بايستگيهاي مديريت از نگاه امام علي (عليه السلام)
محمد ابراهيم جنّاتي ص: 51 ـ 61 آيت الله محمّد ابراهيم جنّاتي مقدمه
موضوع «مديريت از نگاه امام علي (عليه السلام)» داراي ابعاد گوناگون بحثي است که بررسي تفصيلي آن در يک مقال امکانپذير نيست و تنها ميتوان به بيان دو بعد آن به گون خلاصه و فهرستوار بسنده نمود: الف. شرايطي که بايد مديران در جامع اسلامي دارا باشند. ب. وظايفي که آنان بايد در حوز اداري رعايت کنند. پيش از بيان آنها مناسب است نکتهاي را بيان کنيم: ترديدي نيست در اين که تحوّلات عميقي در ابعاد گوناگون و مختلف زندگي جهانيان در دنياي معاصر به وقوع پيوسته که چهر سازمانها و نهادها را دگرگون کرده است. من بر اين باورم بخش مهمي از آنها مرهون توسع دانش و درک مديريت درست و ادار امور است. مديريت به عنوان دانش نوين و در حال رشد، بستري را براي تنوع افکار و ايدهها فراهم ساخته است و به فراخور مقتضيات زمان و شرايط متحول آن، متحول گشته و همگام با آن، تئوريها و ديدگاههاي جديدي ارائه شدهاند. به همين دليل ميتوان مدعي شد پيشرفتهاي فراصنعتي، برآيند تحوّلات انديشههاي نوين علمي و مديريتي همگام با تحولات زمان و رويدادهاي آن است. پس بايد سعي شود به مديريت در هم ابعاد زندگي مادي و معنوي کليّت بخشيد و بويژه در قلمرو فرهنگ آن را از پويايي لازم برخوردار کرد؛ زيرا نياز به مديريت پيشرفته در حوزههاي فرهنگي و ارزشي بسيار محسوس و حياتي است، به گونهاي که با اهمال در آن، حوزههاي ياد شده دستخوش نابساماني و انحطاط خواهد شد. بنابراين بايد شيوههاي مديريت و عاملهاي پيشرفته شناسايي و تجربه شود تا بتوانيم با به کارگيري آنها در حوز اداري، سيستمي مترقي داشته باشيم. بر اهل نظر روشن است پديدههاي از هر گونهاي که باشند اگر چه در بستر زمان ثابتند و با تحول زمان و شرايط آن تحول نميپذيرند، ولي شيوههاي آنها داراي اين ويژگي نيستند؛ زيرا با تحول زمان و شرايط آن تحول ميپذيرند. پديد مديريت يکي از آنهاست. پس بايد شيوهاي از آن را برگزيد که نوين و پويا و هماهنگ با شرايط جامعه و در روند سريع و تکاملي کارها داراي نقش باشد. بايد مدير در هر حوزه و نهادي که قرار دارد، چه عملي، فرهنگي، اقتصادي و چه اجتماعي، دربار هدايت و بهينهسازي و سامان بخشيدن و سير تکاملي آن بر اساس تحولات زمان و مظاهر نويسن که در حوزه مسؤوليت او رخ ميدهد احساس مسؤوليت کند و توان خويش را به کار گيرد و با ارائ برنامههاي سازنده به اهداف آن، پيشرفت و تکامل بخشد. با کمال ت.سف امروزه ميبينيم ذهنيت غلط و کار نادرستي در فرهنگ اداري و مديريتي رواج يافته و اداره، نوعي ساختمانهاي عريض و طويل، تعاونيهاي گوناگون با ميز و صندليهاي رنگارنگ و ضوابط خشک و بيمعنا و سدّي در برابر روند صحيح و سريع کارها تلقّي شده، و علاوه بر اين، مديريت در برخي از موارد، به نوعي خودرأيي و استبداد تبديل شده است. حال به بحث دربار «شرايط مدير در جامع اسلامي» ميپردازيم و فهرستوار آنچه از کلمات و سخنان حضرت امام علي عليه السلام در اين باره استفاده کردهايم، بيان ميکنيم. الف . شرايط مديريت
