به سوی مدینه فاضله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

به سوی مدینه فاضله - نسخه متنی

علی کریمی جهرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنه الله على اعدائهم اجمعين.

بزرگترين وجهه ى همت مردان بزرگ و رجال الهى، سوق دادن بشر به سمت هدايت و جهت دادن به زندگى انسانها است. آثار و نشانه هاى خير خواهى و بشر دوستى در سطر سطر كلمات آنان نمودار است،و در اين ميان خاندان پيغمبر و اهل بيت عصمت عليه السلام ممتازند و امام اميرالمومنين عليه السلام در ميان آنان همچون خورشيد، درخشندگى مخصوص دارد.

از جمله ى آن كلمات نورانى كه در ميان سخنان گهربار آن حضرت داراى جذبه ى فوق العاده و كشش معنوى و الهى ويژه ى به خود است، نامه اى است كه آن حضرت به هنگام بازگشت از جنگ صفين در حاضرين كه اسم شهرى از نواحى صفين بوده
براى فرزند دلبند خويش حضرت امام حسن عليه السلام نگاشته اند. و در نهج البلاغه فيض الاسلام در قسمت نامه ها در تحت شماره 31 ذكر شده است.

ادبا و بزرگان و اهل معرفت و رجال علمى كه اين كلمات نورانى را ديده اند هر يك به نوعى در برابر آن سخنان زنده و جاويد و در مقابل صاحب اين كلمات ارزنده، سر تواضع را فرود آورده و به اهميت آن اعتراف و اقرار كرده اند.

شيخ مفيد متوفاى سنه ى 413 قمرى مى فرمايد: حسن بن على وصى پدرش اميرالمومنين صلوات الله عليهما بر اهل وف رزندان و اصحاب وى بود، امام عليه السلام وصيت فرموده بود كه موقوفات و صدقات حضرتش زير نظر وى باشد و براى او عهد نامه و دستور العملهائى نوشته كه مشهور است و وصيتى در معالم دين و چشمه هاى حكمت و آداب، كه ظاهر و روشن است، جمهور علما اين وصيت را نقل كرده و بسيارى از دانشمندان و اهل خرد به وسيله ى آن در دين و دنياى خود روشن بينى يافتند. [ ارشاد مفيد نشر كنگره ى شيخ مفيد ج 2، ص 7. ]

سيره نويس محقق و مشهور، على بن عيسى اريلى متوفاى 693 قمرى مى گويد: سيد رضى موسوى كه رحكت خدا بر او باد و خداوند، وى را به گذشتگان طاهرينش ملحق گرداند وصيتى را كه اميرالمومنين عليه السلام براى فرزندشان امام حسن عليه السلام نوشته اند در نهج البلاغه آورده، و آن وصيتى است طولانى، جامع ادب دين و دنيا، فوائد و آثار آن بسيار، و براى آخرت و دنياى انسان مفيد و سودمند است.

اين وصيت نامه، همه ى فنون فضائل را در بر گرفته وبا اهداف و مقاصد عاليه اى كه دارد اواخر و اوائل را عاجز ساخته است و چگونه چنين نباشد و حال آنكه او - على عليه السلام- است كه چون سخن بگويد هر گوينده اى را ناتوان مى سازد، و سحبان سخنور معروف و نمونه ى فصاحت، در نزد او باقل- مردى كه در عجز و
ناتوان از سخن، ضرب المثل بود- به شمار مى رود اكنون اگر منكرى، از ديگران بپرس. و اين كتاب جاى اثبات اين مدعا نيست و من شما را بر آن وصيت جامع راهنمائى كردم، حال اگر به سراغ آن بروى آن را يك پارچه بيان و بلاغت ديده، آداب دنيا و آخرت را به خوبى مشاهده خواهى كرد، و با بدايع الفاظ خود به تو نشان مى دهد كه آبشخور بيان، صاف و شفاف، و از خنكى و خوشى فصاحت سرشار و لبريز است و بهره ى گوش و قلب، وافى و بسيار مى باشد، باشد كه اين مقدار را كه من در وصف اين وصيت نامه گفتم با همه ى قلت و كمى آن، كافى باشد. [ كشف الغمه فى معرفه الائمه ج 1 ص 537. ]

سيد بن طاووس اعلى الله مقامه متوفاى سنه 664 در پايان كتاب كشف المحجه خطاب به فرزند خود مى فرمايد: در ذهنم گذشت كه كتاب خود را با وصيت پدرت اميرالمومنين عليه السلام آقائى كه علم الكتاب در نزد اوست به فرزند عزيزش عليه السلام به پايان برم.

