شريف رضي و انديشه هاي سياسي - اندیشه های سیاسی، اجتماعی موجود در آثار علامه شریف رضی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه های سیاسی، اجتماعی موجود در آثار علامه شریف رضی - نسخه متنی

سید ابراهیم سید علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شريف رضي و انديشه هاي سياسي


بسم الله الرحمن الرحيم

در ميان آثار علمى و تاليفات تفسيرى بر جاى مانده از علامه سيد شريف رضى دو كتاب نفيس: تلخيص البيان و حقائق التاويل را مى توان نام برد كه اين دانشمند عظيم الشان در ضمن بحث هاى تفسيرى و قرآنى خويش در اين دو كتاب، نظرات ارزنده اى در مسائل سياسى، اجتماعى اسلام نيز ارائه داده است.

البته تراجم نگاران، كتاب ديگرى بعنوان معانى القرآن به او نسبت داده اند كه اگر غير از كتاب حقايق التاويل وى باشد، چنين كتابى بدست نيامده و بيش از همين عنوان، نام و نشان ديگرى از اين كتاب داده نشده است و لذا به نظر مى رسد كه معانى القرآن همان كتاب حقائق التاويل باشد و نيز كتابى كه ايشان در تلخيص البيان، برخى مباحث تفسيرى را به كتاب كبير حواله مى نمايد و با عنوان 'كتابنا الكبير' از آن ياد مى كند بقرينه ى اينكه در همين كتاب حقائق التاويل كه تا كنون فقط، جزء پنجم آن بدست آمده و بطبع رسيده، مطالبى را به قسمت هاى ديگر همين كتاب ارجاع مى دهد با اطمينان مى توان گفت كه كتاب كبير، معانى القرآن و حقائق التاويل، يك كتاب بيش نيستند با نام هاى مختلف.

بهرحال شريف رضى 'ره' از دانشمندان مبرز جهان تشيع است كه مى توان گفت، او جلوتر از زمانش مى زيسته و داراى انديشه هاى ناب ادبى، تفسيرى، كلامى و بويژه انديشه هاى سياسى، اجتماعى در سطح بالا بوده است. شاهد اين سخن، علاوه بر كتاب عظيم نهج البلاغه كه خود گنجينه اى است كه معارف الهى، سياسى، اجتماعى، فلسفى و روانشناختى، هر چند كه محتواى اين كتاب بزرگ از خود رضى نيست بلكه مختارى است از سخنان حكمت بار اميرالمومنين على عليه السلام كه آن حضرت آنها را در مناسبت هاى گوناگون ايراد فرموده و يا نوشته است اما بدون شك، عنايات سيد مرحوم به اين بخش از بيانات اميرالمومنين "ع" كه درمايه هاى مختلف حكومت و سياست و مديريت مى باشد خود بيانگر طرز تفكر وى نيز مى تواند باشد زيرا ذوق، قريحه و استعداد هر كس در نوع عملكرد و انتخاب او جلوه مى كند.

علاوه بر اين كتاب پر ارج، در ديگر آثار سيد نيز انديشه هاى بلند و تفكرات اجتماعى والائى در زمينه ى سياست و حكومت و ديگر مسائل انسانى، به خوبى به چشم مى خورد و ما برخى از عناوين مباحث ايشان را كه در كتاب نفيس حقائق التاويل مطرح ساخته، فهرست وار اشاره مى كنيم و تا آنجا باشد به بررسى هر يك مى پردازيم.

اندك يا زياد جلوه گر شدن مسلمين در نظر مشركان و بالعكس. [ حقائق التاويل ص 32. ]

معناى نصرت الهى نسبت به مسلمانان بهنگام درگيرى با مشركان و كافران. [ همان كتاب ص 46. ]

طرح دوستى مسلمين با مشركان و كافران. [ همان كتاب ص 72. ]

وحدت پيروان اديان الهى و پرهيز از شرك در عبادت و بندگى. [ همان كتاب ص 117. ]

امت نمونه و ملت متعالى. [ همان كتاب ص 225. ]

مزاحمت ها و آزارهاى كافران و مشركان نسبت به مسلمانان. [ همان كتاب. ]

سلطه ى شيطان بر اولياء و پيروان خويش. [ حقائق التاويل ص 270. ]

خيانت برخى از اهل كتاب. [ حقائق التاويل ص 124. ]

ايجاد وحشت و دلهره توسط شياطين.