شرايطي که بايد مدير در جامع اسلامي دارا باشد، عبارتند از: 1ـ کارداني، توانمندي و آگاهي کامل از برنامهها، تا آنجا که بتواند نقيصههاي آنها را دريابد و آنها را بر طرف کند. 2ـ آگاهي از روشهايي که بتواند او را براي رسيدن به اهداف اجتماعي، اقتصادي، علمي و فرهنگي در کوتاهترين زمان و بهترين شرايط ياري بخشد. 3ـ توانايي بر شناخت عواملي که راه را براي رسيدن به اهداف نزديک ميکند و موانعي که آن را طولاني ميسازد و چارهجويي عاجلي را ميطلبد. 4ـ تعهّد: تعهّد به معناي پايبندي نسبت به اهداف و آرمانهاي نظام جامعه و تشکيلات است. وقتي بين اهداف نظام و آرمانهاي خويش سازگاري و هماهنگي يافت، دلسوزانه تمام توان خود را به کار گيرد و تلاش بيشتري را براي تحقق اهداف نظام اعمال نمايد. 5ـ داراي تقوا و پرهيزکاري باشد تا بتواند در گستر مديريت خود الگوي رفتاري شايستهاي باشد. 6ـ مشاوره با افرادي که ميتوانند در اجراي برنامهها به گون شايسته به او ياري شؤون زندگي در مباني اسلامي تأکيد شده است و در آنها آمده: «مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکَها في عُقولِها»؛ هر کسي با ديگران مشورت کند با ايشان در عقلشان شريک شده است و امامان عليهم السلام در زندگي خود با ديگران مشورت ميکردند. امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: «خاطَرَ بِنًَفْسِهِ مَن اِستَغْني برأيه.» کسي که خود را بينياز ببيند خويش را در معرض خطر ونابودي قرار داده است. امام صادق عليه السلام فرمود: «لن يهلک امرؤ عن مشورة.» بر اساس مشورت هرگز کسي هلاک نشده است. و فرمود: «... وشاور في امرك الذين يخشون الله عزوجل.» در کار خويش با کساني مشورت کنيد که از خدا ميترسند. و فرمود: با عاقل ناصحي که داراي دين و ورع است مشورت کنيد؛ زيرا در آن رشد و برکت است. حضرت امير عليه السلام فرمود: «لا غني کالعقل و لافقر کالجهل و لا ميراث کالادب و لاظهير کالمشاوره.» ثروت و غنايي ماننند عقل و نادانياي مانند فقر و ميراثي مانند ادب و پشتيباني مانند مشورت نيست. 7ـ حسن اداره به اين که نه سختگير باشد و نه آسانگير. 8ـ توجه و ارزشگذاري نسبت بهتلاش همکاران و بررسي کامل پيشنهادها. 9ـ رعايت امکانات ظرفيتها و واقعيتهاي موجود و اجراي برنامهها بر طبق آنها. بايد دانست اگر مديري داراي اين شرايط و ويژگيها نباشد هر اقدامي انجام دهد اثر معکوس خواهد داشت. چه بسا ضررها و مفسدههاي کارهايي که از روي علم و مطالعه و برنام معقول انجام نشود بيشتر از منافع و فائدههاي آن باشد. رسول خدا در اين زمينه فرمود: «مَن عَمِلَ عَلي غِيْرِ عِلْمٍ کانَ ما يُفسِدُهُ اَکْثَرْ مِمّا يُصْلِح.» هر کسي کاري را بدون آگاهي انجام دهد بيشتر از آنچه آن را اصلاح کند آن را خراب و فاسد ميکند. امام صادق عليه السلام فرمود: «العامِلُ عَلي غير بصيرة، کالسائر علي غير الطريق، ولا يزيده سرعة السير من الطَّريقِ اِلّا بُعداً.» کسي که کار را از روي شناخت انجام نميدهد، مانند روندهاي است که در مسير اصلي حرکت نميکند. هر قدر به سرعت و تلاش خود بيفزايد او را از هدف اصلي دورتر ميسازد. در علم مديريت نظريهها و مکتبهاي مختلفي وجود دارد که بهترين آنها مديريت اقتضائي است، زيرا بر اين واقعيت تأکيد دارد که آنچه مدير در عمل انجام ميدهد، وابسته به مجموعه شرايط موجود است. 10ـ داشتن شجاعت کافي در فرمان يا انجام کاري که به مصلحت جامعه است و نيز توان مقاومت در برابر اعتراضهاي افراد ناآگاه. 11ـ داشتن آگاهي از شرايط و رويدادهاي زمان، مکان، عرف و احوال آدميان؛ زيرا در بستر زمان ويژگيهاي آنها تحوّلپذيرند؛ از اينرو، دستورات مديران يا انجام کارهايشان در بُعد کمّي و کيفي نيز بايد تحوّل بپذيرند. ب. وظايف مديريت
