ساده زیستی را از علی (ع) بیاموزیم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساده زیستی را از علی (ع) بیاموزیم - نسخه متنی

محمدحسین بهجتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ساده زيستي را از علي (ع) بياموزيم

پاسدار اسلام ـ شمار 5، ارديبهشت 1361

حجة الاسلام بهجتي (شفق)




  • بـود هر امـتـي را پـيـشوائي
    شما را اين منم سالار و سرور
    نکو بينيد رسم و راه مـن چيست
    نـپوشم جـامـه از ديـبا و اطلـس
    ز نـاز و نـعـمـت و لـذات دنـيـا
    بـه دنـيا دل نـبندم خـيره خـيره
    پس انـدازي نـدارم مـن ز اموال
    مـرا ايـن سـادگي در زنـدگـانـي
    تـوانـم پـرنـيـان پـوشيـد در بـر
    تـوانـم بـود دائـم در تـنـعم
    بـه هـر لـذت تـوانـم راه بـردن
    وســائـل بـاشـد از بــهـرم مـهـيـا
    مـن و حـرص و هـوا و آزمـنـدي؟
    !مـن و بـودن اسيـر بـند لـذات ؟!
    من و راه هوس؟! هيهات هيهات



  • بـه رهـبر کـرد بايد اقتدائي
    امام و پـيشوا، مولا و رهبـر
    براه زندگي دلخواه من چيست
    مـرا باشد لباس ساده اي بس
    دو قـرص نان کافيست تــنها
    نـيندوزم ز سيـم و زر ذخـيره
    سبکروحم، سبکخيزم، سبکبال
    نـپنداري که هست از نـاتوانـي
    توانم کـرد خـود را غـرق زيـور
    توانم خورد نان از مغز گندم
    توانم شهد ، جاي آب ، خوردن
    ولي حـاشـا که دل بـنـدم به دنـيـا
    ! من و خود گامگي و خود پسندي؟
    من و راه هوس؟! هيهات هيهات
    من و راه هوس؟! هيهات هيهات



گوشه هايي از مضمون نامه 45 نهج البلاغه

(نامه علي عليه السلام به عثمان بن حنيف)

ساده زيستي ماي موفقيت

يکي از خطرات بزرگي که سعادت آدمي را يکباره نابود ميکند و دنيا و آخرت او را به تباهي ميکشد و انسان را از هدف اصلي آفرينش غافل ميسازد زندگي تشريفاتي، افزون طلبي و تجمل پرستي است. اين افزون طلبي که چون غاري بيکران و اعتيادي هر لحظه رو به افزايش و وسوسه اي درد سرانگيز بي نهايت ميباشد نه تنها سعادت آخرت را از دست ما ميگيرد که خوشي دنيا و راحتي زندگي و آسايش روحي و آرامش فکري را نيز از ما ميگيرد و در کشاکش امواج خويش آئين با صفاي دل را در هم مي شکند و آن را به باد فنا ميدهد و آدمي را در آن طريق به جايي ميرساند که نه راهي از پيش دارد و نه راهي از پس، در برخي روايات دنيا را به بحر مواج مانند ساخته که هزاران هزار تشنه به سراغ آن رفته و لحظه به لحظه بر تشنگيشان افزوده و سرانجام در اين درياي آدمي خوار غرق گشته براي ابد نابود و محو شده اند. بي ترديد منظور از امثال اين روايت، افزون طلبيهاي جاهلانه و تجمل پرستيهاي سفيهانه است که چون سرابي کشنده با جلو دروغين خويش دسته دسته ناآگاهان و خامان را از راه بدر برده و سوي خويش کشانده و سرانجام بي آنکه به آبي برسند آنها را نابود کرده است.

همه شاهد بوديم و ديديم که تجمل پرستي و اسراف و افزون طلبي در دوران طاغوت چه بر سر مردم آورد و جامعه را به چه روز سياهي کشاند. همه ديديم که در اثر زمينه سازيهاي طاغوت چگونه در بيشتر افراد ملت حالت مسابقه در راه ماديت و سرعت در رسيدن به تجملات و تشريفات خسته کننده پيدا شده بود و رقابت و هم چشمي کردن با ديگران نيز به اين آتش سوزان دامن ميزد و مردم ما را به چه جهنم سوزان و وادي خطرناکي سوق ميداد همه ديديم که در آن روزگار چگونه فروغ معنويت رو به خاموشي ميرفت، و فرشته سعادت و ساده زيستي و آسايش در پاي تجملات و تشريفات چگونه قرباني ميشد، چندان که بيم آن ميرفت که معنويت و حقيقت در اين ميان يکباره از ميان برود و اثري از آن باقي نماند.

