آفات علم – 8 دنيا طلبى
دنيا طلبى آفتى بود كه در قسمت گذشته از آن بحث مى كرديم .از (نيت) سخن گفتيم : واز تغييرات و تحولات آن در طول زندگى و دوران تحصيل علم .[تبلور نيت] را در صحنه[ عمل] و شرائط گوناگون ديديم . واز آنان كه علم را وسيله كسب دنيا ساخته بودند ياد كرديم واز خسارت چنين دنيا طلبان و حسرت آخرتشان و زشتى عمل دنياشان .اهميت مساله از يك سو موردابتلا بودن آن از ديگر سو و دام هاى گسترده شيطانهاى نهان و آشكار پيش پاى عالمان دنيا طلب از سوى ديگر ايجاب مى كرد كه دراين[ باب] تاملى بيشتر داشته باشيم .بهمين جهت : سخن به درازا كشيد.تا آنجا كه بخشى از حرفها ماند براى اين شماره : پس با هم بخوانيم :كلام[ زينت] سلام الله عليها - را به خاطر مى آورى ؟ كه در عمق ظرافت دقت و بلاغت [ على گونه] بود.ناچار بايد رفت سراغ اهل كوفه !...كوفيان بى وفا و سست پيمان و دنيا دوست و عافيت طلب در ماجراى كربلا وقتى فهميدند چه دسته گلى به آب داده و چه [ آب] روئى بر خاك ريخته اند شرمسار و ناراحت شدند و به دامان[ گريه] پناه بردند تا مگر تازيانه وجدان و آگاهى و پشيمانى رااز معبر چشم و با قطره اشك بيرون بريزند و كمى آرام گيرند.زينب خطابش را با آنان بااين جمله آغاز كرد:[ -يااهل الكوفه يااهل الختل والغدر]... ... و آنان گريستند.و حضرت نفرينشان كرد كه :چشمانتان براى ابد پر زاشك باد.كوفيان در برابر تازيانه كلام زينب كه از روح علوى او سرچشمه مى گرفت چرا گريستند؟ چرا[شادى] شان به[ماتم] مبدل شد؟ چون ديدند كه چگونه در دام دنيا طلبى ديگران افتاده اند اما بنام [دين] .فهميدند كه چگونه بازيچه استفاده يزيديان از پوشش احساسات مذهبى براى كوبيدن تجسم مذهب و مكتب گشته اند.چگونه جهل مركب از آنان ابزارى براى خيانت ساخته است و شمشير دين به روى امام دين كشيده اند.يااين جاى دريغ و حسرت وافسوس نيست ؟ برگرديم به كلام بانوى بزرگ[ زينب] كه آنان رااهل غدر و ختل شمرد [ غدر] كه حيله و نيرنگ است .ولى[ ختل] چيست ؟ آن هم نيرنگ است اما نيرنگى با پوشش دين و شريعت .محتوائى زهراآگين را با لعابى شيرين به خورد ديگران دادن [ حنظل] را بنام[ عسل] در كام مردم ريختن .[گندم نما]ى[ جوفروش] بودن " ... كه نوعى[ نفاق] را در بر دارد.صيادى كه خود رااز صيد پنهان مى كند و آهسته آهسته بدون آنكه صيد متوجه شود قدم بر مى دارد ت اشكار را در دام افكند اين كار [ ختل] نام دارد 2 اين نوع فريب در هر جا ممكن است پيش آيد.باورهاى دينى ديگران را پل عبور به نفسانيات خويش ساختن از پنجره عقيده مذهبى ديگران به[ دنيا] نگريستن و در مورد يك عالم آن است كه با كار آخرتى كردن دنيا بطلبد:[ختل العالم : يختل الدنيا بالدين اى . يطلب الدنيا بعمل الاخره] 3 اگر خداى ناكرده [ دنياطلبى] محرك يك[ طالب علم] باشد و [دانش آموزى] به نيت[ زراندوزى] باشد چه زشت و ننگين و زيانباراست .