از خود تا خدا (6) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از خود تا خدا (6) - نسخه متنی

سید محمد انجوی نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حجت الاسلام سيد محمد انجوي نژاد



حجت الاسلام سيد
محمد انجوي نژاد


موضوع : از
خود
تا خدا_قسمت ششم





در ششمين قسمت بحثِ از خود تا
خدا
هستيم ، و در اين جلسه به موضوع خدا مي
پردازيم ،
گفتيم كه اگر انسان
خودش رو بشناسه بهتر مي تونه خدا رو
بشناسه و اين انسان بايد بر

خود شناسي محاسبه داشته باشه و در
اين محاسبه بايد روي سه قسمت سمع ، بصر و
فؤاد
كار كنه و جلوتر اومديم
و
روي اون حالتهاي نفساني و عاطفي نياز به
خدا صحبت كرديم ،
حلقه اتصال
رو باز كرديم . و به اين جا رسيديم كه در
مسير رسيدن به خدا ما چه

مسائلي رو بايد داشته باشيم .

خُب قبل از هرچيز يه اتمام حجت
كنم ،‌ به عبارتي ، يه دعوايي ، مي گن
آقا ! دعواي
اول بهتر از صلح
آخره . اون هم اينكه اين مسير ، مسير
سختيه ، يعني وقتي انسان

بخواد به خدا برسه ، خُب البته به
خدا رسيدن كار كمي هم نيست ، وقتي كه شما
كاري مي
كنيد ، هرچي بيشتر
كار
كني مزدي كه بهت تعلق مي گيره ، بيشتر مي
شه . مي خوايم به
سمت خداوند
بريم و از كوچه خدا بگذريم ، بايد با خبر
باشيم
:

اي كه از كوچه
معشوقة ما مي گذري باخبر باش كه سرمي
شكند ديوارش

اين نكته اول
، يعني خوب بايد دقت كنيد . اين رو راحت
همين اول گفته باشم . براي

اينكه بعد نيايد اعتراض كنيد كه
آقا سخته . ما از همين اول اتمام حجت
كرده باشم كه
اين مسير سخته .
اما يه نكته اي هست كه اين رو بايد در
نظر بگيريم ، ما معمولاً
جوري
خلق شديم كه توي ماديات و معنويات ، با
پركاري ، كار برامون آسون مي شه ،
لذا
در علم اخلاق هم ما يك سري
اعمال داريم و يك سري ملكات . اعمال يعني
: چيزهايي كه
ما انجام مي ديم
و ملكات يعني : چيزهايي كه نمي تونيم
انجام نديم . ممكنه ملكات

رذيله باشه ، مثل كسي كه گناه
ميخواد بكنه ، اينقدر گناه كرده و عادت
كرده كه نمي
تونه اصلاً گناه
نكنه . ملكات فاضله هم داريم ، يعني كسي
كه در مسير اخلاق به جايي
مي
رسه كه نمي تونه گناه بكنه . يا نمي تونه
فلان عبادت رو انجام نده . من كسي
رو
مي شناسم كه يك روز ده
دقيقه نماز اول وقتش تأخير افتاد مريض
شد ! گفتيم : آقا ! چي
شده ؟! گفت
:‌ من به نماز اول وقت عادت كردم . خوندن
نماز اول وقت برام ملكه شده ،

اگر يه وقتي عقب بيفته ، اينقدر
روم فشار مي ياد كه مريض مي شم . به اين
مي گن
:‌ ملكات فاضله . وقتي
انسان پله هاي اول رو رد كرد و به ملكات
رسيد ، ديگه زياد
دردسري
نداره ، شما فكر نكنيد كه مثلاً اون
عارف جليل القدري كه 80 سالشه ، و
غرق
در نورانيته ، اين كار
سختي انجام مي ده ، اين فقط چند سال اول
براش سخت بوده . بعد
ديگه براش
ملكه شده . ديگه نمي تونه گناه انجام بده
. اگر گناه انجام بده ، براش

سخته . همون قدري كه براي برخي از
ماها ترك گناه سخته براي خوبان و بزرگان
انجام
گناه سخته . نمي تونه .
اين ملكات فاضله بستگي داره كه چقدر يك
دله به در خونه خدا
رفته باشي
. برخي وقتها يك انسان در 15 ، 16 سالگي به
ملكات مي رسه . خدا همه شهدا

رو رحمت كنه ، مرحوم
شهيد هادي مشتاقيان ، براي من مي گفت :
در خواب وقتي نامحرم مي بينم
چشمهام
رو مي بندم !

تو خواب ! اين اخلاق براش
شده ملكات فاضله ، خوابه ، اما باز هم
وقتي نامحرم رو مي
بينه
چشمهاش رو مي بنده . انسانهايي كه به اين
درجات ملكات فاضله مي رسند ، به
اين

راحتي ديگه تكون نمي خورند ، پس
فكر
نكنيد كه رعايت اين مسائل مشكله ، نه ،
اين اول
كار يه كم مشكله اما
بعد آسون مي شه
:

گرمرد رهي ميان خون بايد رفت از
پاي فتاده سرنگون بايد رفت

اگر مرد رهي بايد بدوني اينجا
خطر
داره ، ( در شعر خون دلالت بر خطر مي كنه )
يه
مقداري سختي داره ، “ از
پاي فتاده ” اصلاً به پاي خودت هم
تكيه نكن ! اگر قرار
باشه بگي :
خودم مي خوام برم ، ابداً ممكن نيست به
مقصد برسي . اگر از جانب خداوند

كششي نباشه ، اون چيزي كه به نتيجه
نمي رسه تلاش تو هست . همون اول كار
كوتاه بيا ،
بگو : خدايا !
ببخشيدا ! اين من نيستم كه دارم مي يام .
كشش تو هست . ما هم از

پيغمبرمون ياد گرفتيم ، همه
پيغمبرها اومدند گفتند : ما مي خوايم
آدم بشيم ، پيغمبر
( ص) اومد ،
بِ بسم الله گفت :‌من نمي تونم آدم بشم !
همون اول لُنگ انداخت . گفت
:
خدايا ! من نمي تونم آدم بشم ، من
اومدم تو يه كاري بكني ” از پاي فتاده
سرنگون
بايد رفت ” اگر تو
خودت رو به دست خدا بسپاري ، بگي : خدايا
! من كه نمي تونم برم ،
خودت من
رو ببر . به هر جا بخواي مي توني برسي .
بايد سرنگون بري اون وقت اين بيت

دوم مصداق پيدا مي كنه :

تو پاي به راه در نه هيچ مپرس
خود
راه بگويدت كه چون بايد رفت

ديگه بقيه اش رو خدا كمك مي كنه .
لذا در اين بحث اخلاق ، قدمهاي اول تا
رسيدن به
ملكات فاضله يه كم
سخته ، اما بعد كه رسيدي مي بيني نه ،
زياد همچين سخت هم نبود
. آقا !
دنياي بدون گناه ، سخت تر از دنياي با
گناه نيست . حالا گناه هم معاني
مختلفي
داره ، ثروت حرام هست
، مقامه ، دنيا پرستيه ، بخل ، كينه ،
حسد ، همه اينها هست
. اونهايي
كه اينها رو انجام مي دن ، يه مقداري
آدمهاي مهمي اند . براي اينكه خيلي

كار سختيه . و دارند اين كار سخت رو
انجام مي دن . اونهايي كه عقل دارند نمي
يان
بگن : ما مي خوايم شروع
كنيم ، مي گن : خدايا ! ما رو ببخش ، تو ما
رو هدايت كن ،
ما همين جوري
فقط اومديم در اختيار تو قرار گرفتيم ،
ما توي اين مسير هدايت اومديم
.
ديگه هدايت با تو هست . لذا حتي
انبياء و ائمه (ع) هيچ وقت نقش هادي رو
بازي
نكردند . برخلاف برخي از
كتابهاي دبيرستاني ، كه نوشته
اميرالمؤمنين (ع) دعاي كميل

رو خوند براي اينكه من و تو ياد
بگيريم . يا اينكه به ما بگه : آقا !
اينطوري بايد
التماس كنيم .
بگيم : آقا ! أنا عبد ذليل حقيرٌ
المسكينٌ المستكين ”‌ اصلاً اين
طور
نيست . اون داشت كار خودش
رو انجام مي داد . چقدر زشته كه بعضي فكر
كنن علي (ع) اين
عبارتهايي كه
گفته براي اين بوده كه من و تو ياد
بگيريم . يا اينكه بعضي مي گن
:
اميرالمؤمنين (ع) نعوذبالله
(مجبورم بگم ، براي اينكه مي خوام مطلب
رو باز كنم ) يك
انساني بوده
كه تأتر بازي مي كرده ، روزي يه بار مي
رفته تو نخلستانهاي كوفه غش مي

كرده ، براي اينكه به مردم ياد بده
. اين حرفها چيه ؟! اصلاً هرچه ائمه (ع)
مي
گفتند ، هر چه در درگاه
خداوند گفتند ، هرچقدر كوچكي كردند و
هرچقدر گفتند ما
گنهكاريم ،
داشتند وظيفه خودشون رو انجام مي دادند
و تو بايد از اين وظيفه درس

بگيري . هر كسي بايد وظيفه اش رو
انجام بده . حتي در روايت هست كه
اميرالمؤمنين (ع
) در جايي
فرمود : شما نمي خواد از من تقليد كنيد ،
اصلاً نمي تونيد مثل من باشيد
. (
اينقدري كه من عبدم ، شما نمي
تونيد عبد باشيد
. )

خُب
حالا مي خوايم بريم به سمت خدا ،

ما براي رسيدن به خدا دو
راه داريم : 1 ـ راه اتوبان و آسفالت ،
قشنگ ماشين عبادتت رو توي
اين
راه بنداز ، دنده 4 بزن ، بدون توقف ،
مستقيم ، تا خودِ خدا برو جلو . 2 ـ
يك
راه هم راه شوسه
. هر دو تاي اين راه
به خدا مي رسه . اما راه شوسه رو خيلي از
كساني كه انتخاب مي كنند

بالاخره نمي كشند . چون طول مي كشه
، سخته ، ناراحتي داره ، ماشين عبادتت
كم مي
ياره و داغون مي شه ،
اين راهي هست كه برادران اهل سنت و بقيه
اديان اغلب دارند از
اين راه
جلو مي رن و متأسفانه اغلبشون هم به
سرمنزل مقصود نمي رسند . و اون چيزي
كه
خدا مي خواد نمي شن . بابا !
اون وهابي كه بعضي از شماها مي ريد مكه و
مي يايد
تعريف مي كنيد كه
اينها از ما مسلمون تر هستند ، اون
وهابي كه از صبح تا شب داره

لبش مي جنبه و از صبح تا شب نماز مي
خونه ، اصلاً ايمان و عبادتش رو من قبول
ندارم
. چرا اون رو با خودت
مقايسه مي كني ؟ آخه مگه ما عقل نداريم ؟
مگه خداوند ماشين
عبادت خلق
كرده ؟ اين به چه دردي مي خوره ؟ چرا اين
چيزها رو به رخ ما مي كشيد ؟ من

اون مغازه داري كه الان داره ربا
مي خوره ، اما وقتي نگاهش به گنبد مي
افته اشك توي
چشمهاش جمع مي
شه ، به صد تا از اين وهابي ها كه از صبح
تا شب دارند نماز مي خونند
،
ترجيح مي دم . براي اين كه “ هَل الدين
الّا الحب ” دين محبت مي خواد . ولايت
مي
خواد . بايد توي دين ولايت
هم يه جايگاهي داشته باشه . اون نشسته
داره فكر مي كنه ،
محاسبه مي
كنه و فكر مي كنه اينطوري ثواب جمع مي
كنه . چرا بايد بچه شيعه اينقدر

خشك باشه كه اونجا بره و برگرده و
به من بگه : اينها
از ما
مسلمون ترند ؟ يعني خدا

اينقدر ظاهر بينه ؟ مثل من و تو !
راه اونها راه شوسه است . اصلاً اون راهي
كه
اينها مي رن معلوم نيست به
خدا برسند . اصلاً از اين جور نماز خوندن
اونها ، آمريكا
خيلي خيلي
خوشحال مي شه . اتفاقاً اگر تمام جهان
دست از دين مسيحيت بردارند و برن

وهابي بشن ، سران آمريكا خوشحال هم
مي شن . چون از اين دين ديگه مسخره تر ما
توي
جهان نداريم . تخدير
كامله . چون باز مسيحيت 4 تا جمله متعالي
انقلابي داره ، اما
وهابيت
راحت ! التماس دعا
!

لذا
مراقب باشيد در مسير عبادت تو دام ظاهر
نيفتيد . باطن مهمه وگرنه ظواهر دردي
رو
دوا نمي كنه .

آقا ! بين نماز مغرب و عشاء
اومدند
به امام جماعت يه مسجدي گفتند : يه
دخترجوان توي
بيمارستانه كه
بايد دياليز بشه ، وگرنه مي ميره و الان
هم بيمارستان80 هزار تومن
نقد
مي خواد ، پول داريم اما توي بانكه ،
بانكها هم همه بسته است ، اگه مي شه
يه
كمكي به ما بكنيد . گفت :
بابا ! ما پشت سرمون كلي كاسب و بازاري
نشسته ، يكي شون
هست كه از همه
متدين تره ، 20 ساله پشت سر ما نماز مي
خونه ، وضعش هم خوبه الان

صداش مي زنم . گفت : آقاي فلاني ! اين
بنده خدا ، اين مشكل رو داره ، زود برو
حجره
ات از تو گاوصندوقت 80
هزار تومن بردار بهش بده ! گفته بود : حاج
آقا من 30 ساله كه
نماز غفيله
ام ترك نشده ، اگه برم و برگردم قضا مي
شه
!

خُب آيا اين نماز
غفيله به درد مي خوره ؟ بله به درد مي
خوره اما نه به درد دينش ،
به
درد كمرش مي خوره ! بايد مراقب باشيم كه
در دام ظواهر نيفتيم . ظواهر آدم رو

بيچاره مي كنه .

اما
راه اول : راه آسفالت : اين راه راهي است
كه انسان در اين مسير دقيقاً گامش
رو
جاي گام امام (ع) و اهل بيت
(ع) مي ذاره . از همون مسير جلو مي ره .
زندگيش سرجاي
خودش ، درسش
سرجاي خودش ، دينش سر جاي خودش ، نمازش
سرجاي خودش . اصل كارش باطنه و

ظاهر هم محافظ باطن هست . مثل گردو
مي مونه ، اصل مغزه ، اما اون پوسته هم
لازمه
. ظاهر هم كاملاً براي
محافظت باطن لازمه
.

اين
دو راه رو ما داريم اما من با اجازه تون
مي خوام يه راه سوم معرفي كنم ! راه

سوم چيه ؟ يه راهي هست كه ميانبره ،
اما خطرناكه . بعضي وقتها ما مي خوايم
كوه رو
خيلي عادي و قشنگ دور
بزنيم ، ممكنه اين جاده 20 كيلومتر طولش
باشه و اين 20
كيلومتر رو توي 3
ساعت ، 4 ساعت طي كنيم ، بعضي وقتها نه ،
از روي كوه هم مي شه
ميونبر زد
، طوري كه 20 كيلومتر رو توي 2 ساعت
بتونيم
بريم . ولي اين راه ميانبر ،

خطرناكه ، دامه . اين راهي كه من مي
خوام معرفي كنم خطرناكه اما چون به خدا
ختم مي
شه ، بايد به لطفش هم
اميدوار باشيم و به خودش توكل كنيم .
الان شما حتماً به لطف
خداوند
تبارك و تعالي اطلاع داريد اگر هم
نداريد داشته باشيد ، مطمئن باشيد
كه
جوانهاي جهان ، دارن به
سمت معنويت مي رن ، ( جوانهاي جهان ، نه
ايران ) به ظاهرشون
نگاه نكن .
يواش يواش داره بن بستهاي شهوت خودش رو
نشون مي ده ، كاري كه 25 هزار

بانوي جوان آمريكايي انجام دادند
به استوديوي راديويي آمريكا رفتند و 4
ساعت تمام
سجده كردند ، گريه
كردند و تمام ماهواره ها و تلويزيون هاي
جهان نشون دادند غير از

تلويزيون كشور ما ! ومتأسفانه مردم
ما هيچ اطلاعي پيدا نكردند . ما خبر
داريم كه
فلان فوتباليست از
كدوم باشگاه قراره به كدوم باشگاه بره
اما از اين موضوع كاملاً
بي
اطلاعيم . و اين از ضعف رسانه هامون هست
، رسانه هاي مملكت اسلامي
!

اين اتفاق نشون مي ده كه شهوات
داره به بن بست مي رسه ، يواش يواش كار
به جايي
خواهد رسيد كه همه به
اين سمت بيان . خُب اين باعث شده كه از
اين ور شيطون يه عده
از
شياطين انس رو مأمور كنه كه دامهاي جديد
تهيه كنند . شيطون كه نمي خواد ما
به

سمت خدا بريم . آقا مي خواي به سمت
خدا بري به سمت معنويات بري؟ چند تا دام
ديگه
جلوي تو پهن مي كنه .
دامهايي مثل متافيزيك (‌من نمي خوام
كلاً متافيزيك رو نفي كنم
،
ميخوام بگم اگر از مسير ناصحيح استفاده
بشه اينها هم دام هست ) اينها مسائل
معنوي
هست ديگه ، مسائل
متافيزيك ، يعني ماوراء الطبيعه
چيزهايي كه بالاتر از اين طبيعت

هاي حيواني ماست ، توي اين زمينه ،
هم مي شه استفاده خوب ازش كرد و هم
استفاده بد
. يا فرقه هاي تصوف
و صوفي . كه الان داره خيلي شديد عضو مي
گيره . از ضعف روحانيت ما
(
امثال بنده ) داره استفاده مي كنه ،
شديد داره عضو مي گيره . از ديدگاه مردم
به
اسلام داره استفاده مي كنه
، از ديدگاه مردم به مبلغين اسلام داره
استفاده مي كنه ،
از سوء
استفاده ها و سوء نگاهها و سوء تعبيرها
و سوء برداشتها ، سوء استفاده مي
كنه
و داره راحت سفره پهن مي
كنه ، داره پرشور نيرو مي گيره . بهائيت
هم به همين شكل
. يعني الان
يواش يواش اون كسي كه به پارتي هم مي ره
احساس مي كنه كه بايد يه جايي هم

بره و يك صحبت هايي خارج از اصول
حيواني بشنوه . لذا خيلي لازمه كه ما دقت
كنيم و
مراقب باشيم ، دام
جديد
هيچ فرقي با قبلي نمي كنه . هر دوش گناهه
.
مراقب باشيد راه
ميانبر ، راه
خطرناكيه . اين راه راه عاطفه ، دل و
محبته . از اين مسير به خدا

رسيدن ، خدايي كه در اين مسير
معرفي مي شه ممكنه براي مغز تو خوب جا
نيفته ، و حتي
ممكنه تو نتوني
خوب دركش كني ، اما در دلت چنان جا مي
گيره ، كه مهاله هيچ كس بتونه

از دلت خارجش كنه .

