اهل بيت (ع) در كلام اميرمؤمنان علي (ع) (گفتار اول) - اهل بیت (ع) در کلام امیرمؤمنان علی(ع) (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهل بیت (ع) در کلام امیرمؤمنان علی(ع) (1) - نسخه متنی

جواد محدثین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گلستان قرآن ـ دوره جديد شماره 43، آذر 1379

اهل بيت (ع) در كلام اميرمؤمنان علي (ع) (گفتار اول)

دكتر جواد محدثين

امام اميرالمومنين (ع) در كلامي مردم زمان خود را به خطابي سرزنش‌آميز و ارشادگر چنين نهيب مي‌زند:

«كجا مي‌رويد و رو به كدام سو مي‌كنيد؟ حال آنكه پرچمهاي حق برپا و نشانه‌هاي آن آشكار است و چراغهاي نورافشان هدايت بر بلندا نصب گرديده، پس چگونه حيران و گمراهتان مي‌كنند و چرا سرگردانيد؟ حال آنكه عترت پيامبرتان در ميان شمايند. آنان پايه‌هاي استحكام حق و پرچمهاي دين و زبانهاي راستي‌اند. آنان را در بهترين جايگاهها كه قرآن بر ايشان مقرر فرموده قرار دهيد و آن چنانكه شتران تشنه به سوي چشمه‌هاي زلال هجوم مي‌آورند بر آنان (كه چشمه‌هاي علم و حقيقت‌اند) وارد شويد.»[1]

تعبيري كه در عبارات فوق در مورد نسبت ميان اهل بيت (ع) و حقيقت آمده اين است: هُمْ اِزَمُة الحَقّ و ازمّه جمع زمام و آن به معناي «ما يُشَدُ به» است يعني آنچه كه براي محكم ساختن و استحكام به كار رود. اهل بيت (ع) وسيله استحكام يافتن حق‌اند و اين به مراتب بالاتر و والاتر از التزام و همراهي با حق است، يعني اساساً حق بر محور آنان شكل مي‌گيرد و آنان نه تنها «پيشواي بر حق» بلكه «حق» را پيشوايي مي‌كنند، حقيقت را شكل و سامان مي‌دهند و آن را تجسم مي‌بخشند.

براي روشن‌تر شدن اين سخن از عبارت زيباي زيارت جامعه كبيره مدد مي‌گيريم كه:

«وَالحَق مَعَكُم وَ فَيكُمَ وَ مِنْكمَ و اِلَيكُم وَ اَنْتُم اَهُلُه وَ مَعدِنُهُ»

«حق با شما و در ميان شما و از (سرچشمه) شما و به سوي شماست و شما سزاوار آن و گنجينه آنيد.»

و نيز به كلام رسول اكرم (ص) تبرك مي‌جوييم كه:

«عَليٌ مَعَ الحَقّ وَ الحَقٌ مَعَ عَلي يَدُورُ الحَقُ مَعَه حَيثُ دارَ.»

«علي (ع) همواره قرين حق است و اين حقيقت است كه در پي علي (ع) حركت مي‌كند و نه بر عكس.»[2]

طبيعتاً حقانيت و پيشوايي حقيقت در مورد اهل بيت: در مواضع مختلف خود را مي‌نمايد و عموميت دارد. يكي از اين جايگاه‌ها مسئله خلافت رسول گرامي (ص) است كه ما در اين مقال از نقطه نظري ويژه به آن خواهيم پرداخت.

در مسئله جانشيني بلافصل اميرالمومنين (ع) پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) دلايل نقلي به تواتر و از مدارك فريقين به حدي اقامه شده كه شايد مشابهي براي آن در ميان موضوعات تاريخي و اعتقادي نتوان يافت. اما مع‌الاسف گروههايي كه خود را از انكار اصل قضيه ناتوان يافته، عمداً ( و گاه از سر جهل) شبهاتي را نسبت به كم و كيف و ابعاد موضوع وارد ساخته‌اند. يكي از اين شبهات مربوط به عباراتي از اميرالمومنين (ع) است كه به طور عمده در نهج‌البلاغه شريف آمده و در آنها سخن از برتري و اولويت امام (ع) نسبت به سايرين در تصدي خلافت رسول خدا (ص) رفته است. وجه استناد شبهه گران آن است كه مي‌گويند حضرت صرفاً خود را در اين امر شايسته‌تر دانسته و سخن از حقانيت مطلق و بي‌بديل خود نگفته‌اند!

