شخصیت شریف رضی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شخصیت شریف رضی (ره) - نسخه متنی

اکبر هاشمی رفسنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنراني آقاي هاشمي رفسنجاني در مراسم افتتاحيه کنگره


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله و الصلواه على رسول الله و آله اجميعن، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوالعلم درجات.

بايد از مسوولان بنياد نهج البلاغه تشكر كرد كه به اين امر خير و ضرور، اقدام و چنين كنگره هايى را در رابطه با موضوعات مربوط به نهج البلاغه برگزار كرده و مى كنند، انشاءالله در آينده، موفق تر و با دستاوردهاى بيشتر، اين كار را ادامه دهند، استقبال اهل فضل و مردم، مى تواند اين كارها را تشويق كند و توسعه دهد، همچنين بايد تشكر كرد از دانشمندان و فضلايى كه با اين بنياد و براى اين اهداف و اهداف مشابه همكارى مى كنند و گوشه هايى از حقايق فراوان را براى دنياى تشنه ى امروز، روشن مى كنند.

حرفهاى حسابى را در اين كنگره ها بايد از دانشمندانى بشنويد كه فرصت مطالعه داشته اند و يك موضوع را نيز انتخاب و كار كرده اند و تحقيقا حرفهاى مفيدى را براى شما مطرح خواهند كرد.
طبعا حرفهاى بنده كه اين روزها وقت زيادى براى تحقيق ندارم كلياتى
مى تواند باشد.

درباره اين مرد بزرگ- سيد شريف رضى- حرف براى گفتن خيلى زياد است، و ابعاد گوناگونى از روحيات و زندگى و زمان او بايد مورد تحقيق قرار گيرد براى صحبتهاى من كه موضوع محدودى ندارد يك مقدار ميدان بازتر است چون ديگران هر يكى در يك چهارچوبى بايد حرف بزنند ما اين امتياز را داريم كه هر چه گفتيم در موضوع است به شرط اين كه مربوط به ايشان باشد.

آنچه كه بيشتر از همه در ابعاد وجودى اين مرد موثر بوده و هست، زحمتى است كه ايشان روى كلمات على بن ابيطالب اميرالمومنين "ع" كشيده است ايشان با عمر كوتاهى كه داشتند كارهاى زيادى انجام داده اند ولى مهمترين كارشان كه را كه بايد از الطاف خدا براى ايشان به حساب بياوريم كاركردن روى اين موضوع است. اين از الفاظ الهى بوده است كه ايشان ابتدا به فكر جمع كردن كلمات على ابن ابيطالب نبوده اند همانطور كه در شرح حالش ديده ايد مى خواستند يك كار وسيع ترى انجام دهند به نام خصائص الائمه.

خواستند ويژگيهاى ائمه را جمع كنند از على بن ابيطالب شروع كرده وقتى كه در زندگى على "ع" وارد شده كلمات على را مطالعه كرده ايستاده و شايد اگر غير از ايشان كسى بود چنين مكثى نمى كرد، به خاطر روح ادبى كه ايشان داشته و آن جاذبه اى كه فصاحت و بلاغت و ويژگى هاى سخنان على بن ابيطالب داشته با روح او پيوند خورده است و شايد اگر دانشمندان ديگر اين راه رامى رفتند و در يك نقطه ى ديگرى توقف مى كردند، آنها به طبيعت روحيه خودشان وارد يك دريا مى شدند و از يك زاويه خاصى به اقيانوس نگاه مى كردند. ما زندگى ايشان را مى دانيم قسمت عمده اش در ميدان ادبيات بوده و اين ميدان بسيار مهم با دست آوردهاى بشرى و چيزى كه روح بسيارى از حركت هاى تاريخ را غنى مى كند ايشان هم از اين دريچه به خيلى چيزها نگاه كرده و در تفاوتها كه آدم بين ايشان و برادر بزرگوارشان علم الهدى سيد مرتضى مى بيند برجستگى مرحوم سيد شريف رضى در مسائل ادبى است و برجستگى مرحوم علم الهدى در مسائل فقهى
و كلامى است.

