى و التزامى و بدون تحميل پيش‏فرض‏ها و پيش‏دانسته‏هاى مفسر، قلمرو اعتدالى قرآن را تأييد مى‏كند، لكن اگر استنباط و اصطياد از نصوص قرآنى به صورت موضوع و علم محور انجام گيرد، ادعاى قلمرو اعتدالى قرآن، واضح‏تر استنتاج مى‏شود. اكنون با همين شيوه، نظريه پذيرفته شده، تبيين مى‏گردد.

1. آيات فراوانى در قرآن، موءمنان را به وجوب تحصيل علم دعوت كرده، خداشناسى، 15 فرجام‏شناسى، 16 راهنماشناسى، 17 دنياشناسى18 مطالعه نظام آفرينش، شگفتى‏هاى خلقت، احوال و آثار موجودات و چگونگى پيدايش آنها و به طور كلى، شناخت آيات آفاقى و انفسى ـ مانند دعوت به نگريستن آسمان، ستارگان، زمين، كوه‏ها، گياهان، آفرينش شتر، سير در زمين، اختلاف شب و روز، حركت كشتى‏ها و... را توصيه مى‏كند19 و ترك تفكر را سرزنش مى‏نمايد.20

2. پاره‏اى از آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) به بيان گزاره‏هاى علمى در عرصه علوم طبيعى پرداخته‏اند كه از جمله مى‏توان به بهداشت روانى خانواده،21 بهداشت روانى فرد،22 بهداشت روانى اجتماعى،23 آسيب‏هاى روانى اجتماعى،24 جنين‏شناسى،25 ومراحل هفت گانه پيدايش و تكامل جنين،26 آسمان‏هاى بى‏ستون،27 آفرينش آسمان پس از مرحله دود بودن،28 آفرينش هر جنبده از آب،29 وضعيت ابرها در آسمان و قطعه قطعه در آمدن آنها و نزول قطعات باران،30 آسمان داراى برج‏ها،31 خروج زنده از مرده و مرده از زنده،32 حركت كوه‏هاى به ظاهر ساكن،33 هفت آسمان و طبقات منظم آن،34 گردش ماه و خورشيد در مدت معين،35 خبر از منافع آهن و چارپايان،36 زوجيت تمام اشياى عالم،37 پيوستگى آسمان‏ها و زمين و جداسازى آنها،38 برانگيزاندن ابرها به وسيله بادها و زنده كردن سرزمين‏هاى خشك،39 هدفمندى جهان طبيعت،40 هدايتگرى ستارگان در تاريكى شب،41 نظم و اتقان و استحكام شب و روز و آفرينش آسمان و زمين،42 تأكيد متون اسلامى بر كشاورزى و نقش موءثر آن در پيشرفت مسلمين43...

حضرت على (ع) در اهميت دادن به امر كشاورزى، به مالك اشتر مى‏فرمايد:

اگر كشاورزان از سنگينى ماليات يا رسيدن آفات يا خشك شدن چشمه‏ها يا كمى باران يا دگرگونى زمين بر اثر آب‏گرفتگى و فساد و يا تشنگى بسيار براى زراعت و فاسد شدن به تو شكايت آوردند، ماليات را به مقدارى كه حال آنها بهبود يابد، تخفيف بده.44

دانش پزشكى نيز با توصيه‏هاى درمانى و دارويى ائمه گسترش يافت. شالوده پزشكى در احاديث نبوى در عناوين الطب النبوى يا طب النبى و احاديث ولوى با عناوين طب الرضا و طب الصادق وجود داشت.45

3. گستردگى قلمرو قرآن و سنت در عرصه علوم انسانى بيش از عرصه علوم طبيعى است؛ زيرا علوم انسانى با اهداف دين و مقاصد شريعت قرابت بيشترى دارد.

گرچه متخصصان، روش‏شناسى استنباط نظام‏هاى اجتماعى اسلام ـ مانند نظام اقتصادى، تربيتى، سياسى، مديريتى و غيره ـ را با بهره‏گيرى از عقل و تجربه به دست مى‏آورند؛ و همچنين علوم تجربى اقتصادى، سياسى، تربيتى و... كه بيانگر روابط بين پديده‏هاى اجتماعى‏اند با روش تجربى و نمونه‏بردارى و پيمايشى و آمايشى انجام مى‏پذيرد، لكن بايدها و نبايدهاى اقتصادى، سياسى، تربيتى و ساير علوم اجتماعى در فقه الاجتماع قرآن و سنت به صورت حداكثرى قابل اصطيادند.

مبانى و پيش‏فرض‏هاى فلسفى و متافيزيكى اين علوم نيز از مباحث كلامى اسلام قابل استخراج است.46

4. اركان اسلام عبارتند از عقايد و اخلاق و فقه كه به طور حداكثرى در قرآن و سنت بيان شده است.

