نهج البلاغه از کیست؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهج البلاغه از کیست؟ - نسخه متنی

محمدحسین آل یاسین؛ مترجم: محمود عابدی ؛ ویراستار: سیروس صدوقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آشنايى با مولف


آقاى شيخ محمدحسن آل ياسين، در سال 1350 هجرى در عراق و در خانواده اى كه مركز علم و تقوى و در خاندانى كه همه قبيله ى آن عالمان دين بوده اند، متولد شد و بعد از سالها تحصيل در حوزه ى علميه نجف و درك محضر استادانى بزرگ، به كار تاليف و تحقيق پرداخت.

شيخ محمدرضا، پدر مولف، از مراجع معروف نجف اشرف، صاحب تاليفات عديده و از جمله شرح منظومه بحرالعلوم، شرح تبصره و... و شيخ راضى، عموى مولف، نويسنده كتاب صلح امام حسن "ع"- كه به فارسى نيز ترجمه شده است- از شهرت كافى برخوردارند.

از شيخ محمدحسن آل ياسين، آثار متعددى در زمينه ى تاليف كتب در مباحث مختلف اسلامى و نيز تصحيح متون ادبى، تاريخى و دينى به چاپ رسيده است كه به عنوان نمونه: الاسلام بين الرجعيه و التقدميه، الاسلام و الرق، الاسلام و السياسه، الاسلام و نظام الطبقات و غير آن را مى توان نام برد.

تابستان پنجاه و نه، محمود عابدى

مقدمه


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلاه والسلام على خير خلقه سيدنا محمد و آله الطيبين الطاهرين. در اوائل سال 1395 هجرى- 1975 ميلادى، مجله ى عراقى ''البلاغ'' از من خواست كه درباره ى نهج البلاغه و انتساب آن به امير مومنان على عليه السلام، مقاله اى بنويسم و سوال يكى از خوانندگانش را، كه در اين انتساب ترديد كرده بود، پاسخ دهم.

آن روز مقاله ى نسبتا مبسوطى تحت عنوان ''نهج البلاغه از كيست؟'' نوشتم و در آن، همه ى ترديدها و شبهاتى را كه در نسبت اين كتاب به على "ع" ساخته و مطرح شده بود،: بيان كردم و با رعايت ايجاز و حوصله و حدود مجله در نشر چنين مباحثى، به تمامى آن شبهات با دلايل كافى پاسخ گفتم.

پس از مدتى مجله ى مصرى ''الكاتب'' شماره ى مربوط به ماه آيار 1975 م، انتشار يافت و اتفاقا به دست من رسيد. در اين مجله، استاد محمود محمد شاكر، در ضمن مقاله اى، به نهج البلاغه و كسانى كه آن را از على "ع" مى دانند حمله كرده بود. در اين مقاله شدت ضعفهاى قلمتازى نويسنده به حدى بود كه بيشتر از تعجب و تقبيح، ترحم حقيقت جويان
را نسبت به وى برمى انگسخت و از كار ا وخنده بر لب آنان مى نشاند. البته من در رد مطالب وى مقاله ى مفصلى نوشتم و با پست سفارشى به اداره ى مجله فرستادم. اما تا آنجا كه ميدانم نه تنها نوشته ام را منتشر نكرد، بلكه با اشاره اى هم از آن نوشته سخن به ميان نياورد و چه بسا كه مجله ى مذكور با اين اهمال و غفلت خواسته است راه و رسم خود را در دوره ى جديدش، آشكارا نشان دهد.

در طول تابستان همان سال مسافرتهايى به بعضى از كشورهاى عربى كردم. در اين سفرها با بسيارى از بزرگان، دانشمندان و پژوهندگان صحبتهايى داشتم. در ميان گفتگوهاى ما، طبعا ادب و فرهنگ و آثار ادبى و فرهنگى مقام اصلى را داشت و از آنجا كه نهج البلاغه سرآمد اين آثار و چشمگيرترين ذخائر فرهنگى مسلمين است، بيشتر مواقع، سخن ما به آن كتاب شريف اختصاص مى يافت. در اينجا، بسيارى از اين بزرگان مرا ترغيب مى كردند كه حاصل تحقيق خود را درباره ى اسناد نهج البلاغه منتشر كنم تا ترديدهايى كه در اين مورد وجود دارد برطرف شود و ابهامى كه در اين زمينه هست روشن گردد.