اندك يا زياد جلوه گر شدن مسلمانان در نظر مشركان و يا بعكس


اين بحث پيرامون تفسير آيه ى سيزده سوره ى آل عمران، مطرح شده كه خطاب به كافران مى گويد:

به كافران بگو كه هر چه زود، مغلوب خواهيد شد و به دوزخ رهسپار خواهيد گرديد و چه بد بستر و جايگاهى است. و در دنباله مى فرمايد:

'فد كان لكم آيه فى فئتين التقتافئه تقاتل فى سبيل الله و اخرى كافره يرونهم مثليهم راى العين و الله يويد بنصره من يشاء ان ذلك لعبره لاولى الابصار.'

ترجمه: براى شما در برخورد دو گروه، آيه ى عبرت و نشان تجربت است، گروهى در راه خدا قتال و پيكار مى كنند و گروهى ديگر كافرند كه اين گروه، آن ديگرى را آشكارا دو برابر خود مى بيند و خداوند هر كه بخواهد با نصرت و يارى خويش، تاييد مى فرمايد و در همان جريانات عبرتى است براى صاحبان بينش و بصيرت.

و در آيه ى چهل و سه و چهار سوره ى الانفال خطاب به رسول اكرم چنين مى خوانيم:

و اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لواريكهم كثيرا لفشلتم و لتنازعتم فى الامر و لكن الله سلم انه عليم بذات الصدور.

ترجمه: هنگامى كه آنان را در نظر تواند كه نشان داد هر گاه، زياد نشان مى داد شما سست مى شديد و در كارتان اختلاف و كشمكش مى كرديد ليكن خداوند به سلامت داشت كه او از درون سينه ها آگاه است.

و اذا يريكموهم اذا لتقيتم فى اعينكم قليلا و يقللكم فى اعينهم ليقضى الله امرا كان مفعولا.

ترجمه: موقعيكه آنان را در لحظات بر خورد و آغاز جنگ، در چشمان شما اندك آورد و شما را نيز در نظر آنان كم جلوه داد تا خداوند، كارى را كه مى خواهد به پايان برد، عملى سازد.

بحثى كه در اين جا مطرح مى شود آنست كه خداوند به قصد نصرت و يارى مومنان، در برخى كارهائى را كه از حيث روحى و روانى مفيد و موثر است انجام مى دهد و در جنگ هائى كه مسلمين در ركاب پيامبر اسلام "ص" داشته اند گاهى امدادهاى غيبى از سوى پروردگار، كار ساز بوه است و از جمله ى شيوه هاى امداد، آن بوده كه توجه سربازان اسلام از ظواهر امر و از ماديات به حقايق امور و معنويات معطوف شود.

به عبارت ديگر واقعيت خارجى آن بوده كه مشركان از نظر نفرات بيشتر و از بعد تجهيزات و ساز و برگ جنگى قوى تر بوده اند و اگر ملاك پيروزى نهائى همين ظواهر امر مى بود مى بايستى جنگ و پيكار به نفع كافران پايان يابد لكن از ديدگاه وحى و از نظر قرآن كثرت نفرات و فزونى تجهيزات، عاملى بيش نيستند و در اين جا عوامل ديگرى وجود دارد كه بشترين نقش بلكه نقش نهائى را كه دارند كه از آن جمله است روحيه ى سرباز و طرز تلقى او از دشمن. پس بحث اساسى در اين مورد چند نكته است:

اول: نصرت خداوندى و نزول امدادها.

دوم: چگونگى اين نصرت و كيفيت اين امدادها.

سوم: كم جلوه دادن نفرات دشمن بعنوان يك شيوه ى امدادى.

علامه شريف سيد رضى 'طاب ثراه' با طرح اقوال مختلف علما و دانشمندان اسلامى در اين زمينه تقريبا هشت قول و نظر ابراز مى دارد كه بعضى از آنها احيانا جنبه ى ادبى دارد و در مورد نصرت و نحوه ى آن هم به بيان چند احتمال مى پردازد.

نصرت و يارى خداوند متعال، گاهى با منطقى بودن حرف مومنين و باصطلاح حقانيت آنان و داشتن حجت و منطق قوى است.

و گاهى هم با عزت بخشيدن به مومنان و خوار و زبون ساختن كافران و مشترك است.

و برخى از اوقات با پيرزوى و غلبه تمام عيار.