خواجه نصيرالدين توسي از كساني
بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از
طريق عقل
شناخت . هر كسي از
راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي
گم خدا نيست ، نظر تو
چيه ؟
خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد
ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ،
هر
بيلي كه مي زد مي گفت : يا
الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه
كسي بگه : خدا
نيست ، تو چكار
مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه
يه نفر پيدا بشه و بگه
خدا
نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو
سرش كه مُخش بياد تو دهنش ! ـ اوه
!
اوه ! اوه ! ـ نكنه تو مي گي خدا نيست
؟! ـ نه من همچين غلطي نمي كنم
. بعد
كه داشت
مي رفت با خودش گفت :
ببين ! تو يك عمره كه داري خداي عقلي رو و
خداي برهاني رو
ترويج مي كني
،
اما اندازه يه پيرمرد خاركن روي خداي
خودت تعصب نداري . اين رفتار

پيرمرد خيلي به دلش نشست . قرار
نيست همه مردم خدا رو با عقل پيدا كنند .
خيلي از
مردم خدا رو با دل و
با فطرت پيدا مي كنند
.

به
مادربزرگش گير مي ده ، مي گه : مادر بزرگ
! آخه اين چه دينيه كه تو داري ؟
!

اصلاً تو چكار داري ؟ تو مگه
فُضولي ؟! همين ديني كه مادربزرگت داره
، تو رو به اين
جا رسونده .
برخي از مردم با فطرتشون به خدا رسيدند .
قرار نيست همه آيت الله

العظمي بشن . يه عده عوامند . خدايي
كه با محبت بهش مي رسيم ، اين خدا ، يه
خداي
شيشه اي نيست . اگه بخواي
وجود خدا رو با برهان براشون اثبات كني
مي ياري . 2 تا
برهان مي گي ،
باز دوباره فردا با دو تا برهان جوابت
رو مي دن . 4 سال طول مي كشه
تا
آقا بالاخره به نتيجه آخرش برسه ، تو
اين 4 ساله خدا چي شد ؟ اگه يه كسي بياد
به
شما بگه : باباي شما باباي
حقيقي نيست ، شما هم مي ري در مسير تحقيق
كه آيا اين
درست گفته يا نه ،
آيا باباهه رو ولش مي كني ؟ نه ديگه ، مي
گي : بابامه ، ديگه
حالا يارو
يه چيزي گفته ، مي ريم ببينيم بابامون
هست يا نه ؟به قطعيت برسيم . يعني

در مسير تحقيق ،‌ خدايي در دل
انسان مي مونه كه خداي محبتي باشه . اين
راه ، راه
ميونبره .

خدا لعنت كنه كساني كه به اسم
دين
كار مي كنند اما پشتش اميال و خواسته
هاي
شهوتراني دارند . نمي
دونم چرا اينها نمي رن روي همون دايره
هاي شهواني كار كنند
. به اسم
دين كار مي كنند . البته مي دونم چرا ؟
چون بعضي ها دوست دارند هم مقدس

باشند ، هم شهوتراني كنند ! هم دوست
دارند تقدسشون رو داشته باشند ، هم دوست
دارند
به شهواتشون برسند .
لذا مي ياد در جاهاي مختلف جلساتي راه
مي ندازه و معلوم نيست
توي
اين جلسات چكار مي كنند ؟ توي خونه هاي
مختلف از خدا مي گن ، از عرفان مي گن
،
از معرفت نفس مي گن ، از
سلوك مي گن ، اما تمام اينها پشتش يه
دايره از شهوته
. روابط بسيار
بسيار مبتذل با نامحرم
!

آقا ! در يكي از همين جلساتي كه
الحمدلله رب العالمين شخصاً زيرآب همه
شون رو زدم ،
و پدرشون رو
درآوردم ، يه پيرمرد 40 ، 50 ساله دست مي
ذاشت ، روي دست نامحرمي كه

سركلاسش بود ، ( دختر نامحرم ! ) بعد
كه مي گفتند : آقا چرا اين كار رو مي كني
؟
( طرف ملا بود ، علوم ديني رو
هم بلد بود ) گفته بود : آيا شما در احكام
نخونديد كه
اگر يك نامحرمي
توي آب افتاد ، مي خواست غرق بشه ، بر
شما واجبه كه بريد و نجاتش

بديد ؟ گفتند : بله ، درسته . ؟ گفت :
آيا اون جا مي گي كه نه من نمي رم كمكش
كنم ،
اين نامحرمه ، بهش دست
نمي زنم ؟ گفتند : نه ديگه ، اونجا مي شه
نجاتش بدي ، گفته
بود : اين هم
همينه ديگه ، اين دخترك از نظر عاطفي
داره غرق مي شه
.

بميرم
برات چقدر تو ماهي ! بشين بابا ! خجالت
بكش . همين شخص مي گه : توي شيراز
اين
همه فاحشه ريخته ، تو چرا
اينها رو جمع كردي ؟

اين
مي خواد پُز اسلاميش رو داشته باشه . مي
خواد مقدس باشه ، شهوتراني هم بكنه

.
اينها دامه ديگه . يه مشت بچه جوون
هم مي يان مي شينند ، اينها هم كه هيچي
از دين
حالي شون نيست .

برادرها توجه كنند ، خواهرها هم
بيشتر توجه كنند ، شهوت ، 20 سالگي ، 30
سالگي ، 60
سالگي ، نمي شناسه
،‌ مراقب باشيد . ببينيد آيا معصوم (ع) .
پيغمبر اكرم (ص
) ،
اميرالمؤمنين (ع) يك بار چنين كاري
كردند ؟! حتماً اميرالؤمنين (ع) هم شهوت
داره ،
اما آيا يك بار چنين
كاري كرد ؟ چه كسي چنين كاري كرده ؟ ما
بايد از كي درس بگيريم
؟ مي
خوايم
يه دين ديگه رو باب
كنيم ، بگيم : خُب آقا ! اين يه دين ديگه
هست . اين
طوريه . چرا به اسم
اسلام چنين كاري مي كنيم . مراقب باشيد ،
با سوء استفاده از
مسائل
عاطفي ، چنين روابطي ترويج نشه . و يا
بعضي از افراد ديگه با استفاده از

مسائل متافيزيكي مثل هيپنوتيزم و
غيره و غيره جوانهاي معصومي كه در شهوات
به بن بست
رسيدند رو يه جور
ديگه در دام شيطون مي اندازند . و اين
دام خيلي بدتره . اگه يه
وقتي
خواستيد فيلمش رو ببينيد ، فيلمش هست
ببينيد كه به نام دين چه كثافت كاري
هايي
كه اينها مي كنند . چه
ناموس هايي كه بر باد مي ره ، چه پرده
هاي حيا و حرمتي كه
دريده مي
شه و اگه اين فيلم رو ببينيد ، اونهايي
كه دردمند هستند يك هفته خوابشون

نمي بره . لذا در مسير ميانبري كه
تو اين چند شب مي خوايم بهتون معرفي
كنيم ، خوب
دقت كنيد كه فقط از
قرآن و احاديث معصومين (ع) كه بيان مي شه
كمك بگيريد . مي گه
: آقا ! فلان
ذكر رو 10 بار فلان جا بايد بگي ، كي گفته
آقا جون !؟ مي گه : استادمون
!
استادتون از كدوم منبع روايي در
آورده ؟ مي گه : آقا ذكر نور و يا فلان ،
پشت بوم
، نمي دونم زير مهتاب
، ساعت 2 نصف شب ، 54 مرتبه بگي . . . كي گفته
؟

مراقب باشيد . فقط و فقط
از طريق معصومين (ع)‌ و اساتيدي كه مورد
توجه هستند و
علماء و مراجع
تأييدشون كردند ، و بر رفتارشو صحه
گذاشتند ، جلو بريد . نه اينكه هر

ننه قمري از راه رسيد ، بشه استاد !
استاد شدن كاري نداره . هر كسي مي تونه
استاد
بشه . يكي از همين هايي
كه گرفته بودند ، ريشش رو اين هوا
گذاشته بود ، زير ابروهاش
رو
برداشته ، ابروها رو كموني كرده بود ،
به هم پيوسته ، مثل حواريون حضرت عيسي
) ! پماد سفيد كننده هم زده
بود ، هيچي قدرت العارفين ! عرفاني كه با
پماد و زير ابرو
برداشتن درست
بشه معلومه كه چيه ! اين نوع عرفان منتهي
مي شه به اين كه بعداً ‌كه

گرفتنش اعتراف به هفتاد و خورده اي
زنا كنه
! البته به نيت شهداي كربلا
! چون بحث
عرفانه ديگه . خجالت
نمي كشه . اين چيزي است كه بايد خيلي
مراقب باشيد . خيلي خيلي
بايد
مراقب باشيد . پس مسير ميان بر اين خطرات
رو داره
.