اين انديشه در ذهن من بود، تا زمانى كه موج سير و سفر، مرا به بيروت رساند آن بحث را در مقاله اى مستقل آماده انتشار و هديه ى پيشگاه دوستان كردم. شايد بيانى از سپاس من نسبت به لطف آنها و وسيله اى براى جلب رضايت خاطرشان گردد. اما در اين مدت چاپخانه هاى مختلف در كشورهاى عربى، هر روز مقادير وحشتناكى اى كتب و نشريات و روزنامه هاى گوناگون در اين زمينه منتشر مى كردند و با اينكه، آگاهى بر اين همه نوشته، بيرون
از محدوده ى طاقت انسان بود، جوينده ى متتبع مى بايست انتشارات اين چاپخانه ها را تعقيب كند و كمى از بسيار آنها را بخواند.

من اين كار را كردم و در اين جستجوى پيگير، در زمانى كمتر از يكسال، برايم اطمينان حاصل شد كه نقشه ى انديشيده اى براى حمله به نهج البلاغه در كار است، و بى آنكه با كار گذشتگان در ارتباط باشد، اين آقايان در پس اين حمله مدبرانه و با اين نقشه شوم به نظر خودشان هدف بزرگى را تعقيب مى كنند.

پس از مجله ى ''الكاتب'' و مقاله ى محمود محمد شاكر، در ماه مه مجله ى ''الهلال'' و مقاله ى دكتر شفيع السيد در دسامبر و سپس مجله ى ''العربى'' با مقاله ى دكتر محمد الدسوقى در ماه شباط پا به عرصه گذاشت. و اگر به اين ترتيب سال ديگرى بگذرد، خدا مى داند كه در ماههاى آينده و در مجلات ديگر، چندبار و چه حملات تازه اى نسبت به نهج البلاغه خواهيم ديد! اما اصولا اين سوال براى ما مطرح است كه همه ى اين كارها براى چه منظورى انجام مى شود و براى مقابله با كدام فكر خطرناك و انديشه ى زيانبارى است كه چنين پى در پى و سازمان يافته به نهج البلاغه مى تازند؟

و آيا فرهنگ جديدى كه برادران ما در كويت و مصر به تبليغ آن مى كوشند و مردم را به آن دعوت مى كنند با نازيبا نمودن نهج البلاغه ماهيتى عالى و درخشان خواهد يافت و بناى آن، به ويرانى اين، بستگى دارد؟

و بالاخره آيا در راه دعوت مداومى كه در باب ضرورت استقبال از افكار جديد مى شود، اين مبلغين عزيز، نهج البلاغه را سدى مى بينند كه ناگزير بايد آن را از ميان
بردارند؟ نمى دانم و هيچكس نيز نمى داند!

اما در همه ى اين موارد، آنچه در عين خنده دارى مايه ى تاسف است و به عنوان سلاح تازه اى در اين پيكار به كار گرفته مى شود، موضوعى است كه ظاهرا در گذشته به خاطر احدى نگذشته و به انديشه ى انسانى خطور نكرده بوده است و شايد امروز به منزله ى ابداع و ابتكارى محسوب شود كه از دسترس توان پيشينيان دور بوده است. اين كشف جديد، سخن محمود محمد شاكر است. او براى اينكه ثابت كند نهج البلاغه ساخته و پرداخته ى ديگران است، از جمله مى گويد: ''نهج البلاغه كلامى پر از ضعف و سستى است'' [ مجله الكاتب، شماره 170، مه 1975، ص 31 -30. ] اما در عين حال كه او نهج البلاغه را كلام سست و پر از ضعف مى داند و ما مى پنداريم ايشان سلاح تازه اى به دست آورده است كه قبلا ديگران از آن بى نصيب بوده اند، مى بينيم كه متاسفانه سلاح تازه ى او، سلاح شكسته ى زنگ زده اى است كه زيانش به سوى خود او بازمى گردد و داستان اسلحه ى فاسد روزگار فاروق، خديو بدنام مصر را به خاطره ها مى آورد.

