سیاست در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست در نهج البلاغه - نسخه متنی

فخر الدین حجازی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرش حضرت علي نسبت به سياست

گفتم از موج اين دانش الهى، قطره اى برگيرم به توان خويش، و بر تشنگان عرضه بدارم. اما عظمت موج و عمق حقايق اين بحر زخار، چنان بود كه محو تماشايم كرد.

آنچه امروز بيش از هر چيز در دنيا مطرح است، سياست است، اداره ى امور مردم، يا تجاوز به حقوق آنها بر اساس استكبار، رفاه يا فساد. بايد ديد حاكم كل و حكيم جاودانه، على متعالى "ع"، سياست را از چه منهج و مدرجى مى نگرد و چگونه هندسه اش را ترسيم مى كند.

سياست نهج البلاغه يك حقيقت مبنايى و ژرف است، بنيان است، بنياد است، انفجارى خالق است و پويا است. اگر سياست سياستمداران روز را حتى از فريب طبيعيشان هم بر كنار بدانيم، تنها شامل مديريت و پاسخگويى به نيازهاست. اما حكومت على "ع" حكومت ديگرى است، حكومت على "ع" از هر گونه نقش سياسيتى كه در متن مجتمع انسان ترسيم شود، مفهومى والاتر دارد. على "ع" مى گويد:

من راه آسمانها را از راه زمين بهتر مى دانم.

براستى هم كه بينشى دار ماورائى و نگرشى دارد فوق طبيعى. سياست در منطق نهج البلاغه، مديريت است اما نه در توقف، كه در حركت، در تكامل و تعالى.
و امام بر آن است كه ساقه ى ناپيداى جوهر نفس آدمى را بر بكشد و رشد بدهد و بعد جاودانگيش را به تكامل رساند. اينجاست كه على "ع" يك هندسه را در آفرينش، درك كرده است، هندسه اى توحيدى يك نقش به اراه ى حق از وراى هستى، تداوم يافته تا پهنه ى طبيعت را مى بيند، و آن را بر مجتمع انسان نيز انطباق مى بخشد. او انديشه اى دارد در ترسيم خطوط حيات انسان، انديشه اى در ادامى يك عرفان كه حقيقت فراسويى و بى سويى دارد و به محدوده ى تنگ زيست مادى كشيده مى شود، و پس از آن از سوى طبيعت، دوباره به سوى فراسويى اوج مى گيرد.

ما مطالب بسيارى از سياستمداران و حقوقدانان خوانده ايم، از ''جمهورى'' افلاطون تا ''روح القوانين'' منتسكيو تا ''قرار دادهاى اجتماعى'' ژان ژاك روسو. ولى اين جا سخن، سخن ديگرى است، على "ع" نخست راه آسمانها را پيموده و پيامبر "ص" او را با خويش به معراج برده، به عروج عرفا حق و نگرش ماورائى، و پس از بازگشت از حراى عرفان و معراج عشق ازلى، در زمينش پرورده است، در دره ى تنگ شعب ابى طالب واين بزرگ عنصر هستى با چنين دركى به ترسيم خط سياست پرداخته است. على "ع" مى گويد همان نظام شگفت انگيزى كه بر كائنات حكمفرماست، در متن جامعه انسانى نيز بايد حاكم باشد و قانون بشرى با ناموس طبيعتى، در يك انطباق، و تكوين با تشريع در يك گام همچنان كه يك اختر در حركت وضعى و جنبش انتقالى و سير به سوى مقصد نامعلومى است، انسان نيز در سياست و حكومت حق، بايد بر مدار حقيقى خويش بگردد. بدان تفاوت كه حركت اختران بر مدار جبر است و انسان در مدار، با اختيار. او سخنى زيبا مى گويد:

اتا مرونى ان اطلب النصر بالجور فى من وليت عليه؟ و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما. [ نهج البلاغه، خطبه ى 126. ]

از من مى خواهند كه با ستمكارى پيروز شوم. خداى را سوگند كه تا ستارگان به دنبال هم مى روند، چنين نمى كنم.

