عظمت مقام على
[ حكمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، قم: مركز نشر اًّسرأ، 1376، ص 52 -37. ]قبل از ورود به بحث، مقدمه اى پيرامون عظمت مقام على بن ابى طالب "ع" از نظر حكمت نظرى و عملى مطرح مى كنيم؛ گرچه مقام والاى آن حضرت را غير معصوم نمى تواند بشناسد و بشناساند ولى اگر به مقدار امكان از مقام والاى اين حكيم، بحثى به عمل آيد، هم در شناخت اين امام معصوم سودمند است و هم كمك شايانى مى كند به تحليل مسائلى كه بعداً مطرح خواهد شد.
براى شناخت اميرمؤمنان، على بن ابى طالب "ع" هم مى توان از سخنان آن حضرت استفاده كرد و هم از سخنان شاگردان مكتبش. آن بزرگوار در نهج البلاغه براى خود اوصافى ذكر مى كند كه نشان دهنده ى اعتلاى مقام حكيمانه ى وى است.
در بخشى از نهج البلاغه، آنگاه كه ظهور اسلام را تشريح مى كند و رسول اكرم "ص" را مى ستايد، مى فرمايد:
''يَرفَع لى فى كُلّ يَومٍ مِن أخلاقِه عَلَماً و يأمرنى بالاقتدأِ بِهِ'':
رسول اكرم "ص" مرا در همان اوايل زندگيم در دامنش مى پروراند و هر روز بابى از علم و اخلاق به چهره ى من مى گشود و هر سال كه مجاور كوه حرا مى شد و در جوار آن كوه به عبادات مى پرداخت.
''فَأراه وَلايَراهُ غيرى'':
من او را مى ديدم و جز من كسى وى را نمى ديد.
''وَلم يَجمع بيتٌ واحدٌ يومئذٍ فى الاًّسلام غيرَ رسول الله "ص" و خَديجَة و أنا ثالِثُهما'':
در خانه اى كه اسلام در آن ظهور كرده بود غير رسول اكرم "ص" و خديجه "ع" جز من احدى نبود.
''أرى نورَ الوحى و الرَسالة وَ أشُمُ ريحَ النبوّة'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 192. ]
من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوت هم به مشامم مى رسيد، آن شامه اى كه نسيم غيبى را استشمام مى كند و در انبيا "ع" وجود داشت در على بن ابى طالب "ع" هم بود.
وقتى برادران يوسف از مصر حركت كردند و پيراهن را به همراه خود مى آوردند، در فاصله ى چندين فرسنگى، حضرت يعقوب "ع" با قاطعيت و تأكيد فرمود:
''اًّنّى لأجدُ ريحَ يوسفَ لولا أَنْ تُفَنّدُونَ'': [ يوسف 94. ]
من آن نسيم و بوى يوسف را استشمام مى كنم. شامه اى كه از غيب مى بويد شامه اى مُلكى و مادى نيست؛ نبوت هم مربوط به عالم طبيعت و ملك نيست تا با شامّه ى ظاهرى استشمام شود؛ هم براى آن حسّ بويايى ملكوتى لازم است و هم خود نبوت امرى غيبى است.
حضرت اميرالمؤمنين"ع" فرمود: هم نور وحى و رسالت را مى بينم و هم بوى نبوت را استشمام مى كنم. سپس مى فرمايد: من به رسول اكرم "ص" عرض كردم: اين آهنگ و ناله ويژه شيطان از كجا به گوش مى رسد؟
''و لَقد سمعتُ رَنّة الشيطانِ حينَ نَزَلَ الوحُى عليهِ، "ص" فقلتُ: يا رسولَ الله ما هذِه الرنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد أَيسَ مِن عبادتِهِ اًّنّكَ تَسمعُ ما أسمعُ و تَرى ما أرى اًّلاّ أنّكَ لَستَ بنبى و لكنّكَ لَوَزير و اًّنّكَ على خيرٍ''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 192. ]فرمود: اين افسوس شيطان است كه فهميد ديگر پرستش نمى شود. جايى كه وحى و نبوت و رسالت حكومت كند آنجا ديگر شيطان عبادت نمى شود، و اين ناله ى تأثر و
حسرت آميز شيطان، نشانه ى يأس اوست. او آيس شده كه معبود باشد. آنگاه فرمود: اى على! هرچه را من مى بينم تو نيز مى بينى و هر چه را من مى شنوم تو نيز مى شنوى جز آنكه تو پيامبر نيستى، ليكن وزير من هستى و تو بر پايه ى خير استوارى.