گفتيم كه در اين
مسير ، اولين كار اينه كه بايد از پاي
فتاده سرنگون بريم . ببينيد

خداوند تبارك و تعالي اونهايي كه
لياقت دارند رو خودش جذب و جلب مي كنه .
مي فرمايد
من يشاء ”
هر كي دلم بخواد ، دليه ديگه . اگر يه
وقتي يك جمله اي شنيدي و احساس

كردي اين جمله پايه هاي دينت رو
حركت داد يك وقتي ديدي از يك وادي غير
مذهبي كه
قبلاً داشتي ، تو رو
برد به يه وادي ديگه ، اين جمله رو از
اون كسي كه داره مي گه
نشنو ،
بلكه بدون كه خدا داره به تو مي گه :
خداوند تبارك و تعالي به سه وسيله
ماها
رو در طول زندگي مون جلب
مي كنه ، 1 ـ صيد مي كنه . ما صيديم و خدا
صياد . چقدر هم
زيباست :

صياد پي صيد دويدن عجبي نيست
صيد از پي صياد دويدن مزه دارد

ما از اون صيدهايي هستيم كه
دنبال
صيادمون داريم مي دويم . خداوند به سه
رقم ماها
رو صيد مي كنه ، يك
نوع با تار ، يك نوع با تور و يك نوع هم
با تير . با اين سه
زبون و در
طول زندگي مون پيش مي ياد حتماً حتماً ،
اول با تار : اون نواي ملكوتي

هست كه براي اولياء و خوبان
خداونده . با يك ترنم ملكوتي صيدشون مي
كنه . يه جمله
اي مي شنوند ، يه
جلوه از خدا مي بينند ، به زبون خوش مي
ره
، اصلاً گيج مي شه
.

اومد تو
حرم امام رضا (ع) آدمي بود كه ماشاءالله
هيكل اين هوا ، يقه رو هم باز

گذاشته بود ، يه سبيل با حالي هم
داشت ، اولش گفتم مي خواد ما رو بزنه ،
اومد گفت
: آقا ما يه عرضي
داشتيم خدمتتون . گفتم : آقا شما امر
بفرمائيد ! عرض چيه ؟ در

خدمتتونيم . گفت : من لاتم ! گفتم :
بلا به نسبت ، خواهش مي كنم ! گفت : من
لاتم
ديگه ، گفتم : بله هرچي
شما بگيد ، خُب لاتي . خيلي خُب بعد گفتش
كه از قيافم
معلومه ؟ گفتم :
نه ! قيافه شما كه ملكوتيه ! گفت : ببين !
يه چيزي مي خوام بهت بگم
، بري
براي مردم بگي ، گفتم : امر بفرمائيد .
گفت : آقا من لاتم ، گفتم : بله

فرموديد ! گفت : رفتيم مشهد حرم
امام رضا (ع) ، جلو هيئت ايستاده بودم ،
علم گرفته
بودم روي كولم ،
خيلي مرتب ، هر وقت هم مثلاً چند تا خانم
كنار خيابون مي ديدم كه
رد مي
شدند ، با همون عَلم ، يه دوري هم مي زدم
( داشته باشيد ! ) خلاصه همين جور

رفتيم تا به حرم رسيديم . اونجا كه
رسيديم ، ديگه نذاشتند علم رو ببريم
داخل
. گذاشتيم كنار و رفتيم
جلو ، باز من جلو همه رفتم . مي گفت رسيدم
جلو حوض مسجد گوهر
شاد . يه
دختر بچة 4 ، 5 ساله رو ديدم كه كنار حوض
نشسته آستينش رو بالا زده مي

خواد وضو بگيره ، دختر 5 ساله كه
هنوز بالغ نشده ! مي گفت : من ايستادم به
اين نگاه
كردم ، برگشت يه
نگاهي به من كرد ، گفت :‌ چرا اينجوري
ايستادي ؟ ( مثل داشا
ايستاده
بودم ) گفتم : چشه مگه ؟! گفت : آدم جلوي
امام رضا (ع) اينجوري نمي ايسته
!
آدم جلوي امام رضا (ع) بايد سرش رو
پائين بندازه ! ( دختر 5 ساله ! ) مي گفت :
لحن
اين دختر طوري بود كه
چشمهام با اين جمله پر از اشك شد . من نمي
دونم اين دختر آدم
بود ،
ملائكه بود ،‌ چي بود ؟ اما اون چند
ثانيه خداوند بر اين دختر ولايت كرد
و
اين جمله رو به من گفت .

بعضي ها رو خدا با تار جلب مي
كنه . اين زمينه داره ، يك ترنم الهي مي
ياد ، همة
وجودش عوض مي شه .
همة ما اينطوري هستيم . يعني تمام ماها
با زبان خوش جذب شديم
. لذا
اون عزيزاني كه نسبت به صحبتهاي اين چند
جلسه اعتراض دارند و معتقدند اين

حرفهايي كه راجع به خدا زديم ، آدم
رو بر گناه جدي مي كنه ، بدونند اون تار
خداي ما
بود ، داريم جلوتر مي
ريم ، يعني قدم اول تاره . اولش بهت مي گن
: بابا ! خدا
اينطوريه ،
اينقدر
مهربونه ، اينقدر خوبه ، براي چي ؟ براي
اينكه ظرفيتت رو بسنجه ،
حتي
توي قوانين انساني هم اين طور نيست كه
بيان بگن آقاي فلاني اينقدر خوبه ،
نجيبه
، كاري به كسي نداره ،
اينجوريه ، اون جوريه ، بعد ما باهاش بد
بشيم ، بريم بزنيمش
؟ اين كار
رو نمي كنيم . اون انساني كه با شنيدن
اين كه خدا خوب و مهربونه ، روي

گناه كردن خودش جدي تر مي شه ، بايد
روي انسانيتش شك كرد ، حتي توي قوانين
انساني
هم اين طور نيست . چقدر
گفتند كه ما براي مقام نبايد توي كار
باشيم ، براي پاداش
نبايد توي
كار بايستيم ، يعني چي ؟ يعني وقتي
انسان
خدا رو دوست داشته باشه ، هرچي

بيشتر از اون تعريف كنند ، شرمنده
تر مي شه . اگر اميرالمؤمنين (ع) اون جوري
در
مقابل خداي خودش به خاك مي
افته ، اين از شرم علي (ع) است . اينقدر
علي (ع) خدا رو
خوب شناخته كه
غرق در شرمه . اصلاً سرش رو نمي تونه
بلند كنه
.

ابوعلي سينا به
ابوسعيد ابوالخير رسيد ، يك رباعي سرود
با اين مضمون كه در روز
قيامت
كه خدا قراره همه رو ببخشه ، چه فرقي
داره ما گناهي كرده باشيم يا نكرده

باشيم ؟ در مقابل خدا كرده و
ناكرده
مثل هم هستند . ابوالسعيد ابوالخير سريع
جوابش
رو داد ،‌ گفت
:




اي نيك نكرده و
بــدي ها كرده وانگه به خلاصه خود تمنا
كرده

آنجا كه بود حكمت حق
كي باشد ناكرده چو كرده ، كرده چو
ناكرده




خداوند وقتي كه با من بد ،
اينقدر
خوب برخورد مي كنه ، با خوبه چكار مي كنه
؟ آيا
شده توي دبيرستانت ،
توي
دانشگاهت مردود بشي ؟ مي گه : آقا ! سال
بعد من رو توي اين
مدرسه
نذاري ها ! من خجالت مي كشم
.

حرف هاي جلسه قبل رو شنيدي ؟ اگر
به گناه جري تر شدي . خداوند با تور جلوت
رو مي
گيره . تور يعني اون
بندهايي كه به دست و پاهات مي افته و گير
مي كني . بلاها و
سختي ها ،
ناراحتي ها ، دردسرها ، مشكلات
خانوادگي ، فلان و فلان

چه
كساني بودند كه از خدا بريدند و دنبال
دنيا دويدند بعد به پست يه مشكل
خانوادگي
خوردند ، كه بيست
سال بايد پاش بسوزند . كسي هست كه توي
شيراز زندگي مي كنه و ثروتش

از مرز ميليارد هم رد مي شه ، اما
به جايي رسيده كه واقعاً گيره كرده . يه
بار اومد
پيش من ، مي گفت : آقا
! با خانمم تنها زندگي مي كنم . سه تا بچه
دارم كه توي اروپا
زندگي مي
كنند ، سال به سال زنگ نمي زنن كه ببينند
ما مرديم يا زنده ايم ! مجبورم

كه براشون پول بفرستم ، اگر پول
نفرستم زنگ مي زنند و فحش مي دن .
مي
گفت : آقا
! من با چه اميدي اين
همه پول رو جمع كردم ، اما حالا به اين
روز افتادم . با خودم
گفتم :
بابا ! اين الان 60 سالشه من چي براش بگم ؟
ديگه جوونيش از دستش رفته
.
انساني كه فكر مي كنه با پشت كردن
به خدا مي تونه خيلي چيزها رو بدست
بياره ، خدا
هم مي دونه باهاش
چكار كنه . براش تور مي ندازه گفتم : خدا
مهربونه ،‌ پرروتر شدي ؟

نوبت توره ! حالا تور مي ندازه به
دست و پات . نگو چرا اينقدر مردم
گرفتارند ؟ مردم
گرفتار
نيستند ، مردم گرفتة يارند . توي تور يار
افتادند . اينها گرفتاري نيست
.
مردم به يار پشت كردند ، اما يار
تور انداخته داره به سمت خودش مي كشدشون
. خُب اگه
اينها خودشون به سمت
يار برن ، گرفتاريشون برطرف مي شه ديگه
نيازي به تور نيست
. اينها
تقصير خودشونه ، بي معرفتي كردند ، چون
خدا هم خيلي مهربونه ، از شدت
دلتنگيش
، تور انداخته داره
اينها رو مي گيره
.

و
اما گروه سوم :
اونهايي هستند كه با تور از اوني
كه هستند ، باز هم بدتر مي شن ، گرفتارش
مي كنه
باز ناشكري مي كنه . بد
وبيراه هم مي گه . اينجا ديگه خدا مي گه :
اين گروه سوم رو
با تير به سمت
خودمون مي كشيم . شماها صيديد ممكنه خدا
از خيلي ها بگذره ، اما به
توي
بچه شيعه كه مي رسه ديگه نمي گذره . نمي
ذاره بري . مي گه : اگه تو با زبون
خوش
اومدي ، كه اومدي . اگه
نيومدي ، با تور مي يارمت ، اگه باز هم
نياي ، با تير مي
يارم ، زخميت
مي كنم ، مي زنمت زمين تا در خونه خودم
مي
كِشمت . خودت هم بخواي نمي

ذارم بري . اگه خودت رو هم بكشي نمي
ذارم خودت رو جهنمي كني . مگه الكيه

تو نگراني كه من جلسه
قبل گفتم خدا مهربونه ؟ بيخود نگراني !
چون به محض اينكه توي
گناه
پررو بشي ، اونوقت تور مي ياد توي كار ،
‌اون وقت مي فهمي كه نه ، نمي شه
.

صياد پي صيد دويدن عجبي نيست
صيد از پي صياد دويدن مزه دارد ! بابا !
خودمون بريم
.

خودت برو
جلو خدا بايست ، خودت رومعرفي كن ، بابا
! خودمون ، خودمون رو معرفي كنيم
.
مگه نشنيدي كه مي گن : اگه مجرم
خودش بره ، خودش رو معرفي كنه بهش تخفيف
مي دن ؟
تو هم خودت رو معرفي
كن . 5 دقيقه سرت رو بذار روي مهر ، خودت
رو معرفي كن . بگو
: خدايا ! من
رو ببخش . من تا به تور و تير نكشيده خودم
اومدم . الان با تار اومدم
. و
اونهايي كه با تار مي يان چه انسانهاي
عجيبي هستند چه انسانهاي بزرگواري
هستند ؟
! تو اين دوره و زمونه
اي كه هيچ كس به فكر خدا نيست ، تو اين
دوره و زمونه كه حتي
اگه مني
كه همين الان دارم از خدا حرف مي زنم ،
يه بررسي كنم و به اين منبرم بخوام

نمره بدم ، براي اينكه ببينم چند
درصدش براي خدا هست ، نمره 2 هم به خودم
نمي دم ،
تو اين دوره و زمونه
، انسانهايي كه با تار به سمت خدا مي رن
، چه انسانهاي زيبايي
هستند
؟! اونهايي كه مي گردند دنبال خدا ،
ببينند خدا كجاست و خدا رو هم پيدا
مي
كنند . حتي منتظر نيستند
خدا اونها رو صدا بزنه ، اونهايي كه توي
خوشي ها هم به ياد
خدا هستند ،
چه انسانهاي زيبايي هستند . كسايي كه
حتي
يه لحظه كه مي خوان از دنيا

لذت ببرند ، يه دفعه ناراحت مي
شن
. . .

تعريف مي كنند كه يه
روز شيخ رجبعلي خياط ، باد بزن برداشت
كه
خودش رو باد بزنه ،
احساس
خنكي
كرد ، احساس كرد لذت برده ، سريع بادبزن
رو كنار گذاشت . گفت : اللهم

اني استغفرك . . . خدايا ! ببخش يك
لحظه از باد لذت بردم
!

نه
اين كه لذت بردن گناه داره . شايد به
خداي خودش گفته : يك لحظه فكر كردم
بادبزن
داره من رو خنك مي كنه
، بدون ياد تو ، اين تو هستي كه بادبزن
رو خلق كردي ، به دست
من توان
دادي ، حتي همين لذت رو تو به من دادي ،
من مي خوام لذت رو فقط از تو ببرم
.
فقط در خونه تو باشم . هيچ چيز ديگه
نمي خوام . فقط لذت خودت رو مي خوام

.

چقدر اينها انسانهاي عجيبي
هستند . پس در رفتن به سمت خداوند ، بايد
به خدا تكيه
كنيم ، بايد در
همون قدم اول با تار الهي به سمت خداوند
بريم
.

نكته بعد : از جاده
هاي پررفت و آمد ايران ، دو تا جاده هست
، يكي جاده يزد ـ طبسه
، يكي
ديگه هم جاده قم ـ تهران . شما وقتي توي
جاده يزد ـ طبس هستيد ، از 40 ،‌50

كيلومتري ، گنبد امام زاده حسين بن
موسي بن كاظم (ع) رو مي بينيد ، و از 40 ،
50
كيلومتري جاده قم ـ تهران
هم گنبد امام (ره)‌ رو مي بينيد ، وقتي
كه هدف بزرگ باشه
، انسان از
دور اون رو مي بينه ، اما اگر هدف كوچيك
باشه ،‌ مثلاً بخواي به يه شهر

كوچيك بري تا 5 كيلومتري شهر رو نمي
بيني ، لذا انسان وقتي هدفش كوچيك باشه
،
چون
از دور نمي بينه خسته مي
شه . اما وقتي هدفش بزرگ باشه چون از دور
مي بينه اميدوار
مي شه . از 40 ،
50 كيلومتري مي گه : ديگه رسيديم ! چون از
دور مي بينه . اما وقتي
هدف
كوچيك باشه ، آدم تا نزديك نزديك نشه ،
نمي بينه . لذا خسته مي شه . هرچقدر
ما
خدا رو بزرگتر ببينيم ، هر
اندازه هم كه دور باشيم ، باز هم خدا رو
مي بينيم . يعني
حتماً لازم
نيست به خدا برسيم ، تا خدا رو ببينيم .
از دور هم مي شه ديد . موضوع

اينه كه خدا چقدر در نظر ما عظمت و
بزرگي داره ؟ بشينيم به خدا و عظمت خدا
فكر كنيم
. ائمه (ع) خيلي روي
اين نگاه به آفاق تكيه داشتند . نگاه به
آسمون مخصوصاً در شبها
باعث
مي شه كه بيشتر به عظمت خدا پي ببريم . من
يه وقتهايي كه مشكل و گرفتاري برام

پيش مي ياد ، طوري كه فكر مي كنم
اين مشكل خيلي بزرگه ، شب مي رم به آسمون
و
كهكشانها نگاه مي كنم ، بعد
به خودم مي گم ، خدايي كه اين آسمون رو
با اين عظمت خلق
كرده طوري كه
اصلاً انتهاش هم ديده نمي شه ، اگر
بخواد مشكل منِ به اين كوچولويي كه

توي اين كهكشان ، حتي با ميكروسكوپ
هم ديده نمي شم ، حل كنه ، اصلاً براش
كاري
نداره . وقتي با اين ديد
به خدا نگاه كني ، آروم مي شي . اگه به
عظمت خدا پي ببري ،
ديگه اين
دنياي به اين بزرگي برات كوچيك مي شه ،
به قدري كوچيك كه اصلاً مشكلاتش رو

مشكل نمي بيني .

پس
هرچي از خدا دور باشي ، هرچي گنهكار
باشي ، و احساس كني كه خيلي عقب هستي ،
چون
خدات بزرگه ، تحت ولايت
خدا هستي ، باز هم مي توني از دور با خدا
ارتباط بر قرار
كني . ( هدف
بزرگ
)

اين موضوع رو هم
حتماً بايد رعايت كنيد كه به هرحال وقتي
به بزرگي رسيديد بايد ادب

داشته باشيد ، نبايد عجله كنيد ،
تواضع داشته باشيد و خيلي مسائل ديگه .
الان من به
اين كار ندارم كه
شما توي كدوم پله ايمان هستيد . تو هر
پله اي كه هستي ، مي خوام
يه
پله بيايد بالاتر
.