اينجا بايد توجه خواننده را به اين نكته جلب كنيم كه شك آوران پيشين- كه نهج البلاغه را پرداخته ى قلم شريف رضى مى دانستند- دليلشان اين بود كه وى اديب بزرگى است و در بلندى تعبير و شيوايى تركيب و تازگى لفظ نامبردار است.

اما اينكه در نهج البلاغه كلام پر از ضعف و سستى وجود داشته باشد حرفى است كه تا به حال كسى نگفته و
حتى خود شك آوران نيز چنين نظرى نداده اند. براى تاييد اين سخن، كافى است از قول دكتر شفيع السيد- آخرين شك پردازان كه هرگز آخرين آنان هم نيست- بخوانيم كه مى گويد: ''به علاوه با توجه به شهرتى كه امام در بلاغت سخن و استوارى كلام، از آن برخوردار است، دور نيست كه اين سخنان، به سبب تركيب لفظى متين و سبك بيان شيوايى كه دارد، از وى باشد. [ مجله الهلال، شماره ى 12، سال 83 ص 95. ] اما دست آويز ديگرى كه به تازگى به چنگ اين آقايان افتاده، اين است كه با اصرار تمام مى خواهند ثابت كنند كه رابطه اى ميان ''غلو'' و انتساب نهج البلاغه به امام "ع" وجود دارد. براى اينكه نشانه هايى از اين مستمسك جديد را ببينيم، با هم جملات زير را مى خوانيم، دكتر شفيع السيد مى گويد: بعضى از آنان- شيعيان- چنان در بالا بردن مقام على غلو مى كنند كه وى را با پيامبران- كه خداوند آنها را به وحى برگزيده است- برابر مى نهند و شريف رضى هم از اين دسته است. شريف رضى براى اينكه ثابت كند على- رضى الله عنه- از همه ى خطيبان و سخنوران برتر است و در ميدان سخن بر آنان سبقت دارد، در مقدمه ى كتاب مى گويد: ''عليه مسحه من العلم الالهى و فيه عبقه، من الكلام النبوى، يعنى سخن على نشانه اى از علم الهى و رايحه اى از كلام نبوى است''. [ مجله الهلال، شماره ى 12، سال 83 ص 95. ] و ما در جايى كه استاد زبان و ادب عربى از معنى درست ''مسحه و عبقه'' غفلت دارد و از آن تنها غلو و برگزيدن به وحى را درمى يابد، لزومى براى توضيح بيشتر نمى بينيم.
در همه ى آن نوشته ها كه قبلا بدان اشاره رفت، به جز اين دو مورد كه به عنوان حربه اى جديد و سلاحى تازه براى حمله به كار گرفته شده است، بقيه ى موارد، تكرار حرفهايى است كه گذشتگان نيز گفته اند و اينجا تنها به شكل و صورت تازه اى بيان شده اند كه خواننده ى گرامى در ضمن بحثهاى آينده، به تفصيل آن خواهد رسيد.

