شرایط کارگزاران از دیدگاه نهج البلاغه (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرایط کارگزاران از دیدگاه نهج البلاغه (1) - نسخه متنی

علیرضا انصاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرايط كارگزاران از ديدگاه نهج‏البلاغه

عليرضا انصارى

براى تبيين صفات و ويژگيهاى كارگزاران در نهج‏البلاغه، لازم است مختصرى در باره حكومت از منظر على(ع) بحث‏شود، به دليل اينكه اوصاف كارگزارانى كه على(ع) مطرح كرده در راستاى حكومتى است كه مورد قبول آن حضرت است. جهت رعايت اختصار در مقاله حاضر به دو محور زير بسنده مى‏شود:

الف: ضرورت حكومت

جاى ترديد نيست كه نقش حكومت در برقرارى نظم، حفظ امنيت، احقاق حق و اجراى قوانين و ... (1) يك نقش بنيادى است. بر اساس نقش حكومت در تحقق اهداف فوق است كه جامعه بشرى در هيچ مقطع زمانى خالى از حكومت نبوده است. بشر در همان عصر حجر هم شبيه حكومت را تشكيل داده است. عقل و فطرت (2) نيز به اين ضرورت حكم مى‏كنند. دانشمندان جهان مانند افلاطون (3) ، ارسطو (4) ، منتسكيو (5) و ... به ضرورت حكومت‏حكم كرده‏اند. دانشمندان اسلامى همانند شيخ طوسى ( 6) ، علامه حلى (7) ، ابوالحسن ماوردى (8) ، امام خمينى (9) و ... بر ضرورت حكومت اتفاق دارند.

چنانكه ابن‏حزم اندلسى در خصوص ضرورت حكومت ادعاى اجماع كرده است.. (10)

نگرش على(ع) در باره ضرورت حكومت‏با ديدگاه عقلا در خصوص ضرورت حكومت هماهنگ است. با توجه به فطرى و عقلى بودن حكومت‏حضرت در قبال فكر آنارشيسم كه به وسيله خوارج ترويج مى‏شد و مى‏گفتند: «لا حكم الا الله‏» (11) ; به ضرورت عنصر حكومت‏حكم كرده فرمود: «... كلمة حق يراد بها الباطل، نعم انه لا حكم الا الله، ولكن هولآء يقولون لا امرة الا الله، و انه لابد للناس من امير بر او فاجر ...» (12)

همچنين آن حضرت فرمود: «الامام الجائر خير من الفتنة‏» (13) : «وال غشوم خير من فتنة تدوم‏» (14) پيشواى ظالم از هرج و مرج است.

ب - ارزش حكومت

در حوزه فرهنگ سياسى امام على(ع) حكومت‏با لذات هدف نيست; بلكه ابزار و وسيله‏اى است، براى اجراى قوانين الهى، برقرارى عدالت اجتماعى و احقاق حق. چنانكه على(ع) به آن تصريح كرده است. (15) حكومت‏به اين معنا است كه على(ع) و بارها از آن دفاع مى‏كرد كه اين حق به صاحب اصلى آن برگردد. (17) على(ع) از اين قسم حكومت‏به عنوان امانت الهى ياد كرده است. چنانكه آن حضرت خطاب به عامل آذربايجان فرمود: «... و ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة...» (18) نگرش امام على(ع) در خصوص حكومت‏بدين معنا ريشه قرآنى دارد كه در قرآن نيز از حكومت‏به عنوان امانت‏ياد شده است: «ان الله يامركم ان تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل ...» (19)

از ديدگاه على(ع) حكومت‏بدين معنا پديده ارزشمندى است. اما حكومت‏به معناى رياست‏طلبى كه بنى‏اميه و بنى‏عباس و همه حاكمان جائر از آن به عنوان وسيله عياشى و رقابتهاى سياسى بهره مى‏گرفته و مى‏گيرند; و در راه رسيدن به آن از هيچ جنايتى دريغ نمى‏كردند، از ديدگاه على(ع) فاقد ارزش بوده و به اندازه بند يك كفش ارزش ندارد. (20) برخى تصور كرده‏اند كه على(ع) نسبت‏به حكومت ارزش قايل نبوده است. در جواب اين تصور بايد گفت: حكومت‏به معناى رياست‏طلبى است كه از منظر على(ع) فاقد ارزش است. از اين‏رو است كه پيامبر اسلام(ص) مردم را عليه حاكمان جائر كه حكومت غير قانونى تشكيل داده و از حكومت‏سوء استفاده مى‏كنند، دعوت به قيام كرد. (21)

