زن در نگاه امام علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در نگاه امام علی(ع) - نسخه متنی

مجید مرادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زن در نگاه امام علي« عليه‏السلام »

مجيد مرادي

موضوع «زن» و چگونگي نگاه اسلام به او يكي از مهم‏ترين و بحث برانگيزترين حوزه‏هاي انديشه اسلامي است . منتقدان اسلام همواره نوع تعاملي را كه در سنت جوامع اسلامي و برخي متون ميراث اسلامي با زن شده است ، دست مايه خرده‏گيري بر اسلام قرار داده‏اند و نتيجه گرفته‏اند كه وضعيت واقعي زنان در جوامع اسلامي همان چيزي است كه از متون مقدس برمي‏آيد . يعني آموزه‏هاي ديني و مقدس به زن نگاهي پست‏انگارانه دارد و او را موجودي درجه دو مي‏داند كه در عقل و شخصيت و ايمان و ديگر توانايي‏هاي فردي به پاي مرد نتواند رسيد .

نتيجه ياد شده برآمده از آراء و نگرش‏هاي سطحي‏اي است كه اصول قطعي و صريح قرآن كريم را ناديده گرفته و ظاهر برخي روايات را - كه غالب آن مشكوك و نامطمئن و يا ناظر به شرايط و اوضاع ويژه‏اي است - مبنا قرار داده‏اند .

در اين مقال برآنيم تا پس از مروري اجمالي به جايگاه زن در قرآن كريم به بررسي عمده‏ترين سخناني كه از اميرمؤمنان علي عليه‏السلام درباره زنان نقل شده است بپردازيم و اين روايات را با دو ميزان قرآن و شرايط و اوضاع و قراين زمان صدور ارزيابي كنيم .

جايگاه زن در قرآن

در بسياري از آيات قرآن كريم بر برخورداري زن از جايگاه انساني شايسته در عرصه خانواده و جامعه انساني تأكيد شده است .

برخلاف آنچه كه در برخي كتاب‏هاي مذهبي آمده است ، زن عنصر گناه نيست و خروج آدم از بهشت به وسوسه همسرش حوا نبوده است . قرآن به صراحت آدم را وسوسه شده شيطان مي‏داند : «فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لاَّ يَبْلَي»«پس شيطان او را وسوسه كرد ، گفت : اي آدم ، آيا تو را به درخت جاودانگي و مُلكي كه زايل نمي‏شود راه نمايم ؟«(طه ، 120)

قرآن سرشت و نفس انساني را واحد و زن و مرد را داراي سرشت و نفسي يگانه مي‏داند :

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً» «اي مردم از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدي» آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد ، و از آن دو مردان و زنان بسياري پراكنده كرد ، پروا داريد .» (نساء ، 1)

قرآن ايمان و عمل صالح زن و مرد را يكسان ، سزاوار پاداش مي‏داند : «وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيراً» «و كساني كه كارهاي شايسته كنند - چه مرد باشند چه زن - در حالي كه مؤمن باشند ، آنان داخل بهشت مي‏شوند و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نمي‏گيرند .» (نساء ، 124)

زن در پذيرش ارزش‏هاي معنوي و پاداش الهي با مرد برابر است : «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»«مردان و زنان مسلمان ، و مردان و زنان با ايمان ، و مردان و زنان عبادت‏پيشه ، و مردان و زنان راست‏گو ، و مردان و زنان شكيبا ، و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را فراوان ياد مي‏كنند ، خدا براي [همه] آنان آمرزش و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است .» (احزاب ، 35)

در برخي آيات قرآن ، زن - در نقش مادر - مورد احترام و تكريم ويژه قرار گرفته است : «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً . . .» «انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم . مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد . . . .» (احقاف ، 15)

قرآن رابطه زن و مرد را براساس حق و تكليف متقابل مي‏داند : «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»«و مانند همان [وظايفي] كه برعهده زنان است ، به طور شايسته ، به نفع آنان [برعهده مردان] است . (بقره ، 228)

آيات فوق تصويري كلي از سيماي زن در جهان‏بيني اسلام ارائه مي‏دهد . اكنون به سراغ نهج‏البلاغه مي‏رويم كه پس از قرآن دومين كتاب مذهبي شيعيان است و محتواي آن گزيده‏اي از سخنان اميرمؤمنان علي بن ابيطالب عليه‏السلام .

زن در نهج البلاغه

1 . امام در ضمن خطبه‏اي كه در مسير حركت به سوي اصحاب جمل ايراد كرد مي‏گويد : «انّ البهائم همّها بطنها و ان السباع همّها العدوان علي غيرها و انّ النساء همُّهنّ زينة الحياة الدنيا و الفساد فيها ، انّ المؤمنين مستكينون ، انّ المؤمنين مشفقون ، انّ المؤمنين خائفون .» (خطبه 151 ، ص279) «به راستي كه همه كوشش چهارپايان شكمشان است و همه كوشش درندگان تجاوز و تعدي به غير خودشان و همه كوشش زنان چيزهايي است كه زندگي دنيا را زينت مي‏بخشد و كوشش ديگر آنان ايجاد فساد در دنيا است . همانا مردمان مؤمن [در برابر خدا [خاضع و فروتن هستند . همانا افراد مؤمن پرهيزگار (يا مهربان)اند . همانا مردمان با ايمان از خدا بيم‏ناك‏اند .»

ابن ابي الحديد به درستي اشاره مي‏كند كه در باطن اين سخن كنايه‏اي نسبت به سران جمل نهفته است .

علامه شوشتري در تفسير اين خطبه به دو صفت شهوت و غضب كه در چارپايان و درندگان وجود دارد توجه مي‏دهد . وي بر آن است كه منظور امام از چهارپايان و درندگان ، اشاره به طلحه و زبير است كه همه كوشششان تجاوز و تعدي به غير خودشان است و آن‏جا كه مي‏گويد همه كوشش زنان چيزهايي است كه زندگي دنيا را زينت مي‏بخشد و . . . ، اشاره به عايشه است .

بسيار شگفت‏آور است كه علامه شوشتري با اين كه اشاره امام را متوجه ، طلحه و زبير و عايشه مي‏داند بر آن است كه اگرچه مراد امام از كلمه زنان ، شخص عايشه است ، اما كلامش عام و فراگير است . وي سپس مثال‏ها و رواياتي را براي اثبات اين كه زن منبع شرّ و فساد فريب‏كاري است ، ذكر مي‏كند ، اما به روايات و حكاياتي كه دلالت به تسلط شهوت و غضب بر مردان مي‏كند و به جنگ‏هاي فراواني كه در نتيجه غلبه اين دو عنصر بر مردان در گرفته است ، اشاره‏اي نمي‏كند .

اما دكتر نجوي جواد معتقد است ادعاي اين كه امام علي عليه‏السلام ، زن را به سبب اهتمام به زيور و زينت نكوهيده است ، به چند دليل دور از فضاي تاريخي و مضموني سخن امام است :

1 . خودآرايي و اهتمام زن به زيور ، به لحاظ شرعي مستحب است و نه سزاوار نكوهش . بنابراين معقول نيست كه امام علي عليه‏السلام امري را كه پيامبر و اهل‏بيت عليهم‏السلام ستوده و بدان ترغيب كرده‏اند ، ناپسند بشمرد . نتيجه اين كه منظور امام ، اين نيست .