بعد نقل مى فرمايد كه ابواحمد حسن بن عبدالله بن سعيد عسكرى در جزء اول از كتاب الزواجر و المواعظ كه تاريخ آن سنه 473 مى باشد گفته است: وصيت اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام به فرزندش. و اگر از كلمات حكمت آميز چيزى باشد كه واجب باشد آن را باطلا بنويسند هر آينه اين وصيت است. [ كشف المحجه لثمره المهجه ص 85. ]

و نيز مجلسى اول، آقاى آخوند ملا محمد تقى رضوان الله تعالى عليه به هنگام شروع در شرح اين وصيت مى گويد: و چون اين وصيت مشتمل بر علوم و حقائق فراوانى است بنابر اين شايسته است كه ما نيز آن را ذكر كنيم. آنگاه اين وصيت را ذكر كرده و در پايان مى فرمايد: اى برادر دينى! در هر فقره و جمله اى از اين وصيت تدبر و انديشه كن زيرا كه اين از گنجهاى الهى است كه بر زبان ولى وصفى خود- اميرالمومنين- صلوات الله عليه افكنده است. [ روضه المتقيم ج 13 ص 80. ]
دو نفر از نويسندگان شيخ نشين قطر به نامهاى عبدالبديع صقر و مصطفى جبر مولفان كتاب الوصايا الخالده اين وصيت را در كتاب مزبور ذكر كرده و ان را جزء وصايايى كه همواره زنده و و جاويد خواهند ماند برشمرده اند [ به كتاب الوصايا الخالده ص 87 تا 104 مراجعه شود. ] و آن كتاب از سوى حاكم سابق قطر چاپ و منتشر شده است.

وصيت نامه مزبور مشحون از معارف عاليه الهى و مكرمتها و اخلاق فاضله ى انسانى و رهنمودهاى هميشه زنده و جاويدى است كه ضامن سعادت و نيكبختى انسانها است. تعهد و پاى بندى به مواد نورانى آن، موجب روشنائى دل و جان آدمى است و راهگشاى انسان به عالم نور و جهان قدس و محفل روحانيين ملاء اعلى است. عمل به اين وصيت مباركه مى تواند دنياى مادى را به صورت بهشت خدا در آورد كه خير و خوبى و رشد و سعادت، از هر در تجلى باشد.

كتاب حاضر، شرحى پيرامون آن وصيت جامع و جذاب است و بر اساس نكاتى كه ذكر شد آن را به نام "به سوى مدينه ى فاضله" نام گذاشتيم، اميد است مقبول اهل مطالعه واقع شود.

قابل تذكر است كه اين وصيت نامه ى مبارك بر اثر موقعيت بالا و عظيمى كه دارد مورد توجه دانشمندان و نويسندگان بوده و شرح متعددى بر آن نوشته شده و ترجمه هائى از آن شده است.

شروح و ترجمه هائى كه ويژه اين وصيت مباركه نوشته شده از اين قرار است:

1- الاخلاق النفسيه فى شرح خطبه الوصيه [ الذريعه 13 ص 225. ]

و آن شرح فارسى وصيتى است كه حضرت امير به فرزندشان امام حسن مجتبى نوشته اند. [ الذبيعه ج 14 ص 129 و در هر دو مورد وعده داده اند كه در حرف كاف تحت عنوان: كتاب الاخلاق. ذكر مى شود، ليكن اين جانب در حرف كاف ج 17 اين را نيافتم. ]

2- منثور ادب الهى و شرح فارسى مفصل و مبسوطى بقر وصيت اميرالمومنين عليه السلام است كه به فرزندشان امام حسن بهنگام بازگشت از صفين نوشته اند، نويسنده آن مولى محمد صالح فرزند حاج محمد باقر روغنى قزوينى معاصر محدث حر عاملى بوده است. [ الذريعه ج 23، ج 14، ص 129. ]

3- نظم وصيه اميرالمومنين لولده الحسن عليه السلام به فارسى از ضيائى مرندى كه در سنه 1329 قمرى به شعر در آورده و در همان سال در استانبول چاپ شده است. [ الذريعه ج 4، ص 146 و ج 24، ص 232. ]

4- هديه الامم و مجله الاداب و الحكم شرح فارسى و بر وصيت اميرالمومنين به فرزندش امام حسن عليه السلام از حاج محمد صادق معروف به غاز يتبريزى كه در سنه 1327 قمرى تاليف كرده و همان سال به چاپ رسيده است. [ الذريعه ج 13، و ج 25، ص 206، ضمنا در مصادر نهج البلاغه ج 3، ص 312 اشتباها هدايه الامم ضبط شده است. ]

