بغداد و کرخ، مولد و مسکن شریف رضی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بغداد و کرخ، مولد و مسکن شریف رضی (ره) - نسخه متنی

محمد جاودان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دولت عباسيان


آنگاه كه حكومت جهان اسلام از خاندان اموى خارج شده و به خاندان عباسى رسيد تغييراتى در اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى لازم آمد كه از جمله ى آن تغيير مركز حكومت بود. روشن بود كه دمشق ديگر نمى تواند در مقام گذشته ى خود يعنى مركزيت سياسى عالم اسلام باقى بماند، زيرا در مردم اين سرزمين زمينه ى نيرومندى از علاقه و نفوذ امويان وجود داشت [ نگاه كنيد به: مروج الذهب 33/3. ج اسعد داغر و يعقوبى: البلدان/ 5، ج نجف. ] كه از دو عامل اساسى ريشه مى گرفت:

اول: اينكه شام بدست سردار اموى يزيد در صدر اسلام فتح شده و هم بر دست او به اسلام گرويده بود.

دوم: اينكه حكومت و خلافت بيش از صد سال امويان از دو تيره ى سفيانى و مروانى و تبليغات حساب شده ى ايشان، هواخواهى بنى اميه را در آنجا بسط و عمق بخشيده بود.

اضافه اينكه سرزمين شام به مرزهاى خطر آفرين روم بسيار نزديك و از بيشتر نقاط مهم عالم اسلام بويژه خراسان، مركز پيروان خاندان عباسى بسيار دور بود. همه ى اين جهات به نامناسب بودن آن براى احراز عنوان مركزيت جهان اسلام كمك مى كرد.

در ميان ديگر شهرهاى مهم و بزرگ عالم اسلام كوفه با اينكه در روى كار آمدن عباسيان دخالت داشت [ طبرى 428/6 ج ابولافضل ابراهيم و مسعودى: مروج الذهب 252/3 -253 و تجارب السلف/ 97، چ عباس اقبال. ] جاى چندان مناسبى براى مركزيت حكومت ايشان نبود. البته ابوالعباس سفاح اولين خليفه ى عباسى در اين شهر حكومت خويش را آغاز كرده و ابوسلمه ى خلال يكى از بزرگترين داعيان و بنيان گذاران دولت عباسى از مردمان اين شهر بود. [ اخبار الطوال/ 370، چ قاهره. ] اما
مردمان شهر كوفه كه اكثر يمانى يا از موالى بودند، و از علويان طرفدارى مى كردند تكيه گاه خوبى براى عباسيان بشمار نمى آمدند. چنانكه بعدها هر جا شورشى عليه عباسيان بر خاست بطور غالب دست آنها بر آن شورش ديده مى شود.

اما شهر بصره با اينكه در علاقمندى به علويان چندان سابقه ى خوش نداشت، و اين از نظر عباسيان امتيازى محسوب مى شد، چون هم از خراسان فاصله ى زياد داشت، و هم مثل دمشق در يكى از مرزهاى سرزمين پهناور اسلام قرار گرفته بود براى احراز مركزيت حكومت جديد مناسب شمرده نمى شد.

با توجه به اين جهات بود كه سفاح بزودى دستگاه حكومت خويش را از كوفه بر چيده به شهرى كه در اطراف كوفه ساخت، و بدان هاشميه نام نهاد، منتقل ساخت. اما اينجا هم از انقلابات كوفه در امان نبود، و لذا بسرعت از آنجا هم تغيير مكان داده و در شهرى كه در ناحيه ى انبار بنا كرد، و باز هم آن را به هاشمينه موسوم نمود، سكونت گزيد. او بالاخره در همانجا بسال 136 وفات يافته و به خاك سپرده شد. [ در احوالات سفاح نگاه كنيد: مروج الذهب 252/3 -280 و طبرى 421/7 -471. ]