2 . امام علي عليه‏السلام اين سخن را در ضمن خطبه‏اي سياسي و نظامي و در مسير حركت به سمت جنگ جمل بيان كرده است . بنابراين يادكرد زينت و خودآرايي زن در چنين شرايط نظامي - كه سخن فرمانده بايد متناسب با فضاي ميدان باشد - چندان معنايي ندارد .

3 . زني كه آتش جنگ جمل را برافروخت ، در پوشاندن بدن و پنهان داشتن زينت خويش مطيع امر خدا بود . از اين‏رو اگر روي اين سخن با عايشه باشد ، به ميان آمدن مسأله زينت و خودآرايي زنان توجيهي ندارد .»

نويسنده در ادامه تفسيري ديگر از سخن امام ارائه مي‏دهد و در پايان نتيجه مي‏گيرد كه تمام سخن امام متوجه عايشه است . وي مي‏نويسد :

امام در اين خطبه به بيان نيروهايي كه بر نفس بشري غلبه دارد مي‏پردازد . اين نيروها ، نيروي بهيميت و نيروي سبعيت است . امام با ذكر دو نوع از حيوانات كه بر هر كدام يكي از اين نيروها غلبه دارد ، مثالي مي‏زند تا اين دو مفهوم به ذهن‏ها نزديك‏تر شود .

سپس از انسان ياد مي‏كند كه اين دو غريزه بر رفتار او چيره شده و او را از راه حق منحرف و از دايره مؤمنان خارج كرده است .

غريزه‏اي كه بر چارپايان مستولي است ، غريزه اشباع گرسنگي است . اين غريزه در ميان انسان‏ها ، نماد مال دوستي است . و غريزه حاكم بر درندگان غريزه تجاوز و دشمني و نمايش قدرت است و اين غريزه در نهاد انسان در شكل قدرت دوستي و به دست آوردن بزرگي و شهرت و رسيدن به اوج هرم جامعه با استفاده از هرگونه وسايل مشروع و نامشروع است .

اين انساني كه غريزه مال دوستي و قدرت‏پرستي و مقام‏طلبي بر او غلبه يافته و وادار به پيمودن همه راه‏هايش كرده است ، گاه در قالب يك زن نمود مي‏يابد . از اين‏رو امام عليه‏السلام نام «زنان» (نساء) را به قصد اشاره به ام‏المؤمنين عايشه به ميان آورده است . به نظر من تمام سخن امام ، متوجه عايشه است و نه سران سه‏گانه جمل ، چنان كه برخي شارحان نهج‏البلاغه گفته‏اند .

اين نظر برآمده از دو گواه است :

1 . اين كه ام‏المؤمنين عايشه به تنهايي نقش رهبري و رياست اصحاب جمل را برعهده داشت و حتي مورد اطاعت آن دو شيخ (طلحه و زبير) هم بود .

2 . نيروي بهيمي و نيروي غضب از زيورهاي زندگي دنيا است و افراطِ در تلاش براي تحقق آن دو ، به فساد و تباهي در روي زمين مي‏انجامد . صفت سوم كه در آن ياد زنان شده است زاييده صفت نخست و دوم است ، بنابراين سه صفت ياد شده ، همگي ، زنان را - و يا بهتر بگوييم عايشه ام‏المؤمنين - را هدفت گرفته است .

با مطالعه شخصيت عايشه مي‏توان به اين نتيجه رسيد كه هر سه صفت ياد شده در كلام امام علي عليه‏السلام يك‏جا در وي فراهم است . بلند پروازي خارق‏العاده ، مقام‏طلبي ، تند مزاجي ، تيزهوشي ، غيرت شديد ، عصبيت و خشونت همگي در شخصيت او گرد آمده بود .

با اين حال اگر بخواهيم سه صفت ياد شده را بين سران جمل توزيع كنيم ، در آن صورت نكوهش امام عليه‏السلام بايد شامل سران سه‏گانه و همه مردان و زناني باشد كه در راه آنان گام برمي‏دارند و تعميم نكوهش تنها به زنان ، درست نيست .»

2 . امام پس از جنگ جمل در بصره در ضمن خطبه‏اي چنين مي‏گويد : «معاشر الناس انّ النساء نواقص الايمان ، نواقص الحظوظ ، نواقص العقول . فامّا نقصان ايمانهنّ فقعودهن عن الصلاة و الصيام في ايّام حيضهنّ . و امّا نقصان حظوظهنّ فمواريثهن علي الانصاف من مواريث الرجال و امّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل ، فاتّقوا شرار النساء و كونوا من خيارهنّ علي حذر و لا تطيعوهن في معروف حتي لا يطمعن في المنكر»

«اي گروه مردمان ، همانا زنان ايمانشان ناقص ، حظّ و بهره‏اشان هم ناقص ، عقلشان نيز ناقص است . اما ناقص بودن ايمانشان به اين است كه در روزهايي كه در عادت زنانه هستند ، نماز و روزه از آنها ساقط است ، اما نقصان حظّ و بهره‏اشان از اين روي است كه ارثي كه مي‏برند نصف ارثي است كه مردان مي‏برند ، اما نقص عقلشان به اين است كه شهادت دو زن به منزله شهادت يك مرد است . پس از زنان بد بپرهيزيد و از خوبانشان نيز برحذر باشيد . در انجام كاري نيك از آنها فرمان نبريد تا در فرمان بردن شما از ايشان در كاري زشت طمع نورزند .» (خطبه 79 ، ص127)

برخي مفسران نهج‏البلاغه با نظر به ظاهر اين فقره از خطبه و بدون توجه به شرايط سياسيِ زمان القاي اين خطبه ، تعليل‏هايي ارائه داده‏اند كه نه با صريح آيات قرآن سازگار است و نه حتي از همين بخش از خطبه برمي‏آيد .

ابن‏الحديد در شرح خود مي‏گويد : اميرالمؤمنين عليه‏السلام نقصان نماز را نقصان ايمان خوانده است و اين مؤيد نظر اصحاب ما است كه : اعمال بخشي از ايمان است و اقرار كننده به توحيد و نبوت اگر عملي را ترك كند ، مؤمن نيست .

جاي شگفتي است كه ابن ابي الحديد به اين نكته روشن و بديهي التفات ندارد كه ترك نماز از سوي زن در ايام خاص نه تنها ترك عملي واجب نيست بلكه اطاعت از فرمان خداست و خدا ، خود زن را از نماز در اين مدت معاف داشته است .

علامه شوشتري هم در نهج‏البلاغه به طرز شرح ابن ابي الحديد مي‏نويسد : «اما نقصان ايمان زنان به سبب دست شستن از نماز در ايام حيض و نفاس است ، چنان كه ورود به مساجد و قرائت عزائم (سوره‏هاي سجده‏دار) كه در كمال ايمان مدخليت دارند ، بر آنان جايز نيست . آنان هرچند قضاي روزه‏هاي از دست رفته را به جا مي‏آورند ، اما از فضيلت ماه (رمضان) محروم مي‏شوند . نماز از دست رفته (در ايام خاص) هم كه قضا ندارد . خداوند تعالي نماز را «ايمان» ناميده است . زيرا در پاسخ مسلماناني كه پس از تغيير قبله مي‏پرسيدند : آيا نمازهاي ما بي‏ثمر بوده است ؟ چنين مي‏گويد : «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ» (و خداوند ايمان شما را تباه نكرده است .)»

