مقدمه
بحث رهبرى و مديريت، از مباحث راهبردى و مهمى است كه نقش بنيادين آن، در پيشرفت يا انحطاط جامعه ها و تمدن ها، قابل انكار نيست.
انقلاب اسلامى ايران كه در نخستين گام، با تغيير سيستم رهبرى و مديريت كشور، تحقق يافت، حكومت اسلامى را به عنوان بهترين جايگزين مطرح نمود و الگوى اسلامى آن را بر مبناى رهبرى و مديريت پيامبر "ص" و امام على "ع" قرار داد.
بدين ترتيب، تحقق و شناسايى اصول و موازين اداره و رهبرى در صدر اسلام، از اهميت خاصى برخوردار است و در اين ميان، رهبرى و مديريت حضرت على "ع" به عنوان نمونه ى عملى و تجربه شده، جايگاهى ويژه دارد. شخصيت وامامت او همچون پيامبر "ص" اسوه ى امت اسلامى، در طول قرون و اعصار بوده و خواهد بود و همان گونه كه ميزان در ديدگاه و عمل او حق و عدالت بود، خود نيز ميزان حق و عدالت شد و اين راز جاودانگى بزرگ مردى است كه هر انسان آزاده اى در هر زمين و زمان، اميد و
آرزويى ديدرش را دارد تا در پرتو مديريت حق مدار و عدالت خواهانه اش، زندگى خدايى را تجربه نمايد.
هر پژوهشگرى كه كارنامه ى درخشان على "ع" را در عرصه ى مديريت جامعه، مورد تحقيق و ارزيابى قرار دهد، با جورج جرداق، هم صدا خواهد شد كه: 'اى روزگار! چه مى شد اگر همه ى نيرويت را به كار مى بردى و در هر دوره اى انسانى مانند على "ع"، با همان عقل و خرد، روح و روان، سخن و بيان و قدرت و شجاعت به جهان بشرى عرضه مى داشتى!' [ الامام على صوت العداله الانسانيه، جرج جرداق، ج 1، ص 47، بيروت، دار مكتبه الحيات. 'ماذا عليك يا دنيا! لوحشدت قواك، فاعطيت فى كل زمن عليا بعقله و قلبه و لسانه و ذى فقاره.'. ]
امام على "ع"، 25 سال پس از رحلت پيامبر "ص" كه جامعه سيره به شدت منحرف گشته، زمام امور را به دست مى گيرد و طبيعى است كه هدايت هر جامعه اى به مسير صحيح و اصلاح انحرافات، منافع عده اى را به خطر مى اندازد و جامعه ى عصر على "ع" از اين امر مستثنى نبود و حضرت جامعه ى خود را به خوبى مى شناخت. به همين دليل هنگامى كه مهاجرين و انصار و عده اى ديگر از مسلمانان به در خانه ى آن حضرت جمع شده بودند، امام "ع" فرمودند:
مرا رها كنيد و به دنبال ديگرى برويد. در آينده، ما با وضعى روبه رو مى شويم كه ابعاد و چهره هاى گوناگون دارد كه دل ها و عقل هاى شما، نمى تواند در مقابل آنها پايدارى كند، ابر فتنه، افق ها را پوشانده و راه، ناشناخته گشته است'. [ [نهج البلاغه، صبحى الصالح، خطبه ى 92، ص 136.
'دعونى و التمسلوا غيرى: فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و ان الافاق قد اغامت و الحجه قد تنكرت...' طبرى، ج 5، ص 156.] ]
امام على "ع" با قدرت و صلابت در جهت اصلاح امت و اجراى احكام الهى و برقرارى عدالت، كوچك ترين سستى به خرج نمى دهد و كار را از اولويت ها آغاز
مى كند.
اولويت ها در مديريت امام على
حفظ اصول و ارزش ها
هر حركت اجتماعى، پس از رسيدن به قدرت و حكومت تلاش مى كند تا براى حاكميت بخشيدن به ارزش هاى خود، سياست گذارى مناسبى داشته باشد، زيرا در واقع هدف اصلى از مبارزات و انقلاب ها، تغيير و دگرگونى اساسى در فرهنگ حاكم و برنامه ريزى در جهت اجراى برنامه ها و معيارها و ارزش هاى مورد نظر است. على بن ابى طالب "ع" پيش از هر اقدامى، در صدد احياى دين، سنت و سيره ى پيامبر "ص" برآمد و اعلام داشت:
انگيزه ى من، احياى دين و برقرارى قسط و عدل در جامعه مى باشد و قصد قدرت طلبى و دنيا گرايى ندارم،
و هشدار داد كه:
كه مردم! شرايط امروز شما، به شرايطى كه پيامبر "ص" كارش را شروع كرد برگشته است. سوگند به خداوندى كه او را به حق برگزيده، شما همگى در هم مى شويد و سپس يك بار ديگر غربال مى گرويد و به سان محتواى ديگ جوشان، زير و رو مى شويد تا فرا آمدگان فرو روند و فروماندگان فراز آيند!
پيشتازان منزوى، پيش افتند و فرصت طلبان پيش افتاده، باز پس رانده شوند... زنهار كه خطاها به سان اسبان سركشى افسار گسيخته، سوارانشان را به سوى سقوط پيش مى برند و سرانجام به آتششان مى سپارند و هشداريد كه قصه ى تقوى، داستان مركب هايى راهوارند كه مهار خويش را يكسره به سوارانشان سپرده اند و آرام آرام آنان را به سوى بهشت و سعادت مطلق پيش مى بردند. اين
جريان هميشگى حق و باطل است. [ [خطبه ى 131 نهج البلاغه، صبحى الصالح، ص 189، خطبه ى 205 ص 322 و خطبه ى 16، ص 56.
'الا و ان يليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه صلى الله عليه و سلم.. و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم.'.] ]
امام على "ع" اين سخنان را در نخستين روزهاى حكومت خود ايراد مى كند و اين در حالى است كه دوران خلافت سه حاكم قبلى سپرى شده است و پيشرفت اسلام، تا هند و اروپا رسيده است. اما او دردمندانه از واقعيت هاى جامعه پرده برمى دارد و از مسلخ ارزش ها خبر مى دهد و از رجعت مردم به معيارهاى عهد جاهليت هشدار مى دهد و برنامه ى خود را كه غربال جامعه براى كنار زدن نخاله ها و ناخالصى ها است اظهار مى دارد، تا به وظيفه ى قرآنى خود عمل كند. آنجا كه خداوند متعال وظيفه مومنان به قدرت رسيده را بيان مى فرمايد:
مومنان اگر به حكومت برسند، نماز را كه شاخص ترين عبادات است برپا مى دارند، و گرفتن زكات و تامين زندگى فقراء را به عنوان برنامه اى مالى و اقتصادى و امر به معروف و نهى از منكر را به عنوان برنامه اصلاح اخلاق و فرهنگ جامعه، انجام مى دهند. [ سوره ى حج: 42. 'الذين ان مكناهم فى الارض اقامو الصلوه و آتوالزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبه الامور.'. ]
امام على "ع" براى تحقق اين هدف، از دو طريق اقدام نمودند:
الف" تقويت افراد و جريان هاى مثبت و سازنده. لازمه ى گسترش 'معروف' و ارزش هاى فرهنگى پويا و انسانى، وجود زمينه هاى مساعد است و آن حضرت، اين موضوع را به عنوان يك سياست ثابت، در نظر داشت و به كارگيرى مديران لايق، در امور حساس و كليدى و نظارت عادلانه بر عمل كرد آنان، در راستاى همين خطمشى بود. بنابراين مى توان گفت كه زمينه سازى و تقويت افراد، گروه ها و جريان هايى كه در جهت خير و مثبت باشند يكى از سياست هاى راهبردى و مهم در مديريت على "ع" بود.
ب" مبارزه ى مستمر با منافقان و جريان هاى انحرافى. در هر حركت اجتماعى، ممكن است عده اى با روند اصلاح امور مخالف باشند. در نظام اسلامى اگر اين مخالفت به شكل منطقى باشد، حكومت، آنها را تحمل خواهد كرد اما اگر بخواهند عناد ورزند و در مقابل اقدامات مديريت جامعه بايستند، با آنها برخورد مناسبى صورت مى گيرد.
مشكل ترين مبارزه ها، مبارزه با نفاق، است زيرا مبارزه با زيرك هايى است كه احمق ها را وسيله قرار مى دهند. نفاق دو رو دارد: 'ظاهر' كه اسلام و مسلمانى و روى ديگر 'باطن' و آن كفر است و شيطنت و درك آن براى توده هاى مردم عادى، بسيار دشوار و گاهى غيرممكن است. لذا مبارزه با نفاق غالبا شكست خورده است. [ استاد شهيد مرتضى مطهرى، جاذبه و دافعه ى على على "ع"، ص 188. ]
اميرالمومنين "ع" در نامه به محمد بن ابى بكر مى نويسد:
پيامبر "ص" به من گفت: من برامتم از مشرك و مومن نمى ترسم زيرا مومن را به سبب ايمانش، باز مى دارد و مشرك را به خاطر شركش خوار مى كند. و لكن بر شما، از 'منافق دل سخن دان' مى ترسم كه آنچه مى پسنديد مى گويد و آنچه را ناشايست مى دانيد انجام مى دهد. [ نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه ى 27، ص 85. 'و لقد قال ابى رسول الله- صلى الله عليه و آله-: 'انى لا اخاف على امتى مومنا و لا مشركا، اما المومن فيقنعه الله بشركه. ولكنى اخاف عليكم كل منافق الجنان، عالم اللسان، يقول ما تعرفون و يفعل ما تنكرون'!. ]
على "ع" در اين مورد نيز با قاطعيت با عناصر مخرب برخورد كرد و جنگ هاى آن حضرت با گروه هاى سه گانه گواه اين مطلب است.
لزوم اصلاح نظام فكرى و فرهنگ عمومى
اصولا رفتار آدميان، تابع اعتقادات و انديشه هاى آنهاست و براى آنكه رفتار شايسته اى از آنها ظاهر شود- يعنى اصلاح نظام اعتقادى آنان- ضرورت داشت پيامبر "ص" از همين نقطه آغاز كند، فكرها را متحول سازد، تا رفتارها تغيير يابد و چنين كرد. [ قرآن كريم، سوره ى اسراء: 84، 'قل كل يعمل على شاكلته'، سوره ى فرقان: 3. ]
امام على "ع" كه بر بازگشت به شيوه ى قرآن و سيره ى پيامبر "ص" تاكيد داشت و مشاهده مى كرد كه در عصر خلفاى پيش از او، به خصوص در عصر عثمان، بسيارى از ارزش ها به فراموشى سپرده شده، تعصب هاى قومى احيا گرديده و مساوات اسلامى در روابط اجتماعى از بين رفته است و آنچه در زمان رسول اكرم "ص" ملاك ارزش بود، تقوى الهى و فداكارى در راه خدا بود. نه عرب و بر عجم برترى داشت و نه عجم بر عرب. ولى اكنون با انحراف در بينش دينى مردم و دنيا گرايى در فرهنگ عمومى، جاى خود را به ضد ارزش ها داده است و على "ع" پيش از هر چيز مصمم بود تا به اين نابه سامانى ها، سامان دهد و ارزش هاى زمان پيامبر "ص" را زنده كند. نامه هايى كه به فرمانداران نوشته و سخنرانى هايش شاهد اين حساسيت است.
در نامه اى به 'مصقله بن هيبره شيبانى'، فرماندار 'اردشير خره' از شهرهاى فارس، نوشت:
گزارش به من رسيده كه اگر درست باشد، پروردگارت را به خشم آورده اى و بر امامت عصيان كرده اى. گزارش اين است كه، غنايم مربوط به مسلمانان را كه به وسيله ى اسلحه و اسب هايشان به دست آمده و در اين راه خون هايشان ريخته شده، در بين افرادى از باديه نشينان قبيله ات، كه خود آنها را برگزيده اى، تقسيم مى كنى. سوگند به كسى كه دانه ها را در زير خاك شكافت و روح انسان را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد تو در نزد من خوار شده اى و ارزش و مقدرات كم خواهد بود. آگاه باش كه حق مسلمانانى كه با تو هستند در تقسيم اين اموال، مساوى است. بايد همه ى آنان نزد من آيند و سهميه ى خود را از من بگيرند. [ نامه ى 43 نهج البلاغه ى صبحى الصالح، ص 415. 'بلغنى عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك و اغضبت امامك: انك تقسم فى ء المسلمين الذى حازنه رماحهم و خيولهم و اريقت عليه دماوهم، فيمن اعتامك من اعراب قومك...'. ]
حضرت على "ع" براى از بين بردن تعصب هاى قومى و برقرارى مساوات اسلامى، اعلام مى دارد كه آنچه ملاك حمايت من به عنوانم حاكم اسلامى مى باشد، 'حق' است و فرمود:
ستمديدگانى كه در نظرها ذليل و پست اند از نظر من، عزيز و محترم اند تا حقشان را بگيرم و نيرومندان ستمگر، در نظر من حقير و پست اند تا حق را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا، راضى و تسليم امر او هستيم. [ خطبه ى 37، ص 80، نهج البلاغه صبحى الصالح. 'الذليل عندى عزيز حتى آخذ الحق له و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه.'. ]
كسانى كه با روش و منش على "ع" آشنا نبودند گمان مى كردند كه او اهل معامله است و با دادن هديه به خواست هاى آنان، تن مى دهد. اين گمان باطل، ميراث گذشتگان بود.
شخصى براى تطميع على "ع" در هنگام نيمه شب، با ظرفى پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به در خانه ى امام آمد كه حضرت در اين باره مى فرمايد:
آن حلواى شيرين، معجونى بود كه من از آن متنفر شدم گويا آن را با آب دهان ماريا استفراغش، خمير كرده بودند. به او گفتم هديه است يا زكات يا صدقه؟ اين دو براهل بيت حرام است. گفت: هديه است. به او گفتم: مادر، در عزايت گريه كند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى؟ به خدا سوگند، اگر اقليم هاى هفتگانه و آنچه در زير آسمان هاست به من بدهند كه خداوند را، با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى، نافرمانى كنم هرگز چنين نخواهم كرد. [ نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 347، خطبه ى 244، 'و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفونه فى وعائها و معجونه شنئتها، كانما بريق حيه او قيئها، فقلت: اصله، ام زكاه، ام صدقه؟ فذلك محرم علينا اهل البيت! فقال: لا ذا و لا ذاك، و لكنها هديه...'. ]
حساسيت در امور مالى و بيت المال
همان گونه كه هر گونه تصرف نامشروع و اسراف و تبذير، به موجب 'ايمان به مسئوليت
انسان در پيشگاه خدا'، در اموال شخص مجاز نيست در حكومت اسلامى نيز هر گونه اسراف، حيف و ميل و تحميل بر بيت المال، مسئوليتى مضاعف دارد و به همين جهت در نظام مديريت اميرالمومنين "ع" بيش از هر موضوع مهم ديگر، يا مسائل جانبى و جزيى ديگر، نسبت به بيت المال حساسيت مشاهده مى شود.
مردمى كه تبعيض هاى نارواى دوران عثمان را ديده بودند، در حكومت على "ع" نظاره گر عدالت بودند، به گونه اى كه على "ع" ملاحظه ى احدى را نمى كرد و از سرزنش هيچ كس نمى هراسيد. آنچه در نظر او مهم بود برقرارى عدالت و به دست آوردن رضاى خدا بود.