مفهوم ظاهر ادامه ى عدالت است، اما حق سخن اين است كه همچنان كه ستارگان به دنبال هم در مدار تعادل حركت مى كنند و برخوردى بين اختران نيست، من عين هندسه ى كائنات را در سياست اجتماع پياده مى كنم. همچنان كه تعادل كرات بين جاذبه ها و دافعه هاى گوناگون، مستقيم و بدون انحراف اتس، من هم سياستى
متعادل و مستقيم بكار مى بندم. اين سخن را هيچ مصلحى در جهان نگفته است. ترازوى عدالت على "ع" بر منهج ناموس عدل مطلق و راستاى ميزان آمسان برقرار شده است. ترازوى سياست على "ع" چنان دقيق است كه در يك كفه ى آن جهان است و اخلاق و آنچه در آنهاست، و در كفه ى ديگر پوست جوى كه از دهان مورى به ستم ستانده شود، و در اين ميزان، اين سنگين تر از آن است . پوست جو از همه ى كهكشانها در اين ميزان عدل سنگين تر است، زيرا ثقل ستم و بار انحراف را بر دوش دارد و اين ثقل آن چنان تحميل دشوارى است كه گرانبارتر از ثقل آفرينشى است. اين ترسيمى است از هندسه ى سياستش.

اصيل ترين مبناى سياست على "ع" در حكومت سراپا عدلش پرستش ''الله'' است. او مى فرمايد:

اى مردم شما مرا براى خويش مى خواهيد، اما من شما را براى خدا مى خواهم.

اين اصل، يك نقش محتوم است كه والى و حاكم بايد خويشتن را در مجتمع حل كند و مجتمع را به سوى خدا هدايت نمايد و نخست، خود، ''عبد'' ى در برابر ''رب'' باشد. اين مايه ى اصلى سياست على "ع" با طبيعت سياست همه ى سياستمداران عالم در طول تاريخ، مواجهه و برخوردى مداوم دارد زيرا آنها مردم را براى خود مى خواهند، اما امام مردم را براى خدا مى خواهد و خود قائد است و قائم است و فرمان تكاملى انسان را به سوى آن مقصد نامتناهى پيش مى راند. قرآن بخوبى اين نقش را تبيين مى كند:

انما وليكم الله و رسوله و الدين آمنوا الدين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون. [ سوره ى مائده، آيه ى 55. ]

''و الذين آمنوا'' پيوند حاكم با مقصد عدل مطلق است. ''يقيمون الصلوه'' ارتباط همه ى انسانها با آن منشا، ''ايتاء زكوه'' ايجاد عشق و برابرى در متن نارس است. اما مسئله ى مهم ''ركوع'' يعنى، تسليم در برابر اسلام است. اسلام اراده ى ''الله'' است، مشيت ''الله'' اسلام است، تجلى حكمت حاكم است و آن حاكم در اصل، ''خليفه الله'' است و حكمتش منطبق با آن حكمت است. اين جاست كه در نهايت استوارى سخن مى گويد كه آنچه براى شما ابرام شده، نقض نكنيد. آن حقيقت مبرم، عبارتست از همان نظام و هندسه اى كه تجلى آن به صورت حكمت حق و حكومت حق در قرآن
مندرج است. پس سياست على "ع" با آنچه حكمت و حكومت حق آن را مى پذيرد، انحصار خاص دارد و مبارزه با نقض اين ابرام است.

امروز توجه به اين سخنان، بيش از هر چيزى براى ما ضرورى است. پافشارى و ابرام على "ع" در مبارزه با بدعت، يعنى نظامهاى برون مرزى از هندسه ى حكومت و حاكمت حق، اين نو پردازيهاى خارج از خط، عاملى است ابليسى كه على "ع" با آن در نبرد است. يعنى شما همين همين مسير را بپيماييد و نگوييد كهنه است و در مخاطره ى انقراض است، زيرا نظام آفرينش، سلسله هايى است در حلقات زنجيرهاى ناموسى خلقت و هرگز در اين نظاام، انقراض نيست. پس سياست.من كه امامم، بر اين حقيقت است كه جامعه را در رفاه متوقف نسازم، هدفم ''نان، مسكن، آزادى'' نيست. اينها پلكانى است مادى تا روح از اين پيكر بگذرد، و هنگامى كه اين خواستهاى طبيعى پايان يافت، معراج عرفان حق در يك پرش بى انتها به سوى سدر المنتهى آغاز گردد. اينجاست كه على "ع" مى فرمايد: جز آنچه امر ''رب'' است برنداريد.