برخي از مفسران نيز تحت تأثير افسانه‏هايي كه در باب مكر و حيله زنان ساخته شده است ، از دادن هيچ نسبت ناروايي به جنس زن كوتاهي نكرده‏اند .

خويي شارح نهج‏البلاغه مي‏گويد : زن در اصل آفرينش ، داراي حيله‏گري سريع ، خشم تند ، گمان فاسد و تدبير تباه است و شجاعت و بخشندگي در آن مفقود و يا اندك است .

بحراني ، ديگر شارح نهج‏البلاغه نقص عقل زنان را به دو سبب ارجاع مي‏دهد :

1 . سبب دروني كه كم استعدادي مزاج زن و ناتواني او از پذيرش تصرف عقل است . برخلاف مرد كه مزاجش پذيراي آن است .

2 . سبب خارجي كه كمي معاشرت زنان است با اهل خرد و كم كاري آنان در عادت دادن قواي حيواني خويش به پاي‏بندي به قوانين عقلي در تدبير امر معاش و معاد .

شيخ محمد عبده نيز در تفسير اين خطبه به گرفتاري زن در حمل و زادن و تربيت كودك و پس از آن تدبير امور منزل و ملازم خانه بودن او و محدوديت دايره فعاليت او اشاره مي‏كند و مي‏گويد : عقل زن به اندازه نيازي كه زن - در دايره محدود فعاليتش - دارد ، آفريده شده است . شرع هم مطابق فطرت است و در احكام آن ، زنان نه در عبادت ، نه در شهادت و نه در ميراث به پاي مردان نمي‏رسند .

اما علامه سيد محمد حسين فضل‏اللّه‏ به گونه‏اي ديگر به اين نص مي‏نگرد . وي نخست در اصل خطبه به نوعي ترديد مي‏كند و معتقد است كه بايد كاوش در اين حديث به اهلش واگذار شود . پاسخ تفصيلي وي چنين است : اگر اين مسأله - مثلاً ناقص العقل بودن زن به طور مطلق و بدون ذكر علت بيان مي‏شد ممكن بود از روي تعبد آن را بپذيريم ، اما هنگامي كه علت اين امر چنين ذكر مي‏شود كه شهادت دو زن مساوي شهادت يك مرد است ، با خود مي‏انديشيم كه عالم شهادت (گواهي) ، عالم حس و امانت در نقل است . اما عالم عقل به تفكر و تحقيق و مطالعه امور مرتبط است . و ربطي بين عالم شهادت كه عالم حس است و عالم عقل وجود ندارد . اين امر را با اشارت از آيه مربوط به شهادت يك زن ، شهادت زن درمي‏يابيم كه آنجا كه مي‏گويد : «أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَي»«اگر يكي فراموش كرد ، ديگري به يادش بياورد .» (بقره ، 282)

شهادت يك زن شهادت زن ديگر را كامل مي‏كند . حال چگونه ممكن است كه ناقصي ، ناقص ديگري را كامل كند ؟ از اين‏رو ، نظر ما اين است كه برابر بودن شهادت دو زن با شهادت يك مرد از باب احتياط در عدالت است نه به معناي كاستن شأن زن . وگرنه در مسأله بينه‏اي كه نيازمند دو شاهد يا چهار شاهد مرد است - مانند اثبات زنا - بايد بگوييم كه اين امر كم شمردن ارزش و ناقص دانستن عقل مرد است ، زيرا در اين امور شهادت يك مرد به تنهايي در نزد قاضي پذيرفته نيست . اما ما مي‏گوييم كه اين از جهت احتياط در عدالت است .

هم‏چنين است مسأله ناقص دانستن ايمان زن . معني نقصان ايمان ، سستي احساس ايماني در زن است . در حالي كه ما مي‏دانيم كه خودداري زن از به جا آوردن نماز و روزه در ايام حيض ، به جهت اطاعت از امر الهي است . و اطاعت از امر الهي از كمي ايمان نيست بلكه از زيادي ايمان است . وانگهي حتي برخي از زنان كه دوست ندارند نماز و روزه‏اشان را ترك كنند ، قرص‏هاي ضد بارداري مصرف مي‏كنند تا عادت نبينند . بنابراين ، چنين چيزي از كم ايماني نيست ، بلكه هماهنگي با شرع مقدس است . زيرا خداوند دوست دارد در اموري كه حرام كرده است - همانند امور واجب - اطاعت شود .

ممكن است كسي بگويد كه محروميت زن از نماز و روزه در ايام حيض ، عملاً براي او نقص است . و ايمان او به لحاظ عملي ناقص مي‏شود . در پاسخ او مي‏گوييم : آيا درباره مسافر هم كه نماز او در سفر ، شكسته است مي‏گوييد كه ايمان او ناقص است ؟ !» درباره شخص مريض چه مي‏گوييد ؟ آيا مي‏گوييد كه ايمان مريض به سبب روزه نگرفتن در ماه رمضان ناقص است ؟ !

وي در ادامه شخصيت زن را در محك قرآن كريم ، چنين ارزيابي مي‏كند :

ما هنگامي كه قرآن كريم را مطالعه مي‏كنيم در مي‏يابيم كه خداوند سبحان ، زن و مرد را به لحاظ اعمال برابر مي‏داند . علت اين امر هم آن است كه خداوند آن دو را با هم مكلف قرار داده است و اگر عقل زن كم‏تر از عقل مرد مي‏بود ، عدالت حكم نمي‏كرد كه تكليف زن ، همانند تكليف مرد باشد .

اما مسأله معاف بودن زن از جهاد و اموري اين چنيني ، گويا به ملاحظه شرايط بدني و جسماني بوده باشد .

در مجموع مي‏گوييم كه در قرآن هيچ دليلي بر برتري عقل مرد نسبت به عقل زن نداريم . بلكه برعكس ، حتي مواردي را مي‏يابيم كه دلالت بر برتري عقل زن نسبت به عقل مرد دارد ، چنان كه در داستان ملكه سبا مي‏بينيم . قرآن كريم چنين نقل مي‏كند كه او پس از مشاهده نامه سليمان قوم خود را گرد آورد و به آنان چنين گفت : «إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَـانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ»1 «زن گفت : اي بزرگان ، نامه‏اي گرامي به سوي من افكنده شد . نامه از سليمان است و اين است : به نام خداي بخشاينده مهربان . بر من برتري مجوييد و به تسليم نزد من بياييد .

زن گفت : اي بزرگان ، در كار من رأي بدهيد ، كه تا شما حاضر نباشيد من هيچ كاري را فيصل نتوانم داد .»

ملكه سبا از آنان خواست تا با فكرشان او را ياري دهند ؛ اما آنان با عرض عضلات خويش او را ياري مي‏دهند و روشن است كه اين كار خلاف عقل است . ملكه سبا كه به تفاوت لحن نامه سليمان با لحن پادشاهان پي برده چنين مي‏گويد : «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً»2 «زن گفت : پادشاهان چون به قريه‏اي درآيند ، تباهش مي‏كنند و عزيزانش را ذليل مي‏سازند . هم‏چنين هنگامي كه نزد سليمان رفت و سخنانش را شنيد و آن‏گاه ايمان آورد ، گفت : همراه با سليمان - و نه پشت سر او - به خدا ايمان آوردم : «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَـانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»3 «و اينك با سليمان در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم .»