همين
الان با خدا طي كنيد كه : خدايا ! من تو
پلة دوم ، سوم ، چهارم و . . . قرار

دارم ، من ابداً تأثيري در اين
دعوتي كه تو كردي ندارم . تو معمولاً
دعوت مي كردي و
من هم معمولاً
رو برگردوندم . اين دعوت هم از جانب تو
هست ، خدايا ! من امام رضا
( ع)
رو ( يا هر كسي رو كه مي خوايد ) واسطه
قرار دادم . مي دونم كه دعوت از تو
هست
، ( بسم الله
بگو، نبايد فكر كني خودت شروع كردي .
همون ب بسم الله بگو من هيچ كاري

نكردم ، خودت شروع كردي ، خدا رو
توي رودربايستي بنداز . بگو : خدايا !
خودت خوندي
. خودت هم كارهاش
رو رديف كن . اگر قرار باشه روي پاي خودت
بايستي خداوند جوابت رو
نمي
ده . پس همين اول كار كوتاه بيايم . يه
نكته خيلي مهم رو هم در نظر داشته
باشيد
كه : روزيِ معنوي مي رسه
. ممكنه با خودت فكر كني كه ما حالا دو
كلمه هم توي اين
چند جلسه گوش
كرديم ، بعدش چكار كنيم ؟ همين كه توكل
كردي و بسم الله گفتي مطمئن

باش كه روزي معنوي مي رسه . برخلاف
روزي مادي كه بايد خودت هم كلي براش
تلاش كني
. اما روزي معنوي اين
طور نيست . خودش مي رسه . محاله يه بنده
اي
بياد پيش خداي خودش
، دو زانو
بزنه ، بگه : تو من رو دعوت كردي ، خودت
هم من رو راه بنداز ، بعد خداوند

براش كم بذاره . محاله ! تو مي خواي
آدم بشي ، بري بالا ، توي مسير بالا رفتن
محاله
يه كسي آذوقه براي بالا
رفتن نداشته باشه . فقط كافيه كه بخواي
بري بالا . امروز
منبر ، فردا
نوار ، پس فردا كتاب ، پس فردا يه كس
ديگه . يه روز رفيق ، بالاخره

خداوند تا آخر كار جور مي كنه . اگر
تمام وجودت رو تو مسير بذاري ، مطمئن
باش
خداوند تا آخر مسير روزيت
رو مي رسونه . اصلاً و ابداً غصه نخور .
خيالت راحته راحت
باشه .
اونهايي كه غصه مي خوردند ، كه اگر امام
(ره)‌ از اين دنيا بره چي به سر اين

مملكت مي ياد ، ديدن كه چيزي به سر
مملكت نيومد . اونهايي كه فكر مي كردند
اگر رسول
الله (ص) بره چي مي شه
؟! ديدند كه چيزي نشد . خداوند براي
معنوياتِ بنده هاش روزي
كم
نمي ذاره
.

جمله بعدي رو از
دعاي عرفه براتون مي گم : خدايا ! تو اين
مسيري كه دارم مي يام ،
نقاط
ضعفم رو هم به من نشون بده . خيلي از ما
نقاط ضعف داريم ، خودمون حواسمون
نيست
، مثلاً خيلي از ماها يه
مشكلات روحي و عاطفي داريم كه شيطون مي
ياد تو همون مشكلات
برامون
دام پهن مي كنه . يا اينكه مثلاً آدمِ
احساساتي هست . مي گه : آقا ! فلاني

گناه داره بهش رأي مي دم . مثل
مادربزرگ خود من ، يه وقتي توي انتخابات
رياست
جمهوري به يكي از
كانديداها رأي داد كه هيچ كس بهش رأي
نداد ! گفتم : مادربزرگ چرا
به
اين رأي دادي ؟ گفت : گناه داره ، طفلك
هيچكي بهش رأي نمي ده
!

بعضي ها اينطوريند ديگه . مراقب
عاطفه تون باشيد . يعني عاطفه يكي از
حساسترين
جاهاست . اگر انسان
احساساتي هستي ، از همين الان با خودت
طي كن . براي دنيات هم
دارم مي
گم ، براي خودت طي كن هر وقت احساساتت
خواست به دنيا و آخرتت لطمه بزنه

جمعش كن . جمع كن ! من خودم ضربه
خوردة احساساتم . اصلاً خداي ضربه خوردن
از
احساساتم . بابا ! جمعش كن .
مراقب باش يه وقت بخاطر احساسات دنيا و
آخرتت لطمه
نزني .

بعضي از ماها يك سري مراكز
اضطرار
داريم . يك سري نقاط ضعف داريم . اگر مي
دوني پول
پرستي ، مواظب باش .
يه زماني براتون گفتم ، بچه هايي كه توي
جنگ جون مي دادند ،
قبل از جنگ
سر 5 قرون با همديگه دعوا مي كردند .
مراقب خودت باش ! اين مراكز اضطرار

خيلي نقاط حساسي هستند ، خيلي بايد
مراقب باشيد . در دعاي عرفه مي گه : خدايا
! اون
نقاط ضعف من رو بهم نشون
بده . براي اينكه تو مسيري كه هستم ،
همين كه به يه جايي
خواستم
برسم ، شيطون مي گه : آي ! مي خواد به يه
جايي برسه ، جلوش رو بگيريد ! سريع

مي ره سراغ مراكز اضطرار . نقاط ضعف
منو رو مي كنه . همون جا دام پهن مي كنه .
من
رو زمين مي زنه . مراقب
خودت باش . نقاط ضعفت رو كشف كن ،
حالا
نقاط ضعفي كه ممكنه
هر كسي داشته باشه ، حب دنيا مي
تونه باشه . حب پول ، حب مقام ، شهوت ،
محبت ،
عاطفه ، عقده هاي
دروني ، خودكم بيني ، خود بزرگ بيني و . .
. همه اينها هست . برخي
از ما
همه اش رو داريم ، برخي هيچكدوم رو
نداريم ، برخي دو سه تاش رو داريم
.
بالاخره از اين بازار يه چيزهايي
داريم . اگر نشيني و اين ها رو جمع و جور
كني به
هيچ جا نمي رسي . جمع و
جور كردنش هم زياد كاري نداره . فقط
كافيه يه هفته بشيني
روي خودت
خوب كار كني تا اينها رو كشف مي كني

.

نكته 4 : در مسير رسيدن به خدا
اگر به اين بارگاه عظيم تكيه كني ، ديگه
چرخ گردون
برات سر سوزني هم
اهميت نداره . مي دوني كه اين مال تو
نيست . مي گه
:

دور گردون گر
دو روزي بر مراد ما نرفت دائماً يكسان
نماند كار دوران غم مخور

تو كسي هستي كه اگر دور گردون ،
دو
روز بر مرادت نبود ، بلند مي شي خودت چرخ
گردون
رو بر مرادت مي چرخوني !
نمي شيني بگي : حالا ببينيم بعداً چي مي
شه . بايد اينطور
فكر كني . چون
همون اول كار تكيه به مقام عظيم الهي
زدي
، مرحوم آقاي دولابي مي

فرمودند : “ بهترين جوان ، كسي
است كه با عصا راه مي رود . ” همه
گفتند : يعني چي ؟
پيرمردهاش
هم عصا رو به زور دست مي گيرن ، مي گن مي
خوايم روي پاي خودمون بايستيم
.
فرمود : نه ، توي مسير معنويات فقط
بايد با عصا باشي . برو به امام رضا (ع)
بگو
: آقا ! ببخشيدا ما دو تا
پا داريم ، با اين دو تا پا به هيچ جا نمي
رسيم . تو بيا ،
يه عصا به ما
بده . و بعد به اين عصا تكيه بده . تا كم
آوردي بايد از عصات كمك
بگيري
. بايد ديد پُري داشته باشي وگرنه در اين
مسير كم مي ياري . پس يه تكيه گاه

براي خودت انتخاب كن . فرقي نمي كنه
كي باشه ، از اين ذوات مقدسه هر كدوم رو
انتخاب
كني فرقي نمي كنه . ما
ظاهر بين نيستيم كه مثلاً بگيم : آقا !
اگر به امام حسين (ع
) سلام
بديم امام جواد سرش بي كلاه مي مونه !
اينها همه نور واحدند . به هر كدوم
سلام
بدي ، به همه سلام دادي ،
براي هر كدوم اشك بريزي براي همه اشك
ريختي ، به هر كدوم
توسل كني
به همه توسل كردي ، هيچ فرقي نمي كنه .
هيچ فرقي . يكي از اين ذوات مقدسه

