تجلى على (ع) در نهج البلاغه
آيت اللَّه حسين نورى موضوع بحث ما تحليل شخصيت على (ع) در نهج البلاغه است. يعنى مىخواهيم از نهج البلاغه، شخصيت والاى حضرت على (ع) را بدست بياوريم. مقدمة مسئلهاى را عرض مىكنم تا موضوع بحث روشنتر شود. مىدانيم كه هر صاحب قلم و نويسنده و شاعرى در كتاب خودش منعكس است. و آن كتاب، انعكاسى است از افكار و روحيات و طرز تفكر و اخلاق مولف. مثلا جلوههاى شخصيت فردوسى، طرز فكر و روح حماسى فردوسى، در كتاب شاهنامه، كاملا مشخص است. روح نصيحت گويى، پند و اندرز گويى سعدى در بوستان و گلستان كاملا منعكس است . روح عرفانى و تمثيل گرايى ملاى رومى در كتاب مثنوى كاملا نمودار است. روح بزم آرائى نظامى در خمسهاش كاملا مشخّص است . البته تفاوت كتاب شاعران و نويسندگان مختلف با نهج البلاغه از زمين تا آسمان است. براى اين كه مولوى يا سعدى يا فردوسى يا نظامى و امثال اينها كسانى بودهاند كه بيشتر سخنانشان به تناسب زمان حياتشان بوده و فراتر از آن نمىرفته است اما نهج البلاغه اين چنين نيست و به دوره خاصّى محدود نمىشود، بلكه هر روز بر تجلى نهج البلاغه كه تجلى گاه حضرت على (ع) است، افزونتر مىشود .
شد مبدل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
1- فصاحت و بلاغت على (ع) در نهج البلاغه
اولين ديدگاهى كه بايد از آن به نهج البلاغه نگريست به عقيده بنده فصاحت و بلاغت على ابن ابى طالب (ع) است. چون در تمام كلمات و سطور و صفحات اين كتاب، فصاحت و بلاغت، شيوائى الفاظ و حلاوت و جذابيتى مىبينيم كه بعد از كلام خدا و پيغمبر خدا هيچ كلامى را پيدا نمىكنيم كه اين اندازه جذاب و با حلاوت، و در عين حال لطيف باشد. روى همين جهت، اولين فصل بحث بايستى فصل فصاحت و بلاغت باشد . براى نمونه شاهدى از يكى از شارحان نهج البلاغه به نام ابن ابى الحديد كه خود از علماى اهل تسنن است و شرحى در 20 جلد نوشته و عمرى را با اين كتاب سر و كار داشته، و به گفته خودش 50 سال در نهج البلاغه كار كرده، بياوريم . ابن ابى الحديد در جلد 11 شرح نهج البلاغه در شرح خطبه 212 مىگويد: حضرت على (ع) بعد از اين كه آيات: أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ سوره 102 قرآن را تلاوت فرمود، خطبه بسيار غرايى در زمينه عبرت آموزى بيان فرمود . و اضافه مىكند: كسى كه مىخواهد به وعظ و نصيحت و بيم دادن و هراسان ساختن، به قصد بيدارى و تنبيه بپردازد، كسى كه مىخواهد دلهاى سنگين را به لرزه در بياورد و چهره واقعى دنيا را نشان بدهد، مىبايد كه در اين خطبه دقت كند و به پيروى از چنين خطبه فصيح و شيوايى سخن بگويد. هر كس كه در اين فصل از نهج البلاغه دقت كند، در مىيابد و مىپذيرد كه معاويه، درست مىگويد كه: «كسى جز على راه فصاحت را براى قريش ايجاد و هموار نكرد. اگر تمام فصحاى عرب در يك مجلس فراهم آيند و اين خطبه، خوانده شود، جاى آن دارد كه همگى به سجده بيفتند ». باز ابن ابى الحديد مىگويد: و اين همان است كه بر گروهى از شعرا به هنگام شنيدن اشعار على ابن رقا، يكى از شعراى معروف، گذشت، هنگامى كه اشعار على ابن رقا را بر عدهاى از ادبا خواندند تمام شعرا به سجده در افتادند. از آنها پرسيده شد كه : چرا سجده كرديد گفتند: چنانكه در قرآن مواردى هست كه وقتى افرادى قرآن را مىخوانند يا كلمات قرآن را مىشنوند، به سجده مىافتند، در نهج البلاغه و اشعار شعرا هم جاهايى هست كه وقتى افراد فصيح، فصاحت شناس، بلاغت شناس، به آنجا مىرسند، بايد به سجده بيفتند.»، بعد اضافه ميكند كه: «من در شگفتى و اعجاب فراوان فرو مىروم از اين كه مردى وقتى در كشاكش نبرد، خطابههايى ايراد مىكند كه كلماتش متناسب با طبيعت شيران و پلنگان است، در عين حال، هنگامى كه لب به موعظه و اندرز مىگشايد، كلماتش نمايانگر طبيعتى چون طبيعت زهاد است. راستى شگفت آور است كه على ابن ابى طالب (ع ) گاهى به صورت قهرمانان بزرگ تاريخ درمىآيد، گاهى در جلوه سقراط، فيلسوف يونانى و گاهى با صفات مسيح بن مريم جلوه مىكند». و بالاخره مىگويد: «به تمام مقدسات عالم سوگند ياد ميكنم كه من 5 سال است كه مرتب اين خطبه را خواندهام و تا كنون بيش از هزار مرتبه اين خطبه را خواندهام و در تمام اين سالهاى طولانى و در هر بار خواندن، اثر تازهاى از تاثر و خوف در روح و لرزه جديدى در قلب و اعضايم ايجاد كرده است. هر بار و هر زمان كه در مضمون اين خطبه دقت كردهام، حالات و اوضاع دستهاى از نزديكان و بستگان خودم را مجسم ديدهام . مورد ديگر: ابن ابى الحديد در شرح خطبه 108 مىگويد: افراد دقيق و باريك بين بايد به جلال و عظمت كلمات اين خطبه كه رعب و مهابتى خاص در دل انسان ايجاد ميكند، به دقت بنگرند تا تاثير كلام شيوا و بليغ را احساس كنند. و براستى پسر ابو طالب چقدر خدا را يارى كرد و به اسلام خدمت نمود گاهى با دست و شمشيرش، گاهى با زبان و منطقش و گاهى با قلب و فكرش و اگر از جهاد و جنگ سخن به ميان آيد على ابن ابى طالب سيد المجاهدين و المحاربين است. اگر از وعظ و تذكير سخن بگويم او ابلغ الواعظين و المذكرين است، اگر از خطبه و تفسير سخن به ميان بيايد او رئيس الفقها و المفسرين است و اگر از توحيد سخن بگوييم، او امام اهل عدل و موحدين است .
ليس على اللَّه بمستنكر
ان يجمع العالم فى واحد
ان يجمع العالم فى واحد
ان يجمع العالم فى واحد