گاهى نيز با همين سختى ديدن ها و تحمل مشقت ها و مشكلات است كه موجب ورزيدگى و سرانجام اجر و پاداش اخروى مى شود.

آرى، خداوند تعالى مسلمانان را در ميدان هاى جنگ به طرق مختلفى تاييد فرموده و مورد عنايت خويش قرار داده است:

گاهى با فرو فرستادن فرشتگان از آسمان و گاهى هم با به ياد انداختن نعمت هاى جاويدان الهى و توجه دادن مومنان به نعمات بهشتى تا بدينوسيله دل قوى بدارند و ثابت قدم در برابر دشمن ايستادگى كنند تا پيروز گردند.

و گاهى نيز خداوند با انداختن رعب و وحشت بر دل دشمنان و بيرون كشيدن آنان از برج و بارهاى محكم و تسليم بى قيد و شرط.

اما درباره ى مضمون آيه هاى ياد شده در صدر بحث و مسئله تقليل مسلمانان و مومنان در نظر مشركين و يا بعكس اقوال و نظراتى ابراز شده كه ذيلا خاطر نشان مى شود و ناگفته نماند كه ما در تقرير اقوال كه تقريبا هشت قول مى باشد به اختصار پرداخته و نظر خاص خود را هم در ضمن آورده ايم.

خداوند متعال مسلمانان را در نظر مشركان كم و اندك جلوه مى دهد تا بدينوسيله آنان مغرور كثرت جمعيت خويش شوند و دلگرم به فراوانى ساز و برگ جنگى خويش گردند. در نتيجه، مسلمانان را دست كم گيرند و همين معنى سبب هزيمت و شكست كفار شود.

مشركان پيش از آغاز جنگ و قبل از شروع درگيرى به چشم مسلمانان، كم ديده مى شوند در نتيجه مسلمين و مومنين دل و جرات بيشترى براى حمله پيدا مى كنند و بعد از آنكه در ميدان، سرگرم پيكار شدند و آثار فتح و پيروزى را ديدند متوجه كثرت جمعيت مشركين و فراوانى ساز و برگى جنگى دشمن مى شوند آنگاه به وعده هاى الهى دلگرم مى شوند كه چگونه آنان را با وصف كمى نفراتشان بر انبوه مشركين، پيروز و غالب فرمود.

خداوند متعال بطور كلى، مشركين را در نظر مسلمين، حقير، پست و كم اهميت جلوه مى دهد و همين پستى و حقارت دشمن در نظر مسلمانان كثرت نفرات و فزونى ساز و برگ جنگى دشمن را از تاثير مى اندازد.

و همانگونه كه در همين آيات تذكر داده شده و سلسله امور مزبور را نشانه هائى از تاثيرات غيبى بر امور زندگى بشر معرفى كرده است ما ملت مسلمان نيز در زندگى خود در همين برهه از حيات، ناظرى درگيرى دوفئه و گروه هستيم: گروهى مجاهد و پيكار جو در راه خدا و گروهى ديگر كافر!

و ما به راى العين ديديم كه رزمندگان اسلام و ملت غيور ايران از كثرت دشمن نهراسيدند و از فزونى اسلحه و ساز و برگ هاى نظامى ابرقدرتها و ايادى مزدورشان بيمى به خود راه ندادند و در مقاطعى به پيروزى هائى رسيدند.

خداوند متعال در همين عصر ما، دشمنان مومنان را كه قصد تعدى و تجاوز به حريم آنان داشتند آن چنان خوار و زبون ساخت كه اجساد آنان را در بيابان بسوخت و سپس سوخته آنها را به سلحشوران مومن، نشان داد و آن پيكرها در صفحه هاى تلويزيون به نمايش گذاشته شد تا بلكه عبرتى باشد براى صاحبان بصيرت.

روحيه داشتن سرباز و هدفدارى او نيز از مسائلى كه ما بعنوان درسى از قرآن عملا آموختيم و در صحنه هاى پيكار كاملا اثبات شد كه جنگ افروزان كفر پيشه، فاقد روحيه و معنويات و چون هدف ندارند، گرفتار ضعف و خود باختگى مى باشند و در مقابل، عظمت شخصيت و بالندگى سربازان اسلام را ياد مى آوريم كه چگونه در مقابل دوربين هاى فيلمبردارى افتخار مى آفرينند و بزرگى روح را مجسم مى كنند.