اگر از موفقيتهاي معنوي و کمالات اخروي هم صرف نظرکنيم، مي بينيم پاي بندي به تشريفات و تجملات و رنگارنگ بودن زندگي در راه موفقيتهاي دنيوي نيز مانعي بزرگ و سدي مزاحم است. شما زندگي مخترعان و دانشمندان موفق و پرعظمت را مطالعه کنيد خواهيد ديد که يکي از رموز پيشرفت آنان ساده زيستي و کم علاقگي آنان به ماديت بوده است، زيرا اگر هواها و هوسها بال و پر آنها را مي بست اين بلند پروازي نصيبشان نمي شد.




  • ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
    عاشقي شيو رندان بلاکش باشد



  • عاشقي شيو رندان بلاکش باشد
    عاشقي شيو رندان بلاکش باشد



حتي افرادي که در ميدان سياست به آهنگ رهائي ملت خويش قدم نهاده اند فوق العاده بي تکلف زندگي ميکرده اند. مثلاً اگر گاندي، دنياپرست و هوس باز و مجذوب تجملات اعياني بود هرگز نمي توانست ملت بزرگ هند را از زنجير اسارت ديرين برهاند.

تعبيرات گوناگون و آموزند نهج البلاغه در اين زمينه:

اين است که مي بينيم علي عليه السلام خود ساده و بي تکلف زندگي ميکند و درکلمات خويش ساده زيستي را که سرچشم آسايش و پيشرفت است به ما ميآموزد و از اين حقيقت سعادت بخش گاه به لفظ «اقتصاد» در زندگي و گاه به واژ «قناعت» و گاه به کلم «رضا به حد کفاف» تعبير فرموده و فلسفه ساده زيستي را با حکمتي استوار و دلائلي آموزنده براي ما بيان ميفرمايد: دريکجا قناعت را نوعي فرمانروائي و تسلط و عظمت ميشمارد و زندگي راحت و خوشي را که قرآن به مؤمن وعده ميدهد به قناعت تفسير ميفرمايد که: «کفي بالقناعه ملکا .... و سئل عن قوله تعالي فلنحيينه حياه طيبه فقال عليه السلام: هي القناعه».

قناعت سلطنت و امارتي در حد کفايت است و عاقل را اين گونه امارت و حکومت بس. مگر نه اين است که پادشاه همه مخازن و خزائن را در اختيار دارد و دست نيازش بسوي هيچکس دراز نيست.

قناعت نيز اين عظمت را به انسان مي بخشد که هيچگاه گرد سؤال بر چهر مناعت طبع او نمي نشيند و به هيچ کس نيازي پيدا نمي کند با اين تفاوت که شاه را هر لحظه بيم زوال نعمت و اندک اندک، تهي شدن خزانه و يا بسرقت رفتن اموال، در کار است به خلاف خردمند قانع که نعمت او زوال ناپذير و خزانه او جاودان، سرشار و مصون از دستبرد دزدان است که: القناعه مال لاينفد ح 57 قناعت ثروتي است که چندانکه مصرف کني هرگز نقصان نپذيرد و کاستي نگيرد، و در جائي ديگر آنرا از امتيازات چشمگير پيامبران مي شمارد و مي گويد: پيامبران اگرچه بظاهر در چشمها ضعيف جلوه کنند لکن خدا آنان را عزمي استوار و اراده اي آهنين بخشيده است و موهبت قناعت به آنان داده است.

قناعتي که چشمها و قلبها را از توانگري پر مي کند و دلها و ديده ها را خيره مي سازد.

و در جائي ديگر در حق آنکس که سر بر دامن قناعت دارد دعاي خير کرده و چنينش ستوده است:

طوبي لمن ذکرالمعاد و عمل للحساب و قنع بالکفاف ... ح 44.

خوشا به حال آن نيکبخت که بازگشت بحق را همواره بياد داشته باشد و هم امروز براي روز حساب کار و کوشش کند و خويش را به اندازه کفايت در خرج کردن وا دارد.

و در جائي ديگر ما را سخت از زياده طلبي بر حذر ميدارد که: ولاتسئلوا فوق الکفاف و لاتطلبوا منها اکثر من البلاغ.

از جهان بيش از حد کفاف مخواهيد و فزونتر از توشه اي که شما را به مقصد رساند نطلبيد، در جاي ديگر انسان مقتصد و قانع را مستقل و آزاد و بي نياز ميشمارد که: ما عال من اقتصد ح 140، آنکس که اقتصاد پيشه کند هرگز عيال کسي نخواهد بود و به تهيدستي گرفتار نخواهد گشت. و اين سخن با همه کوتاهي الفاظ بلندي شگرفي از معني و عمق در خود نهفته دارد چه آنکه سخن عموميت دارد که تنها خطاب به يکفرد نيست بلکه دائره اين سخن اجتماعات را نيز در بر ميگيرد، و اجتماعي که مسرف و عياش نباشد و ميانه رو و مقتصد باشد، همواره خودکفا خواهد بود.

آري نعمت استقلال و بي نيازي و قطع وابستگي تنها در سايه زندگي مقتصدانه و قناعت ورزيدن به دارائي خويش ميسر است.