رسول گرامى در حديثى از قول پروردگار نقل مى كند كه :[ويل بلذين يختلون الدنيا بالدين] 4 واين خوداز علائم قيامت به حساب آمده است و مرحوم علامه مجلسى در توضيح حديث فوق مطالبى دارداز جمله اينكه :[ از علائم نزديكى قيامت آن است كه تزويرگرانه دين وسيله كسب دنيا شود و با عمل آخرت دنيا طلبيده شود] 5 .بگذريم ...هدف بيان[ آثار سوء دنيا طلبى] است براى طالب علم .اما آنچه هم تااينجا گفتيم الهامى بوداز كلام مبارك قهرمان كربلا حضرت زينبت ( ع ) و به يى از آثار - كه اشاره خواهيم كرد - مربوط مى شد.اين آثار يا در[ اجتماع] است و در ديده و دل مردم نسبت به او و دين يا در گشوده شدن جاى پائى براى دشمنان در لطمه زدن به مسلمين كيان اسلامى است يا در نفس و روان خوداوست يعنى آنكه در راه دين در پى[ دنيا]است .پس آثار سوء دنيا طلبى يا[درونى] است يا[اجتماعى] يا [سياسى] .آثار درونى و روحى دزد مسجد و سارق امام زاده چه احساسى دارد؟ مردم براى نيايش به مسجد مى روند يكى هم براى[ طرارى] و [كلاهبردارى] .مردم براى تقديس واحترام وارد حرم مى شوند يكى هم براى دزدى و جيب برى .زائران براى يافتن صفا و معنويت به زيارات مى روند يكى هم براى چشم چرانى !ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟.و ...ببين روحيه و حالت درونى اين دو جناح چگونه در دو سو مقابل و دوراز هم قرار دارد. يكى رو به فلاح و پاكى ديگرى رو به فجور و آلودگى .آن كه با نيتى پاك عمل نيك انجام مى دهد در درون خويش احساس رضايت واطمينان و طهارت و نورانيت مى كند ولى ... آن كه با هدفى پليد و نينى آلوده - در قالب عمل صالح و پوشش زيبا - به كارى زشت مى پردازد در خوداحساس تيرگى پستى تعفن انحطاط و سقوط مى كند البته اگر سر سوزنى وجدان و شعور فطرى برايش مانده باشد .اگر وجدانش نمرده باشد اگر[ مسخ]هويت نيافته باشد بايداز رنج وجدان و عذاب درون بى آرام باشد واحساس پوچى وانحراف كند چون كه خود را دچار تباهى مى بيند و شخصيت خود را آلوده به خيانت و نيرنگ مى يابد.آن كه[ لباس احرام]مى پوشد تااز[ مسجدالحرام] سرقت كند ناچار به نعى تزوير و فريب و نفاق دچاراست و چنين مزور و دغلكارى در درون چه احساسى دارد؟... و پاسخ وجدانش ار چگونه مى دهد؟ وقتى پوششى پاك براى پيكرى ناپاك بكار رود جان ناپاك پاك نمى شود و پيكر هم همچنين . وقتى طرفى ناپاك براى مظروف پاكى استعمال مى شود آلودگى ظرف آن عسل و شير و آب شربت را هم مى آيد قلب ظرف دانش است و دانش گوهرى زلال و طيب علم در دل آلوده به زهر تبديل مى شود و[ خبيث] مى گردد آن كه دنيا طلب است شيرينى ايمان و طعم علم را هم نمى چشد لذت ايثار و مواسات را نمى شناسد از عزت[ مناعت طبع] بى خبراست از شكوه فدا كردن دنيا براى رسيدن به آخرت بى بهره است .از عظمت گذشتن از هستى و داراى در راه عقيده غافل است .در دنيائى عفن بسر مى برد و در فضائى مسموم تنفس مى كند هر چند در عالم خود مى پندارد كه بهره مندى امل ازاوست ولى ...اين[ لذتى كاذب] پيش نيست .فقط يك[ لحظه] توجه و تنبه كافى است كه او را به قبح و زشتى كارش آگاه كند.[قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا؟الذين ضل سعيهم فى الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا] 6 [خسارت] در متن تصور سود نهفته است اگر غفلت برانسان حام باشد.[كفر پوشيده است درايمان اگر كاوش كنى] 7 .حيف نيست كه انسان اسباب كسب نورانيت و صفاى باطن و پاكى جان را به ابزار تيره دلى و كور باطنى و فرومايگى و تباهى تبديل كند؟!آثار سوءاجتماعى هركارى چه خوب و چه بد تاثيرى در جامعه دارد مثبت يا منفى مستقيم يا غيرمستقيم بدانيم و ندانيم بخواهيم با نخواهيم .بى اعتقادى يا ضعف اعتقادى مردم به اين[ راه] يكى از نتايح سوء اين رذيله است .همچنان كه مردم از حكام و ملوك تاثير پذيرند از عالمان هم رنگ و شكل و تاثر مى پذيرند چون عالمان دين براى دينداران خدا باور اسوه والگويند.اگر[ الناس على دين ملوكهم] در واقع و در عمل صحت داشته باشد پس [ الناس على دين علمائهم] بيشتر و گسترده تر و عميق تراست .چرا كه ديدى را كه مردم به[ عالم] دارند به ديگران ندارند.يك ، عالم فقط يك فرد نيست بلكه در راس يك جريان دينى است محوريت تلاش اسلامى دارد چشم سرو ديده دل در پى او و مراقبت اوست رفتار گفتار جهت گيرى نحوه برخورد نوع زندگى اسلوب معاش او همه و همه ... در شكل دادن به باورهاى مردم تاثير دارد.آنكه[ راهنما]ست اگر مسيراشتباه پيش گيرد چه مى شود؟ ديگرانى كه در پى او به راه افتاده بودند وقتى ببينند جاده بن بست است يا راه انحراف دارد يا به جاى آبادى به كوره راهى بى انتها مى رسد نسبت به اين[ جلودار] چه خواهند گفت ؟ و به[ پيشوائى] او چه قضاوتى خواهند كرد؟!....گاهى[ جاده] به آخرت منتهى مى شده و[ جهت] خدا بوده است ولى در مسير بيرون افتادن از جاده پيش آمده و به جاده فرعى خاكى[ كشيده] شده است مردم چه خواهند گفت ؟ آنان كه به[ علامت] دادن هاى او توجه داشته اند كسانى كه به راهنما زدن هاى اواعتماد مى كردند وقت ببينند آنكه بايد[ ره بان] باشد[ ره بند]است و بينند كه[ رهشگا] [ رهگير]از آب در آمده است چگونه خواهد انديشيد؟ وقتى ببينند (به نقل سعدى ) رهاننده از چنگ گرگ خود كارد به حلقش و[ خنجر] بر[ خنجر]ش مى نهد چه فكرى خواهند كرد 8 ؟ مگر[ طلب علم براى دنيا] ماهيتى جزاين دارد؟ [ اتومبيل علم] را در پمپ بنزين[ دنيا طلبى] سوختگيرى كردن و جاده [دنيا] را پيش گرفتن و گرد و خاك بر سرمومنان صادق و ساده دل پاشيدن به كجا خواهدانجاميد؟ با چنين كارى چنين كسى هم خودش از چشم خالق و خلق مى افتد هم قداست علم زير سوال مى رود هم آبروى طلب علم بر زمين مى ريزد هم مردم با ديدن او به مقدسات مذهب و آرمانهاى مكتب و دعوت هاى دين به ديده شك مى نگرند و تزلزل اعتقادى پيدا مى كنند.مگر ضربه اى را كه شريح قاضى ها على تهرانى ها شريعتمدارى ها مهدى هاشمى ها به باورهاى پاك و عقيده زلال مردم زده و مى زنند كمتراز تيغ امويان توطئه سلطنت طلبان عوامفريبى ليبرال ها واغواى منافقان است ؟!...