حال به بيان وظايفي که مدير بايد رعايت کند، ميپردازيم. وظايف ياف شده عبارتند از: 1ـ مدارا و خشرويي با مردم، تا بتوانند آزادانه مشکلات خودشان را به او گزارش دهند و در پيشامدها بيتفاوت نباشند. اين مهم، نقش بسزايي در گرويدن مردم به وي و ارتباط بين آنان و او دارد. در مباني اسلام بر رعايت اين وظيفه بسيار تکيه شده و پيشوايان اسلامي به آن بسيار اهميّت دادهاند. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: هيچ حلم و بردباري نزد خدا محبوبتر از بردباري حاکم نيست و هيچ ناداني نزد خدا مبغوضتر از ناداني و نابردباري حاکم نيست. خود رسول خدا صلي الله عليه و آله مداراي با مردم را بيش از حد رعايت ميکرد و آن را در بياني از حيث اهميّت، مساوي با اهميّت تبليغ رسالت قرار داد و فرمود: «امرتُ بِمُداراة النّاس کَما اُمرتُ بِتَبليغ الرِّسالَة.» من همانگونه که به ابلاغ رسالت مأمور شدم به مداراي با مردم نيز مأمور شدهام. از اينرو، وي با مردم با ملايمت رفتار ميکرد و بارها ميفرمود: با تود مردم به نيکي رفتار نماييد؛ زيرا آنان در گرو کارهاي شمايند. و فرمود: آيا به شما خبر دهم که کدامتان به من بيشتر شباهت داريد؟ گفتند: بلي. فرمود: کسي که خُلقش نيکوتر و برخوردش با مردم ملايمتر و علاقهاش به برادران ديني بيشتر و غضب خود را پيش از همه فرونشانتر و عدل و انصاف را بيش از ديگران رعايت نمايد و داراي عفو و گذشت باشد. اميرالمؤمنين در منشور مديريت جوامع به مالک اشتر نخعي فرمود: «نسبت به زيردستانت در دولت، حسّ ترحمت به وجود آر و با آنان دوستي و مهرباني کن و بر آنها مانند درندگانت خونخوار و زيانگر نباشد. و فرمود: از بخشودگي و بازخواست نکردن (برخي از لغزشها را) به ايشان اعطا کن، همان گونه که خود دوست داري.... و نيز در هنگام گماردن وي به حکومت مصر فرمود: هيچ گاه مگو من چيرگي دارم و فرمان ميدهم و بايد مردم اطاعت کنند؛ زيرا اين کار تباهي دل و سستي دين است و دگرگوني و سقوط حکومت را نزديک ميسازد. و نيز جز اينها از سخنان پيشوايان که مديريت مطلوب را بخوبي نشان ميدهد. 2ـ سعي و کوشش در هماهنگ کردن رفتار و امور زندگي خود با زندگي عادي مردم. حضرت فرمود: «ان الله جعلني اماما لخلقه ففرض علي التقدير في نفسي و مطعمي و مشربي و ملبسي الناس کي يقتدي الفقير بفقري و لا يطغي الغني بغناه.» خدا مرا پيشوا قرار داد و بر من واجب نموده است که در رفتار و خوراک و پوشاکم مثل يکي از افراد مردم عادي رفتار کنم، تا آنت که فقير به فقر من اقتدا کند و ناراحت نباشد، و غني به واسط غنا و بينيازي طغيان نکند. داشتن روح استکبار و ظلم ستيزي
3ـ داشتن روح استکبار ستيزي و نيز روح ظلم و ستمستيزي؛ زيرا استکبارگري و ستمپيشگي پيامدهاي بدي دارد. حضرت امير عليه السلام فرمود: «الظلم يزل القدم و يسلب النعم ويهلک الامم.» ستم گامها را ميلغزاند و نعمتها را از (آدميان) سلب ميکند و امتها را بر مياندازد. و فرمود: «ايّاك والظلم فمن ظلم کرهت ايامه.» از ظلم و ستم بپرهيزيد. اگر کسي ظلم کند خوشي برايش در زندگي نخواهد بود. خودداري از مردم آزاري
4ـ خودداري از مردم آزاري و تجاوز به حقوق آنها، اگر چه به کمترين چيز باشد. پرهيز از شتابزدگي
