عدالت سیاسی از دیدگاه علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدالت سیاسی از دیدگاه علی (ع) - نسخه متنی

محمد منصورنژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه


در مقدمه نوشتار حاضر، مفاهيم اصلى پژوهش به شرح زير معرفى اجمالى مى شوند:

عدل


نكته ى اول قابل طرح درباره ى مفهوم عدل آن است كه اين واژه، ''مشترك لفظى'' است. يعنى يك اصطلاح است كه علوم گوناگون معانى متفاوت به خود مى گيرد. از اين رو مثلا در تعريف ''عدالت'' در ''علم فقه'' از كتاب لمعه مى خوانيم كه:

و هى ملكه نفسانيه باعثه على ملازمه التقوى، التى هى القيام بالواجبات و ترك المنهيات الكبيره مطلقا و الصغيره مع الاصرار عليها و ملازمه المروه... [ الجبعى العاملى، زين الدين، لمعه، الجزء الاول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1410 ه ق، ص 116. ]
"تقوا ملكه ى نفسانى است كه سبب ملازمت تقوا مى گردد و تقوا اقامه به واجبات و ترك گناهان كبيره به صورت مطلق است و گناه صغيره اى كه بر آن اصرار شود و تقوا، ملازمت با جوانمردى را نيز با خود دارد..."

از جمله كاربردهاى ''عدل''، در ''علم كلام'' است و در اين معنا، عدل اين گونه تعريف شده است:

اعطاء كل ذى حق حقه... گاهى توسعه اى در مفهوم عدل داده مى شود و به معناى هر چيزى را به جاى خود نهادن، يا هر كارى را به وجه شايسته انجام دادن، به كار مى رود و به اين صورت تعريف مى شود، وضع كل شى ء فى موضعه و طبق اين تعريف، عدل مترادف با حكمت و كار عادلانه، مساوى با كار حكيمانه مى گردد... حاصل آنكه براى عدل مى توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: يكى رعايت حقوق ديگران و ديگرى انجام دادن كار حكيمانه كه رعايت حقوق ديگران هم از مصاديق آن مى باشد. [ مصباح يزدى، محمدتقى، آموزش عقايد، ج 2، چ 4، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1368، صص 192 -3. ]

مفهوم عدل و عدالت از جمله كاربردهاى مفهوم عدل و عدالت، در ''علم اخلاق'' و ''فلسفه ى اخلاق'' است. در اين منظر، سه قوه ى اصلى آدميان، قواى ناطقه، غضب و شهوت اند. تفريط ناطقه را ''بله'' و افراط آن را ''سفه'' گفته اند وتوسط را در آن ''حكمت''. توسط درغضب را ''شجاعت'' و افراط و تفريطش را ''تهور'' و ''جبن'' مى خوانند. توسط در قوه شهوت را ''عفت'' و افراط و تفريطش را ''شره'' و ''خمود'' ناميده اند و هنگامى كه انسانى، اعتدال در هر سه قوه را به دست آورد و حكيم و شجاع و عفيف بود، از اين هم آهنگى و اعتدال قواى سه گانه، فضيلت چهارمى پديد مى آيد كه آن ''عدالت'' است. بنابراين توسط در مجموع قواى ثلاثه، موجب عدالت خواهد بود و
افراط و تفريطش ''ظلم'' و ''انظلام'' است. [ براى مطالعه ى بيش تر در اين زمينه رجوع شود به: فارابى، ابونصر، انديشه هاى اهل مدينه ى فاضله، ترجمه و تحشيه ى سيد جعفر سجادى، چ 2، كتابخانه ى طهورى، 1361، ص 60. ]

اما عدالت در ''علم سياست'' نيز جاى طرح دارد. اگر ''فلسفه ى سياسى'' از ام المباحث رشته ى علوم سياسى باشد، اصل عدالت از مباحث جدى فلسفه سياسى است. به تعبيرى شايد بتوان گفت، همه ى فلاسفه ى سياسى به نحوى به بحث عدالت پرداخته اند. گستره ى زمانى اين بحث به درازاى انديشه هاى سياسى از عصر كلاسيك تا كنون مى باشد. از ديدگاه فلسفه ى سياسى، عدالت، صفت نهادهاى اجتماعى است، نه افراد. البته در بحث عدالت، بين انديشمندان سياسى گرايش هاى مختلف وجود دارد. [ براى ملاحظه ى سير تاريخى بحث عدالت، مراجعه شود به: حقيقت، سيد صادق، مقاله ى ''اصول عدالت سياسى'' مجله ى نقد و نظر، بهار و تابستان 1376، صص 368 -9. ]

آنچه كه جاى تاسف دارد، آن است كه به صورت مشخص ''عدالت سياسى''، در بين متفكران اسلامى و شيعى، مورد تدقيق نظر قرار نگرفته است و به عدالت در علوم غير سياسى "مباحث كلامى، فقهى، اخلاقى و..." اهتمام جدى تر شده است. گر چه مى توان از تعاريف و مطالب مربوط به عدالت در ساير رشته ها، براى معرفى عدالت سياسى نيز بهره برد.

از آنجا كه نوشتار حاضر ''عدالت سياسى'' را از نگاه حضرت امير "ع" مورد توجه قرار داده است، لازم كه وصف آن حضرت از عدالت، در كنار تعاريف ديگر ذكر شود. حضرت على "ع" در نهج البلاغه، مفهوم عدل را در مقابل جود، اين گونه تعريف نموده اند:

العدل يضع الامور مواضعها. "كلمه ى قصار 437".

"عدالت هر چيزى را در جاى خود قرار مى دهد."

واضح است كه مطابق اين تعريف، در حوزه ى سياست كه محور و مدار بحث ''قدرت و دولت'' است و مخاطبين اصلى دولتمردان، طبقات و احزاب و نهادهاى سياسى و
آحاد مردم اند، اين كه موضع هر كدام از اين افراد و نهادها و تشكل ها و حكام كجاست، به حسب مفروضات و مبانى هر انديشمند، پاسخ گوناگون خواهد داشت و بر اين اساس، تامين عدالت در حوزه ى سياست، از ديدگاه هر انديشمندى ممكن است با نگرش ديگرى متفاوت باشد. [ [ مولانا با تعبيرى قريب به كلام حضرت امى، مفهوم عدل را چنين بيان مى كند:




  • عدل چبود؟ وضع اندر موضع اش
    عدل چبود؟ آب ده اشجار را
    موضع رخ، شه نهى، ويرانى است
    موضع شه، پيل هم نادانى است .] ]



  • ظلم چبود؟ وضع در ناموضع اش
    ظلم چبود؟ آب دادن خار را
    موضع شه، پيل هم نادانى است .] ]
    موضع شه، پيل هم نادانى است .] ]



از اين رو است كه در بخش دوم، مواضع و ديدگاه هاى حضرت امير در حكومت اسلامى در باب تعامل حاكم و مردم منعكس مى گردد، تا بر اساس تعريف آن حضرت از عدل و بر مبناى قول و فعل و تقرير على "ع"، منظور آن حضرت از عدالت در حوزه ى سياست و حكومت، معلوم گردد.

قسط


از آنجا كه بين مفاهيم ''عدل'' و ''قسط'' پيوند وثيقى وجود دارد، اشاره ى اجمالى به معناى قسط، در مدخل بحث بى مناسبت نمى نمايد. خصوصا از آن رو كه مفهوم قسط با مباحث سياسى و با عدالت سياسى قرابت جدى دارد.

واژه ى قسط در لغت به عدل و داد، بهره ونصيب، مقدار، ترازو، روزى، بهره اى از وامى كه بايد بهره بهره پرداخته شود، والقسط به جور و بيداد كردن و از راه حق بازگردانيدن [ خليلى، فرهنگ عربى به فارسى، كتابفروشى و چاپخانه ى على اكبر علمى، بى تا، ص 676. ] معنا شده است. به طورى كه از معناى لغوى نيز قابل استنباط است، ماده ى قسط در دو معناى متضاد به كار مى رود و ''اسم فاعل'' آن، يعنى ''قاسط''، به دو معناى متضاد ''عادل و ظالم'' كاربرد دراد. از اين رو است كه از سويى، به تعبير نص قرآنى، هدف ارسال رسل و انزال كتب، اقامه ى قسط و عدل توسط مردم بيان شده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات... ليقوم الناس بالقسط [ براى بررسى دقيق تر مفهوم قسط در قرآن مجيد، مراجعه شود به ماده ''قسط'' در: الراغب الاصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، مكتبه المرتضى، 1362، ص 403. ] "حديد/ 25."

ولى از سوى ديگر حضرت امير "ع"، معاويه و پيروانش را، كه بر جامعه ى اسلامى و آن حضرت ستم نمودند، ''قاسطين'' لقب داده است.

نهايت آنكه قسط در معناى مرادف با عدل، اخص از مفهوم عدل است، زيرا دايره ى عدل به عدل فردى و اجتماعى مى رسد و حال آنكه قسط، فقط صبغه ى اجتماعى دارد و به عبارت منطقى، از نظ مورد و مصداق، بين عدل و قسط، رابطه ى عموم و خصوص مطلق است. يعنى عام، عدل و خاص، قسط است.

از آنجا كه قسط، معادل عدل در معناى غير فردى آن است و اين حوزه مى تواند شامل مسائل اجتماعى، حقوقى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى گردد، پس مفهوم قسط از مفهوم عدالت سياسى عام تر است و در اين مقال، تنها با قسط در بعد سياسى "حكومتى" مواجه هستيم.

برابرى


نكته ى مهم ديگر قابل ذكر در مقدمه آن است كه اگر نمودار اهميت بحث عدالت در فلسفه ى سياسى غرب، ار قديم تاكنون، ترسيم شود در حالى كه مفهوم عدالت نقطه ى كليدى مباحث افلاطون در كتاب جمهور است و براى ارسطو نه تنها مفهوم عدل به طور مطلق، بلكه حتى عدالت سياسى از مفاهيم هشت گانه ى عدل او است، ولى رفته رفته در فرهنگ غرب، مفهوم عدالت كم رنگ شده و اگر در ''ليبراليزم''- به عنوان نظريه ى غالب سياسى در آن سامان- به دنبال معادلى براى عدالت باشيم، قريب ترين مفاهيم ''برابرى'' است، لذا از اصول سه گانه ى مشترك همه ى دموكراسى هاى غربى، از اصل برابرى ياد شده است. [ مراجعه شود به: نقيب زاده، احمد، سياست و حكومت در اروپا، انتشارات سمت، 1373، ص 13. ]
اما در بحث برابرى اينكه آيا انسان ها ذاتا نابرابرند يا برابر؟ اگر برخى برتر باشند، با چه نشانه هايى قابل باز شناسى اند؟ اگر انسان ها ذاتا برابرند، آيا تمام نابرابرى هاى متداول، از قبيل ثروتا و منزلت اجتماعى، ناعادلانه است؟ و... پرسش هايى است كه به تفصيل در ميان متفكرين بزرگ غربى، مثل ماركس، روسو، نيچه، كى يركگور، توكويل و... مورد بحث قرار گرفته است و تامل در آنها را بايد در منابع مربوطه يافت و از غايات مقاله ى حاضر فاصله مى گيرند. [ براى ملاحظه ى بحث و برابرى و نابرابرى، از جمله مراجعه شود به: گلن تيندر، تفكر سياسى، ترجمه ى محمود صدرى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، صص 50 -70، باتامور، نخبگان و جامعه، ترجمه ى عليرضا طيب، دانشگاه تهران، 1371، "بخش آخر" و نيز براى مطالعه ى اجمالى هشت قسم عدالت ازنگاه ارسطو، مراجعه شود به: عنايت، حميد، بنياد، فلسفه ى سياسى در غرب، صص 96 -7. ]