رو انتخاب كن . امام صادق (ع)
فرمودند : هر كدوم از شماها يكي از ماها
رو بيشتر
دوست داريد . ( ماها
نكته حساس داريم ) يكي با امام مجتبي (ع)
بيشتر صفا مي كنه ،
يكي با
امام حسين (ع) و . . . و بعد فرمودند : اغلب
شما با حسينِ (ع) ما بيشتر صفا

مي كنيد . بعد امام صادق (ع) فرمودند
: ما خودمون هم بيشتر از بقيه به حسين
) توجه داريم . ولي ممكنه يه
كسي به امام هادي (ع) ، امام عسگري (ع)
امام زمان (عج
) توجه داشته
باشه ، نگو : اينقدر از امام حسين (ع) نگو
، امام زمان (عج)‌ غريبه ،
هيچ
فرقي نمي كنه . همه نور واحدند . پس در
اين
مسير يك عصا هم براي خودت انتخاب
كن

.
بعد در اين مسير كه داري مي ري اگر
احياناً سنگ و چوبي ديدي ، بدون كه
اينها
كاملاً طبيعيه ،
پيغمبر (ص) در اين مسير سنگ خورد ، چوب
خورد ، حسين (ع) هم خورد ،
علي
(ع) هم خورد ، امام مجتبي (ع) هم خورد .
بابا ! اگر فكر كني توي اين مسير كه

اومدي ، ديگه همه چي جوره ، اشتباه
كردي . البته بهتون بگم ، به ظرفيت
خودتون هم
نگاه مي كنند ، يكي
ممكنه ظرفيت نداشته باشه ، خدا همه چي
براش جور مي كنه ، ولي
الكي
فيلم بازي نكن . نگو : آقا ! ما ظرفيت
نداريم ، خدايا ! همه چي رو برامون
جور
كن . نه ، اگر بلا برات
نازل مي شه مطمئن باش ظرفيتش رو
داري
.

نكته بعدي : بذاريد
من جمله رو از رو براتون بخونم چون خيلي
مهمه . مي فرمايند
: كسي كه مي
خواهد به سمت خداوند برود ، بايد مردم و
اطرافيان را به بلوغ عقلي و علمي

برساند و آنها را تا سطح استقلال
همراهي كند
.

داره بهت
دستور مي ده . همين جوري كه داري مي خوني
و ياد مي گيري ، بايد همزمان به

مردم هم زكات بدي ، و نكته مهم ديگه
اين كه ماها اغلب يه جوري آمر به
معروفيم
،
بايد طوري باشه كه فقط و فقط
دست مردم رو بگيريم و در دست خدا بذاريم
. ماها بايد
خدا رو به مردم
معرفي كنيم ، نه خودمون رو . آقا ! ماها
بايد مثل شيشه باشيم . وقتي
كه
مردم به ما نگاه مي كنند ، خداي پشت سر
ما
رو ببينند . نه خودمون رو . اون رو

معرفي كنيم .

مي گه :
آقا ! فلاني ، آدم خيلي خوبيه . ـ كجامي
ره ؟ ـ مي ره فلان هيئت . ـ نه آقا
!
آدم خوبي نيست . ـ چرا ؟ ـ چون حتماً
بايد به هيئت ما بياد
.

بعضي از ماها فكر مي كنيم ،
داريم
مردم رو به خدا هدايت مي كنيم ، در حالي
كه اين
طور نيست ، داريم مردم
رو به خودمون وصل مي كنيم
.

مي دونيد شيخ انصاري كيه ؟ شيخ
انصاري كسي هست كه اگر نبود الان حوزه
ما لنگ بود ،‌
ايشون در كتاب
رسائل مي گه : نظريه اي هست كه عده اي
اومدند به 8 دليل اون رو رد

كردند ، بعد مي ياد اين 8 دليل رو مي
گه ، بعد مي گه خيلي خُب شما اين 8 تا رو
گوش
داديد ؟ حالا بنده هم 9
دليل ديگه بر اون 8 تا اضافه مي كنم . مي
شه 17 دليل ، بعد
مي ياد اين 17
دليل رو يكي يكي رد مي كنه ، باز دوباره
جواب مي ده كه اگه اين 17
دليل
به اين دلايل رد شد ( گيج نشيدها ) ، ما
باز هم جواب داريم . خودش يه تنه
نشست
كاري كرد كه يك قانون رو
بوجود آورد . كاري كه مردم شايد تا 400 سال
بايد براش فكر
مي كردند . مي
دونيد چه جوري گل كرد ؟ ايشون دو تا
شاگرد داشت . در اون زمان يك شيخ

تراخمي هم بود ، ( چشمهاش ناراحتي
تراخم داشت ) 2 هزار تا طلبه پاي درسش مي
نشستند
. يه روز از جايي مي
يومد ديد ديگه صرف نمي كنه بره خونه ،
گفت مي رم تو مسجد مي
شينم تا
شاگردها جمع بشن . اومد نشست ديد شيخ
انصاري داره به دو نفر درس مي ده
.
گوش داد ديد چقدر عالمانه درس مي
ده ! بيشتر گوش داد ، ديد از خودش خيلي
بهتر درس
مي ده ، بيشتر گوش
داد ، ديد‌‌ آقا ! اين عجب نابغه اييه ؟!
2000 تا شاگردش اومدند
نشستند .
به شيخ انصاري گفت : آقا ! شما بشينيد من
يه عرضي خدمتتون دارم . رو كرد

به شاگردانش و گفت : بسم الله
الرحمن الرحيم اين آقا شيخ انصاري
هستند ، ايشون نسبت
به بنده
هم عالم ترند و هم خوش فكرتر . اين كرسي
از حالا به بعد مال ايشونه ،

خداحافظ شما ! با اين كار اون شيخ
بزرگوار ، الان هنوز كه هنوزه حوزه ما
داره از
شيخ انصاري بهره مي
بره . شايد همه ثوابش مال اون آيت اللهي
باشه كه الان استخون
هاش زير
خاك پوسيده . اما چون چشمهاش رو بست ، و
گفت : با وجود شيخ انصاري ، من

اينجايي نيستم . اينجا بايد به
اهلش سپرده بشه
.

سالك
بايد مردم رو به خدا برسونه نه اينكه به
خودش وصل كنه . نبايد بگي : هر كي
زير
عَلم ما سينه زد خوبه ، يا
هر كي من رو دوست داشت ، بعد اجازه داره
خدا رو دوست
داشته باشه ، هر
كي به من رأي داد ، به من به به و چه چه
گفت ، بعد مي تونه به خدا
برسه
. اينجا ديگه بحث اخلاقه . سالك بايد فقط
خدا رو معرفي كنه . مثل شيشه باشه ،

مردم از درون اون خدا رو ببينند .
اگر ديد اون رو دارن مي بينند بگه : آقا !
من رو
نبينيد ، نمي خوام من رو
ببيني . خدا رو ببين . اينقدر هم اِن قلت
نگيريد . هي زنگ
نزنيد كه آقاي
فلاني كه مي گيد آدم خوبيه ، ما رفتيم
پيش شون ، تحويل نگرفت . محل

نذاشت . بنده خيلي از علماء و عرفا
و بزرگان رو مي شناسم ، اينها در زمان
خودشون
بسيار عالي هستند ،
اما اگه بري بهت محل نمي ذارن . براي
اينكه مي بينه باز ماها
مريد
شديم ، براي اينكه نمي خواد ما اون رو
ببينيم . خيلي كار خوبي مي كنه براي

اينكه مي خواد ما حرفهاش رو گوش
بديم . نبايد فقط خودش رو ببيني ، اصلاً
دلش مي
خواد كه تو اون رو دوست
نداشته باشي . اتفاقاً خيلي عارف جليل
القدريه شما درك نمي
كنيد . مي
خواد كه تو به حرفهاش گوش بدي و به خدا
برسي . چرا بعد از جلسه مي پري

بري دستش رو ببوسي ؟! از اين كار تو
حالش به هم مي خوره . مي خواد تو خدا رو
ببيني
، اين اخلاقي هست كه
عرفا و بزرگان ما دارند . بعد اون وقت به
اين بچه بازي هاي ما
گرفتار
مي شن . تازه بعد تهمت هم مي خورند . مي گن
: بابا ! اينا آدم نيستند ! اگر

آدم بودند مردم رو تحويل مي گرفتند
. نمي بيني چقدر غدّ و بد اخلاقه ؟ نمي
بيني به
مردم محل نمي ذاره ؟
خُب چكار كنه ؟ مجبوره اين طوري برخورد
كنه . من با خودشون
صحبت كردم .
گفتم : حاج آقا چرا شما اينجوري هستيد ؟
گفت : خُب بابا ! بيچاره ام

كردند . من دارم از خدايي كه اينقدر
زيباست مي گم ، بعد اينها بعد از منبر مي
يان
من رو مي بوسند ! بابا ما
داريم خدا رو معرفي مي كنيم . اين لباسها
عاريه است ، چرا
من رو داري مي
بوسي ؟

پس اين مسيري هست
كه بايد داشته باشي . يعني توي اين مسير
بايد مراقب باشي مردم رو
به
خودت وصل نكني
!


نكته
بعدي
: بابا توي
اين مسير حتماً چاله هست ، توي چاله
افتادن هم حتميه . در چاله ماندن

گناهه و از چاله بيرون اومدن
واجبه
.

