شبهه ى 009
درك اوضاع اجتماعى و توجه به نقاط ضعف دستگاههاى حكومتى و انتقاد از شرايط حاكم، در آن زمانها متعارف نبوده بلكه در زمانهاى بعد مرسوم و متعارف شده و در خطبه هاى نهج البلاغه از حاكمان و وزيران و واليان و قضات و علما با تعبيرهاى گوناگون انتقاد شده و بر شيوه ى حكومت و رفتار واليان و تبعيض در تقسيم بيت المال و جهل قضات به شدت اعتراض شده است و به همين دليل نهج البلاغه سخنان على بن ابى طالب عليه السلام نمى باشد. [ اثر التشيع فى الادب العربى، ص 66. ]پاسخ:
گر چه تمام شبهه هايى كه پيرامون نهج البلاغه مطرح شده نادرست مى باشد، ولى اين شبهه از تمام آن شبهه ها سست تر و نادرست تر مى باشد، زيرا چگونه ممكن است چشم بسته گفته شود: چونكه اين
موضوع بعدا ميان مردم مرسوم گشت پس باى ولى خدا و دروازه ى علم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز از آن بى اطلاع باشد، با اينكه او از كودكى پيوسته ملازم آن حضرت بوده و چه تجربه هاى ارزشمندى را كه در نوجوانى و جوانى فراگرفت و پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حوادث مهمى اتفاق افتاد و ميان فقيهان صحابه در احكام الهى اختلاف شديدى پديد آمد و هر كدام ديگرى را رد مى كرد و چه خونهاى حرامى كه بنا حق ريخته شده و چه بسيار اموال مردم كه به يغما رفت و چه حقوقى از مردم پايمال گشت!!!.
آيا تمام اينها كافى نيست كه آن حضرت از شرائط حاكم و تمام دستگاههاى مقصر انتقاد كند و از حقوق مردم دفاع نمايد؟ و با واليان خيانتكار و قضات فاسق و عالمان دين فروش برخورد كند؟
بنابراين، اين شبهه نيز ناتمام است.
شبهه ى 010
از آنجا كه برخى از خطبه ها و سخنان قصار موجود در نهج البلاغه به ديگران نيز نسبت داده شده است از آن جمله: "حكمت 289" 'كان لى فيما مضى اخ فى الله، و كان يعظمه فى عينى صغر الدنيا فى عينه...' [ نهج البلاغه،ص 555 و ص 332. ]كه از ابن المقفع [ [ عبدالله بن المقفع: اديب مشهور، او ايرانى الاصل و مجوسى بوده و توسط عيسى بن على "عموى منصور خليفه ى عباسى" اسلام آورد و نامش را از 'روزبه' به عبدالله تغيير داد، او چندين كتاب به زبان عربى تاليف كرده، از جمله: 'الدره اليتيمه فى طاعه الملوك' و 'الادب الصغير' و 'الادب الكبير' و در كتابش "حكمت 289" 'كان لى فيما مضى اخ...' را بدون نسبت دادن آن به اميرالمومنين عليه السلام ذكر كرده است و كتاب 'كليله و دمنه' را به زبان عربى ترجمه كرده است. و گفته شده كه اين كتاب تاليف خود او است.
او در سال 143 هجرى در بصره به فرمان منصور 'خليفه ى عباسى' توسط سفيان بن معاويه بن المهلب- امير بصره به قتل رسيد. ] ] نيز نقل شده است.
و همچنين "خطبه ى 203" 'ايها الناس انما الدنيا دار مجاز...' [ نهج البلاغه، ص 555 و ص 332. ] كه از سحبان بن وائل [ سحبان وائل: يكى از سخنوران و خطيبان مشهور كه در زمان معاويه در دمشق مى زيسته. ] نيز روايت شده است بنابراين به نظر نمى رسد كه تمام نهج البلاغه سخنان آنحضرت بوده باش، به ويژه آنكه بسيارى از اين خطبه ها در كتابهاى مشهور ادبيات عرب يافت نمى شود [ ترجمه ى 'على بن ابى طالب' تاليف احمد زكى صفوت. ص 122. ]
پاسخ:
اولا: به هيچ وجه نمى توان گفت كه سيد رضى رحمه الله بدون آنكه سند معتبرى داشته باشد، اين سخنان را به على بن ابى طالب عليه السلام نسبت
داده است.
و ثانيا: برخى از مولفان نيز اين سخنان را به ابن المقفع نسبت نداده اند بلكه ابن قتيبه در 'عيون الاخبار ج 2 ص 355' با سند خود آن را با اندكى تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل كرده است و همچنين ابن شعبه ى حرانى در 'تحف العقول ص 234' آن را با كمى تفاوت به امام حسن عليه السلام نسبت داده است، خطيب بغدادى نيز در 'تاريخ بغداد، ج 12، ص 315' به سند خود آن را از حسن بن على عليه السلام نقل كرده است.
ولى زمخشرى در 'ربيع الابرار، ج 1 باب الخير و الصلاح' آن را از اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است.
در هر حال خواه اين سخنان حسن بن على عليه السلام باشد يا سخنان پدر بزرگوارش از يك سرچشمه ى زلال اقتباس شده و ابن المقفع توان چنين سخن گفتن را ندارد.
ناگفته نماند: ابن ميثم بحرانى در شرح نهج البلاغه خود "ج 5 ص 389" گفته است اين كلام را ابن المقفع از حسن بن على عليه السلام نقل كرده است.
و ثالثا: ابن ابى الحديد معتزلى نيز در شرح 'نهج البلاغه، ج 19 ص 183' اين سخنان را به اميرالمومنين عليه السلام نسبت داده و گفته: