شناسائي ناکثين و موضع گيري امام علي عليه السّلام در برخورد آنان
فهيمه دانشوربا سپاس و حمد بي کران به درگاه ايزد منّان و پس از نثار درود و صلوات به پيشگاه آخرين فرستاده الهي حضرت ختمي مرتبت، محمد بن عبدالله صلّي الله عليه و آله و سلم و ابلاغ سلام و تحيت به اهل بيت و ذرّيه آن بزرگوار خصوصاً سرور و مقتداي پرهيزگاران عالم، مولي الموحدين، اميرالمؤمنين، حضرت علي بن ابيطالب عليه افضل صلوات المصلين، برگي از تاريخ اسلام را ورق مي زنيم.يکي ازپر فراز و نشيب ترين دوران حيات اسلام، دوره حکومت کوتاه مدت امير مؤمنان علي عليه السّلام است که بخش مهمي از اين دوران در راه جهاد و مبارزه آن هم نه با دشمن خارجي بلکه با مخالفان داخلي سپري گرديد. اين مبارزه با سه جبهه ضد انساني صورت گرفت. چه، حضرتش هرگز حاضر نشد که اساس حکومت خود را بر شيوه خلفاي سه گانه قرار دهد. چنانکه خود فرمود: «فلمّا نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخري و قسط آخرون» گروه اول يا ناکثان که بررسي سير پيدايش و عملکرد آنان موضوع پايان نامه است، کساني بودند که با خوکردن به وضعيت اشرافي خود در دوره خلفاي قبل مخصوصاً عثمان، و با استناد و اتکا به سوابق مبارزاتي خود در کنار پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلم خواهان عنايت ويژه از سوي امام عليه السّلام نسبت به خود بودند و چون از ايشان عکس العمل مساعدي در اين زمينه نديدند به جمع نيرو و خروج عليه حکومت بر حق امام علي عليه السّلام اقدام کردند.سران اين گروه يعني طلحه و زبير دو تن از صحابيان سرشناس و شناخته شده بودند که عايشه، همسر پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلم را نيز با خود همراه نموده و با وام گرفتن از اعتبار و حيثيت او، عده اي را نيز به دور خود جمع نموده و غائله جنگ جمل را به راه انداختند.اين رساله در پي شناسايي ناکثين و نوع برخورد و مقابله امام علي عليه السّلام در برابر آنان است. انگيزه انجام اين تحقيق صرف نظر از علاقه مفرط نگارنده به تاريخ اسلام و عبرت آموزي از آن، شناسايي عواملي است که جريان حاکميت ارزشهاي اسلامي را تنها با گذشت 25 سال از رحلت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله و سلم مورد هجمه و آسيب خود قرار داد و نيز بررسي روش مقابله امام عليه السّلام با اين معضل مي باشد. چرا که ما نيز بحمدالله در حکومتي اسلامي، زندگي ميکنيم و به شهادت تاريخ بيست و چند ساله انقلاب اسلامي، دشمنان داخلي و خارجي با عناوين و بهانه هاي مختلف، همواره در صدد تخريب و درهم شکستن اين نظام بوده اند. اميد است که از طريق بررسي يکي از عوامل داخلي آسيب رسان به نظام اسلامي و نيز راههاي دفع آن، بتوان راه کارهاي عملي مناسبي براي مقابله با حوادث مشابه در اين زمان به دست آورد.