و در جاي ديگر علي عليه السلام سخن را در ارزش ساده زيستي و اکتفا به قدر کفاف به قله بلاغت رسانده ميفرمايد: و لاکنزاغني من القناعه ولامال اذهب للفاقه من الرضي بالقوت و من اقتصر علي بلغه الکفاف فقد انتظم الراحه و تبوا خفض الدعه.

در همه جهان گنجي تمکن بخشتر و بي نياز کننده تر از قناعت نيست، و ثروتي فقر را نابود کننده تر چون رضايت به اندازه قوت نيست که هر کس به اندازه اکتفا ورزد جاودان به آسايش سازمان يافته و پيوسته دست يابد و در آغوش دلپذير خوشي و گشايش عيش جاي گيرد.

فلسفه ساده زيستي

در آنچه از سخنان حضرت علي (ع) ياد کرديم ظريفانه راز عظمت مطلب و فلسفه ساده زيستي و حکمتهاي گوناگون آن بيان گرديده بود که در زير برخي از آن اشاره مي کنيم و مي گذريم:

1- از فوائد بزرگ ساده زيستي متکي بودن بخويش و استقلال در تمام زمينه هاست زيرا جامعه اي که به عياشي خو گيرد و ناز پروري و اسراف و تجمل را پيشه سازد بناچار روزي عيال و نانخوار ديگري خواهد شد، و بناگزير دست نياز خويش را به بيگانگان دراز خواهد کرد و حيثيت و شرافت و استقلال خويش را بخطر خواهد انداخت، و خلاصه جامعه اي وابسته و اسير خواهد شد.

پيداست که جامعه وابسته بهر قدرتي در سيطر همان قدرت قرار خواهد گرفت و چون فرزندي که عيال و نانخور پدر است در افکار و عادات و آداب و فرهنگ و سياست و غيره تابع و پيرو آن قدرت خواهد گشت و استقلال و اراده و آزادي از آن جامعه بکلي رخت خواهد بست، و هنگامي که استقلال جامعه اي از دست رفت آزادي و شرافت و اصالت آن نيز از ميان خواهد رفت.

آري وابستگي و مصرفي بودن جز زبوني و اسارت و بردگي چيزي بهمراه نخواهد داشت.

2- يک جامعه يا يک فرد مقتصد و قانع هيچ وقت به سختي و بينوائي دچار نمي گردد و فقر و فلاکت در آن جامعه ريشه کن مي شود چنين انسان يا جامعه اي در دام وام نمي افتد زيرا نياز است که انسان را به وام خواستن و التماس کردن و خجلت کشيدن و سربزير ماندن وا ميدارد و چون خرسندي به زندگي ساده ريش نياز را برآورد جائي براي وام و ننگ آن باقي نمي ماند.

3- در پرتو ساده زيستي، گمشده واقعي که آسايش و راحتي است بدست مي آيد. مگر نه اين است که انسان همواره بدنبال راحتي و آسايش مي گردد تا در پناه آن زندگي خوش داشته باشد؟ مگر نه اين است که در جستجوي اين گمشده، بشر آنهمه تکاپو مي کند و روز و شب آرام نمي گيرد؟ مگر نه اين است که هدف انسان از تجملات و فزون طلبي، رسيدن به آسايش است؟ مگر نه اين است که بشر به غلط، اين گمشده را در جمع ثروت و مال مي بيند؟ پس همان بهتر که بي تجمل دردسر به قدر کفاف قناعت ورزد و ساده زندگي کند تا با خيال راحت به گمشده خويش دست يابد و اين فلسفه را علي عليه السلام در حکمت 371 به خوبي و روشني بيان داشته و راه را به ما نشان داده است.

4- چهارمين فايده ساده زيستن راه يافتن به پاکي و پاکيزگي و دوري از آلودگيها و پليديهاست که خدا مي فرمايد. و ديديم که علي عليه السلام حيوة طيبه و زندگي پاک را همان زندگي آميخته با قناعت ميداند که خدا بپاداش ايمان مؤمن و عمل صالح او موهبت قناعت را در زندگي دنيا نصيب او ميکند، کسيکه فزون طلب بوده از مرز قناعت بگذرد ثروت همه دنيا او را سير نخواهد کرد. و اينجاست که در طريق بدست آوردن زندگي هر چه رنگين تر و ثروت هر چه بيشتر به انواع آلودگيها از رشوه و اختلاس و ربا و دروغ و حيله و تزوير و ستم و تجاوز و غيره دچار خواهد شد و عصمت روح خود را پاک خواهد ساخت که فزون طلبي و اشرافي زيستن از حب شديد و شيفتگي بدينا سرچشمه مي گيرد و دلبستگي شديد بدنيا مايه هم گناهان و آلودگيهاست.

حبّ الدنيّا رأس کلّ خطيئةٍ. دنباله دارد.

/ 1