عفاف در كلام امام على (عليه السّلام)
نويسنده: ولىالله ملكوتى فر واژه شناسى عفاف و احاديث
1)برترين عبادت: 2)اجر و پاداش عفاف: 3)عفّت و پاكدامنى منشأ تمام خوبىهاست. 4)عفاف بهترين اخلاق است: 5)پاكدامنى و عفاف زينت فقر است: 6) عفيف اولين كسى است كه وارد بهشت مىشود: 7) عفيف جوانمرد است: 8) عفيف را خدا دوست دارد: 9) عفّت خوى زيركان و غلبه حرص خصلت ناپاكان است: 10) پاكدامنى زكات جمال است: 11) پاكدامنى بهترين همنشينى است: 12) نسبت به زنان مردم عفّت ورزيد، تا زنانتان خائن نشوند: 13) پاكدامنى ا زصفات پارسايان است: 14) عفاف زهد است: 15) عفّت تضعيف شهوت است: 16) ثمرات عفّت: 17) آنگاه كه خدا خير بنده را بخواهد: 18) عفاف سبب پاكيزگى اعمال مىشود: 19) تاج مرد عفّت اوست: 20) عفّت دليل غيرت است: 21) بهشت را به بها دهند نه به بهانه: 22) آنچه از عفّت منشعب مىشود: شعب عفاف بر اساس اين حديث: 23) عفيف در سايه خداست: 24) عفّت سبب نجات از مرگ حتمى: 25) چشم عفيف آتش دوزخ را نمىبيند: سه چشم آتش جهنّم را نمىبيند: 26) از خدا طلب عفّت كنيد: 27) كسى كه به خاطر عفاف ازدواج كند، خداوند كمكش مىكند: برعهده خداست كه سه طايفه را يارى كند. واژه شناسى
ابن منظور در «لسان العرب» مىنويسد: «العفه: الكُّف عما لا يحلُّ و يجْمُلُ» [1] عفّت عبارت است از خوددارى كردن از آنچه حرام است و در عين حال زيباست. طريحى در مجمع البحرين مىنويسد: «و عفّ عن الشىْ يعفُّ من باب ضَرَبَ عِفَّةً بالكسر و عَفافاً بالفتح: امتنع عنه فهو عفيف». [2] «عفَّ از باب ضرب به معني خوددارى كردن است بنابراين عفيف به معنى «خودنگهدار» است. در معجم لغة الفقهاء مىخوانيم: «العفاف: بفتح العين مصدر عفّ. الكف عن رقبة عمالا يليق قولاً و فعلاً عما لا يحل «عفاف مصدر فعل عفّ به معنى خوددارى و دورى از چيزهايى كه شايسته نيست چه از نظر گفتار و چه از نظر عمل. عفيفُ اللسانِ: لا يتكلمُ بما لا يحل من الغيبة و فارغِ الكلام. عفيفُ الفرْجِ: لم يأتِ الزنا، واليه ينصرفُ امعني عندَ اطلاقِ لفظ العِفه. العَفيِيف: بفتح فكسر، ج أعفّه و اَعِفّا و هى عفيفه ج عفيفات و عفائِفِ.: ذوالعِفه: اَلْبَرى مِنْ تهمة الزنا. [3] در قاموس و مفردات راغب نيز عباراتى شبيه آنچه گفته شد، آمده است. [4] عفاف و احاديث ذكّر: در احاديث رسيده از اهل بيت « عليهم السّلام » و اهل سنّت ماهيّت و فوايد عفاف بيان شده است كه ما به خاطر استفادة بيشتر، اصل حديث را همراه با اعرابگذاري و سند و ترجمه تقديم مىكنيم. 1)برترين عبادت: عفاف برترين عبادت است. از امام صادق عليه السّلام نقل شده، كه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودهاند: «أَفْضَلُ العبادة العِفافُ. عفاف برترين عبادت است». 2)اجر و پاداش عفاف: پاداش عفيف در حدّ پاداش شهيد بيان شده است. وجود مبارك اميرالمؤمنين علي عليه السّلام مىفرمايند: «ما المجاهدُ الشهيدُ فيِ سبيلِ اللهِ با عظمَ اَجرْاً مِمَّنَ قَدَرَ ضعفّ لَكاد العفيفُ اَنْ يَكونَ مَلَكاً من الملائكه. [5] مجاهد شهيد در راه خدا از نظر اجر از كسي كه قادر به «گناه» است و عفّت ميورزد، بالاتر نيست، انسان عفيف نزديك است كه فرشتهاي از فرشتگان شود». به نظر مىرسد كه اين پاداش بزرگ به خاطر دشوارى مبارزه با نفس است. آن هم در مقابل مسائل جنسي كه كارى بسيار سخت و مشكل است، به همين خاطر است كه پيامبر عظيمالشأن صلّى الله عليه و آله مىفرمايند: «اَكْثَرُ ما تَلجُ به اُمتي النّارَ الاجوفانِ: البطنُ و الفرجُ». [6] بيشتر چيزى كه امّتم را به دوزخ در آورد، دو ميان خالى است يعنى شكم و فرج». حال اگر كسى چنين توفيقى پيدا كند، بايد از چنان اجرى برخوردار باشد كه «اَفضَلُ الاعمال احمزها». [7] برترين اعمال مشكلترين آنهاست. 