ابوجعفر منصور جانشين وى نيز در همين شهر بر سرير قدرت بر آمد، اما بزودى گرفتار طغيان گروه افراطى و تندروى راونديان شده و با تحمل مشكلات فراوان توانست، از دست آنها رهائى يابد [ تجارب السلف/ 105 -106، و نيز نگاه كنيد به: تاريخ الاسلام السياسى 104/2 -105، چ هفتم 1964 و زيدان: تاريخ التمدن الاسلامى 184/2. ]، اين حادثه يكى از عوامل دل زدگى او نسبت به اين شهر است. اما عامل مهمتر اين بود كه شورش هاى متعدد علويان كه از كوفه نشات مى گرفت براى پايتخت او مايه ى خطر محسوب مى شد. [ طبرى 614/7 و تجارب السف/ 106. ] پس رويهمرفته اين شهر مركزى مطمئن براى حكومت او به حساب نمى آمد. به همين خاطر بود كه در صدد يفتن جائى مناسب براى پايتخت بر آمد. مدتى به كار جستجو و تحقيق در اين باره گذشت. عاقبت به كمك دانشمندان و اهل نظر، در ساحل غربى رود دجله و نزديكى مدائن محلى انتخاب شد. مى گويند انتخاب و طرح اوليه ى ساختمان آن در سال 141 ه. انجام گرفته است. [ البلدان 7. ]

محل انتخاب شده بسيار مناسب مى نمود زيرا از يكطرف بر سر راه كاروان هاى تجار و مسافران و زائران از بسيارى شهرها و نقاط عالم اسلام قرار داشت كه مى توانست شهر را به پايگاهى بزرگ براى تجارت و سياحت و سكونت تبديل سازد كه مهمتر از همه ى آنها خراسان بود كه لشكرگاه عباسيان و مركز طرفداران اين خاندان و يكى از پر رونق ترين نقاط عالم اسلام از نظر اقتصادى و بهره دهى ماليات به حساب مى آمد [ چاپ دهم 1974 و در ترجمه و نگارش تازه اى كه از اين كتاب بوسيله ى مولف دوستانش دكتر ادوارد جرجى و دكتر جبرائيل جبور در زبان عربى وجود دارد: تاريخ العرب/ 419، چ 1980 6 بيروت. ]، از طرف ديگر آب و هوائى سالم و خاكى حاصلخيز داشت كه ماده ى بسيار مستعدى براى كشاورزى و باغدارى در اين ناحيه بوجود مى آورد، و بالاخره از سوى سوم دو رودخانه ى پر آب دجله و فرات و نهرها و ترعه هائى كه آندو را بهم پيوند داده و يا از هر يك جدا شده و بخشى از ناحيه ى بين دو رود
را سيراب مى ساخت براى سرسبزى شهر و حومه ى آن عاملى موثر بودند.

مجموعه ى اين عوامل و توجهى كه بعدها عباسيان و حاشيه نشينان دربار ايشان بكار بردند، و نيز پولى كه از همه ى جهان اسلام بعناوين مختلف غارت شده و به بغداد سرازير مى گشت، باعث شد كه بزودى شكوه و زيبائى و آبادانى اين شهر رونق دمشق را از خاطره ها زائل كند، و بغداد بصورت شهرى بى نظير از جهت وسعت و عظمت و زيادتى عمارات و قصرها و فراوانى جمعيت و ثروت و خوشى آب و هوا و كثرت بساتين و با غات در آيد. بيش از نيمقرن از عمر اين شهر نگذشته بود كه مركز ثروت دنيا و قطب اصلى سياست جهانى شد، و تنها رقيب آن در جهان آن روز شهر قسطنطنيه مى توانست باشد. [ همان كتاب، متن انگليسى/ و متن عربى/ 368. ]

ساختمان بغداد


سرزمينى كه بغداد در آن ساخته مى شد بكلى خالى از سكنه نبود. بلكه از زمانى دراز قريه هاى آبادى در آن وجود داشت. يكى از اين قريه ها بغداد نام داشت كه به جاى آن شهر بغداد ساخته شد، و ديگرى به كرخا موسوم بود كه محله ى بزرگ شيعه نشين كرخ در آنجا بوجود آمد. سومى بنام براثا مشهور بود كه يكى از محلات حومه ى بغداد بجاى آن بوجود آمد.