ايشان وقتى كه به كلمات على بن ابيطالب رسيده ديگر نتوانسته تجاوز كند و ما نديديم كه خصائص الائمه بيشتر از همان ابتداى كار پيشرفت كرده باشد، ديگر به جمع كردن اين كلمات مشغول شد، متاسفانه شريف رضى مصادر تحقيق و جمع آورى خود را تصريح نكردند حالا محققينى كه كار كرده اند لابد ابعاد اين مسئله را روشن مى كنند، ديگر كم كم با پيدا كردن منابع به اين نقطه رسيده اند كه حتما منابع بيشترى در اختيار مرحوم رضى بوده است چون در شرح حال او و برادرش و همان مقطع تاريخى بعد از اينها مى بينيم كه دشمنان شان، كتابخانه ى علماى آن زمان را، مثلا كتابخانه مرحوم شيخ طوسى را در بغداد غارت كرده اند و گفته مى شود كه هشتاد هزار جلد كتاب نفيس از آن كتابخانه غارت شده يا سوخته شده است. كتابهاى آنروز هم مثل كتابهاى حالا نبوده است كه توى همه ى كتابخانه ها باشد چاپ كه نمى شده، اينها كتابهايى بود كه حكومتهاى شيعى زمان با قدرتى كه داشتد و با دست بازى كه داشتند از هندوستان گرفته تا افريقا از هر جا مى توانستند از خانه ها جمع مى كردند، هر جا بر خورد مى كردند براى اين مرجع تحقيق، مى فرستادند، و شايد نفيس ترين كتابهاى زمان آنروز در اختيار اينها بوده است.

اين كتابهاى سوخته شده و غارت شده در اختيار سيد رضى بوده و ما مطمئن نيستيم كه همه ى آنها بدست ما رسيده باشد. البته مصادر اين چيزها، بعدا جمع آورى شده، اما اينكه سيد رضى هم از همين جا برداشته باشد از چيزهايى است كه بايد بيشتر روى آن كار كرد.

به هر حال، جنبه ى ممتاز ايشان كه ادبيات و شعر بوده ايشان را به اين دريا كشانده، و شناى در اين اقيانوس بيكران باعث شده كه سيد در تاريخ بماند بيش از آنچه كه افرادى مثل او مى مانند. همين نهج البلاغه، سيد رضى را زنده كرد البته سيد رضى هم با اينكار خود كه اين سخنان را در اختيار مردم گذاشت كار بزرگى كرد اصولا شخصيت هائى كه در تاريخ ماند و مى مانند آنهائى هستند كه
كار اساسى مى كنند، كارهاى متفرقه در تاريخ گم مى شود يا كم پرتو است، اين كارهائى كه مى ماند و در قرنها و هزاره هاى بعد باز آثار خودش را نشان مى دهد كارهاى مادر است و لذا محققين، بنيادها، موسسه هاى علمى و اجتماعى بايد فكر كنند حداقل براى خودشان يك كار مادر، اساسى و ماندنى وسيع داشته باشند، غير از كارهاى متفرقه اى كه مسائل روز براى آدم تحميل مى كند يك كار اساسى لازم است كه وجود داشته باشد تا باقى بماند.

اگر كار اساسى باشد كارهاى فرعى هم در كنار آن اثر خودش را در تاريخ مى گذارد و نهج البلاغه ايشان را زنده كرد و امروز ما اگر براى سيد رضى هزار سال بعد از مرگشان كنگره تشكيل مى دهيم و در حسينيه ارشاد از سوى بنياد نهج البلاغه و در زير سايه امام امت و در انقلاب اسلامى، ايشان اين جورى مطرح مى شوند اين از بركات نهج البلاغه است، از بركات همان القاء لطف الهى به ذهن مقدس ايشان است.

از چيزهائى كه در بدو امر يك مقدار براى آدم عجيب مى آيد مسئله خانوادگى ايشان و برادرشان و پدرشان و موقعيت ممتازى است كه اينها در پايتخت حكومت عباسى ها داشتند البته با كمى مطالعه براى آدم حل مى شود من خودم ابتدا كه مى خواستم براى اين سخنرانى آماده شوم همين سئوال توى ذهن خودم بود يك قدرى دنبال همين، كار كردم كه بفهمم اين چه وضعى است كه اينها داشتند يك خانواده اى شيعه نزديك يك قرن و "هفتاد و هشت سال" با نهايت عزت در پايتخت حكومت عباسى- بغداد- زندگى مى كردند و از رئوس شيعه و از بزرگان تشيع بودند و ما مى دانيم مسئله ى تشيع با حكومت هاى وقت "حكومت هاى عباسى" نوعا در تضاد بوده است. اين سوال اول توى ذهن آدم پيش مى آيد كه چطور مى شود؟