آرى در معرّفى على "ع" بايد رسول اكرم "ص" سخن بفرمايد.
باز خود حضرت على "ع" مى فرمايد:
''يَنحدِرُ عنى السَيل و لايرقى اًّلىّ الطيةر''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 3. ]
اين جمله از جمله هاى معروف خطبه ى شقشقيه است. مى فرمايد: من آن كوه بلندم كه سيل علوم از من سرازير مى گردد! "چون هر كوهى سيل خيز نيست، سيل از كوه بلند و مرتفع بر مى خيزد" و هيچ پرواز كننده اى به مقام اوج گرفته ى من پر نمى كشد. فكر انديشمند عادى به مقام والاى على بن ابى طالب "ع" ره نمى يابد و علومى كه از اين حكيم الهى سيل گونه مى تراود تحمّل و هضم و فرا گرفتنش مقدور افراد عادى نيست؛ زيرا در برابر سيل نمى توان ايستاد. بله مى توان از كناره هاى آن به قدر توان بهره برد.
آن حضرت "ع" وقتى از مقام علمى خود ياد مى كند مى فرمايد:
''أيّها الناس! سَلُونى قَبلَ أن تَفقدُونى فَلأنَا بِطُرق السمأِ أعلم منّى بِطُرقِ الأرضِ'' [ نهج البلاغه، خطبه ى 189. ]
براى خود دو نشئه قايل است، چنانكه براى جهان نيز دو نشئه هست: عالم ظاهر و عالم باطن، عالم غيب و عالم شهادت. مى فرمايد: جنبه ى غيبى من قويتر از جنبه ى شهادت است! آگاهى من به علوم آسمانى بيش از آگاهى من به علوم زمينى است؛ زيرا غيب قويتر از شهادت است و موجودى كه به جنبه ى غيب عالم ارتباط پيدا مى كند، قويتر از موجودى است كه به جنبه ى شهادت عالم ارتباط پيدا مى كند. مى فرمايد: من راههاى آسمانها را بهتر از راههاى زمينى مى دانم. باز مى فرمايد: من اگر بخواهم سرگذشت و سرنوشت يك يك شما را بيان كنم بخوبى مى توانم؛ زيرا "به اذن خدا" احاطه ى كامل به علم غيب دارم:
''وَالله لو شئتُ أنْ أِخبرَ كلّ رَجلٍ منكم بمخرَجِه و مَولجِهِ و جميعَ شأنِهِ لَفَعلْتُ! و لكن أخاف
أن تكفُروا فىّ بِرَسول الله "ص" ألا وَ اًّنّى مُفضيِه اًّلى الخاصّة مِمّن يُؤمن ذلك مِنه'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 175. ]
سوگند به خدا! اگر بخواهم جريان زندگى شما، آغاز و انجام آن و ورود و خروج شما را در كارها تشريح كنم مى توانم، از گذشته و آينده شما به اذن خدا آگاهم ولى اين خوف هست كه نتوانيد تاب بياوريد و بگوييد على بن ابى طالب از رسول خدا "ص" بالاتر است چون رسول خدا چنين نفرمود و على "ع" مى گويد. و اين مسأله زمينه ى انحراف فكرى شما را فراهم سازد. ولى با آن عده از مواليان كه مورد اطمينان من هستند بعضى از اسرار عالم را در ميان مى گذارم.
اين نمونه اى از احاطه علمى على "ع" به جهان غيب است كه مسلط بر جهان شهادت است.
مى فرمايد: قرآن كريم كه كلام خداست اسرار عالم را در بردارد و سخن نمى گويد، منم كه قرآن را گويا مى كنم و خود را به عنوان سخنگوى وحى معرفى مى كنم:
''ذلك القرآنُ فاستَنطِقوُهُ وَلن يَنطق ولِكن أُخبِرُكم عَنه ألا اًّنّ فيِه علمَ ما يأتى والحديث عن الماضى و دواء دائِكمُ و نظم ما بينَكم''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 158، بند2. ]
مى فرمايد: قرآن سخن نمى گويد: شما از قرآن بپرسيد، او حرف نمى زند منم كه سخنگوى قرآنم! منم كه از ناحيه ى قرآن سخن مى گويم، منم كه قرآن را به سخن در مى آورم؛ علم آينده، سخن از گذشته، داروى دردها و نظم امور زندگى شما در قرآن است.