اهالى اين قريه ها مسيحى آرامى بودند، و به احتمال قوى دو نام بغداد و كرخ اصلى آرامى داشتند. در قريه ى كرخا از سال هاى دراز قبل از ساختمان بغداد، تا سال هاى چندى بعد از آن، يك بازار بزرگ مكاره تشكيل مى شد كه خود عاملى براى آبادانى نواحى اطراف بشمار بود. [ در ماده ى كرخا، و نيز ماده ى سوق الثلاثاء در معجم البلدان 3/283، چ بيروت. ]

مورخين قديم كيفيت بناى اين شهر را چنين نوشته اند كه منصور دوانيقى جماعتى از حكماء و اهل بصارت فرستاد تا موضع مناسب بطلبند، و ايشان آن مقام كه امروز بغداد آنجاست اختيار كردند، و منصور نيز حاضر شد، و آن موضع را بپسنديد، و شهر بنا كرد... يكى از عقلاء نصارى گفت: يا اميرالمومنين يكى از فضائل اين موضع آن باشد كه ميان دجله و فرات افتاده است، و در وقت محاربه، دجله و فرات همچنان باشد كه دو خندق شهر. ديگر آنكه خوار و بار از ديار بكر بانحدار در دجله باين مقام آرند، و از بصره بجانب بحر بصعود، و از جانب شام در روى فرات، و از خراسان و ديار عجم در شط تامرا. ديگر آنكه چون مقام در ميان "دو رود بزرگ" است اگر جسر را قطع كنند دشمن نتواند گذشت. ديگر آنكه اين موضوع در ميان بصره و واسط و موصل افتاده و بر و بحر و جبل هم نزديك. چون "منصور" اين سخن بشنيد رغبت او در آن تاسيس زياده شد. امثله "و فرامين" باطراف نوشت تا استادان و مهندسان و فعله بيامدند، و چون بنياد باره نهادند خشت اول بدست خويش
نهاد'' [ تجارب السلف، هندوشاه نخجوانى/ 106 -107، چ عباس اقبال و مقايسه شود با مناقب بغداد/ 8 و معجم البلدان 458/1. ]

مى گويند: هنگامى كه نقشه ى شهر كشيده شد، منصور فرمان داد تا آن را در زمينى كه بايد شهر در آن بنا شود، در همان ابعاد اصلى با خاكستر مشخص كنند، و بعد در محل آن خاكسترها نوارى از پنبه قرار داده آتش بزنند. بدين ترتيب يكباره تركيب تمام نقاط اصلى شهر با خطوطى آتشين، در معرض ديد او قرار گرفت. [ نگاه كنيد به مناقب بغداد/ 8 و ابن اثير 559/5، چ دار صادر. ]

ساختمان شهر در سال 145 شروع شد، و در سال 146 قصر خاص منور و مسجد جامع شهر در پشت آن پايان گرفت. منصور خود بر اينكار نظارت داشت. اما با قيام محمد نفس زكيه در مدينه و برادرش ابراهيم در بصره، بغداد را رها ساخته و به كوفه آمده و در آنجا مسكن گزيد، و به رتق و فتق امور جنگ پرداخت. هنگامى كه توانست اين شورش ها را سركوب كند كه البته با نهايت قساوت و شدت و بى رحمى آن را به پايان رسانيد، دوباره به بغداد بازگشت، و ديگر بار نظارت بر ساختمان شهر را عهده دار شد.

تكميل ساختمان شهر تا سال 149 ادامه داشت. تعداد افرادى را كه در انجام اين عمل شركت داشتند تا صد هزار تن گفته اند. مسعودى مى گويد: در هر روز پنجاه هزار تن در شهر بكارهاى ساختنانى مشغول بودند. مقدار اموالى كه منصور در راه ساختمان اين شهر صرف نمود در حداقل نقل، چهار ميليون واند درهم، و در حداكثر آن هيجده مليون دينار تخمين مى زنند [ تاريخ بغداد 69/1 و معجم البلدان 459/1 و لسترانج: بغداد فى عهد الخلافه العباسيه/ 44، چ بغداد و فيلب حتى و ديگران تاريخ العرب/ 357 -358 و. ] كه پاره اى از محققان آن را با مبالغه همراه مى دانند. [ دكتر حسن ابراهيم حسن: تاريخ الاسلام السياسى 379/2، چ هفتم. ]