آيا آنان سازشكار بودند؟ و با حكومت عباسى، از در سازش در آمده بودند؟ كه اين قدر معزز بودند؟ ما روحانيانى كه در حكومت هاى گذشته معزز بودند زندگى شان را كه مى بينيم "مگر مواردى استثنائى"، آنها همه يك نوع سازشى
بايست مى كردند در يك نقطه اى بايست كوتاه مى آمدند، چه جورى بوده كه اين خانواده پدرشان را نقيب بنى هاشم بوده طالبى هم بوده اين مقام نقابت به خود سيد رضى هم رسيده و به سيد رمتضى هم رسيده، امير الحاج هم بودند و اميرالحاجى را ما مى دانيم كه يك موقعيت بسيار مهمى است كه در مكه مسئوليت اداره حجاج را خليفه به عهده ى يك نفرى بگذارد كه از لحاظ مذاق فقهى و حكومتى با آنها موافق نيستند و حكومت آنها را غاصب مى دانند و ناظر بر مظالم هم بودند.

هر سه منصب، منصب هاى مهمى است كه به طور عادى به انسانهاى معمولى نمى دهند، احتياج به سازش يا دليل ديگر دارد. من يك مقدار روى آن كار كردم. خودم به اين نتيجه رسيدم كه مسئله سازش و امثال آن نبوده، مسئله ى اجبار خلفا بوده و شرايط زمان جورى بوده كه اينها مى توانستند اين كار را انجام بدهند، و اين مهم است، لابد در تحقيقاتى كه آقايان كردند "در يكى از مقاله هائى كه بناست اينجا صحبت شود" بررسى روابط اينها با زمان و عصر خودشان و حكام زمان شان هست. با اشاره عرض كنم چيز جالبى است، براى خود من جالب بود وقتى كه اطلاعات متفرقه ام را با كمى مطالعه يك قدرى تنظيم كردم ديدم خيلى بحث جالبى استكه بايد تعقيب شود. انشاء الله بعدا در مناسبت هاى ديگر بايد فكرى براى اين بحث بكنيم.

آن مقطع تاريخى در تاريخ اسلام بسيار قابل بررسى است مخصوصا از ديدگاه تشيع به نظر مى رسد قرن چهارم كه قرن اعتلاء علمى، صنعتى، فكرى، سياسى، و به طور كلى تمدن اسلامى است، قرنى است كه تشيع براى اين قرن شناخته شده بود و روح تشيع و ولاى آل پيغمبر از طريق دانشمندان و مجاهدان در سراسر دنياى اسلامى به صور مختلف نفوذ و حضور داشته كه ما بعد از آن، اين حضور و نفوذ را نمى بينيم.

و اين، در سايه ى مبارزاتى بوده كه ائمه و دوستان ائمه كرده اند، خاندان پيغمبر، اولاد امام حسن از همه ى طبقات شان، اولاد زيد "زيديه" و اسماعيليه هر
كسى از ديد خودش و با شعبه هاى مختلفى كه داشت كار كرده بودند.

شيعه اثنى عشر كه خالص ترين نيروها را در اختيار داشتند و تحت هدايت ائمه بودند در بلاد متفرق بودند و مخصوصا در منطقه ى شمال ايران و خراسان، كار عمده را اينها كرده بودند، و طورى رفتار كرده بودند كه فرهنگ دنياى اسلام را در آن عصر اوج تمدن اسلامى قبضه كرده بودند.

و كم كم به فرهنگ سياسى هم منتقل شده بود سياست و قدرت ادارى مملكت در اختيار اينها بوده و آدم با اين وضع مى فهمد كه اين آقايان در بغداد روى دوش همه ى قدرتهاى شيعى در سراسر دنيا، عظمت پيدا كرده بودند و خليفه، آنان را نگه مى داشتند اصلا تصميم را خليفه مى گرفته ديگرى مى گرفته، در اين مقطع ما حكومت فاطمى ها را در مصر داريم كه اينها از اقيانوس اطلس در غرب افريقا تا بحر احمر و حتى اين طرف در شرق بحر احمر هم بخشى از عربستان را در اختيار داشتند.

ساحل جنوب مديترانه، كلا در اختيار فاطمى ها بوده كه آنها اصلا خلفاى عباسى را قبول نداشتند در ايران آل بويه حاكم بودند كه اينها شيعه بودند نه شيعه اسماعيلى بلكه شيعه اثنى عشرى بودند.