نگارش اين رساله در دو مرحله انجام پذيرفت، ابتدا با استفاده از کتاب خطب و بيانات امام عليه السّلام از نهج البلاغه ـ در دو زمينه موضوع مورد بحث ـ استخراج شده و سپس ترجمه و تفسير و شرح آن با استفاده از کتاب ترجمه و تفسير نهج البلاغه علامه محمد تقي جعفري و نيز کتاب ارزشمند شرح ابن ابي الحديد مورد بررسي قرار گرفت. در مرحله بعد با مطالعه دقيق و فيش برداري از کتب تاريخي مرجع از جمله: تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي، طبقات ابن سعد، انساب الاشراف بلاذري، اخبار الطوال دينوري، الجمل شيخ مفيد، کامل ابن اثير، فتوح ابن اعثم، مروج الذهب مسعودي و کتب ديگري که در فهرست منابع و مآخذ نام آنها آمده و نيز کتابهايي که معاصران در اين زمينه به رشته تحرير درآورده اند حوادث سالهاي 23 تا36 هجري ـ يعني تا پايان جنگ جمل ـ به دقت مورد توجه و تحقيق قرار گرفت و اين در حالي است که مي دانيم نگارش يک متن تحقيقي تاريخي با وجود اقوال گوناگون و بعضاً معارض يکديگر و نيز مرتب کردن آنها و استنباط آنچه که حقيقت تاريخي ناميده ميشود تا چه اندازه سخت و دشوار است. نگارنده تلاش نموده تا با فرصت محدودي که در اختيار داشته است روايت هاي مرتبط با واقعه جمل و نيز حوادث منجر به آن را از مآخذ مختلف تاريخي، جمع آوري و دسته بندي نموده و سپس به تجزيه و تحليل آنها بپردازد. از آنجا که اين کار، نخستين پژوهش گسترده اين جانب پيرامون يکي از وقايع مهم تاريخياست و با توجه به اختلاف هاي فراواني که در نقل هاي تاريخي موجود است، يقين دارم که اين اثر خالي از عيب و نقص نمي باشد. از اين رو از محضر اساتيد بزرگوار عذر تقصير طلبيده و تقاضا دارم که با ارائه راهنمايي هاي سودمند خود مرا بهره مند سازند.رساله حاضر شامل يک مقدمه و هفت بخش مي باشد که به شرح ذيل تدوين يافته است:بخش مقدماتي: مروري بر حوادث قبل از خلافت امام علي عليه السّلام بخش اول: شکل گيري خلافت امام علي عليه السّلام و بيعت مردم با اوبخش دوم: معرفي اجمالي ناکثينبخش سوم: شکل گيري جبههجملبخش چهارم: حرکت امام عليه السّلام به سمت بصرهبخش پنجم: اقدامات امام عليه السّلام براي دفع فتنهبخش ششم: فتنه جمل و درگيري طرفين بخش هفتم: حوادث پس از جنگ جمل معرفي ونقد منابع
در اينجا به معرفي و احياناً نقد بعضي از منابع اصلي و اختصاصي اين پژوهش که در فصول اصلي تحقيق بيشترين استفاده از آنها به عمل آمده پرداخته مي شود. در معرفي اين منابع از مقدمه آن کتب که به قلم مصحح يا مترجم بوده و همچنين مقدمه کتاب تاريخ سياسي اسلام نوشته حجةالاسلام رسول جعفريان، استفاده شده است.لازم به ذکر است که اين معرفي بر اساس بيشترين مراجعه در اين نگارش مرتب شده است. شرح ابن ابي الحديد
اين اثر، شرح نهج البلاغه اثر عزالدين ابو حامد ابن ابي الحديد معتزلي مدايني است. وي در سال 586 در مداين متولد و در 656 در بغداد درگذشت. وي اين شرح را در اول رجب 644 ق، آغاز و در آخر صفر 649 ق، به پايان رسانيد و چنانکه خود در آخر کتاب مي نويسد (ج 20، ص 349) تدوين اين اثر چهار سال و هشت ماه برابر مدت خلافت امام علي عليه السّلام به طول انجاميد.او در تدوين اثر خود از منابع بسيار مهم و به اصطلاح امّهات کتب استفاده نموده و چون خود مدتها سرپرست کتابخانه هاي بغداد بوده است امکانات بسيار وسيعي در اختيار داشته. ازجمله آنکه او در نقل مطالب تاريخي از کتابهايي استفاده کرده که بيشتر آنها قبل از تاريخ طبري تأليف شده اند مانند الحيوان، البيان و التبيين و نيز العثمانية از جاحظ کتبا صفين منقري، الکامل مبرّد، نسب قريش زيبر بن بکار و....ابن ابي الحديد در بسياري از موارد به تحليل وقايع مي پردازد و به نگارش برداشتهاي خود از حوادث تاريخيمي پردازد. از مجلدات بيست گانه شرح ابن ابي الحديد در اين تحقيق بسيار استفاده به عمل آمده است. تاريخ طبري