اين نمونه كه قرآن به ما عرضه مي‏كند ، نمونه زني است كه با عقلش مي‏انديشد نه با عاطفه‏اش ، اگرچه قومي مطيع در كنار خود دارد . اما مردان قوم او با احساسات خويش مي‏انديشند نه با عقل خويش . بنابراين قرآن به اشاره مي‏خواهد بگويد كه ممكن است عقل زن بيش‏تر از عقل مرد باشد . اين هم نمونه‏اش . نمونه‏هاي ديگر ، همسر فرعون و مريم دختر عمران عليها‏السلام است .

آيه ديگري كه ممكن است حمل بر ضعف شخصيت زن شود اين آيه است : «أَوَ مَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ»4 «آيا آن كه به آرايش پرورش يافته و در هنگام جدال آشكار نمي‏گردد از آن خداست ؟»

اين آيه از مسأله نشو و نماي دختر سخن مي‏گويد نه از طبيعت ذات او . معمولاً طفل دختر آراسته و زينت داده مي‏شود . گفته مي‏شود كه زن ضعيف‏تر از مرد است . اما قرآن از ضعف نوع انسان سخن مي‏گويد و نه از ضعف زن : «خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً»5 «آدمي ناتوان آفريده شده است .» بنابراين چيزي به نام «ضعف زن نسبت به مرد» در قرآن كريم نداريم . وانگهي مي‏دانيم كه زن بر اثر تمرين مي‏تواند قوي‏تر از مرد شود .

ما معتقديم كه قرآن اساس و مبناي كار ماست و سنت ، تفصيل مجملات قرآن است . اگر بعضي از احاديث ظاهرا به گونه‏اي ديگر گفته‏اند ، بايد آنها را به گونه‏اي مطالعه كنيم كه با مفاهيم قرآني موجود در آن موضوع منافات نداشته باشد .

اما مرحوم علامه شيخ محمد مهدي شمس‏الدين حديث ياد شده را بنابر نقل شريف رضي ، حديث مرسل و براساس روايت كليني ضعيف السند مي‏داند و در هر دو حال بر فرض دلالتش ، حجت نمي‏داند . وي درباره دلالت اين حديث هم به شرايط صدور آن اشاره مي‏كند و عوامل و مقتضيات زماني را در آن دخيل مي‏بيند :

«به امام نسبت داده شده است كه اين كلام را پس از جنگ جمل بيان كرده ، جنگي كه فتح باب فتنه بين مسلمانان و شمشيركشي آنان به روي يكديگر و سبب كشتار جمعيتي عظيم - 20 هزار نفر بنابر قولي - بوده است .

اين جنگ بر اثر موضع انفعالي ام‏المؤمنين عايشه در برابر اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام و ياري دادن برخي صحابه كه كينه علي و طمع قدرت داشتند و دور عايشه را گرفتند ، پديد آمد .

عايشه منزلتي بزرگ نزد عامه مردم داشت . زيرا همسر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ام‏المؤمنين و دختر خليفه اول - ابوبكر - بود . اين منزلت اجتماعي منشأ تأثير بزرگي بود .

اميرالمؤمنين عليه‏السلام با قرار دادن عايشه در صف ساير زنان و تصريح به اين كه او نسبت به ديگر زنان تمايزي ندارد كه او را شايسته رهبري مردم نمايد - آن هم به شيوه مصيبت باري كه در پيش گرفت و به هيچ نصيحتي گوش نداد و به حكم خدا كه زنان پيامبر را به نشستن در خانه دستور داد ، تن در نداد و از عاقبت فتنه نترسيد - ، مي‏خواست از منزلت او بكاهد .

امام مي‏خواست با پرهيز از طعنه مستقيم به عايشه ، به عامه مردم بصيرت ببخشد . براي اين كار از اين روش كه مبتني بر ذكر احكام شرعي خاص زنان است استفاده كرد . البته اين احكام خاص مقتضي نقصان در شايستگي و ويژگي‏هاي انساني‏اي كه او را مساوي مرد قرار مي‏دهد ، نيست .

امام مي‏خواست تا چشم مردم را بگشايد تا درك كنند كه عايشه زني است مانند ديگر زنان و وضع خاصي ندارد كه اطاعت و انقياد از تمايلات و مواضعش را - بي‏آن كه به قانون يا شورا مستند باشد و در آن تنها ميل و مزاج ويژه‏اش لحاظ شده باشد - ايجاب كند .

3 . در بخشي از وصيت امام به فرزندش حسن عليه‏السلام يا فرزند ديگر محمد بن حنفيه رضي‏الله‏عنه - بنا به تفاوت روايات - آمده است :

«ايّاك و مشاورة النساء فانّ رأيهن الي افن و عزمهنّ الي وهن . واكفف عليهن من ابصارهن بحجابك ايّاهن فانّ شدة الحجاب ابقي عليهن . و ليس خروجهنّ باشدّ من ادخالك من لا يوثق به عليهنّ ، و اذا استطعت الاّ يعرفن غيرك فافعل . و لا تملك المرأة من امرها ماجاوز نفسها ، فانّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة . و لا تعد بكرامة نفسها و لا تطمعها في ان تشفع بغيرها»

«زنهار از اين كه با زنان به مشورت بپردازي كه همانا رأي ايشان ناقص‏گونه و اراده و عزمشان سست است . با در پرده نگاه داشتن زنان چشمانشان را از ديگران (نامحرمان) ببيند كه به راستي آنان را سخت در پرده داشتن بيش‏تر موجب باقي ماندن ايشان به حال خود مي‏باشد . هم‏چنين بيرون رفتن زنان از منزل بدتر و نامناسب‏تر از اين نيست كه كسي را كه نمي‏توان به او اعتماد كرد ، وارد محل سكونت ايشان نمايي . اگر بتواني كاري بكني كه زنان ، جز تو كس ديگري را نشناسند ، اين كار را انجام ده و به زن اجازه و اختيار مده از آنچه اختصاص به خود او دارد به چيز (كار) ديگري بپردازد كه همانا زن به منزله گلي خوش‏بو است و نه كارگزار و پيش‏كار . در گرامي داشتن زن از آنچه مخصوص به خود او مي‏باشد ، تجاوز مكن و او را به طمع نيانداز كه از ديگري شفاعت كند .»

اين وصيت را صدوق در «من لا يحضره الفقيه» با عنوان وصيت امام به محمد حنفيه ، احمد بن عبدربه مالكي - بخشي از آن را - در العقد الفريد ، ابن شعبه در تحف العقول ، مجلسي به نقل از كراجكي در بحارالانوار و كليني در كافي به عنوان وصيت به امام حسن عليه‏السلام روايت كرده‏اند .

در روايت كراجكي ، فقره آغازين اين وصيت به گونه‏اي ديگر آمده است :

«و ايّاك و مشاورة النساء الا من جرّبت بكمال عقل فانّ رأيهن يجر الي الافن و عزمهنّ الي وهن»6 «زنهار از اين كه با زنان - جز آنان كه به كمال خرد آزموديشان - به مشورت بپردازي كه رأي زنان به كاستي انجامد و عزمشان به سستي» .