5- على و الاسس التربويه فى شرح الوصيه تاليف سيد حسن قبانجى نجفى و آن شرحى مفصل بزبان عربى است در 783 صفحه و شارح در 17 جمادى الثانى 1378 قمرى در نجف اشراف اين شرح را به پايان رسانيده و مرحوم آقاى سيد جواد طباطبائى تبريزى رضوان الله عليه مقدمه اى بر آن نوشته اند و اكنون نسخ آن كمياب است.

- خورشيد روشن، وصاياى حضرت اميرالمومنين على به حضرت امام حسن صلوات الله و سلامه عليهما، از نويسنده معاصر آقاى محمد على انصارى قمى كه در سنه 1385 قمرى مطابق با 1344 شمسى آنرا به طبع رسانيده است. اين شرح مشتمل بر 84 صفحه مى باشد. كيفيت اين كتاب چنين است كه اولا قطعه اى از وصيت حضرت را ذكر مى كند و سپس آن را به نثر فارسى ترجمه كرده و
با مختصر شرحى مخلوط مى نمايد و بعد همان قسمت را به صورت اشعارى روان در آورده است.

7- گوهرهاى گرانبها: الدرر البهيه فى ترجمه الوصيه لمولاناعلى بن ابى طالب الى ابنه الحسن المجتبى، كه شرحى كوتاه در 63 صفحه است و در سنه 1357 شمسى تاليف شده است. نويسنده آن عالم فاضل آقاى شيخ جعفر صبورى مقيم كاشان مى باشند.

8- منظومه ى مرحوم سيد بن ابراهيم قزوينى، متوفاى 1028، كه از مشايخ سيد بحر العلوم بوده است، وى اين وصيت مباركه را به فارسى به نظم كشيده و اين منظومه در استانبول به چاپ رسيده است. [ مصادر نهج البلاغه ج 3، ص 312. ]

9- شرحى كه بقلم يكى از نويسندگان مشهور معاصر بر اين وصيت نامه ى مباركه نوشته شده و بر حسب مسموع، شرحى مفصل و مستوفى است و يك جلد آن چاپ و منتشر گرديده است.

و چه بسا شروح ديگرى نيز بر آن نوشته شده باشد كه اين جانب اطلاع ندارم. خداوند متعال توفيق درك حقائق كلمات اميرالمومنين و عملبه آن را به همگى عطا فرمايد.

قم/ حوزه ى علميه

على كريمى جهرمى

ويژگيهاى پدر وصيت كننده


نابود شونده


"من الوالد الفان" [ فان، همان فانى است و ياء به دو جهت حذف شده، يكى بخاطر آنكه در رديف زمان قرار گرفته و رعايت وزن دو جمله شده است و ديگر اينكه چون فانى منقوص است، در وقف، حذف ياء و اثبات آن جائز است هر چند با وجود الف و لام اثبات بهتر است و بدون آن اسقاط، افضل مى باشد "به شرح ابن ابى الحديد ج 16، ص 52 مراجعه شود". ]

''نامه اى است از پدرى رو به ديار فنا و نيستى گذارده''

پدرى كه دوران حياتش منقضى گشته و به سر آمده و نامش در زمره نيست شدگان است.

قابل توجه است كه عمر آن بزرگوار بهنگام نگارش اين نامه ى جاويد، نزديك به شصت و دو سه سال بوده. او در اين سن و سال، خويشتن را فانى قلمداد كرده و جزء نيست شدگان مى شمارد تا همه بدانند كه بعد از شصت سالگى ديگر نبايد خود را
باقى بدانند بلكه بايد خويشتن را اهل جهان ديگر بشمارند. ديگر جوانى نكنند و ناپختگى نشان ندهند و همچون بعضى از جوانان، اهل بزم و عيش و خوشى نباشند.

مقر به غلبه يا فناء زمان


"المقر للزمان"

''پدرى كه اقراركننده براى زمان است''

و آيا براى زمان به چه چيزى اقرار مى كند؟ ممكن است مقصود اين باشد كه اقرار به غلبه ى براى زمان مى كنم. آرى بشر همواره در حال در حال ستيز با زمان است مى خواهد هميشه بماند و غبار نگرانى و اندوهى بر چهره اش ننشسته و اندك كسالت و بيمارى اى به سراغش نيايد ولى زمان نمى پذيرد البته گاهى انسان بجائى رسيده و در نقطه اى از عمر قرار مى گيرد كه خود اقرار مى كند كه در مصاف با زمان، از پاى در آمده و غلبه و پيروزى از آن رقيب است و ممكن است. مقصود اين باشد كه اقرار به گذشت زمان دارد.