محمد بن جرير طبري متفوي به سال 310 ق صاحب کتاب تاريخ الرسل و الامم و الملوک، که شايد بدون اعتنا و توجه به اين اثر، نتوان در مسائل صدر اسلام به پژوهش پرداخت. تاريخ طبري از همان ابتدا مقبوليت عام پيدا کرد چنان که ابن خلکان کتاب طبري را اثبت و اصح کتب مي داند. از نظر اهل سنت، اين ويژگي به علت تفصيل و استناد و متعادل بودن کتاب اوست. اين مقبوليت سبب شد تا کتابهاي تاريخ بعدي بر نقل هاي آن تکيه کرده و خلاصه اي از آن را بياورند، چنان که ابن مسکويه، ابن اثير و ابن کثير چنين کرده اند.يکي از چيزهايي که باعث طعن بر طبري است آن که تکيه او در نقل جريانات رده تا پايان جمل بر روايات سيف بن عمر است در حالي که بنا به نوشته ابن حجر در کتاب تهذيب التهذيب، سيف مردي دروغ پرداز است. ابن حجر مي نويسد: «سيف مردي جعّال و خبرساز است، منقولات او بي ارزش و تمام احاديث او مورد انکار دانشمندان است، او متهم به زندقه نيز مي باشد.»تاريخ طبري مسند است و سند روايات آن مشخص، لذا تشخيص روايات دروغ و جعلي را براي اهل فن به راحتي امکان پذير ساخته است. همچنين او نقل هاي مختلف از يک حادثه به دست آورد.طبري حوادث را تا پيش از اسلام به صورت موضوعي و ترتيب کلي تاريخي آورده اما پس از اسلام حوادث را به صورت سالشمار ارائه نموده است. بالاترين ارزش کتاب طبري در آن است که او از بسياري مکتوبات تاريخي رايج يا غير رايج آن عصر که در اختيار داشته استفاده کرده و امروزه به جز آنچه او از آن کتابها براي ما نگاشته اثري از آن کتابها باقي نمانده، از جمله بخش مهمي از کتاب ارزشمند مقتل الحسين از ابو مخنف که تنها از طريق تاريخ طبري حفظ شده است. الجمل
اين کتاب اثر ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد است که در اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم مي زيسته و در سال 413 وفات يافته است.شيخ مفيد، الجمل را در خصوص جنگ جمل و حوادث منجر به آن نگاشته و سعي کرده تا شبهات پيرامون اين جنگ را بزدايد. او همچنين اختلاف آراء فرقه هاي مختلف اسلامي را در مورد اين جنگ بررسي و پاسخ مي دهد و تسلط کامل او بر عقايد گوناگون از اين مطلب به خوبي آشکار مي شود. او موضع جمل را با استناد به روايات شيعه و سني و بيشتر اقوال اهل سنت بيان مي کند.در موضوع جمل عده اي از مورخان مثل ابو مخنف لوط بن يحيي الازدي (ت 157 ق)، هشام بن محمد السائب الکلبي (ت 204 ق)، محمد بن عمر الواقدي (ت 207 ق)، نصر بن مزاحم المنقري (ت212ق)، علي بن محمد المدائني (ت225ق)، عبداله بن محمد بن ابي شيبه (ت235ق)، ابراهيم بن محمد الثقفي (ت283ق) نيز کتاب نوشته اند اما بسياري از اين کتب مفقود شده و به دست ما نرسيده است. ويژگي شيخ مفيد در آن است که ايشان بسياري از مطالب خود را از جمل ابي مخنف، واقدي، مدائني، ثقفي و غير آنها نقل کرده است. در واقع کتاب شيخ مفيد حلقه ارتباط ما با اين کتب مفقوده است و اين مطلب اهميت کتاب شيخ مفيد را چند برابر مي کند. در اين نگارش از کتاب الجمل استفاده فراواني شده است. انساب الاشراف