همه جا تقريبا در اختيار آنها بود، در منطقه ايران، در فارس، يك مركز داشتند، در اصفهان يك مركز داشتند و در مناطق ديگر مراكزى داشتند و مركز عمده شان هم- بغداد-بود، معزالدين اولين امير ديلمى بويهى در سال 334 -336 بغداد را مى گيرد و خليفه از آن به بعد، آلت دست ديلميان بوده است.

تولد سى رضى در سال 359 بوده و تولد سيد مرتضى 355 و پدر اينها در همان موقع هم معزز بوده، نقيب بوده، بنابراين وقتى كه اين ها متولد مى شوند در زمان حكومت آل بويه و در بغداد متولد مى شوند، معزالدوله در سال 334 بغداد را تصرف تصرف مى كند و خليفه در اختيار او بوده و اصولا خليفه در اين نيم قرن حضور جدى، در دنيا نداشته فاطمى ها كه آن طرف بودند جاهاى ديگر هم مشكل داشتند.
در يك زمان كه المستكفى را همين معزالدوله، عزل و كور مى كند مى نويسند كه سه تا خليفه ى كور در بغداد بوده اند كه سرنوشتشان مثل او بوده و زنده بودند يعنى امرا، وقتى هك از اينها عصبانى مى شدند چشمانشان را در مى آوردند و يكجا زنده نگه شان مى داشتند آن موقع اصلا حاكميت دست اميرها بوده و خليفه را به عنوان يك مظهر انسجام حكومت نگه مى داشتند. براى اينكه با قدرت معنوى او "اگر قدرتى داشت" بتوانند بلاد را به هم مربوط كنند و يك نوع تقدسى به اين افكارشان و راهشان بدهند. يعنى خليفه قدرتى نداشت و آن مركز اصلى قدرت را آل بويه در بغداد داشتند و ما مى بينيم كه خود سيد رضى با خليفه با تلخى بر خورد مى كند يكى دو مورد در اشعارش هست. در يك مورد خودش را با خليفه مقايسه مى كند و مى گويد كه ما با شما چه فرقى داريم شما با ما يك جور هستيد فقط اسم شما خليفه است. اين افتخار را شما داريد ولى ريشه ما به يك جا مى رسد تازه، ملاحظه كرده ريشه ى خودش صاف تر و از يك خاندان ديگرى است كه با خاندان خليفه خيلى فرق دارد. اينجورى تقيه كرده و حرف نزده لابد يك جائى خليفه تندروى كرده: عطفا اميرالمومنين فاننا فى دوحه العلياء لا نتفرق به خليفه مى گويد يك قدر بايسيد صبر كنيد، خيلى تند نرويد ما در آن دوحه ى بالا با هم فرق نداريم، به هم نزديكيم.




  • ما بيننا يوم الفخار تفاوت

    الا الخلافه ميزتك فاننى

    انا عاطل منها و انت مطوق



  • ابدا كلا نافى المعالى معرق
    انا عاطل منها و انت مطوق
    انا عاطل منها و انت مطوق




ريشه ى همه ما يك جاست- فقط فرقى كه با شما داريم در خلافت است، خلافت تو را را امتياز بخشيده و اين ديگر مال خودت نيست اين اسم و عنوانى است كه همانند طوقى بر گردن تو انداختند و بعد مى گويند كه خليفه در برخورد با اين اظهارات تند سيد رضى گفت على رغم انف الشريف. خليفه عنوان شريف را آورد كه به او بر نخورد.

مورد ديگر توجه به قدرت فاطمى ها است كه آن يك داستان در زندگى سيد رضى و سيد مرتضى و پدرشان ايجاد كرده، يك روز در جلسه اى كه سيد
مرتضى و پدرشان بودند. خليفه گفت: ما به رضى احترام كرديم، مقام داديم، امير الحاج كرديم، ناظر مظالم كرديم ايشان را آورديم نقيب كرديم، باز آمده ادعاهائى دارد چرا چنين مى كند؟

سيد در قسمتى از اين اشعار چنين مى گويد:




  • البس الذل فى ديار الاعادى

    و بمصر الخليفه العلوى



  • و بمصر الخليفه العلوى
    و بمصر الخليفه العلوى




از اين تعبيرات، انسان چيزهائى مى فهمد كه سيد مى گويد ما در اينجا و كشور دشمنان، حقارت و ظلم را تحمل مى كنيم. در حالى كه در مصر خليفه علوى دارد زندگى مى كند چرا بايد اين جورى مشكلات را تحمل كنيم؟




  • من ابوه ابى، و مولاه مولا

    ...ى، اذا ظامنى البعيد القصى



  • ...ى، اذا ظامنى البعيد القصى
    ...ى، اذا ظامنى البعيد القصى



آنكه در مصر است بابايش و مولايش با من يكى است و اگر من جاى ديگر نباشم او با من خواهد بود.