ما در اين بحث از ساير دلايل متقن و متواتر بر خلافت الهي آن حضرت چشم مي‌پوشيم و نظر را تنها بر عبارات اميرالمومنين (ع) در نهج‌البلاغه معطوف مي‌كنيم تا روشن شود طرح شبهه پيش گفته نوعي بد فهمي از كلام مولي الموحدين (ع) بيش نيست.

نمونه عبارات مورد استناد شبهه كنندگان چنين است:

در خطبه 74 هنگام مبادرت مردم بر بيعت عثمان فرمود:

«لَقَدْ عَلِمْتُم اَنّي اَحَقٌ النّاسِ بِها مِنْ غَيري»

«خوب مي‌دانيد كه من بر خلافت از ديگران سزاوارترم»

در خطبه 217 فرمود:

«اَللّهُمِ انّي اَسْتَعديِكَ عَلي قُرَيشٍ فَانِهم قد قَطَعوا رَحِمي و اَكْفَاُوا أنَائِي وَ اُجْمَعَوا عَلي مُنازَعَتي حَقّاً كُنتُ اَوْلي بِهِ مِنْ غَيْري.»

«خدايا من از تو در برابر قريش ياري مي‌طلبم چرا كه آنان با من قطع رحم كردند، ظرف مرا واژگون ساختند و براي مبارزه با من در حقي كه از ديگران بر آن سزاوارتر بودم همداستان شدند.»

و يا هنگامي كه حضرت شنيدند مهاجرين در سقيفه براي تصاحب خلافت اجتماع كرده و به اين سخن استدلال آورده‌اند كه: «ما شجره و ريشه وجودي پيامبريم زيرا او در بين ما متولد شده و رشد يافته است». امام (ع) فرمود:

«اِحتَجُوا بِالشَجَرَةِ وَ اَضاعُوا الثَمَرَه»

«به درخت استناد كردند ولي ميوه آن درخت (اهل بيت پيامبر (ع)) را به تباهي سپردند!»[3]

برداشت غلطي كه از اين سخنان اميرالمومنين (ع) صورت گرفته مي‌توان چنين شرح داد:

گفته‌اند حضرت در عبارات فوق از برتري و اولويت خود در امر حكومت سخن رانده و تعبير «أحقّ» را راجع به خود بكار برده‌اند، پس استفاده مي‌شود كه «ديگراني» نيز در اين امر داراي شايستگي‌ها و واجد شرايط و حقوقي بوده‌اند، ولي اميرالمومنين (ع) تأكيد مي‌ورزد كه او شايسته‌ترين ايشان است! و اين، عقيده شيعه را در موضوع خلافت اسلامي و انحصار اين جايگاه به امام اميرالمومنين (ع) علي‌بن ابيطالب پس از رحلت رسول خدا (ص) متزلزل مي‌سازد! به تعبيري اينان گمان كرده‌اند تمام نصوص و تصريحات قرآني و سخنان مكرر پيامبر اكرم (ص) با تعبيراتي از قبيل «اَوْلي» و «اَحَقّ» قابل توجيه و چشم‌پوشي خواهد بود؛