البته اين مبلغ كه با توجه به خست منصور بسيار گزاف بنظر مى رسد، مربوط به ساختمان شهر شهر و ديوارهاى سه گانه و خندق و بازارهاى آن و مسجد جامع و قصر خاص خليفه مى باشد. [ طبرى 655/7 و ابن اثير 757/5، چاپ دار صادر. ]

شهر بغداد بصورت دايره ساخته شد، شكلى كه بر خلاف نظر جغرافيان نويسان قديم [ زرين كوب: تاريخ ايران بعد از اسلام/ 415. ] تازگى نداشت، و در بناى همدان و حران و دارابجرد بكار رفته بود. بخشى از مصالح ساختمانى شهر را از تيسفون كه رفته رفته متروك شده بود آوردند ولى چون عملى مقرون بصرفه نبود بزودى از آن دست كشيدند. چهار دروازه ى شهر را به بيرون متصل مى ساخت، و هر دروازه دو در آهنين بزرگ داشت كه تنها بوسيله ى يك گروه از مردان ممكن بود بسته يا گشوده شود. اين دروازه ها باندازه اى بلند بود كه يك علمدار سوار بر اسب با علم خود و يك نيزه دار با نيزه ى بلند از آن داخل مى شد بدون اينكه علم يا نيزه خم شود. يعقوبى مى گويد: پهناى ديوار اصلى شهر در پائين نود ذراع و در بالا بيست و پنج ذراع و بلندى آن شصت ذراع بوده است. [ البلدان/ 8-، و لسترانج: بغداد/ 26 -28 هر ذراع در حدود نيم متر است. ] همو در تاريخ پهناى ديوار را در پائين عفناد ذراع مى داند. [ تاريخ يعقوبى، ترجمه دكتر آيتى 365/2. ] ديگران قطر ديوار را از اين هم كمتر دانسته و پنجاه ذراع گفته اند. [ دكتر مصطفى جواد و ديگران: بغداد/ 19 و ابن اثير 560/5. ]

شخصى كه از بيرون به شهر وارد مى شد، در ابتدا به خندق و سپس به دروازه ى آهنين
با روى بيرونى شهر مى رسيد. اين ديوار نظر بلندى نصف ديوار بعدى بود. بعد از عبور از آن با گذشتن از دالانى مسقف بطول صد ذراع به دروازه ى ديوار دوم مى رسيد. در فاصله ى دو ديوار يك زمين خالى از ساختمان بنام فصيل قرار داشت كه مى توانست محل نقل و انتقالات نظامى و حركات جنگى و دفاعى باشد. ديوار شهر ديوار دوم بود كه به بلندى و قطر آن اشاره كرديم. شخص بعد از عبور از دروازه هاى اين ديوار به خيابان اصلى شهر وارد مى شد كه تا ارگ مركزى كه قصر سلطنتى و مسجد جامع در آن بود ادامه مى يافت، و بهمين ترتيب شخص با دور زدن ارگ مى توانست از دروازه ى روبرو خارج شود. در واقع دروازه هاى شهر روبروى هم قرار گرفته و با خيابانهاى وسيع و مستقيمى بهم متصل بودند. اين خيابانها بر هم عمود بوده و شهر را به چهار قسمت تقسيم مى كردند.

چهار دروازه ى شهر عبارت بودند از:

1- دروازه ى بصره كه در جنوب شرقى قرار داشت.

2- دروازه ى كوفه كه در جنوب غربى قرار گرفته و كاروانهاى حجاج از آن سوى، بمكه مى رفتند.

3- دروازه ى شام كه در شمال غربى با روى شهر جاى گرفته بود.