ابن ابي الحديد در شرح اين فقره از نامه مي‏گويد : «مشاوره با زنان ، كار مردان ناتوان است .»

مرحوم شوشتري صاحب نهج‏البلاغه نيز در شرح اين بخش ، به رواياتي از رسول خدا استناد مي‏جويد كه از آن وجوب مخالفت با نظر زن - در صورت مشورت با او - برمي‏آيد . وي به اين دو حديث از رسول خدا اشاره مي‏كند :

«شاوروهن و خالفوهن» «با آنان مشورت كنيد و خلاف رأيشان عمل كنيد .» و «لا يفعلنّ احدكم امرا حتي يستشير فان لم يجد من يستشير فليستشير امرأته ثم يخالفها فانّ في خلافها بركة» «هيچ يك از شما كاري انجام ندهد مگر پيش از آن مشورت كند . اگر كسي (مردي) را نيافت كه با او مشورت كند پس بايد از همسرش مشورت بخواهد و آنگاه با او مخالفت ورزد كه بركت در مخالفت با رأي زن است .»

مرحوم شوشتري در ادامه مي‏گويد كه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه اراده جنگ مي‏كرد ، زنان خود را به مشورت فرا مي‏خواند و سپس با نظر آنان مخالفت مي‏ورزيد .

اما شيخ محمد جواد مغنيه نظر ديگري دارد . وي مي‏گويد : منظور پيامبر و علي از نهي از مشورت با زنان مشورت با زنان جامعه جاهلي است . زيرا بيش‏تر زنان در دوره جاهليت از علم و تجربه‏هاي زندگي بي‏بهره بودند .»

آيت‏اللّه‏ سيد محمد حسين فضل اللّه‏ جمود ورزيدن در معناي ظاهر اين‏گونه احاديث را مخالف با روح آموزههاي اسلامي مي‏داند و تفسيري بديع از آن ارائه مي‏كند :

«ما اين حديث را چنين مي‏فهميم كه مرد نبايد صرفا به سبب پيوند طبيعي و عاطفي كه او و همسرش را به يكديگر متصل كرده و بر عنصر عزيزي موجود بين آن دو استوار است ، تسليم زن شود . طبعا ما مي‏دانيم كه چنين علاقه‏اي كه جنبه عاطفي و جنبه جنسي آن با يكديگر درهم آميخته است ، تأثيرات بزرگي بر شخصيت مرد به جاي مي‏گذارد و گاه او را چنان شيفته زن مي‏كند كه تسليم او شود ، به گونه‏اي كه زن به خاطر تسلط عاطفي و جنسي‏اش بر نظر خود را بر او تحميل كند و در موارد بسياري او را به موضع‏گيري نادرست وادار سازد . اين همان چيزي است كه در دستگاه‏هاي جاسوسي و اطلاعاتي هم مي‏بينيم كه براي دست‏يابي به اسرار نظامي ، زناني را استخدام مي‏كنند تا براساس يك رابطه ويژه ، از سياست‏مداران و نظاميان بلند پايه اطلاعات به دست آورند .

حديث منقول از - پيامبر چنان كه ما مي‏فهميم - تأكيد دارد كه مرد ، همسرش را به تسليم شدن در برابر او و پذيرش نظر او در همه امور عادت ندهد تا اين حالت زمينه تسلط همسرش را بر خود او فراهم نسازد و موجب سلب اراده‏اش نگردد . . .»

گذشته از اين مي‏بينيم كه اسلام ، جامعه اسلامي را جامعه‏اي شورايي درنظر گرفته است : «و امرهم شوري بينهم» «و كارشان براساس مشورت با يكديگر است» . معناي اين آيه آن است كه مردم در تمام پيشامدها با يكديگر مشورت كنند و اين رايزني به ابراز نظرهاي مفيد و سازنده از هر صفت مي‏انجامد . براين اساس زن نيز جزيي از دايره شورا است ، زيرا جزيي از جامعه اسلامي است .»

اما مرحوم شيخ محمد تقي شوشتري با اين كه اصل مشورت را امري نيكو و به لحاظ شرعي مستحب مي‏داند ، معتقد است كه زن ، شايسته طرف مشورت واقع شدن نيست .

«هرچند مشورت در اصل شرع مستحب است و حتي امام [علي] در سخن مي‏گويد : هر كس با ديگران گفت‏وگو كند ، شريك خردشان شده است اما مشورت ، اصولي دارد و مهم‏ترين اين اصول آن است كه مشورت شونده شايسته مشورت و كارشناس در امر مورد مشورت باشد . منظور از مشورت با زنان در خوردن و آشاميدن و برخي امور خانوادگي كم خطر و يا بي‏خطر و آسان نيست ، اشكال اين است كه در امور مهم و داراي خطر گسترده نبايد با زنان مشورت كرد . شايسته است كه زن در چنين اموري طرف مشورت قرار نگيرد ، زيرا اطلاعي از امور سياسي و آگاهي‏اي از مسايل نظامي و دانشي به امور اقتصادي ندارد . اگر زن در چنين حالي مورد مشورت قرار گيرد ، قطعا نظرش نادرست است .»

با جمله اخيري كه از مرحوم شيخ شوشتري نقل كرديم مي‏توان توافق كامل داشت . طبيعي است زني كه اطلاع درستي از وضعيت سياسي و نظامي و اقتصادي ندارد ، در چنين اموري شايسته طرف مشورت بودن نيست . اين قضيه طبعا در مورد مرد هم صادق است . اما اين سؤال به طور جدي مطرح مي‏شود كه آيا زني كه يك عمر در موضوعي مطالعه و پژوهش و تحصيل و تدريس و تجربه كرده است ، شايستگي اظهارنظر در همان رشته را ندارد ؟ آيا هيچ انسان عاقلي مي‏پذيرد كه در صورت بيمار شدن از مرد بي‏سوادي نظر بخواهد اما به پزشك متخصص زن مراجعه نكند ؟ ! در امور سياسي ، نظامي ، اقتصادي و اجتماعي نيز همين سؤال با اندك تغييري تكرار مي‏شود .

اگر كمي به اطراف خود توجه كنيم مشاهده مي‏كنيم كه بسياري از پيشرفت‏هاي كنوني بشر ، نتيجه استعداد و رأي و خرد و مهارت و دانش جنس زن است . آيا مي‏توان اين واقعيت را ناديده انگاشت ؟ فقره‏اي كه از وصيت امام علي به فرزندش نقش شد مبناي بسياري از اجتهاداتي قرار گرفته است كه زن را از حضور در بسياري از عرصه‏هاي اجتماعي ، علمي ، سياسي محروم مي‏دارد .

آيت‏اللّه‏ شيخ محمد مهدي شمس‏الدين در كتاب «اهلية المرأة لتولي السلطة» به برخي از اين اجتهادات اشاره مي‏كند و به آنها پاسخ مي‏گويد . وي مي‏نويسد :

1 . اگر زن به سبب سست رأيي ، شايسته مشورت نيست ، قطعا براي زمامداري (حكومت) نيز شايستگي ندارد .