در حيات طبيعى انسانها با صرفنظر از مقام عصمت و ولايت، اقرار به گذشت زمان ندارند تا زمانى كه قوا تحليل مى روند و با شرايطى رنجبار و ناراحت كننده مواجه مى شوند. در آن مواقع به طور طبيعى اقرار به گذشت زمان مى كنند. و به حسب ظاهر عبارت، احتمال اول قوى تر به نظر مى رسد.

عمر پشت سر گذاشته


"المدبر العمر"

''پدرى كه عمرش بدو پشت كرده''

از ديدگاه اميرالمومنين عليه السلام كه در سنين شصت سالگى يا اندكى بالاتر درباره خويشتن چنين تعبير مى كنند، انسان بعد از شصت سالگى اقبال به عمر و زندگى
نمى كند بلكه در حال ادبار است و خلاصه بايد در اين سن و سال توجه داشت كه بسان تازه جوان شانزده ساله نيست و خود را عوضى نبيند. شانزده ساله ها به طور طبيعى رو به زندگى مى روند و بدان اقبال مى كنند ولى شصت ساله ها به عكس است كه آنها در حال ادبار زندگى اند و از اين رو در صد مردگان در اين سن خيلى بالا مى رود و آمار بيماران در اين مرحله از عمر مضاعف مى شود و هر چه هم انسان بالاتر مى رود اين در صد و اين آمار افزايش مى يابد.

تسليم روزگار


"المستسلم للدهر"

''پدرى كه تسليم روزگار شده است''

انسان در زندگى مراحل مختلفى را مى گذارند در مراحل آغاز و ابتدائى برداشت مغرورانه اى دارد، ولى در مراحل اخير كه ايام ضعف و سستى و دوران كسالت و بيمارى است، آن احساسات بى اساس و آن هيجان هاى خاص مقطعى فرو مى خوابد و حقيقت حال انسان تجلى مى كند. در اين دوران بحرانى و پر از نشيب، آدمى پر و بال بر زمين مى افكند كه قدرت نمائى و غلبه جوئى او از بين مى رود موقف تسليم و موضع استسلام مى گيرد و مى فهمد كه در برابر روزگار ناتوان است.

نكوهشگر دنيا


"الذام للدنيا"

''پدرى كه نكوهش كننده دنيا است''

البته امام اميرالمومنين يك عمر نكوهشگر دنيا بود او از آغاز جوانى دلبسته دنيا نبود و ليكن به طور طبيعى انسانى كه انحراف فكرى نداشته باشد اگر هم در دوران
جوانى به مذمت دنيا نپرداخت قهرا در سنى شكستگى و فرو ريختگى نكوهشگر خواهد شد و اگر تا اين فصل چنين نبوده به خاطر اين است كه در تحت تاثير و تزوير و فريبندگيهاى دنيا واقع شده بوده است.

ساكن كوى مردگان


"الساكن مساكن الموتى"

''پدرى كه در جايگاه هاى مردگان مسكن گزيده و ساكن شده است''

آرى به نظر عاقبتنگر امام على عليه السلام، آدمى در سنين شصت سالگى و بالا در جايگاه مردگان قرار گرفته او اگر چه بظاهر زنده است و به زندگى روزمره ى خود ادامه مى دهد ولى اين زندگى كاذبى است حقيقت قضيه اين است كه اين چند روزه به حساب نمى آيد و كار را تمام شده بايد ديد و آنگاه كه شصت سال به سرعت گذشت اين چند سال و يا چند لحظه نيز مى گذرد بلكه بايد گذشته حساب كرد.

كوچ كننده ى از دنيا


"الظاعن عنها غدا"

''پدرى كه به زودى از اين جهان كوچ كننده است''

لطافت بيان و تعبير را بنگريد كلمه "غد" را در اينجا به كار برده اند كه به معنى فرداست. پس بيدار دلان بدانند كه روز رحيل، كنار همين امروز است گويى فرداست كه هيچ فاصله اى ندارد. وقت حركت بسيار نزديك شده و در آستانه ى ارتحال و انتقال و پركشيدن از اين عالم به سوى دار ابد و سر منزل اصلى قرار گرفته اند.


/ 27