مردم با ديدن و شنيدن آنچه ديده ايم و شنيده ايد چه احساسى نسبت به اينگونه[ چهره] ها واساس مكتب واسلام پيدا مى كنند؟...همه كه خودى نيستند بيگانگان در كمين اند همه كه آگاه نيستند ساده لوحان در مسير فريب اند همه كه همه چيز را نمى دانند بى خبران سر درگم مى شوند همه كه خط شناس و جريان شناس نيستند دينشان رااز كف مى دهند.آيا چنين كسان را مى توان عالم گفت ؟ حضرت عيسى ( ع ) فرمود:كيف يكون من اهل العلم من مسيرته الى آخرته و هو مقبل على دنيا 9 و نمى دانم كه بايداين را[ خسارت] نام نهاد يا[ غفلت] يا [شيطنت] بازاز قول صائب تبريزى بگوييم :غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم در كشورى كه قبله نماموج مى زند 10 مفاسد سياسى آفتى كه از آن سخن مى گوييم هم خود[دنياطلب] را به تباهى ذات و دنائت درون مى كشد هم جامعه را به كليت دين و رجال دين بدبين مى كند و .... هم راه را براى دشمنان بيرونى باز مى كند.چگونه ؟...وقتى[ دنياطلبى] براى كسانى[ انگيزه] شد رسيدن به[ دنيا] براى او[ هدف] مى گردد. و هنگامى كه خدا در كار نباشد و شيوه و سيره خط مشى [ الهى] نباشد در عمل[ وسيله] هدف را[ توجيه] مى كند.[ الغايه تبررالوسيله] آن كه به خدا معتقداست و در راه او و براى او تلاش مى كند در استفاده از شيوه ها وابزار و وسايل با[ محدوديت] هائى مواجه است .ولى براى كسى كه در قاموس زندگى و فعاليتش[ خدا] نيست راه باز است : براى هر عملى . و دستش گشوده است براى استفاده از هر[ وسيله] اى براى رسيدن به هدف دنيائى .وازاين رو ممكن است به دشمن باج بدهد [مصالح عموم] را فداى[ منافع خود] كند [حيثيت اسلام] را براى ارضاى خود خواهيهايش فدا كند [حق و عدل] را در پاى[ حق و حساب] ذبح شرعى كند پل عبور[اجنبى] به خاك خودى گردد از مرز عقيده و فكر - عامل ايجاد[ تفرقه] در[ جامعه] شود وسيله نفوذ[ بيگانه] به[ حوزه] گردد و مسبب و زمينه ساز تجاوز به عصمت يك ملت شود.مگر هر دشمن براى[ تجاوز] دنبال[ رخنه] و عامل نفوذ نيست ؟ چه كسى مناسب تراز آنكه براى رسيدن به دنيا حاضراست همه گونه باج بدهد و دين بفروشد تا دنيا بخرد.وقتى هدف رسيدن به[ گندم رى] باشد ابليس وسوسه گر انسان را مگر تا حد و مرز خروج برامام و تيغ كشيدن بر روى حجت خدا و توطئه بر ضد امام مسلمانان پيش نمى برد؟.وقتى در چشم اندازانسان رسيدن به[ وجه] بدرخشد و جلوه كند وقتى كسى وجهه همت را بر[ وجيه المله] شدن بنا نهد از هر راه كه باشد ديگر چه توقعى مى توان داشت كه حافظ مواريث امامان و ميراث دارد خلف صالح واسوه اسلاميان باشد؟ در داستان تنباكو و فتواى تحريم نقش مخرب علماى دنيا طب را شنيده اى .مزدورى بدعت گذار بهائيت را نسبت به استعمار پير بريتانيا خوانده اى و... خيلى هاى ديگر قديما و حديثا...آن كه دنيا طلب است هيزم دنيا طلبى زير ديگ طمع مى افروزد و آش ثروت واعتبار براى خويش مى پزد - كه چندان هم دهن سوز نيست ولى دين سوز است.