عدالت و آزادی در فسلفه سیاسی امام علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدالت و آزادی در فسلفه سیاسی امام علی(ع) - نسخه متنی

علی اکبر علیخانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدمه


آزادى سياسى، با مخالفان و دشمنان داخلى هر حكومتى معنا و مفهوم پيدا مى كند.

واكنش حكومت ها نسبت به مخالفان و دشمنان و آزادى هاى سياسى آنان، به شدت متنوع و مختلف است و اغلب حكومتها سعى در نابودى دشمنان داخلى خود دارند و مخالفان خود را نيز تحت كنترل مى گيرند و حتى الامكان آزادى آنان را محدود مى كنند و براى اين اقدامات خود دلايل خاص خود را دارند. اينكه اين اقدامات تا چه حد با مبانى عدالت سازگار است، مساله اى است كه براى نظام هاى سياسى چندان اهميتى ندارد، زيرا منافع آنها مقدم بر عدالت است و آنچه را منافع آنها ايجاب مى كند انجام مى دهند نه آنچه را اصول عدالت لازم مى دارد.

اما على "ع" از سويى تجسم عدالت در ميان حاكمان بشرى است و از سوى ديگر آزادى مخالفان و دشمنان در حكومت آن حضرت بسيار گسترده است. اين مقاله درصدد بررسى و تحليل آزادى مخالفان و دشمنان در حكومت امام على "ع" و ارتباط
آن با عدالت است، به عبارت ديگر درصدد تبيين اين مساله است كه آزادى مخالفان و دشمنان در نظام سياسى حضرت على "ع" تا چه حد و چگونه در چارچوب اصول عدالت خواهانه آن حضرت بوده است. از جمله مباحث اين مقاله: عدالت مبناى تفكر سياسى امام على "ع"، آزادى مخالفان و عدالت، آزادى دشمنان و عدالت، هزينه ى آزادى مخالفان و دشمنان، و حدود آزادى در انديشه ى امام على "ع"، به شمار مى روند. عمق و عظمت سيره ى سياسى حضرت على "ع" و ناتوانى نگارنده، احتمالا خطاهاى ناخواسته و نادانسته اى را موجب شده است كه از خوانندگان عزيز توقع تذكر و راهنمايى دارم.

عدالت، مبناى تفكر سياسى امام على


ريشه هاى عدالت در تفكر و جهان بينى حضرت على "ع"، به اندازه ى جهان هستى و سنت الهى عمق دارد. امام "ع" معتقد بود كه بشر بايد از اين اصل ريشه دار كه به اندازه ى تمام هستى قدمت دارد و حاكم بر خلقت است، در حيات سياسى- اجتماعى خود بهره ببرد و به خاطر منافع زودگذر خود، به آسانى آن را رها نكند. نگرش امام على "ع" در خصوص عدالت، از عدالت خداوند در خداونديش آغاز مى گردد [ نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، خطبه ى 214، ص 246، خطبه ى 191، ص 208، خطبه ى 91، ص 84، خطبه ى 185، ص 197، و خطبه ى 223، ص ص 259 -258. ] و در نظام خلقت و جهان هستى تداوم پيدا مى كند. [ نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، خطبه ى 91، ص ص 81 -3. ] امام على "ع" به سرعت نگرش خود را در مورد عدالت به سطح اجتماع بشرى تسرى مى دهد و در حوزه ى اجتماع، براى تحقق عدالت، به سه نوع استدلال مى پردازد: استدلال هاى نوع اول كه به خداوند و سنت الهى باز مى گردد، استدلال هاى نوع دوم كه بيش تر عقلانى و بشرى است، اگر چه باز هم ريشه در سنت الهى دارد، و بالاخره نوع سوم استدلال هاى امام على "ع" كه مستقيما به حوزه ى سياست و حكومت مربوط مى شود.
در استدلال هاى نوع اول، حضرت على "ع" عمل بر اساس عدل را اقتدا به سنت التى مى داند و بلافاصله آن را موجب ثبات دولت و حكومت ذكر مى كند. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 4، ص 403. ] سپس حضرت تصريح مى نمايد كه خداوند تعالى عدل را ميزان و معيارى در بين مردم قرار داد تا به وسيله ى آن، حق اقامه شود. بنابراين نبايد در برگرفتن اين ميزان و ملاك، با خداوند مخالفت گردد. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 2، ص 508. ] فرمان هاى صريح خداوند مبنى بر عمل به عدل، از ديگر استنادات حضرت على "ع" است [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 2، ص 553، نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، قصار 231، ص 399. ] و عدل را جوهره ايمان مى داند. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ج 2، ص 30. ]

