تحقيق و پژوهش درباره نهج البلاغه
اكنون كه برادران توفيق و سعادت تحقيق و پژوهش درباره نهج البلاغه را يافته اند، نهج البلاغه اى كه دومين كتاب مقدس اسلامى است و اخ القرآن نام نهاده شده است و لقب يافته، اين توفيق را برادران يافته اند، كه مباركشان باد، طبعا هر كارى و خصوصا اگر كار يك كار پژوهشى و تحقيقى باشد براى موفقيت مقدمات و شرايطى را لازم دارد، بنابراين كارى را كه شروع فرموده ايد مقدمات و شرايطى را لازم دارد كه شايد خود شما به آن توجه داشته باشيد اما از باب تفكر بعضى ها را كه به نظر خود من مهم است در يك كار تحقيقى و پژوهشى عرض مى كنم:
مسئله 1
شناخت كار، يعنى شما درباره ى كارى را كه شروع كرده ايد بايد شناخت داشته باشيد، بصيرت و آگاهى داشته باشيد كه چه مى كنيد، اين كار ثمره اش چيست؟ فايده اش چيست؟ يك مقدار بايد كار مشخص باشد هدف از اين كار مشخص باشد، شما طالب مجهول نمى توانيد باشيد اگر براى شما ناشناخته باشد، كارى را كه انجم مى دهيد موفقيت آميز نخواهد بود بنابراين اولين شرط و مهمترين، اين است كه شناختى لااقل اجمالى نسبت به كارتان داشته باشيد، هدف از اين كار چيست؟ ثمرات اين كار چيست؟ شما مى دانيد پژوهش در دنياى امروز يك سند بسيار مهم است، در همه كشورها، مراكز تحقيقاتى و پژوهشى تشكيل شده كه در مسائل تحقيق و
بررسى كنند، پژوهش كنند، كتاب با عظمتى همچون نهج البلاغه براى اينكه يك فهرست موضوعى برايش تهيه شود كه در مسائل اسلامى و مشكلات و حوادثى كه پيش مى آيد، انسان بتواند با راهنمائى ان فهرست موضوعى، به نهج البلاغه مراجعه كند و از نهج البلاغه كه سخنان گهربار و حكمت آميز اميرالمومنين سلام الله عليه است سود جويد و اين اعتقاد مذهبى را ما درباره پيغمبر و همه ائمه عليهم السلام داريم، كه كلامكم نور و امركم رشد، ما اين نص قرآنى را داريم كه "و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى" اين حديث شريف را داريم كه "حديثى حديث ابى و حديث ابى حديث جدى و حديث جدى حديث الحسين و حديث الحسين حديث اميرالمومنين و حديث اميرالمومنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله عزوجل".
امام عليه السلام مى فرمايد:
آنچه را كه من به شما حديث كنم سخن پدرم را گفته ام و پدرم سخن جدم را و همچنين تا رسول الله و آنچه را كه رسول الله بگويد قول الله عزوجل و سخن خدا است، با توجه به اين موارد نهج البلاغه سخن خدا است، از نظر محتوى و نه الفاظ، بد نيست اين را هم در حاشيه عرض كنم، ممكن است سئوال شود كه اگر سخنان پيامبر احاديث پيامبر احاديث ائمه عليهم السلام به اين بيانى را كه عرض كردم سخن خدا است وحى خداوند است، پس چه فرقى است ميان قرآن و احاديث، هر دو سخن خدا است هر دو وحى خداوند است لكن فرقهاى اساسى دارد كه چند تايش را براى اينكه ناگفته نگذارم تذكر مى دهم:
لفظ و معنى منشا حق متعال
در قرآن لفظ و معنى منشا حق متعال است، يعنى قرآن الفاظش و معنى هايش همه از جانب خداى متعال توسط جبرئيل به پيغمبر وحى شده، و جبرئيل و پيغمبر حق هيچگونه تعرضى در كلمات و الفاظ قرآن ندارند، آنچه را كه در قرآن مى بينيم، همه اش و حتى الفاظش وحى خداوندى است، و لذا در مردم ما هست كه اگر مى خواهيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد كه قرآن كلام الله است، سخن خدا است و ما درباره قرآن نمى توانيم بگوئيم سخن رسول الله، با اينكه پيامبر قرآن را ابلاغ كرده به مردم لكن حق مجازا صحيح نيست كه بگوئيم قال رسول الله يا كلام رسول الله، نه كلام الله است، مى گوئيم قال اله الحكيم فى كتابه الكريم چون لفظ و