مؤلف اين کتاب احمد بن يحيي بن جابر معروف به بلاذري است. او در اواخر قرن دوم هجري در بغداد تولد يافت و در سال 279 درگذشت.انساب الاشراف يک اثر عظيم در زمينه تاريخ و زندگي نامه است. مطالب کتاب بر حسب طوايف و خاندانهاي مشهور تقسيم شده و در هر بخش فصول جداگانه اي به بزرگترين نمايندگان هر طايفه و خاندان اختصاص يافته است. از جلد دوم اين کتاب (طبع بيروت) در مورد دوران خلافت امام علي عليه السّلام و نيز جلد پنجم (طبع بغداد) در مورد دوران عثمان استفاده زيادي به عمل آمده است. تاريخ يعقوبي
احمد بن يعقوب متوفي به سال 284 اين کتاب را نگاشته، او معاصر دينوري است. کتاب او که به تاريخ يعقوبي شهرت يافته، گذشته از قدمت از ويژگي ديگري چون گرايشات شيعي نويسنده برخوردار است.شيوه نگارش اين کتاب، شيوهاي تاريخي است نه حديثي، به اين معنا که يعقوبي حوادث تاريخي را به صورت حديث با ذکر سلسله سند نياورده است لذا راه را براي بررسي سندي نقل ها بر محققين بسته است. همچنين سير تدوين کتاب بر اساس سالشمار نيست بلکه بر اساس سرفصل هاي تاريخي مانند روي کارآمدن خلفاست. از ديدگاه بسياري از پژوهشگران، آراء يعقوبي در مورد اشخاص و جريانات از نوعي اعتدال برخوردار است. اخبار الطوال
مؤلف اين کتاب ابو حنيفه دينوري رياضي دان، منجم، اديب و مورخ ايراني قرن سوم است. او شرح رويدادها را از فرزندان آدم آغاز و با مرگ معتصم هشتمين خليف عباسي به پايان مي برد.او در موردسيره و مغازي رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلم مطلقاً سخني به ميان نياورده است. شايد با توجه به تنظيم سيره ابن اسحق و مغازي واقدي که مقدم بر او بوده اندو نيز طبقات ابن سعد که معاصر با اوست، ديگر لزومي به آن کار نديده است. او جنگهاي اعراب و ايرانيان را تا سقوط ايران مفصل و مشروح نوشته ولي در مورد خلافت دوازده ساله عثمان فقط يک صفحه و نيم نگارش نموده است. در مورد گرفتاريهاي امام علي عليه السّلام در دوران حکومت نيز به تفصيل سخن گفته و به خصوص جنگ صفين را با شرح بيشتري آورده است.در اين کتاب گرايش نسبي به عنصر ايراني به وضوح مشهود است. وي در نقل مطالب خود غالباً از ذکر نام و کتب و سلسله اسناد خودداري کرده و حال آنکه در بسياري از آثار مورخان پيش از او و معاصرش سلسله اسناد آمده است مانند مغازي واقدي و طبقات ابن سعد، و همين حذف سلسله اسناد، يکي از علل شيوايي عبارات اوست. الفتوح
اين کتاب اثر احمد بن علي بن اعثم کوفي متوفي سال 314 مي باشد که اطلاعات او خصوصاً در ارتباط با عراق و دوران خلافت امام علي عليه السّلام بسيار داراي اهميت است.ابن اعثم در بيشتر موارد از مآخذ خود يادي نکرده اما بدون شک کتاب خود را از روي منابع دست اول نگاشته. آثار ابومخنف يکي از مهمترين مآخذ اوست. مروج الذهب