ما در اين مقال قصد استناد به دلايل مستقل و بي‌شمار قرآني و روايي در اثبات خلافت انحصاري و بي‌بديل اهل البيت (ع) پس از پيامبر (ص) مانند آيه «اولوالامر» و آيه «ولايت» و … را نداريم. بلكه با دقت در عبارات طرح شده از نهج‌البلاغه و افزودن جملات ديگري از اميرالمومنين (ع) ، معناي صحيح اين سخنان گهربار را روشن خواهيم ساخت، تا همخواني آنها با اين اصل كه حضرت داراي مقام ولايت و خلافت الهي و «بدون جايگزين» بوده‌اند، نمايان شود و نيز جهات بد فهمي و سوء برداشت از عبارات امام (ص) آشكار گردد. در اينجا تأكيد مي‌كنيم كه حسب اعتقاد شيعي ـ كه مستند به دلايل بي‌شمار است ـ جانشيني پيامبر (ص) در همه شئون و از جمله حكومت مسلمين حق انحصاري امامان اهل بيت (ص) بوده، به اين معنا كه اين جايگاه، متصدي و مسندنشين ديگري ـ كه اسلام و قرآن بر او مُهر حقانيت هر چند اندك زده باشد ـ ندارد. «فَماذا بَعدَ الحَقِّّ اِلا الضلالَ فَاَنّي تُصرَفونَ»[4]

در تحليل مواردي كه به عنوان شبهه مطرح كرديم، نخست كلماتي از اميرالمومنين (ع) را ـ كه در آن بر حق بلامنازع خويش تأكيد ورزيده ـ مي‌آوريم و سپس به جمع عبارات و توضيح جهاتي كه شبهه گران از آن غفلت يا تغافل نموده و رفع مغايرتي كه ممكن است به نظر برسد، خواهيم پرداخت.

نخست برخي از عبارات امام(ع) را در منظر خواننده گرامي مي‌نهيم:

ابن ابي‌الحديد، شارح معتزلي مذهب نهج‌البلاغه مي‌نويسد:

بدان كه رواياتي مانند آنچه خواهد آمد از حضرت علي (ع) به تواتر نقل شده (و تواتر حدي از نقل يك موضوع است كه باعث يقين بر آن مي‌شود)، سپس برخي عبارات را چنين نقل مي‌كند:

«اَللّهُمَ اَخْز قُرَيشاً فَاِنها مَنَعَثنْي حَقّي وَ غَصَبَتْني اَمْري»

«خدايا! قريش را فرومايه ساز زيرا كه مرا از دستيابي به حقّام باز داشتند و امري را كه از آنِ من بود غصب نمودند.»

«فَجزي قُرَيشاً عَنّي الجَوازِي فَانهُم ظَلَموني حَقّي»

«قريش را كيفر نما چرا كه نسبت به «حقّ» من بر من ستم كردند.»

«اَري تُراثي نَهْباً»

«مي‌ديدم كه ميراثم به تاراج رفته است»

(اين جمله را امام (ع) پس از غصب جايگاه خلافت از سوي غاصبان و بازيگران سقيفه بيان فرموده است.)

«اِن لَنا حَقاً اِنْ نُعطَهُ نَاخُذْهَ وَ اِنْ نَمْنَعْهُ نَرَكَبْ اَعْجازَ الاِبِلِ وَ اِن طالَ السُري.»[5]

«ما را حقي است، اگر داده شود آن را اخذ مي‌كنيم، و اگر از ما دريغ گردد بر پشت شتر مي‌نشينم و (حق خود را پي مي‌گيريم) هر چند به درازا كشد.»[6]

همچنين در خطبه 172 در پاسخ كسي كه گفته بود: اي پس ابي طالب! تو نسبت به امر خلافت حريصي؛ فرمود:

«اِنما طَلَبتُ حَقّاًً وَ اَنْتُمْ تَحولوَنَ بيني وَ بَينَهُ وَ تَضْرِبوَنَ وجهي دُوَنهُ.»

«من فقط حقي را مطالبه كرده‌ام كه از آن من است و شما ميان من و آن حق فاصله افكنده و مرا از نيل به آن باز مي‌داريد.»

ملاحظه مي‌شود كه در عبارات بالا تماماً سخن از حقي است كه به ستم غصب شده و ميراثي كه به غارت يغماگران رفته است.