در خاتمه بحث تنها اشاره مى گردد كه حوزه ى عدالت سياسى، عام تر از مفهوم برابرى است و برابرى يكى از حوزه هاى بحث عدالت سياسى است. [ نهايتا نكته قابل ذكر آن است كه در ميان متفكران جديد غرب، جان رالز با طرح نظريه ى عدالت در نيمه ى دوم قرن بيستم، به صورت يك تحول جدى قابل مطالعه است. ملاحظه ى اجمالى ديدگاه او در: توسلى، حسين، مقاله ى ''مبناى عدالت در نظريه ى جان رالز'' در مجله ى نقد و نظر، بهار و تابستان 1376، ش 11 -10، ص 122. ]

رابطه متقابل مردم و حاكم و حكومت


بر مبناى تعريف عدالت از زبان على "ع" كه پيش تر اشاره شد، اگر بخواهيم رابطه ى مردم و حكومت را مورد بررسى قرار دهيم، اين نكته ى اساسى مورد تاكيد قرار خواهد گرفت كه در ترازوى حاكم و مردم، موضع مردم كجاست و حد و حقوق و تكاليف آنها چيست؟ و حد و حقوق و تكاليف حاكم و حكومت كدام است؟ تا اينكه با اداى تكاليف و احقاق حقوق هر كدام از حكام و مردم، عدالت سياسى برقرار گردد.

براى بيان موضع مردم و حاكم و تعامل آن ها از زبان حضرت امير "ع" بهترين شيوه، سيرى در آثار و استقراى موارد و مواضع حضرت، به عنوان حاكم اسلامى در مقابل
مدرم است، تا بر اساس قول، فعل و تقرير آن معصوم، عدالت سياسى و تعامل مردم و حاكم تعريف و باز شناسى شود. بر اين اساس، مباحث اين بخش، با مراجعه ى به بيان و كلام آن حضرت در خصوص تعامل حاكم و مردم از منظر حقوق و تكاليف اختصاص يافته است. به بيان ديگر، مطالب اين بخش، حق و تكليف حاكم و مردم در جامعه ى اسلامى نسبت به يكديگر از منظر حضرت على "ع" به شرح زير دسته بندى شده است.

حقوق متقابل حاكم و مردم


حضرت على "ع" دريكى از خطبه هايشان در صفين فرموده اند:

اما بعد! فقد جعل الله سبحانه لى عليكم حقا بولايه امركم و لكم على من الحق مثل الذى لى عليكم... ثم جعل سبحانه- من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس على بعض... و اعظم ما افترض- سبحانه- من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه و حق الرعيه على الوالى، فريضه فرضها الله- سبحانه- لكل على كل، فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم... فاذا ادت الرعيه الى الوالى حقه، وادى الوالى اليها حقها، عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين، واعتدلت معالم العدل... و اذا غلبت الرعيه و اليها، او اجحف الوالى برعيته، اختلفت هنالك الكلمه و ظهرت معالم الجور... من واجب حقوق الله على عباده النصيحه بمبلغ جهدهم و التعاون على اقامه الحق بينهم. "نهج البلاغه، خطبه ى 216"