همان‏طورى كه ملاحظه شد: از ديدگاه على(ع) حكومت امانت است. از اين‏رو اين امانت الهى بايد به كارگزارانى سپرده شود كه واجد ويژگيها و اوصافى باشند كه على(ع) خود به آن اشاره كرده است. در اينجا جهت رعايت اختصار به برخى از اين ويژگيها و صفات اشاره مى‏شود:

1- خودسازى

از ديدگاه اسلام خودسازى از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. چنانكه در قرآن يكى از اهداف بعثت پيامبر اسلام خودسازى بيان شده است. (22) در آيات (23) و روايات (24) نيز به اين عنصر توجه خاص شده است. چنانچه پيامبر اسلام(ص) از جهاد با نفس به عنوان جهاد اكبر ياد كرده است. (25)

خودسازى براى همه انسانها لازم است; ولكن براى كارگزاران; وجود چنين صفتى ضرورى بوده و اهميت‏خاص دارد. به دليل اينكه مديران با جان، مال و آبروى مردم ارتباط داشته و نقش بنيادى در اصلاح و فساد جامعه دارند. چنانكه پيامبر اسلام(ص) در خصوص نقش فقهاء و حاكمان در اصلاح و فساد امت فرمود: «صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى، و اذا فسد فسدت امتى، قيل: و من هما؟ قال: الفقهاء و الامراء.» (26)

على(ع) نيز با پيروى از رسول اكرم(ص) اصلاح جامعه و امت را منوط به اصلاح حاكمان و كارگزاران مى‏داند. چنان كه آن حضرت فرمود: «فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاة ...». (27) همچنان آن حضرت يكى از وظايف كارگزاران را اصلاح جامعه بيان كرده است. (28) طبيعى است كه مديران و كارگزارانى مى‏توانند به اصلاح جامعه بپردازند كه خود قبلا به خودسازى پرداخته باشند. از اين‏رو على(ع) فرمود كه رهبر امت اسلامى قبل از اصلاح ديگران خود را تزكيه نموده و با عمل ديگران را به اسلام دعوت كند. «من نصب للناس اماما فعليه ان يبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ...» (29) هر كس كه مى‏خواهد خود را در معرض رهبرى مردم قرار دهد، بايد پيش از آموزش ديگران به تعليم خويش بپردازد. على(ع) خود چنين بود. چنانچه آن حضرت فرمود: «اى مردم! به خدا قسم من هيچگاه شما را به فرمانبرى خدا دعوت نكرده‏ام مگر آنكه در عمل كردن به آن فرمان بر شما پيشى گرفته‏ام. همچنين از چيزى منع نكرده‏ام، جز آنكه پيش از شما خودم از آن دورى جسته‏ام ...» (30)

با توجه به اهميت‏خودسازى كارگزاران است كه على(ع) مالك‏اشتر را به رعايت تقوا، گزينش اطاعت‏خدا، پيروى از آنچه در قرآن و سنت آمده، جهاد با نفس، تملك نفس و كنترل شهوت، دعوت مى‏كند. چنانكه آن حضرت خطاب به مالك‏اشتر فرمود:

«امره بتقوى الله، و ايثار اطاعته و اتباع ما امر به فى كتابه ... و امره ان يكسر نفسه من الشهوات و يزعها عند الحجمات فان النفس امارة بالسوء الا ما رحم الله ... فاملك هواك ...» (31)

توصيه مقام معظم رهبرى به اعضاى دولت جناب آقاى خاتمى در خصوص برقرارى ارتباط ويژه با خداوند، در حقيقت توجه به لزوم خودسازى دولتمردان است. كسانى كه به قدرت مى‏رسند در معرض آسيبهاى بيشترى قرار مى‏گيرند و قدرت فسادآور است; مگر براى انسانهاى خودساخته و آراسته به تقوا كه به تعبير على(ع) تقوا سپرى است‏براى حفط انسان از آسيبها و لغزشها (32)