سياست على "ع" و حكومتش، انطباق بر حكمت دارد و اين فرزانگى، تجلى مشيت الله است در اداره ى مردم، بطورى كه اين اداره و اين تدبير و مديريت، محبوس در حبس رفاه نشود، بلكه او را بركشد و اندامش را ابزارى براى بلوغ او و نبوغ او سازد. و آنگاه مى گويد، سياست من بر اين اساس است كه جامعه را به خود رها نكنم، بلكه آن را به موعظه بخوانم. قرآن موعظه است و نامش نيز چنين و زبانش ''انما اعطكم بواحده''. [ سوره ى سباء، از آيه ى 46. ]

پس حاكم محكمه ى عدل على "ع" كسى است كه وظيفه اش تربيت است و ابلاغ قرآن، يعنى ترسيم اين هندسه ى تكاملى- تعادلى انسان بى نهايت، و ترسيم اين نقش، فرا پيش ديدگان او و تفهيم و ابلاغ اين حقيقت كه اى انسان تو محدود در محصوره ى زيست مادى نيستى.

سياست نهج البلاغه انسان را ناب مى سازد، آنسان ناب كه در زجاجه ى وجودش، يك ذره غبار خويشتن خواهى پديد نيايد و همه ى آن نور حكمت گردد، و حكومت در اين بلور چراغدان، چنان تجلى كند كه عدل را همگانى گرداند. سياست على "ع" انسان را در يك مرز با خانواده يا هر نوع قيد ديگرى محدود نمى كند. او همه ى انسانها را منهاى هر نوع قوميت، اخترانى مى داند در مدارى، و آن مدار در دورانى انتقالى است و آن حركت عمومى به سوى مقصد ناپيداست. همانند دانشجويان دانشكده هاى نظامى
كه در ميدان نبرد از خود حماسه ها نشان مى دهند.

اين سه حركت انتقالى و وضعى و بى نهايت را على "ع" در يك لحظه انجام مى دهد. قرآن را بنگريد: ''كل فى فلك يسبحون'' يك حركت وضعى است و ''و الشمس تجرى لمستقر لها.'' حركت انتقالى است. ''انا لله و انا اليه راجعون'' حركتى فراسويى است.

على "ع" هر سه حركت را يك جا انجام مى دهد و اين سياستى است كه او در متن امتش ترسيم مى كند. به مزرعه مى ورد، خوردنى چه دارد؟ نانى به دندان مى گيرد، اين حركت وضعى براى زيستن و تغذيه اندام است. در چاه فرو مى رود، كلنگ مى زند، و به نيروى دست او آب از دهانه ى چاه مى جوشد، مى گويد: اين آب را وقف مردم كردم، اين حركت انتقالى است. پس از آن به نماز مى ايستد و خود را در خدا و در راز و نياز با خدا غرق مى كند، اين حركتى فراسويى است. اين ترسيم سياست على "ع" است.

و آن گاه كار على "ع"، اقامه ى حدود حقيقى است كه اگر وسواسان خناس، مسيرى را كه به ''الله'' مى انجامد، منحرف كردند، آن انحراف را بشكند و آن منحرف را براه آورد و يا نابود كند. اين قحيقت اقامه ى حدود است.

على "ع" مسئله ى اقتصاد را نيز با نهايت توجه مورد عنايت قرار مى دهد. حكومت و سياست، حتى تقوا و اخلاق جامعه نيز تكيه اى بر پهلوى اقتصاد دارد، نه بر بنيان، كه بر پهلويش، و از اين جاست كه ما مى بينيم مسئله ى ''قسط'' در قرآن، مرادف توحيد است، يعنى گواهى دادن بر يكتايى پروردگار مرادف است با قيام به قسط. على "ع" مى گويد:

اصدار السهمان على اهلها. [ نهج البلاغه، خطبه ى 105. ]

بايد سهمهاى اقتصادى و حقوقى به همه ى مردم برابر برسد.