5ـ پرهيز از شتاب در کارها؛ زيرا شتابزدگي در آنها سبب خطر شده و جامعه را در معرض تشويها و فتنهها قرار ميدهد. برخورد با مردم با نرمي
6ـ روبرو شدن با مردم به خوي نيکو و سخن نرم، البتّه به گونهاي که در آن نشانخمودگي نباشد و از سختگيري با مردم که بوي زور از آن استشمام شود پرهيز نمايد و هيچگاه نبايد در کارها خود را از عنوان خدمتگزار و کارگزار از نظر دور بدارد و نقاط ارتباط و تماس نيکو را با مردم تحکيم بخشد و خود را به زيور علم و فرونشاندن خشم در هم احوال آراسته سازد. دوري از بدانديشان
7ـ دوري از بدانديشان و بدسيرتان که براي بد نشان دادن ديگران در جامعه ميکوشند و نيز دوري گزيدن از خيانت و نپيوستن به بزهکاران و بدکاران. 8ـ داشتن پيوند با مردم ديندارد؛ زيرا آنان هميشه مردم را به نيکويي و خوبي دعوت ميکنند. پايبندي به واقعيتهاي زمان
9ـ پايبندي به واقعيتهاي زمان عينيتهاي خارج و نفوذ ناپذيري در برابر عوامل نفساني وذهني و خارجي در مقام عمل، مانند تلقينهاي افراد منحرف و وسوسههاي نادرست افراد ناآگاه يا مغرض و تفرقهانگيز، و نيز داشتن توانايي تحليل قضايا و سنجيدن ابعاد آنها که با تحول زمان تحوّل پذيرند. اعتقادي به اصل آزادي
10ـ اعتقاد به بنيادين به اصل آزاديهاي قانوني که يکي از آرمانهاي اصيل اسلامي است؛ زيرا بدون آزادي، رشد و تکامل و پيشرفت براي جامعه ميسّر نيست. در دنياي امروز حصار کشيدن و مرز قرار دادن و جلوگيري از اظهار نظر صاحبنظران بزرگترين لطمه را ميتواند بر جامعه وارد کند؛ البته در صورتي که آزادي، ابزاري براي توطئه نباشد. فراهم کردن زمينه براي فعاليت نوانديشان
11ـ فراهم کردن زمينههاي مناسب براي فعاليت نوانديشان و نوپردازان و گوش فرادادن به پرداختههاي آنان و داشتن سع صدر و تحمّل در برابر آراء و انديشههاي مخالفان و بردباري در برابر ذوقها و سليقههاي آنها و پذيرش انديشههاي معقول و انتقاد صحيح از هر که باشد؛ زيرا اين شيوه نقش بسزايي در رشد جامعه دارد. 12ـ برقرار کردن مرکزي در حوز مديريت خود براي تفاهم و تبادل افکار و آراء براي انديشمندان در مسائل نظري که اختلافنظر در آنها طبيعي است. بايد در دنياي امروز اذعان داشت نبودن چنين مرکزي پيامدهاي ناگواري براي وي و جامعه در پي دارد. توانايي بر حفظ اموال
13ـ توانايي بر حفظ اموال بيتالمال و به هدر نرفتن آنها توسط شيادان و چپاولگران. حضرت امير عليه السلام در نظام اسلامي اين گونه خطرها را گوشزد ميفرموده و به مردم از عواقب شوم مديران فاسق و نااهل هشدار ميداد و ميفرمود: «ولکنّي آسي ان يلي امر هذهِ الاُمَّةسُفَهائُها و فَجّارُها فيتّخِذوا مال الله دولا و عباده خولاً والصّالحين حرباً والفاسقين حزباً». من از آن بيمناکم که زمام امر اين ملت را سفيهان و نادانان و فاسقان به دست گيرند و در نتيجه مال خدا (بيت المال) را به جاي صرف در جهت تأمين مصالح و رشد امّت به خود اختصاص دهند و دست به دست بگردانند و بندگان خدا را بند خويش دانسته و با مردم صالح و پسنديده مبارزه کرده و آنان را سرکوب نمايند و ناپاکان را حزب و ياور خود قرار دهند. 14ـ به کار نبستن اموال بيت المال در غير مصالح عمومي و سعي فراوان در بازگرداندن امانتها و حقوق حقداران به صاحبانشان. 15ـ دوري از تمرکز سرمايههاي ملي و به کار نينداختن آنها؛ زيرا اين اقدام، به رواج پديد شوم بيکاري و فقر در جامعه ميانجامد. 16ـ ايجاد فرصتهاي شغلي و کافي و کارآمد براي مردم. 17ـ توسع آموزش و پرورش صحيح در همهجا و تشويق مردم به فراگرفتن دانشهاي سودمند و وادار کردنآنان به آداب و رسوم و خصلتهايي که ماي سربلند هر ملتي است. گزينش بر اساس لياقت