معنى هر دو منشاء حق متعال است، اما در مورد احاديث آنچه كه وحى خداوندى است آنچه كه از جانب حق متعالى است، محتوى است معنى است، معارف كلى را خداوند بر پيغمبرش نازل فرموده سينه او را شرح داده، شرح صدر به او داده و او آن معارف كلى را كه از منبع وحى گرفته است، در قالب لفظ مى ريزد، پيغمبر اكرم است كه لفظ را انشاء مى كند و انتخاب مى كند و آن معانى و معارف را كه به وحى الهى او الهام شده در قالب لفظ مى ريزد بنابراين احاديث پيغمبر و ائمه عليهم السلام محتوى و معنى وحى، الهام خداوندى است ليكن الفاظ منشاش پيغمبر و ائمه عليهم السلام است، و لذا مى گوئيم: قال رسول الله، قال اميرالمومنين، ديگر نسبت به خداوند نمى دهيم، چون اين الفاظى را كه ما حكايت مى كنيم اينها را رسول خدا فرموده نه خداوند، خداوند آن معانى كلى را آن علوم را به ائمه و پيغمبر اكرم عنايت فرموده است.
تحدى در قرآن
اينكه به قرآن تحدى شده، به عنوان يكى از معجزات و شواهد صدق پيغمبر اكرم به آن تحدى شده يعنى خواسته شده كه اگر مردم رسالت پيغمبر را قبول ندارند، اگر مى توانند مانند قرآن را بياورند كه نتوانستند، و اين تحدى در قرآن در مرحله هاى مختلف انجام شده گاهى به كل قرآن تحدى شده "قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتتو بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا،" اگر مى توانند مانند قرآن را بياورند و جن و انس را هم به اين كار دعوت كنند كه نتوانستند، در مرحله بعد تحدى شده به ده سوره "قل فاتوا بعشر سوره من مثله مفتريات" اگر مى توانند ده سوره مانند قرآن بياورند كه نتوانستند، در مرحله بعدى حتى تحدى شده به يك سوره قرآن، يك سور يك سطرى سه آيه اى "ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله بعد دارد: "فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين" كه در اين آيه تحدى به يك سوره شده اگر مى توانيد يك سوره مانند قرآن را بياوريد، اعجاز قرآن در آن حدى است كه حتى جن و انس اگر جمع بشوند در طى قرنها نتوانسته اند و نمى توانند به مانند يك سطر قرآن سخنى را عرضه كنند، پس قرآن به عنوان معجزه خالد، معجزه مانند يك سطر قرآن سخنى را عرضه كنند، پس قرآن به عنوان معجزه خالد، معجزه جاويدان است نه معجزه پيغمبر. اين جاويدان كه مى گوئيم در برابر معجزه حضرت
موسى و عيسى و معجزات ديگران است. حضرت پيامبر كه فقط در عصر خودش بوده و در زمان خودش بوده و بعدش تمام شد، احياى موت كه حضرت مسيح احيا مى كرد فقط براى دوران خودش معجزه بود ما كه نديديم، اما قرآن يك معجزه خالد است، يك معجزه جاويدان است، براى همه قرنها معجزه است، يعنى الان هم قرآن با صداى رسا مردم را دعوت مى كند منكرين و مخالفين خود را دعوت مى كند كه اگر مى توانيد، مثل قرآن را ولو يك سوره يك سطرى مثل آن اگر مى توانيد همانند آن بياوريد كه نمى توانند، بنابراين قرآن كلام خدا است، وحى خدا است اما وحى اى است كه به عنوان معجزه معرفى شده در حد اعجاز است و به او تحدى شده، اما احاديث پيغمبر، ائمه عليهم السلام، ضمن اينكه ما معتقديم كه محتواى آنها وحى خداوندى است، الهام خداوندى است، اما به عنوان معجزه معرفى نشده و به او تحدى هم نشده گواينكه ممكن است بعضى احاديث از جهت اشتمالش بر اخبار از مغيبات يا از جهت اشتمالش بر دقائقى از معارف و علوم در حد اعجاز باشد، يا از لحاظ فصاحت و بلاغت اميرالمومنين "ع" در حد اعجاز و معجزه باشد، لكن به عنوان معجزه معرفى نشده و به او تحدى نشده است.