3)عفّت و پاكدامنى منشأ تمام خوبىهاست. على على مىفرمايند: «اَلْعِفةُ راسُ كُلَّ خيرٍ. [8] سرچشمه تمام خوبيها عفّت است». شارح غرر مرحوم خوانسارى در اين باره مىنويسد، عفّت يعنى بازداشتن خود از آنچه حلال نباشد بالاخص عفّت بطن و فرج كه استعمال عفّت در خصوص آن شايع شده سَرِ هر خيرى است، يعنى هيچ خيرى بىآن يافت نمىشود، چنانكه حيوان بىسر نباشد، يا اينكه ركن مقدّم هر خيرى است، چنانكه سر هر جزء مقدّم آن است و بر هر مقدّم غرض مبالغه در امر به آن است. 4)عفاف بهترين اخلاق است: على عليه السّلام مىفرمايند: «العفاف اَفضَلُ شيمةٍ. [9] پرهيزگارى و باز ايستادن از آنچه حلال نباشد، برترين خصلت است». 5)پاكدامنى و عفاف زينت فقر است: على عليه السّلام مىفرمايند: «العفافُ زينةُ الفقرِ. [10] پاكدامنى زينت و آرايش فقر است». و ايشان در سخن ديگرى مىفرمايند: «لا فاقةَ معَ عفافٍ». شارح غرر مىنويسد نيست درويشى با عفافى، «عفاف» به معنى باز ايستادن از حرام است و مراد اين است كه درويشى كه با عفاف باشد و صاحب آن صبر كند بر آن و به سبب آن خود را در حرامى نياندازد، آن درويشى نيست بلكه بهترين توانگرى است، زيرا كه توانگرى اخروى است. 6) عفيف اولين كسى است كه وارد بهشت مىشود: پيامبر صلّىالله عليه و آله مىفرمايند: «اوّل من يدخل الجنة شهيد ..... و رجل عفيف متعفف و عبادة [11] اولين كسى كه وارد بهشت مىشود، شهيد است .... و پاكدامن و اهل عبادت است». 7) عفيف جوانمرد است: از امام حسن عليه السّلام درباره جوانمردى سؤال شد كه فرمودند: «العفاف فىالدين و حسن التقدير فىالمعيشه و الصبر على النائبه. [12] على عليهالسّلام مىفرمايند: اَلعفةُ افضلُ الفتوةِ [13] پرهيزگارى علامت بارز جوانمردى است». در بعضى از نسخ به عوض «افضل» «اصل» واقع شده است، كه در اين صورت ترجمه اين مىشود كه پرهيزگارى اصل و بيخ جوانمردى است. 8) عفيف را خدا دوست دارد: رسول اكرم ص فرمودند: «اِنّ اللهَ يحب الحىَّ المُتعفف [14] خداوند عفيف شرمنده را دوست دارد». در همين مورد از امام على عليه السّلام نقل شده : «ان الله سبحانه يحب المتَعَفِّف اَلحيّى التَّقى الراضى» [15] به درستى خداوند كه پاك است او، دوست مىدارد عفيف شرمناك و پرهيزگار خشنود را»، مراد به «عفيف» چنانكه مكرر ذكر شد، كسى است كه خود را باز دارد از آنچه حلال نباشد و ذكر «پرهيزگار» بعد از آن به منزله تأكيد آن است و مراد به «خشنود، خشنود به قضاى حق تعالى است و راضى به آنچه بهره و نصيب او كرده از ارزاق و غير آن. 9) عفّت خوى زيركان و غلبه حرص خصلت ناپاكان است: از امام على عليه السّلام نقل شده كه فرمودند: «العفة شيمةُ الاكياسِِ» [16] باز ايستادن از آنچه حلال نباشد خصلت زيركان است، زيرا كه هيچ عاقلى و زيركى از براى لذّت يك لحظه يا دو روزه عمر كارى نكند كه مستحقّ عذاب الهى و داخل شدن در آتش جهنم شود. از پيامبر صلّىالله عليه و آله نقل شده كه فرمودند: «امَنْ قارَفَ ذنباً فارقة عقل لا يَرجع ابداً» [17] يعنى كسى كه مرتكب گناهى مىشود عقلى از او خارج مىشود كه هيچگاه برگشت ندارد؛ لذا در عاقل بودن گناهكاران بايد ترديد كرد». 