4- دروازه ى خراسان كه آن را باب الدوله مى ناميدند كه در شمال شرقى شهر واقع شده و به دجله منتهى مى گشت. [ لسترانج: سرزمينهاى خلافت شرقى/ 32 -33 و تاريخ يعقوبى، ترجمه دكتر آيتى 365/2- دكتر مصطفى جواد و ديگران: بغداد/ 19 و و الاعلاق النفيسه/ 108. ]

در درون باروى شهر منصور براى خود و كسانش قصرها و خانه ها ساخته بود. قصر مجلل او كه باب الذهب يا قبه الخضراء نام داشت، درست در وسط شهر قرار گرفته بود. اين قصر بصروت مربع ساخته شده و هر ضلع آن چهار صد ذراع با دويست متر طول داشت. ديوارهاى قصر مرمرين و در آن زرين بود، و بهمين مناسبت هم بود كه به صر باب الذهب شهرت داشت. قبه اى سبز رنگ بر فراز ايوانى بلند پيشروى قصر را زينت مى داد، [ طاهر مظفر العميد: بغداد المنصور المدوره/ 19، چ بغداد و دكتر مصطفى جواد و ديگران: بغداد/ 22 و 25 و نگاه كنيد به معجم البلدان 459 -460/1 و تاريخ بغداد 73/1. ] و يادآور قبه ى سبز رنگ قصر معاويه در شام بود. قصر منصور و ايوان با شكوه آن، روى به دروازه ى باب الكوفه داشت، و مسجد جامع كه درست در پشت قصر ساخته شده بود روى به دروازه ى خراسان و شرق داشت. مسجد نيز بشكل مربع بود و هر ضلع آن دويست ذراع يا حدود صد متر دراز داشت. اين مسجد نيز بشكل مربع بود و هر ضلع آن دويست ذراع يا حدود صد متر درازا داشت. مسجد جامع و قصر منصور چنانكه اشارت رفت در ميدان وسيعى قرار گرفته بود كه در وسط شهر ايجاد گشته و شكل دايره داشت. در اين ميدان جز قصر باب الذهب با ساختمان عظيم و ديوارهاى بلند آن و مسجد جامع و مكان هائى براى شرطه و محافظان مخصوص، ساختمان ديگرى وجود نداشت. [ البلدان/ 9. ] اين ميدان مدور از همه طرف بيك ديوار محصور گشته بود.
بعد از اين ميدان، قصرهاى فرزندان خليفه و خانه هاى غلامان خاص و خدمتگزار مورد اعماد وى ساخته شده بود. بر اساس اين طرح كسان و معتمدان خليفه حلقه اى محافظ بر گرد قصر او بوجود آورده بودند كه مى توانست در موقع بروز خطر احتمالى تا اندازه از حوادث جلوگيرى كند. پس از اين مرحله ادارات دولتى قرار گرفته بودند كه چون حلقه ى محافظ دوم براى قصر خليفه بحساب مى آمدند. بعد از ادارات دولتى، خانه هاى سران لشكرى و كشورى دولت عباسى ساخته شده بود. منصور به اينگونه افراد زمين هائى در شهر و بيرون آن داده بود تا در آن براى خود و وابستگان و اطرافيان خويش خانه بنا كنند. [ بلاذرى: فتوح البلدان/ 361 -363، تحقيق صلاح الدين المنجد و البلدان/ 10 -12. ]

بازار بغداد


چنانكه اشاره شد شهر دو خيابان اصلى داشت كه چهار دروازه ى شهر را بهم متصل مى ساخت، و هر كدام كه قطرى از اين شهر دايره وار بودند، در حدود 2600 متر طول داشت.

عرض اين خيابانها در سال 157 تا چهل ذراع وسعت يافت. در اطراف اين دو خيابان اصلى كوچه هاى وسيع و مسقفى بشكل بازارهاى كنونى بوجود آمده بود كه صد متر طول و در حدود هشت متر عرض داشتند. اين كوچه هاى مسقف ''طاق'' نام داشتند. [ معجم البلدان 5/4 طاق به طاقات جمع بسته مى شد، و درب به دروب و سكه به سلكك. ]