از چاله بيرون بيا
. يه روزي مي ياد يه دفعه به خودت مي گي :
ول كن بابا ! دارم حال
دنيا و
آخرت رو مي كنم ، اينها هم نشستند هي مي
گن خدا ، خدا . آخه اين خدا چي چي

داده به ما ؟ به اين مي گن : چاله !
به اين مي گن : پشت كردن قلب .
اميرالمؤمنين
( ع) فرمود :
قلبهاي شما هم رو دارند و هم پشت . بعضي
وقتها كه قلب به شما پشت مي

كنه مراقب باشيد . آقا جون برو يه
كم تفريح كن . دو تا جُك بگو . فيلم نگاه
كن
، باغ برو ، پارك
برو ، اگر بخواي توي اين مسير فقط به
معنويتت برسي ، كم مي ياري ،

‌وقتي قلب تون بهتون پشت مي كنه ،
يه دو روز مستحباتت رو كمتر كن . بذار
قلب برگرده
. بايد شوق داشته
باشي ، هميشه خُمار معنويت باشي . نكته
بعد اينكه اگه تو چاله
بيفتي
خوبه و اين نشون دهندة حركته . وقتي توي
چاله افتادي ، بدون كه داري حركت
مي
كني ، آدمي كه در حركت نيست
، در چاله هم نمي افته
.

يه
نكته ديگه رو به عنوان آخرين قدم
خدمتتون مي گم : تو مگه مؤمن نيستي ؟
شنيدي كه
مي گن : مؤمن بايد
زرنگ باشه ، مؤمن بايد خيلي باهوش باشه
، كارايي بالا داشته باشه
.
با IQ بالا بيا توي اين
مسير . اگر بخواي با ضريب هوش پائين بياي
، كم مي ياري
. حضرت امام (ره)
مي فرمايند : مؤمن بايد زرنگ باشه و يه
مسير صاف رو انتخاب كنه و
فقط
توي اين مسير حركت كنه ، نه خوف داشته
باشه و نه رجاء . بين اين دو حركت
كنه
. و اين مسير به باريكي
لبه شمشيره . و اين رو هم بدون كه مي توني
به اين مرحله برسي
. بابا ! نه
مأيوس و نااميد باش و نه مغرور . مطمئن
باش كه مي توني . سخته اما مي

توني . يه شب ما از خوف صحبت مي كنيم
همه مأيوس مي شن . يه شب از رجاء صحبت مي
كنيم
، همه مغرور مي شن .
نبايد اين طور باشه . اين رمز جلو رفتنه .
اگه بتوني نه مأيوس
بشي ، نه
مغرور ، در اين مسير زود به مقصد مي رسي .
فقط بي زحمت اينطوري باش
.

يه شب با يكي از دوستان معمم
خودم
، توي حرم امام رضا (ع) نشسته بوديم ،
ايشون از
كارهايي كه توي
شهرشون كرده بودند مي گفت ، از
موفقيتهايي كه كسب كرده بودند .
بعد
ديدم همه اين موفقيتها رو
از خودش مي دونه . خيلي حرفه آدم توي حرم
امام رضا (ع
) ، مركز
نورانيت ، بشينه و اين همه احساس بزرگي
كنه . يك كلام زبونش لال بود بگه :
اين
آقا هم به ما كمك كرده .
مراقب باشيد ! خيلي وقتها اين غرور و كبر
كار دست ما مي ده
. هر وقت ديدي
مي خواي دچار كبر بشي سريع به سمت خوف
برو . بترس . باز اگه يه وقت

ديدي زيادي مي ترسي ، به سمت رجاء
برو . ما بايد روي اين لبه باريك حركت
كنيم . مثل
بندبازها . ديديد
يه چوب توي دستشون دارند كه با كمك اون
حركت مي كنن . و تعادلشون
رو
حفظ مي كنند . ما دائم به اين دو طرف خم
مي شيم . لاجرم چاره اي نداريم دائم

بايد توي اين مسيري كه داريم مي
ريم
، مواظب باشيم كه بين خوف و رجاء ، قدم
برداريم
. اين چوب رو بايد
داشته باشيم . دائم بايد تعادل مون رو
حفظ كنيم . من نمي دونم چه

سيستم و برنامه اي مي خواي براي
خودت بريزي . سيستمهاي مختلفي وجود داره
. من اون
برنامه اي رو كه براي
خودم دارم مي گم . اگر خواستي همين رو
انتخاب كن . اون هم
اينه كه من
توي زندگيم يه چيزهايي رو دارم ، كه
اونها رو يه گوشه براي خودم گذاشتم

، بعضي جاها كه لازم شد استفاده مي
كنم . يادم نمي ره زماني كه دانش آموز
دبيرستاني
بودم ، توي مشهد
زندگي مي كردم . يه بنده خدايي بود كه ام
الفساد مدرسه بود ، آدم
عجيب
غريبي بود . به من كه بچه مذهبي بودم مي
گفت : من يه دونه نوار كافي دارم هر

وقت ديگه خيلي غرق گناه مي شم اين
نوار رو مي ذارم و گريه مي كنم . ( نوار
كافي
! ) از همون جا من يه درسي
گرفتم ، اين كه آدم بايد در زندگيش يه
چيزهايي رو كه با دلش
بازي مي
كنه ، براي نقاط حساس زندگيش نگه داره .
و مراقب باشه در جاي خودش هم

استفاده كنه . هر كليد براي يك قفل
خاصيه ، تو هم چند تا كليد بايد براي
خودت يه
گوشه اي آماده داشته
باشي . مثلاً بعضي وقتها آدم در دام
ناشكري مي افته ، بايد يه

قضيه براي خودت داشته باشي . اين رو
بيار به خودت نشون بده
.

حالا اين كليدها ممكنه هرچيزي
باشه . ممكنه يه دونه يادداشت باشه ، يه
دونه فيلم
باشه ، يه نوار
باشه ، يه موسيقي ، و
. . .

من زماني كه معمم شدم ، هفته
چهارم ، پنجم ، يه متني براي خدا نوشتم .
“ گفتم
: خدايا ! من توي اين
مسيري كه هستم ، مي دونم هيچي نيستم ولي
ممكنه توي اين مسير يه

توفيقاتي پيدا كنم و شيطون بياد
بگه : اين توفيقات مال خودته . همين الان
دارم
اقرار ميكنم : خدايا !
اگر اينطوريه اصلاً توفيق نمي خوام و
اگر يه وقت چنين اتفاقي
افتاد
و شيطون اقدام كرد من الان دارم اقرار
مي
كنم اين توفيق مال خودم نيست
. ”

من هنوز كه هنوزه هر سه ماه يك
بار اين مطلب رو مي خونم ، امضاء مي كنم
و تمديد مي
كنم . از اين بچه
بازي ها داريم ديگه ! چكار كنيم ؟ بچه
ايم . يا مثلاً بعضي وقتها
كه
فكر مي كنم جبهه و جنگ يادم مي ره يه
چيزهايي رو براي خودم كنار گذاشتم ،
هميشه
هم سراغش نمي رم . وقتي
ديدم داره كار به جاهاي باريك مي كشه به
سراغشون مي رم . از
اونهايي هم
نيستم كه از صبح تا شب آلبوم نگاه مي كنن
. بعضي وقتها از خودم مي پرسم
:
حالا نگاه كنم . بعد مي گم : نه هنوز
كار به جاي باريك نكشيده . هنوز وقتش
نيست
.

بايد حربه رو كنار
بذاري و در موقع حساس استفاده كني

. يه فيلمي هستش به
نام سفر به چذابه ، حتماً همه تون فيلم
رو ديديد ، كار آقاي ملاقلي

پور . اين فيلم يكي از آرزوهاي
باطني من رو نشون مي ده ،‌ يعني من
هميشه آرزو مي
كردم كه مثلاً
يه جوري چشمم رو ببندم . توي ماشين زمان
سوار بشم و به زمان جنگ سفر

كنم . يه دفعه توي بوارين 5 دقيقه
بتونم نفس بكشم . از آرزوهاي خيلي بزرگ
منه . خُب
آقاي ملاقلي پور درك
كرده . خودش بچه رزمنده است . اين رو به
آرزو رو به تصوير
كشيده ، طرف
چشمهاش رو مي بنده مي ره توي ماشين زمان
، و سرو كله اش توي زمان جنگ

پيدا مي شه . اين كليت فيلمه . لذا
اين فيلم خيلي با دل من بازي مي كنه . من
اصلاً
به خود فيلم كار ندارم
كه قوي هست يا نيست ، اصلاً ما فيلمهاي
مربوط به جنگ رو كه
مي بينيم ،
حواسمون يه جاي ديگه است . خود فيلم رو
نمي بينيم . اين فيلم خيلي با دل

من بازي مي كنه . هنوز من اين فيلم
رو به صورت كامل نديدم . يه تيكه 10 دقيقه
ايش
رو ديدم . نوار ويدئوييش
رو هم دارم . گذاشتم كنار تا اگه يه روز
به اون نقطه حساس
رسيدم ازش
استفاده كنم
.

 





/ 1