10) پاكدامنى زكات جمال است: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «زكاةُ الجمالِ العفافُ» [18] شارح غرر مىنويسد، زكات جمال يعنى زيبايى و نيكويى صورت عفاف است، يعنى باز ايستادن از محرّمات و مراد اين است كه عفاف باعث پاكيزگى جمال و افزايش آن مىشود. 11) پاكدامنى بهترين همنشينى است: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «عليك بالعفاف فانهانِعْم القرين». [19] شارح غرر مىنويسد: لازم باش عفّت را پس به درستى كه آن نيكو همنشينى است، عفّت چنانكه مكرّر ذكر شد به معنى باز ايستادن از حرامهاست. 12) نسبت به زنان مردم عفّت ورزيد، تا زنانتان خائن نشوند: امام صادق عليه السّلام مىفرمايند: «و عِفُّوا عَنْ نِساءِ الناسِ تَعِفَّ نِساوكُمْ [20] به زنان مردم خيانت نكنيد تا زنانتان خائن نشوند». 13) پاكدامنى ا زصفات پارسايان است: امام على عليهالسّلام در خطبه همام مىفرمايند: اَنْفسَهم عفيفة [21] پارسايان نفوسشان عفيف است؛ «نفس عفيف» آن است كه نه تنها عملاّ خويشتندارى مىكند و مرتكب محرمات نمىشود، بلكه از نظر فكرى همچنان خود را سامان داده است كه بعضى از افكار در درون او نمىرويد. عفّت مراتب دارد، مرتبة اوّلش اين است كه آدمى دست و پا و چشم و گوش خود را مهار كند كه در جاى خود بسيار مهم و دشوار است و اگر كسى به همين مقدار هم نايل آيد، البتّه پاك و پارسا و ممدوح است، ولى مراتب بالاتر از اين هم هست، مرتبة بالاتر اين است كه زمام دل را هم به دست گرفته باشد و فكر هم داراى عفّت شده باشد و دوگانگى بيرون و درون رخت بربسته باشد و آدمى يكپارچه مجسّمه عفّت باشد، نه فكر بد و نه كار بد بكند، نه در عمل دور از خدا باشد، نه در قلب بيگانه با او، از همه جهت در مسير او و در اختيار او قرار گيرد، اين نفس عفيفه است اين همان كسى است كه به تعبير مولاى متّقيان على عليهالسّلام هممرز و همنشين فرشتگان است، فرشتگان شهوت ندارند و چنانكه ذكر شده است موجوداتى هستند كه نه در درون و نه در بيرون هيچگونه داعيهاى براى ارتكاب اُمور خلاف عفّت ندارند. شخص عفيف مىتواند خود را به اين بزرگى برساند كه از انديشهها و خيالات ناپاك پيراسته باشد. 14) عفاف زهد است: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «العفافُ زهادةُ. پرهيزگارى زهد در دنياست. [22] يعنى ترك محرّمات بلكه مشتبهات، يعنى بىرغبتى در دنيا و حريص نبودن آن سبب پرهيزگاريست. در ارتباط با بىرغبتى از دنيا كلام دلنشين از امام راحل (ره) نقل شده است كه مىفرمايند: «پسرم! هيچگاه دنبال تحصيل دنيا، اگرچه حلال او باشد، مباش كه حبّ دنيا گرچه حلالش باشد، رأس همه خطاياست، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مىكشد». 15) عفّت تضعيف شهوت است: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «العفةُ تُضَعِّفُ الشهوة». [23] شارح غرر مىفرمايد: عفّت يعنى نگاهداشتن بطن و فرج كه ضعيف مىگرداند شهوت را، يعنى هرگاه كسى خود را به آن عادت داد، به تدريج شهوت و خواهش او ضعيف مىشود و به هواها و هوسها بىرغبت گردد. 16) ثمرات عفّت: 1- تضعيف شهوت: «درشماره 15 توضيح آن گذشت» 2- قناعت: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: ثمرةُ العفة القناعةُ. [24] 3- سبگى گناهان: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «مَنْ عَفّ خَفّ وِزْرُهُ وَعَظُمَ عنداللهِ قِدرُهُ». شارح غرر مىنويسد: هركه از گناهان باز ايستد وزر او سبك شود و نزد خداوند بزرگ شود، وِزْر بكسر واو وسكون زاى به معنى گناه است