اين طاق ها به كوچه هائى با وسعت كمتر منتهى مى گشت كه در زبان عربى بدان ''درب '' مى گفتند. كوچه هاى كوچك با نام ''سكه'' از اين درب ها باز شده و به خانه ها راه مى يافت. كوچه هاى شهر بشكلى ساخته شده بود كه به سوى ارك و ميدان مركزى شهر راه نداشت، و در هر سوى آنها دروازه اى تعبيه شده بود كه به هنگام لزوم مى توانست بسته شده و از خانه هاى داخلى حافظت كند. طاق هاى مختلف به نام فرمانده ى لشكر يا مرد بزرگى كه در آن ناحيه سكنى داشت، و يا اهل قبيله يا شهرى كه بدان هجرت كرده بودند موسوم مى شد. طبق دستور منصور در هر محله بازهائى براى داد و ستد انواع كالاهاى داخلى و خارجى بوجود آمده بود. بازارها و مراكز پليش هر محل در طاقات آن قرار گرفته بودند. هر يك از دروازه هاى چهارگانه ى شهر بوسيله ى هزار تن سپاهى مسلح كه در زير نظر يك فرمانده انجام وظيفه مى كردند، محافظت مى شد [ تاريخ بغداد 77/1، چ افست بيروت. ]

بدين ترتيب شهر بغداد بيشتر از آنكه يك شهر باشد، يك دژ مستحكم نظامى بود، بلكه به گفته ى اهل نظر نيرومندترين و ستخير ناپذيرترين قطعه شهرهاى مشرق زمين بشمار مى رفت. [ دكتر مصطفى جواد و دكتر احمد سوسه: تخطيط بغداد جمع آورى گروهى از دانشمند عرب، چ 1961 بغداد. ]

منصور با ساختن اين همه استحكامات و در نظر گرفتن اين همه طرحهاى حفاظتى مى خواست شهرى بوجود بياورد كه بتواند او را كه در آن عصر از همه طرف گرفتار طغيان و آشوب و خطر بود در پناه خويش محفوظ بدارد. حتى
گفته اند كه او از زير زمين هاى قصر خود، راهى پنهانى و زيرزمينى، به بيرون بغداد كشيده بود كه در دو فرسخى شهر سر در مى آورد تا اگر خطر به كنار قصر او رسيد بتواند از اين راه پنهانى جان سالم بدر ببرد. [ تاريخ بغداد/ 77 و ابن جوزى: مناقب/ 11، چ بغداد سال 1342 ه. ] اما با همه ى تدبيرها بزودى معلوم شد همان كسان كه محافظان شهر اويند مى توانند مايه ى خطرى بزرگ براى او شوند. يك قيام و طغيان داخلى از سوى قواى مسلح و سپاهيان محافظ شهر، اين خطر بزرگ را براى منصور مجسم ساخت، و او را بفكر چاره انداخت. [ طبرى 37 -39/8 و تاريخ بغداد1 /82 -83 و مناقب بغداد 12 -13 و تاريخ الاسلام السياسى 376/2. ]

به اشاره ى يكى از سران دولت، منصور يكى از سران دولت، منصور فرزندش مهدى را با بخش عظيمى از لشكر خويش خويش به آن سوى دجله روانه ساخته و قصرى در آنجا براى سكونت مهدى بنا كرد. اين ناحيه كه در ابتدا به ''عسكر مهدى'' شهرت يافت، بعدها بنام رصافه و بغداد شرقى مرسوم شد، و با انتقال خليفگان عباسى بدان بصورت مركز اصلى قدرت در جهان اسلام در آمد.

محله كرخ و بازار آن


بازارهاى شهر چنانكه ديديم در داخل آن در طاقات بخش هاى مختلف ساخته شده بود. تجار بيگانه با كاروانهاى تجارتى به داخل شهر آمده و در اين مراكز به دادوستد مى پرداختند. اما ديرى نگذشت كه منصور از اينكه بازارها در داخل حصار ساخته شده پشيمان گشت، و آن را به بيرون دروازه هاى آن انتقال داد، و بدين ترتيب بود كه محله ى كرخ پديد آمد.

مورخين و جغرافيان نويسان در بيان علت اين پشيمانى انفاق نظر ندارند. خطيب در تاريخ بغداد نقل مى كند:

در همان اوان كه منصور از ساختنان شهر بغداد فراغت يافته بود، فرستادگانى از جانب امپراطور روم به نزد او آمدند. وى دستور داد كه آنها را به بالاى بام و ايوان قصر بر آورند، و در گوشه و كنار شهر براى تماشاى همه ى جوانب آن بگردش ببرند، تا در پايان بتواند از نظرات ايشان نسبت به شهر خويش مطلع گردد. پس از پايان گردش و ديدن نقاط مهم شهر، روميان به نزد منصور بار يافتند. او از سرلشگر رومى كه رياست هيئت نمايندگى روم را بعهده داشت سوال كرد: اين شهر را چگونه ديدى؟ سرلشگر رومى پاسخ داد: كار اين شهر را بكمال ديدم جز اينكه يك نقص در آن وجود دارد. منصور گفت: و ان چيست؟ او پاسخ داد: دشمنان تو هر وقت كه بخواهند مى توانند به شهر وارد شوند، و تو از ورود و خروج آنان كاملا بى اطلاع مى مانى، و نيز اخبار تو در تمام آفاق پراكنده مى شود بدون اينكه تو بتوانى آنرا بپوشانى. منصور گفت: به چه شكل؟ رومى گفت: بازارها! زيرا ورود
هيچ كس به بازارهاى ممنوع نيست. بدين شكل دشمن بشهر وارد مى شود. او خود را به صورت بازرگانان در مى آورد، و به همه جا مى رود، و هر كار كه بخواهد مى كند. از طرف ديگر تجار واقعى نيز به سرزمين هاى مختلف مى روند، و اخبار داخل كشور و پايتخت تو را به همه جا منتقل مى سازند. [ تاريخ بغداد 80/1 و طبرى 653/7 و معجم البلدان 448/4 و مناقب بغداد/ 13. ]

اين داستان اگر باين شكل كه نقل شده راست باشد نشان مى دهد كه سر لشگر رومى كه رياست هيئت نمايندگى كشورش را بعهده داشته از شكل و خصوصيات ساختمانى شهر دريافته بود كه نظر اصلى بانى آن، بر اينست كه شهر بصورت يك دژ مستحكم و مقاوم نظامى در آيد، لذا به تنها اشكال و نقطه ى ظعفى كه از اين جهت در شهر جديد التاسيس وجود داشت، اشاره و از خطرى كه از آن ناحيه مى توانست او را تهديد كند آگاه ساخت، و اينكه منصور بلافاصله نظر سرلشگر رومى را پذيرفت، علاوه بر اينكه مويد استنباط ماست نشان مى دهد كه تا چه اندازه اين مسئله در ذهن و فكر خليفه عباسى اهميت داشته است.

بدينسان منصور، از اينكه بازارهاى بغداد را در ميان شهر ساخته و امنيت حكومت او دستخوش مخاطره شده پشيمان گشت، و بدنبال آن دستور داد كه بازارها به بيرون حصار شهر منتقل شوند. اينكار در سال 157 بر اساس طرح و ضاح مهندس انجام شد، و ربيع مولاى منصور بر آن نظارت داشت. [ تاريخ بغداد 79/1. ]

منصور براى اينكه انتقال بازرگانان به ناحيه ى كرخ سهل تر و زودتر انجام گيرد فرمان داد كه هر كس مركز تجارتى خود را به ناحيه كرخ منتقل سازد مشمول كمك مالى دولت قرار گيرد. [ دائره المعارف اسلامى، انگليسى 653/4، چ اول و نيز نگاه كنيد به معجم البلدان، ماده ى كرخ 448/4. در استناد به دائره المعارف اسلام از ترجمه ى دوست فاضل آقاى مهدى جانميرى استفاده شد. ]

علاوه بر اين به گسترش خيابانهاى اصلى شهر دست زد، و اين كار ناگزير پاره اى از تجارتخانه ها و مغازه ها را تخريب مى كرد، و عاملى بود كه در مسئله تغيير مكان تاثير داشت. مجموعه ى اين عوامل باعث شد كه در اندك مدتى، اكثر مراكز بازرگانى به بيرون دروازه ى كوفه در جنوب غربى بغداد منتقل گردد، و بدين ترتيب بود كه محله ى بزرگ كرخ پديد آمد: محله اى كه موضوع بحث ماست، و در تاريخ بغداد نقشى بسزا داشته است.