بنابراين همه اين مفاهيم عالى قرآنى را امت مسلمان در اين مرحله از حيات آزمودند و مضامين آيات را تحقق دوباره بخشيدند. و اما داشتن حجت و منطق نيرومند آن هم در تحليل هاى سياسى و احتجاجات بين الملل به وضوح كامل، قابل فهم مى باشد.

طرح دوستى با كافران


از مسائل بسيار مهم جهان اسلام بويژه در عصر كنونى كه عصر گسترش روابط ملل مختلف جهان است و روابط از ظرافت و حساسيت خاصى برخوردار مى باشد و بسيارى از رازهاى استعمارى و استثمارى بر ملا و مشت قدرت هاى كافر در ارتباط با كشورهاى اسلامى باز شده است، اين مسئله است كه مسلمانان در سطح فرد يا جامعه، با كفار و مشركين چگونه رفتار مى كنند؟ آيا يكفرد مسلمان مى تواند با يكنفر كافر، طرح دوستى بريزد و يا يك ملت و يا دولت مسلمان مى تواند ب يك ملت و يا دولت كافر روابط حسن بر قرار كند و از ته دل با آنان دوست باشد؟

و يا اگر فردى در ميان مردم كافر، تنها باشد و ناگزير از ايجاد رابطه شود آيا از روى تقيه، مى تواند چنين ارتباطى را بر قرار نمايد و تا چه حد ؟ و نيز اگر دولتى و جامعه اى مسلمان در اقليت قرار بگيرد و كشور يا كشورهاى كافر او را در ميان بگيرند آيا او براى حفظ كيان خود مى تواند با آن دول كافر روابط حسنه بر قرار سازد؟

در سوره آل عمران آيه ى 28 مى فرمايد:

لا يتخذ المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى الا ان تتقوا منهم تقاه.......

ترجمه: هرگز نبايد مومنان، كافران را به جاى مومنان دوست و سرپرست بگيرند و هر كس چنين كند كار او ارتباطى به خدا ندارد مگر آنكه از آنها پروا داشته و تقيه نمائيد.

نكته قابل دقت اين است كه پس از آنكه آيه از دوستى مومنين با كافران نهى مى فرمايد و بعد از آنكه چنين كارى را فقط در صورت تقيه روا مى داند ايا راستى منظور آنست كه در صورت تقيه، مى توان با كفار روابط حسنه و جدى بر قرار كرد؟ يا اينكه اين استثناء باصطلاح استثناء منقطع است و بهيچ وجه روابط جدى و مودت آميز فيما بين مومن و كافر روا نيست.

علما و دانشمندان، براى روشن شدن اين مسئله، نظراتى ابراز داشته اند:

از آنجائى كه در مفهوم كلمه اتخاذ، يكنوع گزينش با عزم و تصميم و علاقه و محبت، گنجانده شده پس هر گاه اين كلمه با كلمه 'لا' همراه شود نفى روابط حقيقى و مودت آميز مى كند و اگر يك سلسله روابط صورى و ظاهرى مطرح باشد، اتخاذ دوست، بر آن اطلاق نمى شود.

پس فرد مومن حتى در موارد تقيه نمى تواند از ته دل و با صميميت، با كافرى طرح رفاقت بريزيد جز روابط صورى و ظاهرى آنهم فقط براى حفظ جان از خطر جدى.

برخى ديگر گفته اند: آيه مباركه در شان عده اى از انصار نازل شده كه با قومى از يهود رفت و آمد داشتند و با اين معاشرت و آميزش، دين و اعتقادشان در معرض خطر قرار مى گرفت و يهود دل آنان را به سوى خود معطوف مى داشتند لذا خداوند مومنين را از چنين اختلاط و آميزش و معاشرت نهى كرد و از ايجاد روابط عميق و درونى، با يهود بر حذر داشت.

همين معنا را مى توان در بسيارى ديگر از آيات قرآن ملاحظه كرد از جمله آيات: 117 سوره ى آل عمران و 22 المجادله و 68 الانعام و 51 المائده.

پس در مسئله معاشرت با كفار و پيرامون رابطه با مشركين چند نكته قابل بحث و نظر است:

طرح دوستى و روابط مودت آميز و عميق بطور كلى. طرح ارتباط صورى و ظاهرى بقصد دفع ضرر و رفع خطر جانى.