  • لف عرفى بعرقه سيد النا

    ...س جميعا محمد و على



  • ...س جميعا محمد و على
    ...س جميعا محمد و على



عرق او با عرق من با هم پيوند خورده ما از يك رگ و ريشه هستيم، حضرت على و پيغمبر، ما را به هم متصل مى كنند اين اشعار را اينها منكر شدند گفتند اصلا چنين چيزى نيست ما نشنيديم، و نه به خطش ديديم و نه شنيديم كه او اين اشعار را بخواند، اين اشعار را اينها منكر شدند گفتند اصلا چنين چيزى نيست ما نشنيديم، و نه به خطش ديديم و نه شنيديم كه او اين اشعار را بخواند، اين اشعار مال او نيست دشمنانش خواستند فتنه بكنند! صورت جلسه را سيد هم امضا كند. صورت جلسه اى را بر اساس ايراد گرفتن به خليفه مصر "فاطمى ها" تهيه كردند "معلوم مى شود بين اينها تضاد بود، و اينها خواستند استفاده سياسى كنند" اين صورت جلسه را آوردند و سيد رضى امضا نكرد هر چه كردند امضا نكرد با اينكه پدر و برادرش امضا كرده بودند.

از اينجا معلوم مى شود كه روحيه سياسى سيد رضى لطيف تر و بالاتر از اين حرفها بوده، اديب سياسى بوده، ملاحظات كمترى از ديگران داشته، مردى قوى النفس بوده و هداياى حكومت را قبول نمى كرده يا اينكه فخر الملك وزير بهاء الدوله، "اينها نوعا با شيعه ها خوب بودند" وقتى كه خواست هديه اى بدهد به
خاطر يك تولدى كه شده بود و بچه اش را همسرش براى آورده بود نپذيرفت وزير گفت رسم ما اين است كه به قابله بايد هديه داد شما كه نداريد به خاطر قابله و رسوم تولد بگيريد شريف رضى گفت نه وضع خانوادگى ما طورى است كه آدم هاى بيگانه را براى تولد بچه هايمان نمى آوريم در خانواده و در ميان خودمان كسانى هستند مى آيند به عنوان قابلگى و آنها از ما چيزى قبول نمى كنند، آنها كارشان خانوادگى است و نپذيرفت.

مورد ديگر استادش با زحمت، يك خانه به او از او پرسيد كه شما كجا زندگى مى كنيد گفت: خانه پدرم گفتند آخر براى مردى مثل شما، عيب است در خانه ى بابايش زندگى كند. فشار آورد چون استادش گفت به احترام استادى از شما مى پذيرم.

اصولا تيبش تيب قول النفس و قانع بود و يك سلسله امتيازات خاص سياسى داشته كه اينها را بايد از ديوان اشعارش در آورد.

يك كار تحقيقى لازم است كه اگر بشود اشعار ايشان را جلو گذاشت و رويش كار كرد و قطعا تاريخى را از آن در آورد، مخصوصا نقطه مهمى كه به نظر من از اين سمبنار بايد به آن برسيم زمان خانواده سيد رضى است كه ما بايد خوب تحليل كنيم و بفهميم كه چگونه تشيع، اين قدرت وسيع را بدست آورده، همه جا نفوذ داشته ما مى بينيم كه شخصى مثل ابوفراس "شاعر بزرگوارى كه در بنوحمدان مقام عظيمى را داشته" در همين زمان قصيده ى بلندى مى گويد و از اهل بيت دفاع مى كند، وقتى مى خواهد، در يك جلسه اى بخواند، در ميان ارتش خليفه "توى ارتش حكومت" پانصد شمشير به نفع اش از غلاف بيرون مى آيد! بعد در پناه اين شمشير آن قصيده را مى خواند.




  • الحق معتزم والدين مخترم

    و فى آل رسول الله منقسم



  • و فى آل رسول الله منقسم
    و فى آل رسول الله منقسم




كه آنزمان در آن نطقه چطور مى شود اشخاصى مثل اينها حركت مى كنند و ثمره چه بوده؟ ما، در آنزمان تازه در اوائل دوران غيبت كبرا هستيم در سال 329 غيبت كبرا شروع مى شود رابطه مردم شيعه به طور رسمى با امام زمان قطع مى شود و


/ 3