آرزوى من در نوشتن اين رساله ى كوچك و ناچيز، اين است كه بدين وسيله دريچه ى نورى بگشايم كه در پرتو آن: حقوق از دست رفته، احقاق شود، پرده ى ابهام ا چهره ى حقايق بر كنار رود و تيرگيهاى روزگار تعصب بيجا و دوستى هاى دل آزار، به روشنايى حقيقت بينى تبديل گردد. اگر در اين راه موفق شده باشم، مايه ى خوشبختى است وگرنه به اندازه اى كه كوشيده ام كفايت است ''الحمدلله الذى هدينا لهذا و ماكنا لهنتدى لولا ان هدينا الله. و شكر خداى را كه ما را بر اين راه هدايت فرمود كه اگر لطف و هدايت الهى نبود، به خود در اين مقام نمى رسيديم'' [ به توضيحات آخر مقاله مراجعه شود. ]

و آخر دعو انا ان الحمدلله رب العالمين.

محمدحسن آل ياسين

گردآورنده نهج البلاغه كيست؟


چندى قبل مجله ى گرامى ''البلاغ'' مقاله اى از خود و نيز پاسخ آن را كه يكى از خوانندگانش نوشته بود، برايم فرستاد. اين خواننده از درجه ى صدق و كذب سخن آنهايى كه در نسبت نهج البلاغه بر اميرمومنان على بن ابى طالب عليه السلام شك مى آورند و شريف رضى را به جعل آن متهم مى كنند، سوال مى كرد. اكنون من در اجابت خواسته ى آن مجله ى محترم، اين صفحات را روبروى آن سوال كننده و همه ى خوانندگان عزيز مى گشايم، به اين اميد كه- اگرچه سخن كوتاه و مختصر است- اداكننده ى حق مطلب و وافى به مقصود باشد.''والله ولى التوفيق.''

همانطورى كه محققان صاحب نظر مى دانند نهج البلاغه مجموعه اى از گزيده ى كلمات امير مومنان على "ع" است كه شريف رضى محمد بن الحسين متوفى به سال 406 هجرى جمع و انتخاب كرده است و كار او- چنانكه خود در پايان كتاب به تصريح آورده- در رجب سال "400" چهارصد هجرى به پايان رسيده است.

جرجى زيدان، مانند ديگر اشتباهاتش، به خطا، گردآورى نهج البلاغه را به شريف مرتضى على بن الحسين، برادر شريف رضى، نسبت داه. [ تاريخ آداب اللغه العربيه: 181 /1 و 288 /2. ] و اين سخن او، توهم نامعقول و خطاى غيرقابل بخششى است كه بدون تحقيق و جستجو از استادش بروكلمان
تقليد كرده است، بروكلمان مى گويد: ''حق اين است كه بگوئيم شريف مرتضى آن كتاب- نهج البلاغه- را گردآورده است''. [ تاريخ الادب العربى، ترجمه ى عربى، 62 /2. ]

اگر بروكلمان و جرجى زيدان و كسانى كه به دنبال آنان رفته اند به كتابهاى شريف رضى ''حقايق التاويل'' و ''المجازات النبويه''- كه هر دو چاپ شده و به اندازه ى كافى مشهورند- مراجعه اى كرده بودند، به خوبى درمى يافتند كه بارها شريف رضى بدين موضوع، كه وى جامع نهج البلاغه است، اشاره كرده است حقايق التاويل ص 167 و المجازات النبويه ص 40 و 60 و 152 و 189 و 285 از مغالطه هايى كه دكتر شوقى ضيف در كتاب خود، تاريخ الادب العربى، العصر الاسلامى به كار بسته اين است كه مى خواهد اعتراف شريف رضى را به جمع نهج البلاغه دليلى بر وضع آن قلمداد كند و من نمى دانم از كى معنى كلمه ى جمع به وضع قلب شده است؟

4- مجله الكاتب شماره 170 ص 30.

5- الغدير علامه امينى ج 169 -164 /4.

و ديگرى صدو يك شرح [ مصادر نهج البلاغه حسينى ج 1/ ص 313 -248، دكتر شفيع السيد مى گويد كه بزرگترين شارحان نهج البلاغه از شيعه اند "الهلال شماره ى 12 سال 83 ص 96" و در همان حال وقتى تعدادى از شارحان را نام مى برد مى بينيم كه معروفترين آنان غير شيعه اند. ] مى داند.

/ 7