صيانت قرآن
اينكه در قرآن خداوند تعهد فرموده صيانت قرآن را از تحريف، يعنى خود وعده فرموده كه قرآن دچار تحريف نمى شود "انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون" ما كه قرآن را فروفرستاديم خود حافظ آن هستيم خود نگهبان آن هستيم از دستبرد و تحريف و تصرف، و كم و زياد كردن بر آن "لا ياتيه الباطل انه لكتاب عزيز، لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه،" باطل از هيچ راه از هيچ طرف به قرآن راه ندارد، پس در مورد قرآن يك چنين تضمينى را خداوند فرموده است كه آن را از تحريف، دستبرد، تصرف، حفظ و حراست كند، لكن نسبت به احاديث چنين تضمينى نشده، و لذا مى بينيم كه بعضى احاديث تحريف شده، زياد شده، جعل شده است. و اينها و فرقهاى ديگرى كه حاشيه اى است و بيشتر از اينها وقت مقتضى نيست. در هر حال مقصود اين بود كه در آن مقدمه اول كه لازم است موردنظر و توجه باشد اين است كه شما ارزش كار را بشناسيد، ثمرات كار را، اين كار پژوهشى و تحقيقاتى خودتان را آگاه شويد و ببينيد كه چه ارزشى دارد؟ چقدر مى تواند در آينده اگر اين فهرست
موضوعى آن هم با اين جامعيت و با اين دقتى كه برادران دارند، اين موضوعات استخراج بشود از كلام امام عليه السلام و بعد به صورت مجموعه اى در اختيار توده مسلمانان قرار بگيرد، چقدر مى تواند راهنما و راه گشا باشد، مشكل گشاى مسائل اجتماعى ما باشد؟ چون ما اعتقادمان اين است كه ائمه و پيشوايان ما راهنمايان ما هستند، آنها براى زندگى روزه مره ما، براى مسائل اجتماعى و فردى ما، براى همه موضوعات دستور دارند، بيان دارند، راهنمايى دارند كه در لابلاى اين احاديث آنها هنوز مجهول و ناشناخته مانده اند.
مسئله 2
علاقه مندى است، طبعا اين جورى است، وقتى كه شما شناختى پيدا كرديد نسبت به كارتان و ارزش و ثمره كارى را دانستيد قطعا به آن علاقمند مى شويد، و اگر احيانا علاقه مند نبوديد در كارتان موفق نخواهيد بود، نه در اين كار و در هيچ كارتان، يكى از شرايط موفقيت در هر كارى اين است كه انسان نسبت به آن كارى را كه مشغول است علاقه مند باشد، تحميلى نباشد به عنوان يك تكليف نباشد، فقط به عنوان انجام وظيفه نباشد، چون اگر چنين باشد بخصوص در كار پژوهشى كه نياز به دقت بيشترى و حوصله زيادترى دارد، ناموفق خواهيد بود، بنابراين براى اينكه اين كار با موفقيت انجام بگيرد اين است كه شما اگر علاقه منديد به كار چه بهتر والا اگر علاقه اى نداريد بهتر است در خود ايجاد كنيد و اگر واقعا علاقه نداريد صرفا به عنوان يك تكليف به اين كار مى نگريد به اعتقاد من كار آن چنان كه بايد و شايد موفقيت آميز نخواهد بود.