حضرت على "ع" قرآن را تجلى علم الهى مى داند ولى مردم، اين تجلى الهى را نمى بينند؛ مى فرمايد: ''فتجلّى لهم سُبحانه فى كتابِه مِن غير أن يَكُونُوا رَأوْهُ مِن قُدرَتِه'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 147، بند3. ]
خداوند گوينده اين كلام است! اين متكلم در كلمات خود، براى مستمعان تجلى و ظهور كرده است، قرآن صفت فعل خداست، ظهور فعل خداست كه از ظهور صفت ذات ناشى مى شود و آن هم از ظهور ذات. "مقام فعل از مقام ذات به چند مرتبه فاصله
دارد" قرآن، مجلاى فعل و مظهر اوصاف خداى متعال است؛ مى فرمايد: خدا در قرآن براى مردم تجلى كرده و آنها او را نمى بينند، قدرتش را به مردم نشان داده ولى مردم آن را نمى بينند. كسى لازم است تا مجلا و ظهور قدرت حق را ببيند و براى مردم بازگو كند.
در معرفى على بن ابى طالب "ع" كه در هر دو بخش حكمت نظرى و عملى حكيم است بايد از كلمات خود آن حضرت "ع" استفاده كرد. او خود و ساير اهل بيت عصمت و طهارت را چشمه ى جوشان حكمت معرفى مى كند. آنجا كه مى فرمايد:
''نَحْنُ شجرة النّبوة و مَحطّ الرّسالة و مختَلَف المَلائكة وَ مَعادِن العِلم وَ ينابيع الحِكَم'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 109، بند 38. ]
ما درخت نبوتيم، درخت نبوت در خاندان ما ريشه دارد و فيض رسالت در اين خانواده فرود مى آيد، فرشته هاى خداى متعال به خاندان ما رفت و آمد دارند، قرارگاه علم ما هستيم! چشمه سار حكمتها ماييم.
به طور كلى، علمى اگر هست، كانون و كان علم، على و اولاد على "ع" هستند. حكمتى اگر هست، خواه نظرى يا عملى، در اين خانواده است. همان طور كه قرآن كريم در تشريح حكمت نظرى و عملى گويا و رساست، اميرمؤمنان "ع" نيز كه شاگرد بارز اين مكتب و خود، قرآن ناطق است او هم بيانگر اين دو حكمت خواهد بود.
وصفى را كه خدا براى قرآن بيان فرمود، نمونه ى آن صفت را على "ع" براى خود تشريح مى كند؛ خدا در عظمت قرآن چنين فرموده:
''لَو أنزَلنا هذا القُرآن عَلى جَبلٍ لَرأَيتَةُ خاشعاً مُتصدِّعاً مِن خشية اللهِ'' "حشر: 22".
آن قدر اين قرآن وزين است كه اگر بر كوه نازلش كنيم كوه متلاشى مى گردد. همان طور كه هضم مسائل سنگين، براى هر نفرى ميسر نيست و چه بسا او را به صداع و سردرد مبتلا كند، تحمل معارف بلند قرآن ميسور كوه نيست و كوه را هم به صداع و در نتيجه به تفرق و تلاشى مبتلا مى كند. و اين مثلى است كه ممثّل را روشن مى سازد: ''و تلك الأمثالُ نَضرِبُها لِلناسِ'' "حشر، 22". همان طور كه به فرموده ى خدا كوه نمى تواند حامل قرآن باشد، اميرالمؤمنين "ع" نيز درباره ى معرفت و محبت خود چنين فرمود:
''لو أَحَبّنى جَبَلٌ لَتَهافَتَ''. [ نهج البلاغه، حكمت 111. ]
وقتى سهل بن حنيف انصارى كه از اصحاب ديرينه و شاگردان مكتب مولى الموحدين بود در گذشت، حضرت على "ع" بعد از ارتحال او فرمود: اگر كوه بخواهد محبتم را هضم كند متلاشى مى شود؛ يعنى تحمل محبت من براى كوه ميسّر نيست، هضم ولايت و معرفت على "ع" مقدور كوه نيست؛ همانگونه كه هضم معانى بلند قرآن مقدورش نيست. آنچه سيد رضى "رحمه الله" به عنوان شرح جمله ياد شده فرمود، گرچه معناى درستى است ليكن عمق محتواى كلام حضرت أميرالمؤمنين على "ع" نخواهد بود.
باز از زبان خود آن حضرت "ع" بشنويم كه مى فرمايد:
''ما شكَكتُ فى الحَقَ مُذ أُريتُهُ'': [ نهج البلاغه، حكمت 184. ]
از آن لحظه كه حق را به من نماياندند و حق مشهود من شد، من در آن شك نكردم. با توجه به اين جمله كه فرموده:
''فَاًّنّى ولِدتُ عَلَى الفطرة'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 57، بند2. ]
من بر فطرت توحيدزاده شدم، على "ع" از آن لحظه اى كه حق را به او نشان دادند شك نكرد؛ خواه حق در حكمت نظرى يا حق در حكمت عملى.
تا روشن نشود كه على بن ابى طالب "ع" هم از نظر حكمت نظرى و هم از نظر حكمت عملى حكيم كامل است بحث كاملاً پربار و پرمحتوا نخواهد شد؛ زيرا سخن وقتى پربار و پرمحتواست كه از مبدأ حكمت به ميان آيد و از كانون حكمت مطرح شود.
حضرت على "ع" مى فرمايد: من جزو گروهى هستم كه قلبم در بهشت و بدنم در عمل است:
''و اًّنّى لَمِن قَومٍ لا تأخُذُهم فى اللهِ لَومَة لائمٍ سيماهُم سيما الصدّيقينَ'': [ ''سيما'' يعنى نشانه و به معناى چهره نيست، ''سمه'': علامت؛ ''موسوم'': نشانه دار. ]
سيماى ما سيماى صديقان است، كسانى كه هم در مقام اعتقاد صادق اند و هم در
مقام اخلاق و عمل؛ صدق، در اين سه قِسم برايشان ملكه و راسخ شده است.
''و كَلامُهُم كَلامُ الأبرار'':
گفتارشان گفتار افراد نيك است. "قرآن كريم ''ابرار'' را با اوصاف مشخص بيان كرده است".
''عُمّار الليلِ وَ مَنارُ النهارِ'':
شب را زنده و آباد نگه مى دارند، شب آنان معمور است نه باير و مخروب، شب را به خواب نمى گذرانند تا مخروب و ويران باشد، آن كس كه در خواب است شبِ زنده و آبادى ندارد:
گريه ى شام و سحر شكر كه ضايع نگشت++
قطره ى باران ما گوهر يكدانه شد
شب را زنده نگه مى دارند، زنده داشتن شب و زنده بودن شب و آباد كردن آن باعث مى شود كه روز را هم روشن كند: ''و مَنار النهار'' روشنى روز به واسطه ى اين گونه افراد روشن ضمير است؛ طبيعت را آفتاب روشن مى نمايد ولى جامعه بشرى را اولياى الهى روشن مى كنند، اينان روز را نور مى دهند و شب را آباد و زنده مى كنند و زمان را فروغ مى بخشند و زمين را بركت مى دهند.
''مُتَمسّكونَ بِحبلِ القرآن'':
به ريسمان قرآن چنگ مى زنند. [ در بحثهاى تفسير موضوعى قرآن معناى اينكه قرآن ريسمان الهى است و بايد بدان تمسك كرد مبسوطاً بيان شده است. ]
''يُحيون سُنن اللهِ و سُنن رَسولِه'':
يعنى من جزو گروهى هستم كه سنتهاى خداوند و رسول را احيا مى كنند و مقررات الهى را زنده نگه مى دارند.
''لا يَستكبرونَ و لا يَعْلونَ و لا يَغُلّونَ و لا يُفسدونَ'':
اهل تكبّر و برترى طلبى و تجاوز گرى و فساد نيستند.
آنگاه در پايان خطبه مى فرمايد:
''قُلوبهم فى الجِنان و أجسادهم فى العمل'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 192، بند136. ]
دلهاى آنان در بهشت است و بدنهاشان در كار و كوشش، جانشان در آن عالم است و جسمشان در اين عالم؛ يعنى هم اكنون در بهشت اند، همزمان با اينكه جسم آنها مشغول عمل است جان آنان در بهشت متنعم است.