2 . وجوب در حجاب نگاه داشتن زن و منع از اختلاط وي با مردان بيگانه دليل جايز نبودن عهده‏داري كاري است كه براي وي مستلزم اختلاط با مردان بيگانه باشد .

3 . نهي از واگذاري كاري غيرشخصي به زن مستلزم عدم مشروعيت ولايت او بر غير خويش است تا چه رسد به رياست دولت !»

شمس‏الدين اين روايت را شايسته استناد نمي‏داند و معتقد است كه نمي‏توان به اين روايت استدلال كرد ، زيرا اين روايت - بنا به نقل شريف رضي - مرسله و بنا به نقل برخي ديگران داراي ضعف سندي است و جهت نيست .

وي پس از اشكال سندي كه بر اين روايت مي‏كند درصد اثبات اين مطلب برمي‏آيد كه اين روايت حتي بر فرض صحت سند ، نمي‏تواند مانع شرعي ، حق مشاركت سياسي و حق زمامداري او شود . پاسخ وي به استدلال سه گانه فوق چنين است :

«استدلال نخست از آن‏رو نادرست است كه اگر قرينه استثنايي را كه در روايت كراجكي آمده لحاظ كنيم ، معناي روايت ، نهي از واگذاري امور خانوادگي [و نه اجتماعي] به زنان فاقد آگاهي و كفايت عقلي و عملي است . اما زنانِ داراي آگاهي و كفايت عقلي و علمي از اين نهي مستثنايند .

اما ادعاي اطلاق در نهي از مشورت با زن در همه امور نيز نادرست است ، زيرا مخاطب روايت عامه مردم است و نه خاصه‏اي كه شأن مخاطب بودن در امور دولت و حكومت در آن زمان را داشتند . اگر هم روايت كراجكي را روايتي مستقل فرض كنيم ، كه افاده تقيد اطلاق روايت شريف رضي و ديگران را - كه در آن استثنايي وارد نشده بود - مي‏كند .

همين نظري كه ما داريم با واقعيت موافق است . زيرا ادعاي نقصان رأي و سستي اراده همه زنان ادعايي مخالف با واقعيت و حقيقت روشن است .

از روايت هم برنمي‏آيد كه در مقام اعلام ناشايستگي زن آگاه و خردمند و توانا براي برعهده‏گيري قدرت حكومتي و ديگر مسئوليت‏ها باشد .

اما پاسخ استدلال دوم اين است كه اين ادعا كه لازمه وجوب حجاب بر زن ، عدم جواز حكومت‏داري زن است ، ادعايي نادرست است . زيرا مقدار واجب حجاب ، مانع حكومت‏داري و فعاليت‏هاي حكومتي نيست و آن نوع حجابي كه مانع برعهده‏گيري حكومت است ، واجب نيست .

ادعاي حرمت اختلاط با مردان - در صورت پاي‏بندي به حجاب مطلوب شرعي - هم ادعايي ناپذيرفته است . زيرا ادله شرعي بر مشروعيت اختلاط دلالت مي‏كند . بنابراين از روايت نمي‏توان حرمت اختلاط را برداشت كرد .

پاسخ استدلال سوم اين است كه استنباط نامشروع بودن زمامداري زن از اين فقره روايت شريف رضي كه «و لا تملك المرأة من امرها ما جاوز نفسها» «به زن اجازه مده جز آنچه به شخص او مربوط است به كار ديگري بپردازد» ، استنباطي نادرست است . زيرا گذشته از اين كه اين فقره كه در روايت مرسله شريف رضي آمده در روايت كليني و صدوق وجود ندارد ، مؤدا (پي‏آورد)ش نيز نادرست است و اگر صدور اين روايت از معصوم عليهم‏السلام را فرض بگيريم ، بايد به گونه‏اي تفسيرش كنيم كه دلالت به ناشايستگي شرعي زن در امر حكومت نداشته باشد .

اما نادرستي مضمون فقره ياد شده از آن‏رو است كه بنا به ادله شرعي ، زن رشيد (بالغ و عاقل) اختيار همه امور خويش را دارد . نهايت چيزي كه او - اگر باكره باشد - اختيار آن را ندارد ، گزينش شوهر است ، آن هم بر مبناي قول كساني كه به ولايت پدر يا جد در امر ازدواج باكره معتقدند .

و اگر زن باشد ، تنها چيزي كه اختياري در آن ندارد ، مسأله مربوط به حق بهره جنسي شوهر است .»

استاد شهيد مطهري در كتاب مسأله حجاب پس از ذكر بخشي از وصيت امام علي عليه‏السلام به فرزندش كه در آن امام فرزندش را به قطع كردن ارتباط زن با مردان بيگانه و . . . سفارش مي‏كند ، مي‏نويسد : «اين يك توصيه اخلاقي است . علماي اسلامي اين جمله را به شكل يك توصيه اخلاقي تلقي كرده‏اند ، اگر ما بوديم چنين تعبيراتي ، بدون شك آنچه استنباط مي‏شد ، بيش از «توصيه اخلاقي» بود . بلكه بيش از لزوم ستر وجه و كفين بود ، آنچه استنباط مي‏شد همان است كه ما از آن به حبس زن در خانه تعبير كرده‏ايم . ولي علت اين كه فقها به مضمون چنين جمله‏ها فتوا نداده‏اند ادله قطعي ديگر از آيات و روايات و سيره معصومين برخلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است و به اصطلاح ظاهر اين جمله‏ها «معرضٌ عنه» اصحاب است . لهذا اين جمله حمل به توصيه اخلاقي شده است و ارزش اخلاقي دارد نه فقهي .

4 . پس از پايان جنگ جمل خطاب به اهل بصره گفت :

«امّا فلانة فادركها رأي النساء وضغنٌ غلا في صدرها كمرجل القين و لو دُعيت لتنال من غيري ما اتت الي لم تفعل و لها بعدُ حرمتها الاولي و الحساب علي اللّه‏ تعالي» «اما فلان زن ، پس سستي رأي زنان و كينه‏اي كه هم‏چون ديگ آهنگران در سينه‏اش مي‏جوشيده به او رسيد و دامن‏گيرش شد . كه اگر از او خواسته مي‏شد كه آنچه از او به من رسيد ، با ديگري جز من انجام دهد ، با ديگري جز من انجام دهد ، چنين كاري را نمي‏كرد . [ليكن] بعد از اين هم احترام قبلي او باقي خواهد بود و حساب كار با خداي تعالي است .» (خطبه 154 ، ص486)

فقره ياد شده از خطبه 154 نهج‏البلاغه كليد فهم نگاه بدبينانه‏اي است كه در بسياري از خطبه‏ها و كلمات امام عليه‏السلام مشاهده مي‏شود . امام علي گرفتار دشمني زني بلندپرواز و حسود و مقام‏طلب بود . زني كه از نام و موقعيت اجتماعي خويش در جهت مبارزه با امام بهره برد و جنگي خانگي را رهبري كرد كه زيان آن به ميدان نبرد محدود نشد و سبب تفرقه مسلمانان پس از آن شد . اين زن همان كسي است كه در مقام همسري پيامبر خدا او را بارها با رفتارها و گفتارهاي خشن و نامؤدبانه خويش آزرده است .