مسئله 3
داشتن يك سرى معلومات عمومى، اطلاعات عمومى، در زمينه زبان عربى است، چون بالاخره نهج البلاغه عربى است، موضوعات اسلامى هم چنين است يك مقدار بايد به آن آشنايى داشته باشيد بايد به مفاهيم اسلامى، موضوعات اسلامى آشنائى داشته باشيد، براى اين كار در نظر من اين ''فهرست نهج البلاغه صبحى صالح'' خوب است، ''الدليل على موضوعات نهج البلاغه،'' آقاى انصاريان خوب است،''الهادى الى موضوعات نهج البلاغه'' آيت الله مشكينى كه اخيرا چاپ شده خوب است،اين تيترها، عناوين بسيار خوب انتخاب شده، ''ميزان الحكمه'' عناوين بسيار خوبى دارد كه اينها در ذهنتان آشنا باشد كه گاهى مى خواهيد از يك حديث
برداشتهايى داشته باشيد، لااقل زمينه قبلى داشته باشيد كه بتوانيد نه تنها از اين جمله يك برداشت بكنيد بلكه از يك كلام، يك سخن، ده موضوع برداشت كنيد و هر ده موضوع واقعا به اين كلام مربوط و قابل استخراج باشد.
بنابراين به طور فشرده عرض مى كنم، يك مقدار معلومات عمومى براى اين كار لازم است عربيت، آشنا بودن به عربى، نحو و صرف و يك مقدار آشنا بودن به مفاهيم و موضوعات اسلامى كه براى اين كار هم عرضى كردم كه اگر به اين دو سه كتاب مراجعه كنيد خوب است، ميزان الحكمه آن فهرستهايش خوب است، تيترهايى كه براى موضوعات اسلامى زده يك تيترهاى كلى داده، و بعد آن تيترهاى كلى باز شعبه شعبه شده، رشته رشته شده خوب است، يك مقدار فهرست الحياه كه موضوعات اسلامى را داده خوب است، تفصيل آيات قرآن حكيم ژول لابون متنش عربى است و به فارسى هم ترجمه شده است.
تفصيل آيات الحكيم كه موضوعاتش رديف شده، كدبندى شده باز هر موضوع كلى جزئى شده، اينها فقط براى آشنايى خوب است، شما ممكن است همه ى اينها را يك بررسى اجمالى بكنيد كه يك كار ارزشمند است، يعنى شما در كارتان اين مقدار معلومات كلى را داشته باشيد خيلى موفق خواهيد بود يك اصل كلى را بتوانيد باز تجربه اش كنيد، جزئى اش كنيد.
مسئله 4
در هر حال اين يك كار مقدس مذهبى است، شما بايد از اين ديدگاه به اين كار بنگريد، يك كار اسلامى است، يك كار مذهبى و يك كار مقدس است، كار عبادى است و شرط عبادت طهارت است، هم طهارت معنوى و هم طهارت ظاهرى، هم لازم است كه شما باوضو باشيد، مطهر باشيد، پاك باشسيد، و هم طهارت معنوى يعنى در كارتا اخلاص داشته باشيد، مبادا مشوب باشد به سمعه و ريا و تظاهر و خودنمايى و پز كه بله ما هم جزء محققينى هستيم كه كار تحقيقاتى را شروع كرده ايم، نه، بايد طهارت قلبى داشته باشيد يعنى مبادا به انگيزه هاى غير خدائى كار را شروع كنيد، فقط براى رضاى خدا، در كارتان اخلاص داشته باشيد، به دور از هرگونه خودنمايى و ريا، و اين حديث را در همه كتب اخلاقى آورده اند، من اخلص لله اربعين يوما، كسى كه چهل روز مخلصانه براى خدا كار كند ينابيع حكمت،
چشمه سارهاى حكمت را خداوند بر او جارى مى سازد و شما مى خواهيد كه چنين باشيد، يعنى براى اين كار شما نياز داريد به شرح صدر، نياز داريد به اينكه خداوند دل شما را چشمه سار حكمت قرار بدهد، كه بتوانيد از اين كلام امام صلوات الله عليه برداشتهاى مناسب داشته باشيد، و آشنائى پيدا كنيد، اين سخت است كه بتوانيد زواياى سخن على بن ابى طالب صلوات الله عليه را بگيريد، و بعد برادرانى كه برداشت مناسب داشته باشيد اين نياز دارد به طهارت باطن، اين نياز دارد به اخلاص تا اينكه خداوند چشمه هاى حكمت را بر دل شما جارى كند، بنابراين من اين را هم خيلى تاكيد مى كنم بخصوص در اين كار پژوهشى تان كه يك كار مذهبى است آن را به عنوان عبادت تلقى كنيد، و طبعا همانند هر عبادتى نياز به طهارت ظاهرى و باطنى دارد.