18ـ گزينش افراد در کارهاي اداري بر اساس دانايي و توانمندي کافي و تخصص و شايستگي نه غير آن. حضرت امير عليه السلام در نامهاش به مردم مصر بر اين جهت تأکيد کرد و از پيامدهاي به کارگيري شيوهاي ديگر در گزينش افراد هشدار داد. 19ـ اجراي احکام الهي و نهراسيدن از هيچکس در راه وصول به حق و بذل سعي و کوشش در راه دادگري بين مردم. برخوردار کردن هر کس از مزاياي اجتماعي
20ـ محور قرار ندادن جنسيت خاصي را در تصدي مقامات و برخوردار کردن هر کس را از مزايا و وظايف اجتماعي به آن مقدار که شايستگي و کارآيي دارد؛ چه مرد باشد و چه زن. حضرت ميزان را براي تصدّي مقامات در آن جا که فرمود: «اِنَّ احقَّ النّاسِ بهذا الاَمر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه»، دانايي و توانايي قرار داده نه جنسيت خاص. بايد زنان از نگاه وي در جامعه به عنوان انسانهاي دست دوم تلقي نشوند و مسائل جامعه و مشارکت آنان را در ابعاد گوناگون زندگي به عنوان يک امر اجتماعي مورد توجه قرار دهند. امروز با برقراري نظام اسلامي وتأکيدات امام راحل و توجّهات رهبر معظم انقلاب، زمين رشد و ترقي براي زنان و هم ابعاد اجتماعي، علمي، فرهنگي، هنري و سياسي پديد آمده است. اکنون بر زنان است با رعايت موازين اسلامي در صحنههاي مذکور وارد شوند، استعدادها، شايستگيها، خلاقيتها و ابتکارهاي خود را ارائه دهند تا بيتشر بتوانند به مسؤوليتهايي که شايستگي دارنتد، دست يابند. به باور نگارنده، رسيدن زنان لايق به سطوح بالا از ديدگاه تاريخ معاصر جامع اسلامي از اهميّت ويژهاي برخوردار است؛ زيرا مدرکي است عيني بر اهميّت دادن اسلام به زن و موقعيت او در جامعه و در نتيجه تبليغات دشمنان عليه اسلام خنثي ميگردد. 21ـ احساس وظيفه براي زدودن رذيلتهاي اخلاقي و مفاسد اجتماعي از مردم. بستن راه نفوذ در تملقگويان
22ـ بستن راه نفوذ ظاهرفريبان، تملقگويان، و چاپلوسان در جامعه و گوش ندادن به گفتههاي سطحينگران و بستهذهنان و جمودگرايان. اگر اين راه بر آنان بسته نشود بزرگترين خطر را بايد مدير جامع اسلامي پذيرا باشد. برقرار کردن ارتباط بين مردم
23ـ برقرار نمودن ارتباط و تماسهاي سالم بين مردم بر پاي برادري و دوستي و همدلي و همسويي، تا در نتيجه همه از حال هم آگاه باشند و مشکلات يکديگر را حل نمايند. برآوردن نيازهاي مردم
24ـ کوشش براي برآوردن نيازمنديهاي مردم در ابعاد گوناگون زندگي. چشمپوشي از لغزشها
25ـ چشمپوشي از لغزشهاي کوچک خطاکاران و رسوا نساختن آنان در برابر جامعه. پديد آوردن برنامههاي اصلاح
26ـ پديد آوردن برنامههاي اصلاح به هدف از بين بردن فقر و تبغيض و مفاسد اخلاقي و اجتماعي و برخوردار نمودن هر کس به مقدار استعداد و قابليتش از مزاياي جامعه. برقرار کردن محيطي آرام