ساختمان اوليه ى بازار كرخ كه بدست دولت ساخته شد، در ميان دو نهر عيسى و نهر صراه واقع شده بود كه درست در جنوب شهر بغداد آن روز قرار داشت. اين بخش مى توانست از هر دو دروازه ى باب الكوفه و باب البصره با شهر ارتباط بر قرار كند. در فرمان منصور و نقشه اى كه براى ساختمان بازار كرخ كشيد، آمده بود كه هر دسته اى از تجار و پيشه وران در مكانى خاص جاى گيرند، و بويژه دستور داده بود كه بازار قصابان در انتهاى تمام بازارها قرار داشته باشد. مسجد جامعى خاص نيز براى كرخ بنا شد تا بازاريان و تجار در آن نماز
كنند، و ديگر نيازى براى ورود بشهر نداشته باشند. مهندسى كه بناى بازار را بعهده داشت يعنى وضاح بن شبا، در شرق نهر صراه يك مسجد و قصر نيز بنا كرد كه بنام او مشهور گرديد. [ تاريخ بغداد 80/1 -81. ]

انتقال بازارهاى بغداد به كرخ در اين مرحله به پايان نرسيد بلكه در عصر مهدى جانشين منصور نيز بخش هائى از بازارهاى داخلى بغداد به كرخ تغيير مكان داده شد. [ همان كتاب 81/1. ]

البته بايد ياد آور شويم كه در اين نقل و انتقالات تنها تجارتخانه ها و مغازه ها به كرخ نرفتند بلكه محل سكونت تجار و كسبه نيز به كرخ منتقل گرديد، و بدين ترتيب كرخ علاوه بر اينكه مركز بازرگانى و داد و ستدهاى كوچك و بزرگ بود، بعنوان محل سكونت نيز مورد استفاده قرار گرفت.

اوليت توصيف نسبتا مفصل از اين محله ى شهر بغداد، در نوشته ى يعقوبى آمده است. اين رحاله و جغرافيانويس و مورخ مشهور در حدود سال 279 ه. مى نويسد: ''بازار بزرگ كرخ از قصر وضاح تا سه شنبه بازار بطول دو فرسخ و از قطعه ى زمين ربيع تا دجله به پهناى يك فرسخ ادامه دارد، و براى هر دسته اى از بازرگانان و هر نوعى از تجارت، بازارهائى معين و در بازاها و رسته ها و دكان ها و ميدان ها است، چنانكه هيچ دسته اى بديگر و هيچ كسبى به كسب ديگر آميخته نمى گردد، و هيچ صنفى از كالا با صنفى ديگر فروخته نمى شود، و هيچ صنفى از صنعتگران نيز با صنفى غير خود آميخته نمى گردند، و هر بازارى جداست، و هر گروهى از كسبه تنها بكار خود مشغولند، و هر دسته اى از صنعتگران از غير صنف خود جدا و بر كنارند، و بين اين محله ها كه گفتيم، و قطعه زمين هائى كه "عنوان تيول داشت و" وصف آن را آورديم خانه هاى مردم است از عرب و سپاهيان و دهقانان و بازرگانان و جز اينكه از مردم متفرقه كه گذرها و كوچه ها به آنان نسبت داده مى شود''. [ يعقوبى: البلدان/ 11 ترجمه ى دكتر آيتى، و مراجعه كنيد به متن عربى آن ص 14 چ نجف. ]

بر اساس تصريح يعقوبى، در عصرى كه او كتاب خود را نوشته است يعنى در حدود د و سى سال بعد از امام ساختمان بغداد، محله و بازار كرخ بزرگترين بخشها و با شكوه ترين محلات بغداد مى باشد [ البلدان/ 14، چ نجف. ]

و بر اساس همين سند، محله ى مزبور از غرب به قصر وضاح در نزديك بغداد قديم و شرق نهرصراه و از شرق به مقابل سه شنبه بازار- كه محل تشكيل يك بازار مكاره ى ماهانه در يك روز سه شنبه بوده- رسيده است. البته اين درازاى محله و در حدود دو فرسخ مى باشد. عرض اين بخش نيز از يكصرف به زمين هاى ربيع غلام آزاد كرده ى منصور و از طرف ديگر به رود دجله محدود بوده است.

بدين ترتيب ديگر كرخ يك بازار نيست، بلكه حتى يك محله نيز بشمار نمى آيد كه بصورت يك شهر در آمده است، با طولى در حدود دو فرسخ و عرضى در حدود يك فرسخ،


/ 4