مسئله 5
نظم در كار، يكى از اصولى كه بسيار در بيانات ائمه عليهم السلام مورد تاكيد قرار گرفته است همين مسئله نظم است، شما ملاحظه كنيد يك كسى در آخرين لحظات عمرش وقتى بنا است يك وصيتى را بكند به فرزندان و كسان خودش مهمترين مسائل را، حساس ترين مسائل را توصيه و سفارش مى كند، در نظر بگيريد شخصيتى همچون امير مومنان صلوات الله عليه، امام مسلمين است در آخرين لحظات عمرش وقتى بنا است يك وصيتى را بكند به فرزندان و كسان خودش مهمترين مسائل را، حساس ترين مسائل را توصيه و سفارش مى كند، در نظر بگيريد شخصيتى همچون امير مومنان صلوات الله عليه، امام مسلمين است در آخرين لحظات عمرش مى خواهد وصيتى را بكند، طرف وصيت دو فرزند بزرگوارش امام مجتبى و امام حسن عليهماالسلام است، و همه فاميلش است و همه كسانش است و همه نسلهاى آينده بشريت است، "اوصيكما و جميع اهلى و ولدى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم" آن مسئله مهم، تقواى خدا و نظم در كارها است، نظم آمده در كنار تقوى قرار گرفته همدوش تقوى قرار گرفته است در اين سخن اميرالمومنين صلوات الله عليه، چون مهم است. انسانى در زندگى موفق است كه منظم است، كارى موفق است كه نظمى در آن حاكم باشد بلبشو نباشد، درهم ريخته نباشد، نظمى داشته
باشد، بنابراين اگر مى خواهيد، در اين كارتان و در همه كارهاى زندگيتان موفق باشيد منظم باشيد، در كارهايتان نظم حاكم باشد حالا مثلا در اين كار پژوهشى سعى كنيد نظمى به كار گيريد، اولا از نظر وقت و زمان تنظيم كنيد، در هفته در چه روزهايى چه ساعاتى، شما به اين كار مشغول مى شويد؟ يك ساعتى را كه حتى الامكان فراغت بال داريد، نشاط داريد، آمادگى داريد، معين كنيد براى فيش بردارى، نه اينكه هر وقت شد، هر وقت از كلاس آمديم، و هر وقت بيكار شديم، گاهى فراموش مى شود، گاهى پيش آمدى مى كند، گاهى خسته هستيد، چون كار فكرى هست عرض كردم بايد فراغت بال باشد، نشاط باشد 7 تا كار بهتر و ارزنده ترى انجام بگيرد، بنابراين شما بايد در زمان فيش بردارى يك نظمى بدهيد، يعنى در هفته روزهاى معين را ساعات معين را كه البته فراغت داريد، نشاط داريد، آمادگى داريد تعيين كنيد، آن هم محدود يك ساعت دو ساعت دقيق هم باش، و لو مهمانى داريد عذرخواهى كنيد كه آقا كارى دارم و بايد بروم بايد باشم سركارم و آن ساعت را مقيد باشيد كه كار كنيد، اگر اينجورى باشد، نه تنها به اين كار فيش بردارى مى رسيد، و نه تنها در مقابل بنياد اظهار شرمندگى و عذرخواهى نمى كنيد و نمى گوئيد كه نرسيدم بلكه به همه كارهاى ديگرتان هم مى رسيد.