نويسنده اين اثر علي بن الحسين المسعودي متوفي به سال 346 است و کتاب او از جمله تواريخ معتبر شناخته شده است. نگاهي به مروج الذهب نشان مي دهد که علايق شيعي نويسنده بسيار زياد است اما در شيعه امامي بودن او ترديد است. مسعودي در مقدمه کتابش فهرستي از مهمترين کتابهاي تاريخي موجود در زمان خود را آورده که بسيار ارجمند است و در همانجا از تاريخ طبري بيشترين ستايش را نموده است. در مجموع بايد گفت که کتاب مسعودي برگزيده از صدها کتابي است که امروزه بيش از نود درصد آن از بين رفته است. اينک توجه خوانندگان گرامي را به بعضي از اين پايان نامه جلب مي نمائيم. شکل گيري جبهه جمل آغاز بيعت شکني
مدت کوتاهي پس از تصدي امور توسط امام عليه السّلام طلحه و زبير به خدمت امام رسيده و تقاضاي خود را مبني بر امارت بعضي از بلاد اسلام مطرح کردند. امام عليه السّلام نيز قاطعانه در برابر درخواست آنان ايستادگي نمود و ضمن تحذير آنان از دنيا طلبي از آن دو خواست که ياور او در سختيها و شدائد باشند. 1) کسب اجازه طلحه و زبير از محضر امام عليه السّلام
هنگامي که نامه معاويه به دست زبير رسيد و همچنين آن دو اطمينان نمودند که در رفتار علي عليه السّلام تغيير مطلوب خود را نخواهند ديد بار ديگر به حضور امام عليه السّلام رسيده و براي سفر حج عمره از او اجازه خواستندبلاذري مي نويسد: «طلحه و زبير براي رفتن سفر عمره از امام عليه السّلام اجازه خواستند، امام به آنها گفت: شايد شما مي خواهيد به عراق يا شام برويد؟ (کنايه از آنکه قصد دروني شما بر من پوشيده نيست) پس آن دو با تأکيد گفتند: خير! فقط قصد حج عمره داريم، پس امام اجازه داد. آن دو با شتاب خارج شدند در حالي که ميگفتند نه! به خدا قسم هيچ بيعتي از علي عليه السّلام بر گردن ما نيست، و ما بيعت نکرديم مگر با اکراه، در حالي که شمشير بر گردن ما بود!ابن ابي الحديد در اين مورد مي نويسد: «طلحه و زبير بر علي عليه السّلام وارد شدند و از او براي سفر عمره کسب اجازه نمودند. او گفت: شما قصد عمره نداريد، بلکه قصد خيانت و پيمان شکني داريد و آنها نيز در جواب تأکيد کردند که نه قصد پيمان شکني دارند و نه اينکه مي خواهند راه خلاف در پيش گيرند. امام عليه السّلام از آنها خواست که بيعت خود را تجديد نمايند، آن دو نيز ضمن بيعت مجدد، با شديدترين وجه بر پيمان خود با امام عليه السّلام تأکيد نمودند. پس امام عليه السّلام اجازه داد و آن دو از نزد او خارج شدند.»به قول علامه جعفري، طلحه و زبير بيعت مجدد به راه انداختند تا بارديگر قيافه رباني از خود نشان داده و از دليل و برهان نماينده واقعي حق و حقيقت خود را دور کنند.به راستي جاي شگفتي است که يک فرد مسلمان که خود را شايسته تعيين سرنوشت انسان ها و امارت بر مسلمين مي داند، چگونه قسم خلاف ياد مي کند؟ آري! هنگامي که خود محوري جاي خدا محوري را بگيرد، وقوع اين صحنه ها عجيب نمي نماياند.ابن ابي الحديد در ادامه سخن خود مي نويسد: «هنگامي که طلحه و زبير به قصد مکه خارج شدند هيچ کس را نديدند مگر آنکه به او گفتند ما با اجبار بيعت کرده بوديم و اکنون هيچ بيعتي از علي عليه السّلام بر گردن ما نيست.»در اينجا ممکن است اين سؤال مطرح شود که با وجود آنکه امام عليه السّلام احتمال پيمان شکني و خيانت آن دو را مي داد، چنان که از کلمات ايشان مشهود است، چرا به آنان اجازه رفتن به عمره را داد؟