آن كه براى رسيدن به[ دنيا] گردن به[ تيغ طمع] مى سپارد و براى نگهداشتن[ دنيا] گردن به زيربار منت مى نهد و براى رسيدن به[ دانه] به[ دام] مى افتد و براى يافتن[ نام] دچار[ ننگ] مى شود. و چون[ دارد] يا [مى خواهد] اين[ داشتن و خواستن] او را به[ اسارت] ى بى نام و نشان و پنهان و درونى مى كشد و در بند[ دنيا] مى افتد چرا كه[ طمع] و[ ترس] نسبت به هركس برده ساز و رقيت آوراست اما... آنكه گنج قناعت و سرمايه پارسائى و غناى نفس دارد در معرض چنين دام ها هم قرار نمى گيرد 11 .پاى سخن امام سجاد[ ع] [پشه از شب زنده دارى خون مردم مى خورد] 12 شگفتا كه حتى زهد و پارسائى و تواضع هم گاهى[ دام] مى گردد.و گاهى[ حب دنيا] چنان در دل خانه مى كند كه ازانسان موجودى ديگر مى سازد اگر دام گسترى دنيا طلبان زاهدنما را اززبان زينت عابدان و اسوه سالكان هميشه ساجد بشنويم زيباتراست و هشدار دهنده تر.تا بصيرت در[ مردم شناسى] چراغ راهمان باشد و فريب ظاهرسازان تيره دل و سبك مغزان دوراز آخرت و صيادان ايمان دين باوران را نخوريم .به قول صائب :
برحذرباش كه اين دست و دهن آبكشان
خانه پردازتراز سيل فنا مى باشند
خانه پردازتراز سيل فنا مى باشند
خانه پردازتراز سيل فنا مى باشند
1. مقتل الحسين مقرم[ .402. حياه الامام الحسين] . باقر شريف القرشى ج 3.335.2. المنجد واژه ختل .3. مجمع البحرين . ماده ختل .4. اصول كافى ج[ .299.2 وسائل] ج 11.285.5. ... من اشراط الساعه ...ان تختل الدنيا بالدين اى تطلب الدنيا بعمل الاخره] .6. كهف آيه 103.7. صائب .8.
شنيدم گوسفندى را بزرگى
شبانگه كارد بر حلقس بماليد
كه از چنگال گرگم در ربودى
چو ديدم عاقبت خود گرگ بودى
رهانيداز دهان و دست گرگى
روان گوسفنداز وى بناليد
چو ديدم عاقبت خود گرگ بودى
چو ديدم عاقبت خود گرگ بودى
9. بحارالانوار ج 2.39.10. كليات صائب] غزل 1406.11. دراين زمينه ها رجوع كنيد به[ ساده زيستى] سرمقاله حوزه شماره مسلسل 7.12. صائب .13. در نهج البلاغه حضرت ضمن تقسيم بندى جالب و عميقى از روحيات مردم و شيوه رفتارشان دراجتماع به اين[ صنف] هم اشاره دارد آنجا كه مى فرمايد[ :منهم من لايمنعه الفساد فى الارض الامهانه نفسه و كلاله حده و نضيض و فره ... و منهم من العقده عن طلب الملك مسووله نفسه و انقطاع سببه فقصرته الحال على حاله فتحلى باسم القناعه و تزين بلباس اهل الزاهاده]... . (صبحى صالح خطبه 32).14. اذا رايتم الرجل قد حسن سمته و هديه و تماوت فى منطقه و تخاضع فى حركاته فرويدا لايغرنكم فمااكثر من يعجزه تناول الدنيا و ركوب الحرام منها لضعف بنيته و مهانته و جبن ه قلبه فنصب الدين فخا لها فهولايزال يختل الناس بظاهره فان تمكن من حرام اقتحمه .15. سيكون خلق من خلقى يلحسون الدنيا بالدين . يلبسون مسوك الضان على قلوب كقلوب الذئاب اشد مراره من الصبر والسنتهم احلى من العسل واعمالهم الباطنه فتن من الجيف ... (وسائل ج 11.286).16. غررالحكم] ج 1.161 و نهج البلاغه صبحى (حكمت 456) و فيض الاسلام . (حكمت 448).