"اما بعد، خداوند براى من، بر شما، به واسطه ى سرپرستى امورتان، حقى قرار داده و در مقابل، براى شما همانند آن، حقى بر گردن من گذاشته است...سپس خداوند از حقوقى كه قرار داده حق بعضى از مردم بر بعض ديگر است... از ميان حقوق خداوند، بزرگ ترين حقى را كه فرض شمرده است، حق والى و زمامدار بر رعيت، و حق رعيت بر والى و حاكم است. اين فريضه اى است كه
خداوند براى هر يك از زمامداران و رعايا بر ديگرى قرار داده است و آن را نظام الفت و پيوستگى آنان با يكديگر و عزت و نيرومندى دينشان گردانيده... آن گاه كه رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد، حق در ميانشان قوى و نيرومند خواهد شد و جاده هاى دين، صاف و بى دست انداز مى گردد، نشانه و علامت هاى عدالت اعتدال مى پذيرد... اما آن گاه كه رعيت بر والى خويش چيره گردد و يا رئيس حكومت بر رعايا اجحاف نمايد، نظام بر هم مى خورد، نشانه هاى ستم و جور آشكار خواهد گرديد... از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين است كه به اندازه ى توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت بندگانش كوشش كنند و در راه برقرارى حق در ميان خود، همكارى نمايند..."

در خطبه ى 34 نهج البلاغه نيز، حضرت امير زمان بسيج مردم به سوى شاميان، اعلان فرمودند كه:

ايها الناس ان لى عليكم حقا و لكم على حق: فاما حقكم على فالنصيحه لكم. و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا. و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعه و النصيحه فى المشهد و المغيب. و الاجابه حين ادعوكم و الطاعه حين آمركم."

"اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقى است.اما حق شما بر من آن است كه از خيرخواهى شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه شما صرف كنم و شما را تعليم دهم تا از جهل و نادانى نجات يابيد و تربيت تان كنم، تا فرا گيريد. و اما حق من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكارا و نهان خيرخواهى را از دست ندهيد. هر وقت شما را بخوانم اجابت نماييد و هر گاه فرمان دادم، اطاعت كنيد."

در نامه ى 50 نهج البلاغه نيز حقوق متقابل حاكم و مردم به صورت مصداقى به نحو
زير بيان شده است:

اما بعد، فان حقا على الوالى الا يغيره على رعيته فضل ناله، ولاطول خص به، و ان يزيده ما قسم الله من نعمه دنوا من عباده و عطفا على اخوانه! الا و ان لكم عندى الا احتجز دونكم سرا الا فى حرب، ولااطوى دونكم امرا الا فى حكم و لا اوخر لكم حقا عن محله، ولااقف به دون مقطعه و ان تكونوا عندى فى الحق سواء، فاذا فعلت ذلك و جبت لله عليكم النعمه، ولى عليكم الطاعه و الا تنكصوا عن دعوه، ولاتفرطوا فى صلاح و ان تخوضوا الغمرات الى الحق....

"اما بعد حقى كه بر والى و زمامدار، انجام آن لازم است اين است: فضل و برترى كه به او رسيده و مقام خاصى كه به او داده شده است، نبايد او را نسبت به رعيت دگرگون كند و اين نعمتى كه خداوند به او ارزانى داشته، بايد هر چه بيش تر اورا به بندگان خدا نزديك و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد. آگاه باشيد! حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى، هيچ سرى را از شما پنهان نسازم و در امورى كه پيش مى آيد، جز حكم الهى كارى بدون مشورت شما انجام ندهم. هيچ حقى را از شما به تاخير نيندازم، بلكه آن را در وقت و سررسيد آن پرداخت كنم. "و نيز حق شما بر من اين است كه" همه ى شما در پيشگاه من مساوى باشيد. آن گاه كه اين وظايف را انجام دادم و نعمت خداوند بر ما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گرديد، موظف ايد كه از فرمان من سرپيچى نكنيد. در كارهايى كه انجام آنها به صلاح و مصلحت است، سستى و تفريط روا مداريد و در درياهاى شدايد به خاطر حق فرو رويد."

پس از طرح حقوق متقابل حاكم و مردم در يك خطبه يا نامه ى نهج البلاغه، در ادامه براى جمع آورى قول و فعل حضرت امير درباره ى عدالت سياسى، به تكاليف و وظايف هر يك از حكام و مردم جداگانه اشاره خواهد شد.


/ 4