گردنبندى را دهتر على "ع" از على بن ابى رافع، خزانه دار بيت المال، عاريه گرفت تا پس از سه روز پس دهد. على "ع" خزانه دار را خواست و گفت چگونه بدون اجازه ى من و مسلمين چنين كارى كرده اى؟ آيا همه ى زنان مهاجر و انصار در روز عيد با چنين زيورى، آرايش مى كنند؟ على بن ابى رافع گويد من آن را از دختر على "ع" گرفتم و در جاى خود گذاشتم. همچنين در آن هنگام كه برادرش عقيل از او خواست كه بيش از حد، از بيت المال به او بدهد، با او چنان برخورد كرد كه براى ديگران نيز درس عبرت باشد. لذا خود مى گويد:
عقيل برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مى خواست كيسه اى از گندم هاى شما را به او ببخشم، كودكانشان را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته بود، عقيل باز هم اصرار كرد من به سخن او توجه كردم. او تصور نمود كه من دينم را به او مى فروشم و به دلخواه او قدم برمى دارم و از راه و رسم خويش دست مى كشم. آهنى در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزديك ساختم تا با حرارت آن عبرت گيرد، ناله اى سر داد! گفتم: هان! اى عقيل از آن تفتيده اى كه انسانى آن را به بازيچه سرخ كرده ناله مى كنى، اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با
شعله ى خشم و غضبش آن را برافروخته است. [ نهج البلاغه، خطبه ى 224، ص 326. 'و الله لقد رايت عقيلا و قد املق حتى استماحنى من بركم صاعا و رايت صبيانه شعث الشعور، غبر الالوان من فقرهم....'. ]
على "ع" چنان در مورد بيت المال احساس مسئوليت ويژه داشت كه صاحب كتاب الغارات مى نويسد:
على "ع" هر روز جمعه، محل بيت المال را جاروب مى كرد و آب مى پاشيد و دو ركعت نماز به جا مى آورد و مى گفت: شما دو تا در روز قيامت، در حق من شهادت دهيد. [ الغارات، ابن هلال ثقفى، ج 1، ص 33، چ 2، تحقيق سيد جلال الدين المحدث. 'عن مجمع ان عليا كان يكنس بيت المال كل يوم جمعه ثم ينضحه بالماء ثم يصلى ركعتين ثم يقول تشهد ان لى يوم القيمه.'. ]
على "ع" در بخشنامه اى به حكم و فرمانداران مى فرمايد:
قلم ها را تيز كنيد، ريز بنويسيد، سطرها را نزديك به هم و كم فاصله بنگاريد، تنها به اداى مقصود اكتفا كنيد. به طور كلى از زياده روى دورى كنيد، زيرا بيت المال مسلمانان نمى تواند آن را تحمل كند. [ الغارات، ج 1، ص 46. ]
اميرالمومنين "ع" نظير چنين دستورى را به كاتب خود عبيداله بن ابى رافع داده است. [ نهج البلاغه ى، صبحى الصالح، كلمه ى 315. ]
ضرورت حفظ حرمت و كرامت انسان
نقش مديران جامعه در هدايت و سعادت مردم، بر كسى پوشيده نيست و تاثير رهبران اجتماعى در اصلاح و افساد جامعه به حدى بالاست كه پيامبر "ص" فرموده:
دو گروه از امت من اگر فاسد شوند امت من نيز فاسد مى گردد و اگر به اصلاح گرايش يابند، امت نيز صالح خواهد شد، دانشمندان و مديران. [ ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، ماده ى 'صلح'. ]
جامعه ى علمى و ادارى در هر كشورى نقش الگويى و تاثير گذار دارد و اين تاثير مثبت و منفى هر كسى در حد مقبوليت و جايگاه او خواهد بود و ديگران را در نگرش و