و در صورتى كه انسان در وضع تقيه قرار گيرد و براى رفع خطر ناگزير از همرنگى شود چنين كارى عزيمت است كه لازم باشد يا رخصت است كه آزاد است مى تواند انجام بدهد و يا ندهد؟ به عبارت ديگر آيا در مورد تقيه، بايد حفظ ظاهر كند و خود را همرنگ و همكيس كفار نشان دهد و اگر نكند كار گناهى مرتكب شده و يا آنكه چنين عملى وجوب شرعى ندارد و اگر تقيه نكرد و در اين راه صدمه ديد و يا حتى اگر كشته شد نزد خداوند ماجور است و بلكه افضل ترك تقيه است و بهتر استقامت ورزيدن بر ايمان است. [ حقائق التاويل ص 75. ]

ريشه ى ماجرا بر مى گردد به داستان شخصى بنام خبيب بن عدى و عمار ياسر. خبيب بدست كفار و مشركين مكه اسير مى شود و از او مى خواهند كه به كفر و دين آنان بر گردد و كلمه ناروا بر زبان آورد و الا او را خواهند كشت. اما خبيب تقيه نكرد و استقامت ورزيد و كفر نگفت و سرانجام بدست كفار كشته شد و شهيد گرديد.

و عمار ياسر نيز در شرائطى مشابه واقع شده بود وقتى تحت شكنجه ى شديد قرار گرفت تقيه كرد و خواسته ى مشركان را بظاهر عملى نمود هر چند كه دلش انباشته از ايمان بود و بدين وسيله نجات پيدا كرد. [ همان كتاب ص 76. ]

اهميت اين مسئله و آثار مترتب بر آن، در عصر كنونى بخصوص با ملاحظه ى وضع موجود كشورهاى اسلامى بطور ملموس، قابل مشاهده است و در زمينه ى روابط بين الملل، اين حكم اسلامى و اين دستور قرآنى را، راستى مى توان از احكام مترقى، محسوب داشت البته، مسئله از ساده ترين صورتش آغاز مى شود و آن اينكه اگر مسلمانى در زير سلطه ى كفار و تحت شكنجه ى مشركين قرار گرفت و از وى خواسته شد كه كفر بورزد، چه بايد كرد؟

اما در بررسى عميق مسئله و غور در فروع و شاخه هاى آن به مسائل اساسى ترى مى رسيم چنانكه در ماجراى رابطه برخى از انصار مدينه با قومى از يهود مطرح شده كه آنجا، صحبت از شكنجه و تحت فشار مستقيم قرار گرفتن مطرح نيست و تقيه به معناى اصطلاحى كلمه عنوان نمى شود بلكه سخن از اين است كه يعود دل انصار را به سوى خود متمايل مى كردند و آنان را در دينشان متزلزل مى ساختند و از ابن عباس در شان نزول آيه ى مورد بحث "28 آل عمران" همين ماجرا، روايت شده است. [ حقائق التاويل ص 74. ] اين جريان تاريخى، براى ما درس بسيار مفيدى مى تواند باشد و مع الاسف، غفلت مسلمانان در طول چند قرن و به اجرا در نيامدن اين حكم و قانون مترقى توسط ايشان، كشورهاى اسلامى را امروزه در وضعى قرار داده كه شايد نيازى به توضيح نباشد.

آرى وضعيت رقت بار كشورهاى اسلامى از حيث نظامى، سياسى، فرهنگى و حتى اقتصادى، خود معلول همين بى توجهى به اين قانون سياسى و عرف ديپلماسى است كه اسلام براى خود عرف ديپلماسى خاصى دارد و هرگز تسليم عرف ديپلماسى ديكته شده از سوى غرب استمارگر و يا شرق سلطه گر نمى باشد.

بهرحال امروزه بسيارى از كشورهاى اسلامى "عربى و غير عربى" زير سلطه ى فرهنگى، سياسى و حتى نظامى كفار قرار گرفته و تحت حاكميت مزدورانى اداره مى شوند كه در آغوش غرب كفر پيشه دوره گذرانده و كاملا به كيش و آئين كفر و شركت گرويده اند و خودباخته و كانونى از عقده هاى روانى به كشورهاى اسلامى بر گشته و بر حاكميت جور نشسته اند و اگر مسلمانان از اين دستور سياسى اجتماعى آئين اسلام الهى بگيرند و در نوع رابطه با كفار تجديد نظر نمايند بى شك وضع اين كشورها در بعد مديريت سياسى فرق خواهد كرد.