استدلال هاى نوع دوم امام "ع"، تذكر و راهنمايى، بيش تر جنبه ى عقلانى دارد و به روابط على و معلولى در حوزه ى سياست و اجتماع مى پردازد. مثل اين استدلال ها كه ''عدل قوى ترين اساس و بنيان و هستى و زندگى است''، [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 1، ص ص 64 و 216. ] ''صلاح عموم مردم "تمام بندگان خدا" در عدل است''، [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 4، ص 402. ] ''صلاح شهروندان و مردم هر جامعه اى در عدل است'' [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 196. ] و ''قوام و شيرازه ى جوامع بشرى را عدل تشكيل مى دهد.'' [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 1، ص ص 183 و 203. ] حتى امام از اين نيز فراتر مى رود و يك ارتباط سيستماتيك بين عدل و اجتماع انسانى برقرار مى سازد و آنان را نظامى براى حاكميت و فرمانروايى معرفى مى كند [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 198. ] و فراتر از اين، عدل را سيستمى فراگير براى تمام مردم "احتمالا بشريت" برمى شمارد. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 3، ص 385. ]

استدلال هاى امام على "ع" را در حوزه ى سياست و حكومت مى توان در سه زمينه مطرح كرد: زمينه ى اول، مردم و اجتماع است. اگر مسئوليت رشد و توسعه ى همه ى جانبه ى جوامع بشرى را به عهده ى حكومت ها و نظام هاى سياسى آنان بدانيم، حضرت معتقدند كه در
ابعاد انسانى، اصلاح و تعالى شهروندان از طريق عدل امكان پذير است [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 206. ] و، به عبارت صريح تر، هيچ چيز جز عدل نمى توان مردم را اصلاح كند. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 1، ص 354. ] در ساير ابعاد مادى اجتماع نيز حضرت معتقدند كه هيچ چيز همانند عدل موجب آبادانى و سازندگى كشورها نمى شود. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى " تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 6، ص 68. ]

زمينه ى دوم، حكومت و نظام سياسى است. امام معتقدند كه عدل ورزى و دادگرى موجب تداوم قدرت مى شود [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 2، ص ص 173 و 168 و 178. ] و هيچ چيز همانند عدل، حكومت ها را حفظ نمى نمايد. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ج 5، ص 355، ج 6، ص 74. ]

و زمينه ى سوم مربوط به حاكمان و نخبگان سياسى است. از ديدگاه امام "ع" هر كس با عدل رفتار كند قدر و ارزش او بزرگ مى شود [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 193. ] و حكمش نافذ مى گردد [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 175. ] و از توانايى شخصيتى- بالاترى برخوردار خواهد گشت. [ شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح و تعليق ميرجلال الدين حسينى ارموى "تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1373"، ص 148. ] اما مهم تر از تمام اينها، اين اعتقاد امام على "ع" است كه بى عدالتى موجب بيچارگى شهروندان مى شود و در نهايت خشونت را به دنبال خواهد داشت و اساسى ترين راه نجات از اين خشونت اجتماعى، كار به عدالت كردن است. [ نهج البلاغه، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، قصار 476، ص 445. ] اساسا عدالت و خشونت دو مقوله ى متناقض هستند زيرا چنان كه گفتيم، عدل اساس است، حيات و هستى است، قوام و شيرازه ى جامعه و عامل اصلاح و كرامت و رستگارى است، و تحقق اينها در سايه ى امنيت و آرامش امكان پذير است و بنابراين بى عدالتى، و به تبع آن خشونت، ويران كننده ى تمام اين بنيادها و برنامه هاست.

شالوده ى تفكر و اساس جهان بينى حضرت على "ع" را- به خصوص در حوزه ى سياست و اجتماع- عدالت تشكيل مى داد و امام با اين مبناى فكرى، وارد عرصه ى سياست و حكومت گرديد و تا آخرين لحظات عمرش و در تمام تصميم گيرى ها و سياستگذارى هايش، بر آن به مثابه ى يك معيار و ملاك اساسى و تغييرناپذيرى پاى فشرد.
تمام رفتارهاى سياسى امام "ع" و از جمله برخورد آن حضرت با مخالفان و دشمنان، در اين چارچوب معنى مى دهد و آزادى گسترده ى مخالفان و دشمنان باطل آن حضرت نيز بر منطق عدالت استوار بود. در ادامه ى بحث، ضمن پرداختن به آزادى هاى سياسى مخالفان و دشمنانان در حكومت امام على "ع"، به تبيين ارتباط اين آزادى ها با عدالت خواهيم پرداخت.

آزادى مخالفان و عدالت


بنا به علل و عوامل گوناگون، هر نظام سياسى و حاكمى داراى مخالفانى با اغراض و انگيزه هاى مختلف است در طول تاريخ بشر، نظام هاى سياسى و حاكمان، واكنش هاى متفاوت و متنوعى با مخالفان خود داشته اند ولى آنچه در تمام اينها- تقريبا- مشترك بود، قلع و قمع مخالفان و محدود كردن آنها يا تحت كنترل داشتن آنهاست، به گونه اى كه قادر به هيچ اقدام جدى و تهديدآميز نباشند. امام حضرت على "ع" به گونه اى با مخالفان خود رفتار كرد كه شايد بتوان گفت در تاريخ انديشه و نظام هاى سياسى، جهان، عجيب و بى سابقه است. يكى از مهم ترين ابعاد برخورد امام "ع" با مخالفانش، تضمين آزادى هاى سياسى آنان بود. مخالفان حضرت "ع"، از همان اولين روز حكومت او ابراز وجود كردند و امام نيز از همان روز اول، آزادى هاى سياسى آنان را محدود نكرد و به مثابه ى يك حق، آن را براى مخالفان خود به رسميت شناخت. در زمان امام "ع"، عرف سياسى جامعه [ البته اين عرف سياسى، گاهى هم چندان دقيق رعايت نمى شد و برخى تعصبات قومى و قبيله اى در آن نقش اساسى ايفا مى كرد. گفتنى است اين شيوه به طور كلى از نظر اعتقادى مورد قبول ما نيست، ولى به هر حال واقعيت موجود بود. ] به اين صورت بود كه اكثريت بزرگان و مردم جامعه در مدينه كه مركز خلافت بود با تشخيص به عنوان حاكم مسلمانان بيعت مى كردند و او رسما قدرت را به دست مى گرفت. معدود افرادى هم كه به هر دليلى بيعت نمى كردند از سوى سايرين
مجبور به بيعت مى شدند و حاكم تعيين شده نيز از قدرت خود براى بيعت گرفتن از آنان استفاده مى كرد. مجبور كردن آن افراد معدود به بيعت- به خصوص اگر از بزرگان و افراد صاحب نفوذ بودند- با دو هدف صورت مى گرفت، اول افزايش مشروعيت حاكم و يكپارچه كردن جامعه براى حمايت از او. دوم تضمين امنيت جامعه، زيرا بيعت به عنوان عهد و پيمان مردم با حاكم براى حمايت از او و عدم مخالفت و اغتشاش بود [ الشيخ محمد باقر المحمودى، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، "بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1385 ه.ق"، ج 1، ص 208، محمد بن محمد بن نعمان، الشيخ المفيد، الارشاد، "بيروت: دارالمفيد، 1414 هه 1993 م" ص ص 245 -243. ] و همه ى افراد و از جمله مخالفانى كه بيعت مى كردند، عهد و پيمان مى بستند كه از او حمايت و اطاعت كنند و طبعا احتمال نافرمانى و ايجاد اغتشاش و ناامنى از سوى آنان منتفى مى شد.

روزى كه مردم با اصرار و التماس حضرت على "ع" را به حكومت برگزيدند و با او بيعت كردند، [ محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الطربرى "بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1979 م"، ج 3، ص 451، عزالدين على ابن اثير، الكامل فى التاريخ "بيروت: دار صادر، 1965 م" ج 3، ص 191، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الارشاد، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ص 245 -243، محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل "بيروت: دارالمفيد، 1414 ه. 1993 م"، ص ص 92 -89. ] تنى چند از افراد كه تعداد آنها شايد به ده نفر مى رسيد، از بيعت با امام خوددارى كردند. مردم هر كدام از آنها را به طور جداگانه نزد امام آوردند و امام به سخنان آنها گوش فراد داد و دلايل عدم بيعت آنان را- كه درست هم نبود- شنيد. بر طبق عرف آن روز، مردم درصدد مجبور كردن آنان به بيعت با امام برآمدند ولى حضرت مانع شد و فرمود:

آنان را آزاد بگذاريد، حتى حضرت به يكى از آنان گفت: بيعت نمى كنى اشكالى ندارد، لااقل ضامنى بياور كه اغتشاش نخواهى كرد، گفت ضامنى ندارم، اطرافيان خواستند او را بكشند ولى امام فرمود: او را رها كنيد، من
خودم ضامن او هستم. [ عزالدين على بن اثير، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ج 3، ص 320، محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، پيشين، ص ص 94 و 114 -111. ]

شايد بتوان گفت اين گونه رها كردن مخالفان، بدون هيچ گونه تضمين و تعهدى، در دنياى سياست سابقه نداشت و ندارد ولى در نظام حق محور و عدالتخواه تفكر سياسى امام على "ع" كاملا معنى دار، هدفمند و بر اساس مبانى محكم و استوار بنار شده است.

از ديگر مخالفان حضرت على "ع" كه- در دل با او دشمن بودند و- با او بيعت نكردند مروان بن حكم، سعيد بن عاص و وليدبن عقبه بودند. وقتى اين سه را به حضور حضرت فراخواندند، آنان با ايشان به بحث نشستند و كينه هاى خود را بيان نمودند و ابراز كردند كه در حكومت آن حضرت احساس ناامنى مى كنند. حضرت پس از تبيين بى مورد بودن كينه هاى آنان، ابتدا امنيت آنها را تضمين كرد و آنان را مطمئن ساخت كه هيچ خطرى متوجهشان نيست. آنان نيز با حضرت بيعت كردند و رفتند، ولى بعدا به حضرت خبر رسيد كه ايشان از مال و جان خود احساس ناامنى مى كنند، لذا حضرت آنان را فراخواند و گفت اگر احساس ناامنى مى كنيد و مى خواهيد به شام- نزد معاويه- يا هر جاى ديگر برويد از نظر من اشكالى ندارد. گفتند در مدينه مى مانيم، زيرا امنيت ما تضمين شده است و از جانب شما هم هيچ ترسى نداريم. پس از مدتى مروان ابياتى سرود كه توهين به رهبر جامعه، يعنى حضرت على "ع" بود. او را نزد امام آوردند و عده اى قصد كشتنش را كردند ولى حضرت مانع شد و فرمود: از مروان دست بداريد، چيز خاصى نگفته است. [ احمد بن اعثم الكوفى، الفتوح "بيروت: داراالاضواء، 1411 ه. 1991 م"، الجزء الثانى، ص ص 444 -442، در خصوص بيعت مروان، وليد و سعيد، ابن اعثم چنين آورده است كه حضرت پس از تضمين امنيت آنان، در پاسخ مروان كه پرسيد، اگر بيعت نكنيم با ما چه مى كنى، فرمود: شما را حبس مى كنم. نقل اين سخن از امام على "ع" به دلايل متعدد نمى تواند درست باشد، از جمله اينكه با ديگر سخنان ابن اعثم در صفحات قبل و بعد و حتى جمله ى قبل از آن در تناقض است. مگر ممكن است حضرت ابتدا امنيت آنها را تضمين كند، سپس آنها را به حبس تهديد نمايد. خود ابن اعثم در موارد متعدد قبل و بعد از اين بحث، به طور مكرر نمونه آورده كه همه با رضا و رغبت با امام على "ع" بيعت كردند و حضرت هيچ كس را مجبور به بيعت نكرد. اين ادعا حتى با سخن خود حضرت على "ع" نيز در تناقض است، زيرا حضرت بعدها فرمود: هر كس با رغبت با من بيعت كرد از او پذيرفتم و هر كس بيعت نكرد او را به بيعت مجبور نساختم. ر. ك. ابوسحاق ابراهيم بن بن محمد ثقفى كوفى اصفهانى، الغارات "تهران: انتشارات انجمن آثار ملى، 1355"، ج 1، ص 310، ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم "بيروت: داراحياء التراث العربى، 1385 ه 1986 م" ج 6، ص 97، محمد باقر المجلسى، بحار الانوار، تحقيق الشيخ محمد باقر المحمودى "تهران، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامى، 1408 ه"، ج 33، ص 570. ] معاويه، مهم ترين و
سرسخت ترين دشمن حضرت "ع" بود و اينان عموزادگان او بودند و با توجه به عرق و تعصب ايلى و قبيله اى، پيوستن آنان به معاويه مى توانست به طور جدى خطر ساز باشد- كه بعدا شد- ولى با اينكه حضرت امنيت اينان را تضمين كرده بود، چون احساسكرد اينان ترس و اضطراب دارند به آنان اجازه دارد كه هر جايى دوست دارند بروند، اگر چه به دستگاه حكومت معاويه در شام باشد كه دشمن على "ع" است. اينان براى جنگ با على "ع" به طلحه و زيبر پيوستند و پس از اسارت در جنگ جمل به دست لشكر امام، و آزادى مجدد، به معاويه پيوستند و جنگ جمل اتفاق افتاد. آن گاه مجددا در مقابل امام به جنگ پرداختند.

مخالفين بعدى حضرت على "ع" طلحه و زيبر بودند كه از بزرگان جامعه ى آن روز محسوب مى شدند [ ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمييز الصحابه "بيروت: داراحياء التراث العربى، 1328 ه" ج 1، ص 545 و ج 2، ص 778. ] و هنگامى كه آن حضرت "ع" از قبول حكومت سرباز مى زد، از جمله اشخاصى بودند كه براى رهبرى جامعه مطرح بودند. [ محمد بن جرير الطبرى، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ص ص 54 -56.. محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الجمل، ص 226. ] اين دو ابتدا از تقسيم بيت المال به طور مساوى توسط امام على "ع" ناراضى بودند و به دليل نفوذ و سابقه اى كه داشتند سهمى افزودن بر ساير مسلمانان طلب مى كردند. ولى حضرت قبول نكرد و فرمود:
شما بر همه ى مسلمانان برابر هستيد چنان كه من كه رهبر جامعه هستم با اين كارگرم برابرم. [ محمد باقر المجلسى، بحارالانوار "بيروت: موسسه الوفاء، 1403 ه. 1983 م"، ج 41، ص ص 117 -116. ]

مهم تر از اين، طلحه خواهان حكومت بصره و زبير خواهان حكومت كوفه بود و آنان چندين بار بدين منظور پيش امام على "ع" آمدند و مذاكره كردند، ولى حضرت به دليل پايبندى به اصل شايسته سالارى، [ ر. ك. على اكبر عليخانى، اخلاق و سياست در انديشه ى سياسى شيعه "تهران: نشر سفير، 1379" ص ص 91 -88. ] از دادن حكومت آن دو ايالت به اين دو نفر خوددارى كرد. [ احمد بن محمد مقدس اردبيلى، حديقه الشيعه "تهران: انتشارات علميه ى اسلاميه"، ص 324، عزالدين على بن اثير، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ص 196، محمد بن جرير الطبرى، نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى "تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371"، ج 3، ص 459. ] طلحه و زبير وقتى نتوانستند اغراض و منافع خود را به دست آورند، به مخالفان امام "ع" تبديل شدند و طرح توطئه ريختند و با اينكه مخالفت و طرح توطئه ى آنان در ابتدا چندان علنى نبود، ولى اين مساله ى براى امام على "ع"- و كسانى كه شم سياسى داشتند- كاملا روشن بود. طلحه و زبير وقتى از امام "ع" نااميد شدند نزد او آمدند و اجازه خواستند كه براى انجام حج عمره به مكه بروند. حضرت فرمود: من دوست دارم همين جا بمانيد و از سفر مكه منصرف شويد، ولى آنان بر رفتن اصرار ورزيدند و امام به آنها فرمود:

''سوگند ياد كنيد كه در امور مسلمانان فساد نخواهيد كرد، بيعت خويش را با من نخواهيد شكست و در فتنه و آشوب تلاش نخواهيد كرد، طلحه و زبير سوگند ياد كردند و قول دادند كه نقض بيعت، و فتنه و اغتشاش نخواهند كرد. پس از رفتن اينان، ابن عباس- از ياران و مشاوران نزديك حضرت- نزد او آمد و حضرت به ابن عباس گفت پس از گرفتن قول از طلحه و زبير مبنى بر عدم فتنه و اغتشاش، به آنان اجازه داده است كه به مكه بروند، سپس فرمود: اى ابن عباس، آنان جز قصد فتنه و جنگ با من ندارند. ابن


/ 5