خلاصه سخن آنكه قرآن با تفسير و تبيين سنت نسبت به پاره‏اى از نيازهاى بشرى مانند اعتقادات و احكام و اخلاق به صورت حداكثرى پرداخته، يعنى هيچ فعلى اخلاقى، فقهى نيست كه حكم شرعى آن در قرآن و سنت به صورت نص عام يا نص خاص بيان نشده باشد و همچنين تمام اعتقادات و باورهايى كه انسان ها بايد به آنها ايمان داشته باشند، در قرآن و سنت بيان گرديده است؛ لكن بسيارى از نيازهاى ديگر انسان مانند مسايل طبيعت‏شناختى يا فلسفى به صورت حداقلى بيان شده و بخش حداكثر آن را به عقل و تجربه وانهاده است. اما علوم انسانى مانند اقتصاد و تربيت و سياست و مديريت و جامعه‏شناسى و روان‏شناسى به لحاظ ساحت‏هاى گوناگون آنها يعنى فلسفه علوم اجتماعى و انسانى، علوم تجربى و اجتماعى و انسانى، فقه و حقوق اجتماعى و انسانى قلمرو قرآنى و روايى آنها حداقلى و حداكثرى دارد. كشف روابط بين پديده‏هاى اجتماعى ـ انسانى را به عقل و تجربه و فلسفه علوم اجتماعى را به عقل سپرده‏اند؛ اما فقه و حقوق اجتماعى ـ انسانى در نصوص دينى بيان شده است.

نگارنده با توجه به ساحت‏هاى مختلف حداكثرى و حداقلىِ عرصه‏هاى قرآنى و روايى، نام قلمرو اعتدالى را برگزيده است.

* دانش آموخته حوزه علميه، دكتراى كلام اسلامى(سطح چهار حوزه) و استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.

1. ر. ك: ابوحامد غزالى، احياء علوم الدين، ج 1، ص 289 و همو، جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.

2. ر. ك: آيت الله عبدالله جوادى آملى، شريعت در آينه معرفت، انتشارات اسراء.

3. ر. ك: مهدى بازرگان، خدا و آخرت هدف بعثت انبياء.

4. ر. ك: عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى.

5. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 57؛ جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 38؛ آلوسى، روح المعانى، ج 7، ص 216؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 289.

6. محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 324 ـ 325.

7. محمد بن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 418؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 586.

8. فتح الله كاشانى، منهج الصادقين، ج 5، ص 218؛ ميرزا حسن حسينى لواسانى، حاشيه تفسير صافى، ج 1، ص 936؛ ثقفى، روان جاويد، ج 3، ص 309.

9. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 20، ص 99؛ آلوسى، روح المعانى، ج 7، ص 214 و 215.

10. فيض كاشانى، تفسير صافى، ج 1، ص 515 و آلوسى، روح المعانى، ج 4، ص 144.

11. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 12، ص 216 ـ 215؛ محمدحسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 72؛ رشيد رضا، المنار، ج 7، ص 394 ـ 395.

12. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 13، ص 11؛ امين الاسلام طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج4، ص 481؛ زمخشرى، الكشاف عن حقايق غوامض التزيل، ج 12، ص 3؛ سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 125.

13. الميزان فى تفسير القرآن، ج 5، ص 181.

14. براى اطلاع بيشتر ر. ك: عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، گفتمان دين و دنيا.

15. بقره، آيه 209 و 231 و 233 و حديد، آيه 17.

16. حديد، آيه 17 و بقره، آيه 203.

17. مائده، آيه 92.

18. حديد، آيه 30.

19. ق، آيه 6 و 8؛ غاشيه، آيه 17 ـ 20،؛عنكبوت، آيه 20؛ ذاريات، آيه 20 ـ 22؛ آل عمران، آيه 164؛ بقره، آيه 50 ـ 53.

20. انعام، آيه 50؛ بقره، آيه 219؛ اعراف، آيه 176.

21. مانند آيات مربوط به ازدواج: نحل، آيه 72؛ اعراف، آيه 189؛ بقره، آيه 187 و 221؛ نور، آيه 21، 26 و 33؛ اسراء، آيه 32.

22. مانند آيات مربوط به گذشت، صبر، دعوت به دعا و نهى از يأس و ياد خدا: نساء، آيه 99؛ حج، آيه 35؛ بقره، آيه 153؛ آل عمران، آيه 150؛ فصلت، آيه 36.

23. مانند سفارش به وحدت، اصلاح ميان مردم، ارتباط كلامى، عفو، مشورت و پرهيز از جنگ: آل عمران، آيه 103؛ نساء، آيه 35؛ الرحمن، آيه 60؛ اسراء، آيه 53؛ نساء، آيه 149؛ آل عمران، آيه 159.

24. مانند آيه‏هاى تحريم قمار، خودكشى، ديگركشى، خشونت و الكل مصرفى: نساء، آيه 29؛ بقره، آيه 155؛ هود، آيه 49 و....

25. محمد على البار، خلق الانسان بين الطب و القرآن، ص 183.

26. دهر، آيه 2؛ سجده، آيه 8؛ علق، آيه 2؛ موءمنون، آيه 14.

27. لقمان، آيه 10.

28. فصلت، آيه 11.

29. نور، آيه 45.

30. روم، آيه 48.

31. بروج، آيه 1.

32. روم، آيه 19.

33 نمل، آيه 88.

34. ملك، آيه 3 ـ 4.

35. زمر، آيه 5.

36. حديد، آيه 25 و نحل، آيه 5.

37. ذاريات، آيه 49.

38. انبياء، آيه 30.

39. فاطر، آيه 9.

40. آل عمران، آيه 191؛ انعام، آيه 73؛ انبياء، آيه 16.

41. انعام، آيه 97.

42. نمل، آيه 88؛ انبياء، آيه 22.

43. عباس قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 579؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 25 و مستدرك الوسائل، ج13، ص 460

44. نهج البلاغه، نامه 53.

45. مهدى محقق، تاريخ و اخلاق پزشكى در اسلام و ايران؛ محمود نجم آبادى، تاريخ طب در ايران پس از اسلام.

46. ر. ك: نگارنده، انتظارات بشر از دين، بخش چهارم.

/ 1