مى گويند آدم منظم وقت زيادى دارد، هميشه وقت زيادى دارد، اما آدم نامنظم هميشه وقت كم مى آورد، از او بپرسيد؟ هى اظهار ناراحتى و گرفتارى مى كند، و وقتى از او بخواهيد كه روى كاغذ بياورد، وقتى حساب مى كند مى بيند به قدر پنج ساعت كار نكرده، اما نالان از اينكه وقت نيست و گرفتارى هست و نمى رسيم، آدم منظم اگراز او بپرسيد گاهى مى گويد چهارده پانزده ساعت كار كرده، و مى گويد ساعاتى هم اضافه دارد، نظم اين خاصيت را دارد، بنابراين بايد سعى كنيد ر اين كار منظم باشيد، از نظر زمان منظم، يك ساعت معينى، روز معينى را مقرر كنيد و پابند باشيد و متعهد باشيد كه عمل هم بكنيد، نه اينكه فقط روى كاغذ بياوريد،... نه عمل كنيد، و اقلا آن ساعتى كه مى شود، بلند شويد سستى و مسامحه نكنيد.
ديگر اينكه در خود فيشها منظم باشيد كه من فكر مى كنم فيشها همه منظم است اندازه هاى استانداردى براى بنياد بوده، فرمش هم خوب است، همه در همين
فيشهايى كه از طرف بنياد در اختيارتان گذاشته شده در همانها يادداشت كنيد و نه در كاغذهاى ديگر، منظم باشيد در يك قطع و در يك اندازه، حتى از نظر رنگ خودكارى كه به كار مى بريد مشخص باشد كه اگر قرار است همه با مشكى بنويسيد، مشكى بنويسيد كه اگر قرار شد از آن فتوكپى بگيرند خوانا باشد بنابراين مقيد باشيد مثلا با خودكار باشد خوش خط و منظم بنويسيد، مسامحه نكنيد، يعنى شما كه مى توانيد حتى الامكان خوانا بنويسيد، مسامحه نكنيد، يعنى شما كه مى توانيد حتى الامكان خوانا بنويسيد، به فكر اين نباشيد كه زود بنويسيد نه، به فكر اين باشيد كه خوب بنويسيد، خوانا بنويسيد فاصله هاى كنار صفحه ها را رعايت كنيد، سطور را تا آخر نبريد، از اول سطر شروع نكنيد، يك مقدار فاصله از اول صفحه بگذاريد كه فاصله داشته باشد، خيلى درهم ننويسيد، خوانا بنويسيد، و حتى الامكان اعراب بگذاريد، مخصوصا اعراب كلماتى كه ممكن است مشكل باشد و خواننده اى نتواند بخواند، اعراب بگذاريد، آن قسمتهاى آدرس را دقت داشته باشيد، چيزى را جا نياندازيد كه بعد باعث دردسر مى شود، فيش را كامل تهيه كنيد، يعنى شماره جلد، شماره صفحه، سطر، همان طورى كه در آن نمونه فيشها راهنمايى شديد و مطابق عنوان آنجا پر كنيد، گاهى گفته مى شود خطمان بد است، خوب برويد دنبال تعليم خط يك فرصت كوتاه مدت، حالا كه از بركت جمهورى اسلامى همه چيز رايگان در اختيار هست، كلاسهاى تعليم خط و اينها غنيمت است كه آدم خطش خوب باشد، بخصوص كه محققى مانند شما كه در آينده طبعا آثارى هم بنا است برود به چاپخانه آن حروفچينى بتواند خط شما را بخواند و نيازى نباشد كه شما تا چاپخانه همراهش باشيد حتى الامكان سعى بشود كه آنهائى كه خط خوب دارند با خط خوب بنويسند، و آنهائى كه خطشان خوب نيست بروند دنبال خط خوب، اين بد نيست، دستور ائمه عليهم السلام هم هست، آدابى است در باب كتابت، رواياتى است و راهنمايى شده ايد، كه بنويسيد، "اكتبوا فانكم لاتحفظون حتى تكتبون" يادداشت كنيد، ياداشت برداريد از مطالبى كه مطالعه مى كنيد" فانكم لاتحفظون حتى تكتبون" حفظ نمى كنيد مگر اينكه بنويسيد، حافظه اينقدر قوى نيست، بعد يادتان مى رود، يا مثلا نسبت به حسن خط، رواياتى دارد كه قشنگ بنويسيد، در مورد بسم الله چند تا روايت هست، يك شعر خوبى است كه براى رفع خستگى تان