مورخان نوشته‏اند كه پيامبر خدا پس از مرگ همسر نخستين‏اش ، خديجه دختر خويلد ، بارها از همدمي و وفاداري و نجابت او به نيكي ياد مي‏كرد و حتي به احترام او ، دوستانش را بسيار ارج مي‏نهاد و هدايايي برايشان مي‏فرستاد .

بخاري از عايشه ، سخني را نقل مي‏كند كه نشان مي‏دهد وي بنا به اعتراف خويش به شدت بر خديجه رشك مي‏برده است . زيرا ياد او را فراوان از پيامبر مي‏شنيده است و روزي نزد پيامبر به زشتي از خديجه نام مي‏برد و با كمال جسارت به ايشان مي‏گويد : خدا بهتر از او را نصيب تو كرده است . (صحيح بخاري ، 7/133)

پيامبر خشمگين و برافروخته شد . چندان كه عايشه برافروختگي چهره پيامبر در واكنش به سخن خود را تداعي كننده برافروختگي ايشان هنگام دريافت وحي مي‏دانسته است . پاسخ پيامبر چنين بود :

«سوگند به خدا كه او بهتر از خديجه را به من نداده است . او زماني به من گرويد كه مردم كافر بودند . زماني تصديقم كرد كه مردم تكذيبم كردند و مال خود را به من بخشيد ، زماني كه مردم مرا محروم كرده بودند و خدا از او به من فرزند بخشيد ، در حالي كه مرا از داشتن فرزند از زنان ديگر محروم كرد .»

حقد و حسد عايشه تنها نسبت به خديجه - آن هم پس از وفات او - منحصر بود . خودخواهي و قدرت‏طلبي او در كنار نيروي جواني‏اش ، آرام و قراري را كه خدا در قرآن به صراحت از زنان پيامبر خواسته بود ، از او ربوده بود . وي با توجه به موقعيتي كه براي خود قائل بود ، خواهان تمركز قدرت سياسي و مرجعيت ديني در خانواده خويش و يا مجموعه تحت نفوذ خويش بود .

عايشه همان‏گونه كه ابراز محبت پيامبر به همسر فقيدش - خديجه - را برنمي‏تابيد ، نسبت به جايگاه بلند اهل‏بيت در نزد پيامبر و مسلمانان رشك مي‏برد و درصدد محو آثار فضيلت اهل‏بيت در سنت و عرف ديني جامعه اسلامي بود .

ابن ابي الحديد در موضوع دشمني‏هاي عايشه نسبت به اهل بيت ، از قول يكي از علماي اهل‏سنت به نام شيخ ابويعقوب يوسف بن اسماعيل لمعاني چنين نقل مي‏كند :

«نقطه آغاز كينه عايشه ، ارتباط وي با فاطمه بود . سبب اين وضع آن بود كه رسول خدا كمي پس از درگذشت خديجه با عايشه ازدواج كرد . فاطمه هم كه دختر خديجه است . . . .

سپس چنان شد كه تمايل و محبت پيامبر نسبت به فاطمه روز به روز زيادتر شد و او بيش از آنچه كه مردم گمان مي‏بردند ، و بيش از اندازه احترام پدران به دختران ، دخترش را بزرگ مي‏داشت و احترام مي‏كرد ، چندان كه محبت او به فاطمه از حد محبت پدران به دختري فراتر رفت . . . .

پس از اين توجه و صميميت پيامبر با علي روبه فزوني گرفت ، كه اين هم حسد ابوبكر و پسر عمويش طلحه را برانگيخت . عايشه نزد آن دو مي‏نشست و سخنشان را مي‏شنيد . . . .

بعدها هم اتفاق چنين شد كه فاطمه فرزندان فراواني - از دختر و پسر - به دنيا آورد ، اما او (عايشه) هيچ‏گاه مادر نشد . و رسول خدا پسران فاطمه را چونان پسران خود مي‏دانست . . . .

پس از مدتي پيامبر ، در ورودي پدرش (ابوبكر) را كه به سوي مسجد گشوده مي‏شد ، بست و در ورودي دامادش را باز گذاشت . سپس پدرش ، ابوبكر را به جهت ابلاغ برائت به مكه فرستاد ولي او را عزل كرد و دامادش را برگزيد .

هنگامي بيماري آخر رسول خدا سنگين شد ، وي به لشكر اسامه فرمان حركت دارد و ابوبكر را هم جزء سپاه اسامه قرار داد . بازگشت ابوبكر از اين سپاه هم با اشاره و پيام‏رساني دخترش عايشه بوده است كه او را از رحلت قريب الوقوع آگاهانيده بود . . . .

زماني كه فاطمه رحلت كرد ، همه زنان پيامبر براي تسليت‏گويي نزد بني‏هاشم رفتند ، جز عايشه كه نرفت و خود را به مريضي زد و سخني از او به علي رسانده شد كه نشانه شادماني‏اش بود .

پس از قتل عثمان ، بسيار اميدوار بود كه خلافت به طلحه برسد ، و آنگاه خود او امارتي را كه قبلاً داشته ، باز يابد ، اما مردم به علي روي آوردند . زماني كه اين خبر به او رسيد ، فرياد برآورد : و اعثماناه ! عثمان مظلوم كشته شد !» و كينه دروني‏اش را به جوش آورد تا از اين كينه ، جنگ جمل و جريان‏هاي بعدي زاده شد .»

ابن ابي الحديد پس از نقل مطلب فوق مي‏نويسد : «اين خلاصه كلام ابويعقوب است و وي شيعه نبوده است .»

اكنون مي‏توان راز نكوهش زنان در كلام علي عليه‏السلام را بهتر درك كرد . عايشه در نقطه مركزي و محوري مخالفان امام قرار داشت . امام براي پيش‏گيري از وقوع جنگ به او نصيحت مي‏كند كه حرمت خود را نگه دارد و به دستور خدا - كه زنان پيامبر را به نشستن در خانه و بيرون نرفتن بي‏جهت از خانه امر كرد - عمل كند و به خانه برگردد . هم‏چنين او را از پيامدهاي ناگوار جنگ بيم مي‏دهد و به تقواي الهي و توبه فرا مي‏خواند . اما او نمي‏پذيرد و يا غيانه سر به شورش برمي‏دارد .

عايشه از دو جهت تأثير و نفوذي شگرف بر سپاه ياغي جمل داشت :

نخست : از آن‏رو كه همسر رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و دختر خليفه اول بود و در ايام خليفه اول و دوم از حرمت و جايگاهي ويژه برخوردار بود .

دوم : از جهت زن بودنش . او مي‏دانست كه چگونه احساسات جمعي ساده‏لوح را تحريك كند و بر ضد علي عليه‏السلام بشوراند .

اگرچه گفته مي‏شود مثلث طلحه ، زبير ، عايشه ، سپاه جمل را رهبري كردند ، اما حقيقتا اين سپاه يك فرمانده داشت و او كسي جز عايشه نبود .

طبيعي بود كه امام علي عليه‏السلام جنگي رواني عليه بصريان و سپاه جمل ترتيب دهد تا بتواند از گسترش دامنه فتنه پيش‏گيري كند .