وحدت پيروان اديان الهى


از دروس اساسى اسلامى در بعد اخلاق اجتماعى و حتى رفتار سياسى، يگانه پرستى و اطاعت فقط از پروردگار متعال است.

زيرا اسلام از انسان ها مى خواهد كه تنها خدا را بپرستند و فقط در برابر عظمت او خاضع باشند و جز او از ديگرى اطاعت نكنند و فرمان نبرند و بدين وسيله امت واحد موحد را بوجود آورند. اما، جز خدا، كه ممكن است اطاعت شوند دو گروه بيش نيستند اول انبياء و مردان خدائى اند كه راه الهى را در پيشدارند و از خود چيزى ندارند و به سوى شخص خود عوت نمى كنند، بى شك اطاعت از چنين مردانى اطاعت از خداست و ابدا با روح توحيد عبادى منافات ندارد. ليكن كسانى كه راهى جدا از راه خدا دارند و در مسيرى ضد مسير الهى گام بر مى دارندو مردم را به سوى خود دعوت مى كنند اينان همان طاغوت ها هستند و بزرگداشت آنها و تعظيم در برابر ايشان نوعى شرك است و پرستش غير خدا محسوب مى شود.

سيد بزرگوار علامه رضى در اين جا آيه ى 64 سوره ى آل عمران را عنوان مى كند.

'يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم ان لا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون.' ترجمه: اى اهل كتاب "يهود و نصارى" بيائيد به سوى سخنى كه ميان ما و شما برابر است: اينكه جز خدا را نپرستيم و برخى از ما برخى ديگر را جز خدا پروردگاران خود نگيريم و هر گاه آنان روگردان شدند بگو گواه باشيد كه ما مسلمان هستيم و در برابر حقيقت تسليم مى باشيم.

بنابراين، شركى كه اهل كتاب بظاهر موحد و يگانه پرست، گرفتار آن هستند و يا ممكن است هر انسان موحد در اعتقاد و نظر، عملا گرفتار آن شود چيست؟

چند احتمال در اين جا گفته شده:

اهل كتاب آن چنان در اطاعت و بزرگداشت روسا و احبار و كشيش هايشان راه افراط پيمودند كه فساد عقيده و زشتى كردار آنان را ناديده گرفتند تا آن جا كه بزرگان خود را معبود خود ساختند و خداوند تعالى به رسول اكرم فرمان داد از اهل كتاب بخواهد كه از اين افراط كارى و انحراف عملى دست بكشند و جز از خدا و جز در مسير او از كسى ديگر اطاعت و پيروى نكنند و فقط حلال خدا را حلال و حرام او را حرام بدانند و بس.

نصارى دچار انحراف در عقيده شدند و معتقد گشتند كه رهبان ها و كشيش ها قادر به زنده گردن مردگان و امثال آن هستند درست همان كارهائى كه جز از خدا ساخته نيست و اگر احيانا برخى از انبياء قدرت انجام چنين كارى را داشته اند فقط بعنوان معجزه بوده كه خداوند براى اثبات صدق دعوى ايشان به آنان داده است.

آيات قرآنى: المائده/ 116 و 41 و البرائه/ 31 شاهد اين احتمال مى باشد.

مقصود از ارباب در اين آيه روسا و صاحبان قدرت و حاكميت و رهبران مسيحى است كه مسيحيان، بى چون چرا از آنان اطاعت و پيروى مى كنند و آنها را مالك الرقاب خود مى دانند در حالى كه جز از خدا و يا آنكس را كه خداوند به اطاعت او فرمان داده، نبايد اطاعت كرد. [ حقائق التاويل ص 118. ] بر اين احتمال نيز شواهدى وجود دارد از جمله، يوسف/ 41 و 39".

بنابراين، آنچه در اين آيه و نظائر آن مطرح است شرك در ذات نيست "بنابر برخى احتمالات فوق" بلكه مقصود شرك در عبادت است يعنى: در برابر خداوند و حكم او از ديگرى اطاعت كردن كه اطاعت خود شعبه اى از پرستش و عبادت مى باشد.

و متاسفانه نصارى به چنين شركى "شرك در عبادت" گرفتار گشته اند و امروز بسيارى


/ 3