2- ساده‏زيستى

يكى از ويژگيهاى مهم كارگزاران نظام اسلامى ساده‏زيستى است. ساده‏زيستى و دورى از تجمل‏گرايى يكى از ارزشهاى پذيرفته مكتب انبياء است. از اين‏رو رهبران الهى ساده زندگى مى‏كردند و ديگران را نيز به اين عنصر دعوت مى‏كردند.

بى‏ترديد براى كارگزاران رعايت‏ساده‏زيستى از دو جهت اهميت دارد: اول: آنكه آنان پاسداران ارزشهاى اسلامى هستند. از اين‏رو بايد الگو باشند. دوم: ساده‏زيستى آنان موجب مى‏شود كه كارگزاران با فقر و درد محرومان و فقيران جامعه بيشتر آشنا شده و سياست‏هايى را در رفع مشكلات آنها و فقرزدايى اتخاذ نمايند. كارگزارانى كه طعم تلخ فقر را نچشيده‏اند، نمى‏توانند درد فقيران و محرومان را درك كنند. از اين‏رو است كه على(ع) فلسفه زهد و ساده‏زيستى حاكمان اسلامى را همدردى با فقيران و محرومان بيان مى‏كند: «ان الله فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيع بالفقير فقره‏» (33) خداوند بر حاكمان عادل واجب كرده است كه زندگانى خويش را در سطح مردم فقير قرار دهند. تا رنج فقر، مستمندان را ناراحت نكند.

امام راحل با پيروى از امام على(ع) فرمود: «رئيس‏جمهور و وكلاى مجلس از طبقه‏اى باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه از سرمايه‏داران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخى محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى‏توانند بفهمند.» (34)

با توجه به اهميت‏ساده‏زيستى است كه على(ع) عثمان بن‏حنيف استاندار بصره را به خاطر شركت او در مجلسى كه فقيران حضور ندارند و از غذاهاى رنگارنگ استفاده شده، مزمت كرده چنين مى‏فرمايد: «... امام و رهبر شما از دنيا به جامه و از غذا به دو قرص نان اكتفا كرده است. اگر بخواهم مى‏توانم غذاى خويش را از عسل مصفى و مغز گندم و لباس خويش را از ابريشم قرار دهم ...

چگونه ممكن است هواى نفس بر من غلبه كند و مرا به سوى انتخاب بهترين خوراكها بكشاند در صورتى كه شايد در حجاز يا يمامه افرادى باشند كه اميد همين يك قرص نان را هم ندارند و ديرزمانى است كه شكمشان سير نشده است; آيا سزاوار است‏شب را با سيرى صبح كنم در صورتى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و جگرهاى سوزان قرار دارد؟ ...» (35)

بى‏ترديد يكى از وظايف مهم رئيس دولت نظارت بر اعمال كارگزاران است. چنانچه از نامه على(ع) به عثمان‏بن‏حنيف استفاده مى‏شود كه آن حضرت بر اعمال و رفتار عثمان كاملا نظارت داشته است. در شان نظام اسلامى نيست كه خداى نكرده برخى از كارگزاران طورى زندگى و رفتار كنند كه محبوبيت‏خويش را از دست داده و موجب فراهم شدن ثروتهاى بادآورده شود. بى‏ترديد يكى از علل محبوبيت‏شهيدان رجايى و باهنر در جامعه ما همانا ساده‏زيستى آنها است; كه ساده‏زيستى آنها امروزه به عنوان يك فرهنگ در جامعه اسلامى ايران مطرح است.