27ـ دوري از به وجود آوردن محيطي که موجب رعب و ترس براي متفکران و محققان و صاحبنظران باشد و کوشا بودن در به وود آوردن محيطي آرام و جوّي سالم و صميمي و کارهايي که موجب اعتماد مردم به دستگاههاي اجرايي و قضايي و مقننه گردد، تا با آنها حداکثر همکاري را بنمايند. متأسفانه گاهي در برخي از ادارات دولتي، خشونت و بيادبي و آزار و سرگرداني نسبت به مراجعان عادي ديده ميشود؛ گويي که آنان خود را فرمانرواي بيچون و چراي مردم ميدانند، و هيچ گاه تصوّر نميکنند که دستنشاند مردم هستند و دستمزد ايشان را هم همين ملت و افراد مراجعه کننده و غير آنان ميپردازند، و اگر هم کوچکترين اعتراضي شود، بايد با مشکلاتي بيشتر دست و پنجه نرم کند. در ادامه، کارها و چيزهايي را که مديران بايد از آنها دوري نمايند، يادآور ميشويم: 1ـ توجّه نکردن به فرامين ديني در حوز اداري خود و نيز عدم نظارت دقيق بر کارگزاران. 2ـ سختگيري و بدرفتاري با مردان آزادهاي که آراء و نظرات ناپسند او را نميپذيرند و خواهان اجراي دادگري در جامعه هستند. 3ـ قرار دادن دشواريها و سختيها و بار سنگين بر دوش مردم. 4ـ عدم توزيع عادلانه در آمدها بر اساس ارزش کاري. 5ـ اسراف و تبذير در بيتالمال در کارهاي بيفايده و ناديده گرفتن نيازهاي ضروري مردم و صرف آن در هر چه که بخواهند؛ اگر چه بر خلاف مصالح مردم باشد. 6ـ بخشش اموال به کساني که استحقاق ندارنتد. 7ـ محور قرار گرفتن تملقها و ثناگوييهاي دروغين و غيرواقعي در گزينش افراد براي تصدّي مقامات نه لياقتها و مهارتها و شايستگيها و هر که تملّق بيشتر گويد مقام عالي را تصدّي ميکند و هر که داراي تملّق و چربزباني نباشد از تصدّي آن محروم خواهد شد اگر چه داراي مديريت و مهارت و تخصص باشد. 8ـ پايبند نبودن به قانون، با اين که يک نظام مرهون قانونمند شدن و اعتبار عملي در تمام عرصههاي زندگي است. 9ـ گوش فرا دادن به نظرات مشاوراني که جز مصالح شخصي چيز ديگري را در نظر ندارند. 10ـ مسؤول ندانستن خود نسبت به جرايم و گناهاني که از وي سر ميزند. و مورد تعقيب ندادن جنايتکاران و دزدان و اهل جرائمي که به او تملق و ثناگويي داشته باشند. 11ـ پايبند نبودن به حقيقتها و واقعيتهاي زمان و حقوق اشخاص و فدا کردن آنها در برابر مصلحتهاي سطحي و زودگذر و مسلط کردن برخي از افراد ناآگاه وبياطلاق از حقائق و واقعيتها بر هم شؤون زندگي مردم. 12ـ جلوگيري از حق و گرايش به باطل و نيز جز اينها. سخن پاياني
آنچه ياد شد، پارهاي از شرايط و وظايفي بود که بايد مديران در نظام اسلامي آنها را در مقام عمل رعايت کنند و به آنها عينيت بخشند و شيو اداري و مديريت اسلامي را که براي ادار جامعه و نفي تبعيض و نجات آدميان از فقر و تهيدستي و از ظلم و ستم است دنبال کنند و همگان را از آسايش کامل و مزاياي اجتماعي و حقوقي و سياسي به مقدار قابليت و استعداد و کارايي آنان برخوردار نمايند. براي دانستن ميزان درستي و نادرستي مديريتها در ادار جامعه، بايد آن را با شيوه و روش پيامبر گرامي و پيشوايان راستين اسلامي سنجيد؛ اگر با آن مطابقت داشت، شيوهاي درست ميباشد، و گرنه بايد آن را شيوهاي نادرست تلقي کرد. . نهج البلاغه، حکمت 161. . وسائل الشيعه، ج8، ص428. . عيون الاخبار، ج2، ص54؛ امالي صدوق، ص 268. . محاسن، ص603؛ بحارالانوار، ج75، ص102. . خصال، ج1، ص80. . محاسن، ص603؛ بحارالانوار؛ ج75، ص102. . نهج البلاغه، قسمت دوم 155؛ وسائل الشيعه، ج8، ص425. . اصول کافي، ج1، ص44، باب «من عمل بغير علم» از ابواب فضل العلم؛ ميزان الحکمة، ج6، ص504. . اصول کافي، ج1، ص43؛ ميزان الحکمه، ج6، ص504. . تفسير فخر رازي، ج9، ص61. در فرمود رسول خدا صلي الله عليه و آله مراد از واژ «امام»، حاکم و سرپرست است. . سنن النبي، ص36.