درباره اينكه حضرت "ع" پيرو راستين وحى بود و لحظه اى از مسير وحى فاصله نگرفت مى فرمايد:
''اًّنّى لَم أرُدّ عَلى الله و لا عَلى رَسوله ساعةٌ قطّ'':
من لحظه اى در برابر فرمان خداوند و رهبريهاى رسول اكرم "ص" نايستاده آن را رد نكردم، بلكه مطيع محض بودم. در پايان همين خطبه مى فرمايد:
''فَوالذى لا إله إلاّ هو اًّنّى لَعلى جادّة الحّق'':
سوگند به خدا من در مسير حق و در جاده ى حقيقت هستم.
''و إنّهم لَعلى مزلّة الباطِل، أقول ما تَسمعونَ و أستغفُر الله لى ولَكم'': [ نهج البلاغه، خطبه ى 197، بند6. ]
آنها كه مخالف اند در لغزشگاه باطل اند، و من در مسير استوار و پايدار حق و حقيقتم.
آنچه گفته شد نمونه هايى بود كوتاه از معرفى حضرت على بن ابى طالب "ع" از زبان خود آن حضرت "ع". آفتاب آمد دليل آفتاب. شخصيتى مانند او را بايد رسول اكرم "ص" و يا خود او معرفى كند.
على از زبان شاگردان مكتبش
شاگردان امام على "ع" و بهره مندان مكتب آن حضرت نيز درباره ى شخصيت علمى و عملى وى بسيار سخن گفته اند.
يكى از شاگردان برومند مكتب اين حكيم الهى، ثقة الاسلام كلينى "رضوان ا لله تعالى عليه" است؛ وى از مفاخر جهان تشيع به شمار مى رود و كتاب ارزشمند كافى هم در
اصول دين و هم در فروع دين از كتابهايى است كه در عداد كتب معصومين "ع" قلمداد مى شود؛ چون سخن معصومين در اين كتاب جمع آورى شده است. كلينى "رحمة الله" در باب ''جوامع توحيد'' خطبه ى توحيد را از اميرمؤمنان"ع" نقل مى كند كه حاوى معارفى بلند است. آن حضرت وقتى مردم را به نبرد با معاويه دعوت مى كند قبل از آنكه با آنان سخن بگويد با خالق خود سخن مى گويد و از حمد و ثنا و وصف و شناخت و شناساندن خداوند متعال، كه حكمت نظرى است، كلام به ميان مى آورد. در ابتداى خطبه مى فرمايد:
''الحمدُلله الواحد الأحَد الصمد المتفرّدِ الذى لامِن شئٍ كانَ و لا من شئٍ خَلَق ما كانَ''.
بعداً در تشريح حكمت نظرى بيانى را كه حكماى اسلامى بويژه محقق ميرداماد در كتاب ''قبسات'' و شاگرد برومندش صدرالمتألهين پيرامون اين جمله ى ارزشمند دارند نقل خواهيم كرد.
حضرت على "ع" در پايان خطبه مزبور مى فرمايد:
''بِذلك أصِفُ ربّى فَلا اًّله اًّلاّ الله مِن عظيم ما أعظَمَه و مِنْ جَليلِ ما أجَلّه و مِنْ عَزيزِ ما أعزّه و تَعالى عمّا يَقُولُ الظالِمُونَ عُلوّاً كبيراً''. [ اصول كافى، ج 1، ص 136، باب جوامع التوحيد، ح 1. ]
اين خطبه از خطبه هاى توحيدى و مفصل حضرت على "ع" است كه قبل از جمع آورى نهج البلاغه توسط سيد رضى "رحمه الله" كلينى آن را در كتاب ارزشمند اصول كافى نقل كرده است. وى پس از نقل پايان خطبه مى فرمايد:
و هذه الخُطبة من مشهورات خُطَبه "ع" حتّى لقد ابتذلها العامّة وَ هى كافية لمن طلب علم التوحيد اًّذا تدبّرها وَ فَهم بما فيها. [ همان. ]
در مسائل توحيدى اگر كسى اهل انديشه و تدبر باشد كافى است پيرامون اين خطبه بينديشد كه مسائل عميق توحيدى را در بر دارد. آنگاه مى فرمايد:
فَلواجتَمَع ألسنة الجنّ و الاًّنسِ ليس فيها لسان نبى على أن يبينّوا التوحيدَ بمثل ما أتى بِه - بِأبى و أُمى - ما قَدروا عَلَيه و لولا اًّبانَتُه صَلَوات الله عليه ما عَلم الناسُ كيفَ يسلكُون سبيل