3- رابطه با مردم

در ساختار حكومت اسلامى نقش مردم يك نقش بنيادى و كليدى است. در فرهنگ شيعه گزينش رهبرى امت اسلامى با انتخاب مردم و در چارچوب شرايط الهى است و مشاركت و حضور مردم در حكومت ناديده گرفته نشده است. از اين‏رو على(ع) در هنگام به خلافت رسيدن، از مردم بيعت گرفت. (37) بى‏ترديد يكى از علل بيعت گرفتن همانا مردمى بودن حكومت است. اگر حكومت را به يك كبوترى تشبيه كنيم كه به سوى هدف نهايى پرواز مى‏كند، بى‏ترديد يك بال او مردم است. حكومت‏بدون مشاركت مردم همانند كبوتر بال شكسته است كه به هدف نمى‏رسد. نقش مشاركت مردم ايران در حفظ نظام جمهورى اسلامى، شاهد بر مدعا است.

يكى از ويژگيهاى مهم كارگزاران، مردمى بودن آنان است. اگر كارگزارى پايگاه مردمى بودن خود را از دست داد، بى‏ترديد در ايفاى مسؤوليت‏خود موفق نيست. پايگاه مردمى در صورتى به وجود مى‏آيد كه كارگزاران خود را «تافته جدا بافته‏» تلقى نكرده و از مردم باشند و در ميان مردم. اگر كارگزاران در ميان مردم نباشند و حقايق و مشكلات مردم را از زبان آنان نشوند; چطور مى‏توانند، سياستهاى معقول و منطقى براى رفع مشكلات آنان اتخاذ كنند؟ مسؤولانى كه در اتاقهاى در بسته به فعاليتهاى خود بپردازند، و از ديدگاهها و خواستهاى مردم فاصله گرفته و مردم مدتها انتظار بكشند كه موفق به ديدار آنان شوند; هيچ گاه موفق نخواهند بود. و همين عدم ارتباط كارگزاران با مردم موجب مى‏شود كه مردم در شناخت‏حقايق دچار اشتباه شوند.

با توجه به اهميت رابطه كارگزاران با مردم و پايگاه مردمى بودن و آثار مفيد آن است كه على(ع) خطاب به مالك‏اشتر مى‏فرمايد: «... و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذى خلقك و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك. حتى يكلمك متكلمهم غير متتعتع ...» (38) و براى حاجتمندان بخشى از اوقات خود را اختصاص ده و با آنان در مجمع عمومى بنشين، و براى خداوندى كه تو را آفريده خضوع كن، و سپاهيان و پاسداران را از جمع آنان دور گردان تا آنها بدون پروا و هراس با تو صحبت كنند...» (39) همچنين آن حضرت در همان نامه فرمود: «... مبادا مدت طولانى از مردم فاصله بگيرى، زيرا احتجاب حكام از مردم خود نوعى تنگنا و باعث‏بى‏اطلاعى از حقايق است و باعث‏بى‏اطلاعى مردم از واقعيت جريان كارها مى‏شود، و اين عدم آگاهى موجب تلبيس حق و باطل ... مى‏گردد. حاكم، انسانى بيش نيست و حقايق را بدون ارتباط و مشاهده نمى‏تواند درك كند و واقعيت‏ها كه نشانه‏هاى مخصوص روى آنها نصب نشده است كه راست و دروغ و صحت و سقم آنها را مشخص كند. تو با اينكه مرد عمل به حق هستى و از اعطاى حق دريغ ندارى در اين صورت پس چرا از مردم فاصله مى‏گيرى ... در اين صورت مردم به سرعت از تو نااميد مى‏شوند ...» (40)

4- سعه‏صدر

يكى از ويژگيها و صفات مهم كارگزاران سعه‏صدر است‏سعه‏صدر كه به معناى با حوصلگى، گشادگى نظر و همت‏بلند به كار مى‏رود، از صفات ضرورى كارگزاران است. در فرهنگ اسلام نيز به آن توجه شده است. چنانكه در قرآن در باره رسول اكرم(ص) مى‏خوانيم: «الم نشرح لك صدرك‏» (41) و همچنين از زبان حضرت موسى در قرآن آمده است: «رب اشرح لي صدري و يسرلي امري ...» (42) سعه‏صدر و توجه به ديدگاهها و انتقاد مخالفان رمز موفقيت‏يك كارگزار است. كارگزاران نبايد در مقابل انتقاد مخالفان تحمل خود را از دست داده، عجولانه قضاوت كرده، آنان را سركوب كنند، بلكه با سعه‏صدر به انتقاد آنان توجه كرده و حقايق را قبول كنند، كه روح انتقادپذيرى صفتى پسنديده است. همچنين بايد كارگزاران در قبال خواستهاى مشروع مردم و رسيدگى به مشكلات آنان پرحوصله بوده و همت‏بلند داشته باشند. از اين‏رو است كه از ديدگاه نهج‏البلاغه رمزموفقيت كارگزاران سعه‏صدر بيان شده است: « آلة الرياسة سعة‏الصدر» (43) وسيله حكمرانى سعه‏صدر است.