در جواب بايد گفت که امام عليه السّلام نه تنها احتمال پيمان شکني آن دو را مي داد بلکه اين مسأله را به طور قطع و يقين و با توجه به سابقهدرخواست هاي آن دو، مي دانست. هم چنان که ابن ابي الحديد نيز نقل مي کند: «هنگامي که طلحه و زبير پس از کسب اجازه از امام عليه السّلام به قصد عمره خارج شدند، امام عليه السّلام خطاب به حاضرين نموده و فرمود: به خدا سوگند آن دو را نمي بينم مگر آنکه در فتنه اي وارد شده و در آن کشته خواهند شد. عده اي از حضار (که حتماً آنان نيز از اين سخن متعجب شده بودند) گفتند: اي امير مؤمنان (پس معطل چه هستي؟) دستور بده تا آنها را به نزد تو بازگردانند. ولي امام عليه السّلام در جواب فرمود: بايد تقدير و قضاي الهي تحقق پذيرد. »در کلام ديگري، امام عليه السّلام پس از کشته شدن طلحه و زبير خطاب به آنها مي گويد: «... مازلت انتظر بکم عواقب الغدر و اتو سمکم بحيلة المغترين، حتي سترني عنکم جلباب الدين و بصر نيکم صدق النية ... » يعني: من همواره انتظار بروز نتايج خيانت شما را مي کشيدم و آثار فريب خوردگي شما را با فراست خود دريافته بودم، پرده دين مرا از شما پوشانيده و صفاي نيتم، مرا بر شما بينا ساخته بود. در تفسير اين جمله ابن ابي الحديد مي گويد: «وجه روشن در تفسير اين سخن آن است که به جهت آن که ، شما دو نفر، تظاهر به شعائر اسلامي مي کنيد، من نمي توانم با شما مانند غير مسلمان رفتار کنم (يعني تکليف من اين است که شما را مسلمان قلمداد کرده و رفتار اسلامي داشته باشم) با اينکه مي دانم شما منافق هستيد واز اسلام واقعي برخوردار نيستيد. من، نفاق و باطن خبيث شما را با صدق نيت خود مي بينم، همان طور که گفته شده: المؤمن يبصر بنور الله. (يعني مؤمن با نور خدا مي بيند. ) ابن ابي الحديد همچنين معناي دومي را براي اين کلام احتمال مي دهد و آن اين که حضرت مي خواهد بگويد من نمي توانم آنچنان که هستم خود را به شما بشناسانم. (سترني عنکم جلباب ديني)علامه محمد تقي جعفري در شرح اين کلام مي نويسد: «با توجه به قرائن و الفاظي که در اين کلام وجود دارد، مفاد اين جمله آگاهي امير مؤمنان و ناآگاهي و جهل آن مردم را بيان مي کند، يعني من شما را مي شناسم و شما مرا نمي شناسيد. آن تبهکاران منافق و غوطه ور در رويدادهاي بي محاسبه زندگي، و آن به زنجير کشيده شدگان عادات و تقاليد، معنايي از دين را حرفه خود ساخته بودند که به جاي آنکه بر آگاهي هاي آنها در باره واقعيت کمک کند، عامل نابينايي و تخدير آنها گشته بود مسلم است که با آن عينک هاي تعبيه شده از درون هاي ناپاک نمي توانستند شخصيت صريح و روشن تر از آفتاب علي عليه السّلام را ببينند، ولي علي بن ابيطالب عليه السّلام به خوبي آنها را مي شناخت. زيرا هنگامي که آيينه حق نماي دل به گرد و غبار و زنگار هوا و هوس آلوده نشود همه چيز را روشن نشان مي دهد. آري:
آيينه دل چون شود صافي و پاک
هم بيني نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
نقش ها بيني برون از آب و خاک
فرش دولت را و هم فراش را
فرش دولت را و هم فراش را