5 . يأتي علي الناس زمان لا يقرب فيه الاّ الماحل و لا يظرف فيه الاّ الفاجر و لا يضعف فيه الاّ المنصف . يعدون الصدقة فيه عزما و صلة الرحم منّا و العبادة استطالة علي الناس . فعند ذلك يكون السلطان بمشورة النساء و امارة الصبيان ، تدبير الخصيان .

«روزگاري بر مردم خواهد آمد كه جز كساني كه در نزد فرمانروايان سخن‏چيني مي‏كنند ، كس ديگري قرب و منزلت نخواهد داشت و جز مردمان فاجر و متجاهد به فسق ، كسي ديگري ، ظريف و زيركي محسوب نخواهد شد و جز افراد با انصاف و درستكار ، كس ديگري ضعيف به حساب نمي‏آيد . در آن روزگار صدقه دادن خسارت و زيان مي‏دانند و چون صله رحم انجام دهند ، منت مي‏گذارند و عبادت خدا را موجب برتري خود بر ديگران قرار مي‏دهند . در آن هنگام تدبير سلطنت و حكومت به وسيله مشورت با زنان و با فرمانروايي كودكان و چاره‏جويي خواجه‏سرايان خواهد بود .»

اين حديث را پس از شريف رضي ، راغب در محاضرات الادبا (ج1 ، ص89) ، آمدي در غرر (ص363) و ابن طلحه شافعي در مطالب المسؤول (ج1 ، ص150) با تفاوتي اندك ، كه نشان مي‏دهد كه از نهج‏البلاغه نگرفته است ، ذكر كرده‏اند .

علامه شمس‏الدين در كتاب «اهلية المرأة لتولي السلطة» پس از ذكر فقره فوق ، استدلال به اين حديث در ردّ شايستگي زمامداري را نمي‏پذيرد و بدان پاسخ مي‏گويد .

وي مي‏نويسد : «استدلال شده است كه اگر تدبير سلطنت و حكومتبه وسيله مشورت با زنان مذموم باشد ، - چنان كه از منطوق روايت برمي‏آيد - پس واگذاري تمام حكومت به ايشان به طريق اولي مشمول ذم است . بلكه ممكن است گفته شود آنچه در صدر روايت آمد و شامل مقرب شدن فاسدان و ضعيف شدن صالحان و تعليل اين وضع به وضعيت حكومت و سلطنت ، قرينه‏اي است بر اين كه مراد نفي شايستگي از زنان - همانند كودكان و خواجه سرايان - است .

نويسنده هم سند اين روايت را مخدوش و بي‏اعتبار مي‏داند و هم دلالت آن را . درباره سند نظر وي اين است كه اين روايت مرسله است و حجت نيست .

درباره دلالت روايت نيز نظر وي اين است كه به دو دليل اين روايت ، ادعاي ناشايستگي زنان را تأييد نمي‏كند :

1 . اين روايت درصدد بيان حكمي شرعي نيست ، بلكه در مقام كشف از امري غيبي است كه در آينده برخي ملت‏ها رخ خواهد داد و آن وضع ، تركيب يافته از نشانه‏هايي است كه يكي از آن نشانه‏ها ، به مشورت گرفته شدن زنان در امر حكومت است .

از اين روايت برنمي‏آيد كه صرف مشورت زنان در امور حكومتي امري ناپسند باشد . شايد نقص در پادشاهي و اميري كودكان و تدبيرانديشي خواجه‏سرايان باشد . اگر هم بپذيريم كه مشورت با زنان ناپسند باشد ، باز هم دلالت بر حرمت و فساد نمي‏كند .

2 . ذم حكومت و دولتي كه زنان در آن به مشورت گرفته مي‏شوند ، مطلق و براي همه شرايط نيست ؛ بلكه مختص اوضاعي است كه نشانه‏هاي آن درصدر روايت آمده است . زماني كه جامعه به آن حالت درآيد ، شكل محدود و تركيب خاصي از حكومت و دولت پديد مي‏آيد .

آن شكل خاص در روايت ياد شده ، كليت سياسي سازمان يافته‏اي است كه از سه عنصر تشكيل شده است .

1 . مشورت زنان 2 . امير كودكان 3 . تدبيرانديشي خواجه‏سرايان .

گويا مراد از زنان در روايت ياد شده ، صنف خاصي از زنان است كه متناسب با طبيعت جامعه فاسد وصف شده در روايت هستند . يعني هم سنخ كودكان و خواجه‏سرايان ، نه همه زنان كه زنان كمال يافته اخلاقي ، ديني و علمي را شامل شود .

علامه شمس‏الدين در ادامه اين بحث معتقد است كه زن به لحاظ شرعي مي‏تواند رياست دولتي را كه حكمش مقيد به شورا و نهادها است و حاكم براساس فهم خاص و سليقه خاص خود حكمراني نمي‏كند و به حكم نهادهاي شورايي كه اعضايش در انتخابات آزاد مردمي برگزيده شده‏اند ، گردن مي‏نهند ، عهده‏دار شود .

نتيجه‏گيري

1 . با توجه به اين كه قرآن كريم اصلي‏ترين كتاب و منبع دريافت احكام و انديشه اسلامي است و سنت (رفتار و گفتار و كردار معصومان) تا جايي كه متعارض با نص قرآن نباشد ، معتبر است و از آن‏رو كه در قرآن ، زن داراي جايگاه شايسته انساني و برابر با مرد (به لحاظ شخصيت انساني) دارا است ، هرگونه كلامي از معصومان كه تعارض با نصوص قرآني داشته باشد بايد به گونه‏اي تأويل ، نفسير شود كه با قرآن تعارض نداشته باشد و يا كنار گذاشته شود .

2 . عمده سخناني كه از امام علي عليه‏السلام نقل شده است ، ناظر به شرايط سياسي موجود در زمان صدور است . جنگ جمل كه با تحريك و تحرك عايشه - همسر پيامبر - درگرفت ، امام را واداشت تا به كنايه و اشاره موقعيت عايشه را در نزد عامه مردم - كه ارج فراواني براي او قائل بودند - بشكند .

3 . برخي از سفارش‏هاي امام علي عليه‏السلام درباره زنان تنها جنبه اخلاقي و هشداري دارد و حتي فقها اين سفارش‏ها را مبناي حكم شرعي قرار نداده‏اند .

منابع:

1 . قرآن كريم ، ترجمه محمد مهدي فولادوند ، قم ، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي .

2 . نهج‏البلاغه ، ترجمه علي اصغر فقيهي ، ، تهران ، انتشارات صبا ، چاپ سوم ، 1379 .

3 . تأملات اسلامية حول المرأة ، سيد محمد حسين فضل‏اللّه‏ ، بيروت ، دارالملاك .

4 . اهلية المرأة لتولي السلطة ، شيخ محمد مهدي شمس الدين ، بيروت ، المؤسسة الدوليه للدرسات و النشر .

5 . المرأة في نهج‏البلاغه ، نجوي صالح الجواد ، لندن ، معهد الدراسات العربية و الاسلامية ، 1999 .

6 . مجموعه آثار (19) ، مرتضي مطهري ، تهران ، صدرا ، 1378 .


1. نمل ، 32-29 .

2. همان ، 34 .

3. همان ، 44 .

4. زخرف ، 18 .

5. نساء، 28.

6. بحارالانوار ، ج100 ، ص253 ، باب احوال الرجال و النساء ، ج56 .

/ 1