على(ع) خطاب به مالك‏اشتر در خصوص رعايت صفت‏سعه‏صدر فرمود: «... ثم احتمل الخرق منهم و العى‏غ و نح الضيق و الانف ...» (44) آنگاه از آنان (مردم) خشونت و ناتوانى در سخن را تحمل كن و كم‏حوصلگى و بى‏اعتنايى را واگذار.

1- ر.ك: نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، خطبه 131، ص‏407.

2- ر.ك: كتاب مرجعيت و روحانيت، مقاله علامه طباطبايى.

3- جمهورى، اثر افلاطون.

4- سياست، اثر ارسطو.

5- روح القوانين.

6- ر.ك: تلخيص الشافى 1:55.

7- ر.ك: الفين:67.

8- ر.ك: الاحكام السلطانية: 5.

9- ر.ك: ولايت فقيه; كتاب البيع، ج 2.

10- ر.ك: الفصل فى الملل و الاهوا و النحل 4:87.

11- نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، خطبه 40.

12- نهج‏البلاغه فيض، خطبه 40; نهج‏البلاغه عبده، حطبه‏40.

13- شرح نهج‏البلاغه، ابن ميثم، ج 2، ص‏103.

14- ر.ك: غرور و درر6:236.

15- ر.ك: نهج‏البلاغه فيض الاسلام، خطبه 131 و 40.

16- ر.ك: تاريخ طبرى 4: 234; نهج‏البلاغه، خطبه 2 و171.

17- ر.ك: نهج‏البلاغه فيض، خطبه 171.

18- نهج‏البلاغه، نامه 5; ر.ك: سيرى در نهج‏البلاغه، ص‏131.

19- نساء: 58.

20- نهج‏البلاغه فيض، خطبه‏33، ص 11.

21- تاريخ طبرى 4: 304.

22- جمعه: 2.

23- ر.ك: شمس: 8; جمعه: 2; بقره: 212; عنكبوت:6; فجر:27 - 30; القيامة: 2.

24- ر.ك: سفينة البحار 2: 728; بحار67 از ص 64 به بعد، چاپ بيروت.

25- ر.ك: بحار67: 65; امالى صدوق:279; معانى‏الاخبار:160.

26- بحار 2:49.

27- نهج‏البلاغه، خطبه 214; ر.ك: سيرى در نهج‏البلاغه:107.

28- ر.ك: نهج‏البلاغه آغاز نامه‏53.

29- نهج‏البلاغه، حكمت 70.

30- نهج‏البلاغه صبحى الصالح: 250.

31- نهج‏البلاغه، آغازنامه 35; بحار 74; 240.

32- ر.ك: نهج‏البلاغه، صبحى الصالح، خطبه‏23.

33- نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه‏209.

34- صحيفه نور، 21; 190.

35- نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، نامه 45. قسمت از اين ترجمه از كتاب سيرى در نهج‏البلاغه اخذ شده است.

36- ر.ك: تفسير الدر المنثور7:517; سنن نسائى،7: 38; نور ثقلين 5:307.

37- ر.ك: انساب الاشراف‏3:7; اسد الغابة 4: 12; كامل ابن‏اثير3: 190.

38- نهج‏البلاغه، نامه‏53; بحار 74: 285.

39- همان.

40- نهج‏البلاغه، نامه‏53.

41- انشراح: 1.

42- طه، 25.

43- نهج‏البلاغه صبحى صالح، حكمت‏176.

44- نهج‏البلاغه، نامه‏53.

/ 1