و اما وجه عدم مغايرت اين سخنان با عبارات مورد استناد شبهه افكنان كه در آنها امام (ع) خود را احقّ و اَوْلٰي به خلافت دانسته‌اند، آن است كه در كاربردهاي زبان، اگر كسي صاحب قطعي و بلامنازع حقي باشد، گاه خود را احق و اولي نسبت به آن حق نيز مي‌خواند. به تعبير ديگر اگر شخص نسبت به منصبي صاحب حق و ديگري فاقد هرگونه حقي باشد، ممكن و صحيح است كه نفر اول بگويد:

«اَنَا اَحقُ مِنْهُ بِذلكَ وَ اَوْلي.»

شاهد مثال اين موضوع آيه شريفه قرآن كريم است آنجا كه مي‌فرمايد:

«وَالذينَ اتَخذو مَسجِداً ضِراراً و كُفراً و تَفْريقاً بَينَ المُؤمنينَ و اِرصاداً لِمَنْ حارب اللهَ وَ رَسولَهُ مِن قَبْلُ و لَيُحْلِفُن انْ اَرَدْنا الا الحُسني وَ الله يَشْهَدُ اِنهم لَكاذِبونَ. لاتَقُمْ فيه اَبَداً لَمَسجِدُ اُسّسَ عَلَي التقْوِي مِنْ اَوّلِ يَومٍ اُحَقّ اَنْ تَقَومَ فيهِ، فيهِ رِجالُ يُحِبّونَ اَنْ يَتَطَهروُا و‌اللهُ يُحِبُّ المُطهّريَن.»[7]

«و كساني هستند كه مسجد را دستاويز زيان رساندن و كفر و تفرقه‌اندازي بين مومنان؛ و نيز كمينگاهي براي كساني كه پيش از آن با خداوند و پيامبر او به محاربه برخاسته بودند، ساختند؛ و سوگند مي‌خورند كه هدفي جز خير و خدمت نداريم؛ و خداوند گواهي مي‌دهد كه ايشان دروغگو هستند هرگز در آن درنگ مكن، چرا كه مسجدي كه از روز نخست بنيادش بر تقوا بوده است، سزاوارتر است كه در آن درنگ كني [و] در آن مرداني هستند كه دوست دارند كه پاك و پيراسته شوند؛ و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.»

ملاحظه مي‌شود كه در آيات فوق خداوند به زشت‌ترين توصيفات ممكن، مسجد ضِرار و منافقين طراح آن وصف نموده و از كفر و نفاق و جنگ آنان با خداوند و پيامبر اكرم (ص) پرده برداشته و نيز مسجد ضرار تخريب و به مزبله تبديل شود، با اين وجود و عليرغم آنكه خداوند در مورد مسجد ضرار فرموده «هرگز در آن به نماز نايست»، در ادامه آيه راجع به مسجد قبا(و يا هر مسجدي كه منظور خداوند باشد و به وصف «بناء بر اساس تقوا» ستوده شده ) مي‌فرمايد:

«لَمَسجِدُ أسّسَ عَلَي التقْوي مِنْ اَولِ يَومٍ اَحَقٌ اَنْ تَقومَ فيهِ»

ملاحظه مي‌شود كه در آيه فوق، خداوند كلمه «اَحَقّ» را بيان فرموده و كاربرد اين كلمه در آيه شريفه به معناي آن نيست كه مسجد ضرار حقّانيت كمتر و مسجد قبا حقانيت بيشتري دارد، بلكه بي ترديد اوّلي بي‌بهره از حقيقت و دوّمي از ريشه با حقيقت قرين است.


[1] - نهج‌البلاغه، خطبه 85

[2] - براي ملاحظه مدارك اين حديث از كتب اهل سنت مراجعه كنيد «سيماي علي (ع)» ترجمه «علي واسنه» اثر علامه بحراني احاديث 8، 55، 88، 89)

[3] - نهج‌البلاغه ، خطبه 67

[4] - سوره يونس، آيه 32

[5] -شبيه به كلمات قصار شماره 22 در نهج‌البلاغه

[6] - شرح حديدي ، ج 9، ص 306

[7] - سوره توبه، آيه 107 و 108

/ 1