مى گويد:

اين كه دارم اگر از خويشتنم بود، به تساوى تقسيم مى كردم، و اكنون كه از ''الله'' است، حتما برابرانه تقسيم خواهم كرد. [ لو كان المال لى لسويت بينهم، فكيف و انما المال مال الله. نهج البلاغه، از خطبه ى 126. ]

اين جا يك شكاف است كه جامعه را از هم جدا مى كند، و على "ع" نفى اين استثمار را بر اساس برابرى سهمها ترسيم مى كند. مى گويد كه خداوند، آگاهان را ماخوذ
مى دارد كه چرا استقرار يافته اند و خاموشى گزيده اند در برابر پر خورى ستمگر و گرسنگى ستمديده؟ و الان شما اين شكاف را در جهان مى بينيد. بشريت يك ميليارد انسان گرسنه در يك سوى دارد و در سوى ديگر، گروهى كه از پر خورى بيمارند. اين جامعه، بر اساس تساوى انسان ها نيست. سياست على "ع" چنين اساسى را نفى مى كند. مى گويد نبايد در يك جامعه، گرسنه اى باشد و سيرى.

على "ع" مى گويد: من اين حكومت را پذيرفتم، اما نه به انگيزه ى ميل به مقام و قدرت، نه من هرگز چنين ميلى نداشتم، بلكه مى ترسيدم كه فاجعه اى ببار آيد و مال خدا دست به دست بگردد و در نتيجه، گروهى استثمارچى سرمايه دار، ثروتها را بين خود تقسيم كنند و قشر انبوهى در جامعه به مصيبت گرسنگى و فقر دچار گردند. چنان كه امروز 85 درصد منابع جهان در دست 15 درصد مردم استثمارگر است. على "ع" مى گويد: تاسف من از اين است كه مبادا ثروتها در دست گروهى خاص باشد و در شريانهاى حياتى مجتمع انسان جريان نيابد. سياست على "ع" در زمينه ى اقتصاد، بر مبناى توزيع عادلانه است. زيرا كه در غير اين صورت، گروهى، گروه ديگر را به بردگى مى كشد، يعنى انسان گرگ انسان مى شود، انسان مكنده ى خون انسان، انسان مستثمر انسان مى گردد. اين سياستى است كه على "ع" بكار برده است تا كرامت انسانى هرگز با برده شدن، لكه دار نشود، انسان در استثمار قدرتمندان بزرگ قرار نگيرد. سياست على "ع" مى گويد انسانها يكسان گام بردارند و تسليم در برابر امر حق باشند.

سخنم را خلاصه كنم:

1- سياست على "ع" در جامعه با قانون الهى منطبق است.

2- قانون آفرينش و قوانين انسانى، ماخوذ است از سنت الله و ما در نقشه ى سياست اسلامى خود به اجراى اين سنت موظفيم.

3- مبارزه با بدعت، يعنى بيرون راندن هر قانونى انحراف از اين مسير مستقيم، بخشى از سياست على "ع" است.

4- جامعه را در حد رفاه و زيست مادى نگاه نمى دارد، بلكه آن را به سوى معنويت راهبرى مى كند.

5- در توزيع عادلانه ى درآمدها و مبازه با هر گونه بهره كشى مى كوشد.

6- هر منحرفى را از متن اجتماع بيرون مى كشد و انحرافش را بدون تعطيل حدود الهى و فوت وقت كيفر مى دهد.

7- و از همه مهمتر، ابلاغ موعظه است و به اين وسيله جامعه را به سوى حقيقت و ايمان راهبرى مى كند.

اين جاست كه سياست، يك همگونگى و يك حقيقت، در جامعه انسانى پديد خواهد آورد.

اميدوارم انقلاب اسلامى، جمهورى اسلامى و دولت اسلامى ما بتواند اساس حكومتش را بر مبناى سياست مقدسه ى علوى، تحكيم بخشد.

/ 2