و گرانى و در اينجا معنى دوّم مناسبتر است، يعنى (سبك شود) پشت او از گرانى كه به سبب گناهان حاصل شده است. 4- صفات نيكو: امام على عليهالسّلام مىفرمايند:«مَنْ عَفَّتْ اَطْرافُه حَسُنت اوصافُهُ [25] «هركس غفيف باشد، اطراف او نيكو باشد و اوصاف او»، يعنى هركه باز ايستد از حرام اعضا و جوارح ظاهرى او، و خود را نگاه دارد از افعال بَد، نيكو باشد اخلاق و صفات او. 5- عزّت و سربلندى: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «مَنْ اُتْحِفَ العِفّةَ و القناعةَ حالَفَه العِّزُ». [26] «هركس تحفه داده شود و عفّت و قناعت را همسو كند عزّت با او همراه شود». 6- خواهش بىجا ممنوع: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «لَمْ يَتحلّ بالعفةِ مَنِ اشتهى مالا يَجدُِ». [27] شارح غرر مىنويسد كه: «زيور نيافته به عفّت كسى كه خواهشى داشته چيزى را كه نمىيابد». «عفّت» يعنى باز ايستادن از چيزهايى است كه حرام باشد يا نيكو نباشد، و مراد اين است كه عفيف كامل، كسى است كه خواهش غير آنچه بيابد و داشته باشد، نداشته باشد. 17) آنگاه كه خدا خير بنده را بخواهد: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «اذا اَرادَ اللهُ بعبدٍ خيراً اَعَفَّ بَطْنَهُ و فَرْجَهُ». [28] «هرگاه خدا اراده كند به بنده خيرى را، عفيف مىگرداند شكم او را و فرج او را، يعنى لطفى چند نسبت به او مىكند كه به واسطه آنها شكم و فرج او از حرام باز ايستد». در حديث ديگرى از ايشان نقل شده، بعد از عبارت «بطنه» عن «الطعام» و بعد از «فرجه» «عن الحرام» آمده است. شارح غرر مىنويسد: مراد به طعام نيز طعام حرام است يا طعام زياد و خوردن به اندازه پركردن شكم مكروه است، به اعتبار اينكه سبب سنگينى بدن و كسالت در طاعت و عبادت مىشود و موجب غلبه خواب و بخار بر دماغ و مانع از تفكّر و تعقّل مىشود و مراد به «عفيف گردانيدن شكم و فرج» همان است كه در فقره سابق ذكر شد. 18) عفاف سبب پاكيزگى اعمال مىشود: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «بالعَفافِ تزكُوا الاعمال». [29] شارح غرر مىنويسد: به وسيله پرهيزگارى و دورى از حرام پاكيزه مىگردد. عملها را يعنى طاعات و عبادات قبول مىشود، چنانكه حق تعالى فرمود: «انما يتقبل اللهُ من المتقين». [30] «يعنى قبول نمىكند خدا مگر از پرهيزگاران». و مراد قبول كامل است و ممكن است «تزكوا» پاكيزه مىگردد» نباشد، بلكه به معنى «افزايش مىكند» باشد و مراد اين باشد كه به سبب پرهيزگارى افزايش پيدا مىكند، اجر و ثواب عملها زياد مىگردد، يعنى عبادتى كه با پرهيزگارى باشد، اجر و ثواب آن زياد باشد. از همان عبادت هرگاه غير پرهيزگار بكند. 19) تاج مرد عفّت اوست: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «تاجُ الرجلِ عفافُهُ و زينَهُ اِنصافه». [31] شارح غرر مىنوسيد: فرمود افسر مرد عفّت اوست و زينت او انصاف اوست. يعنى همين كه كسى انصاف دارد و ظلم و جورى بر كسى روا ندارد، اين زينتى است از براى او، امّا بهترين زينتها و آنچه از براى او به منزلة تاج پادشاه هست عفّت است، يعنى دورى گزيدن از آنچه حلال نباشد. 20) عفّت دليل غيرت است: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «دليلُ غيرةِِ عفتُهُ». [32] شارح غرر مىنويسد: دليل غيرت مرد عفّت اوست، «غيرت» به معنى ننگ داشتن از نقصها و عيبهاست و «عفّت» به معنى ترك حرامهاست، و مراد اين است كه: هركه را عفّت باشد اين نشان غيرت اوست و هركه را عفّت نباشد آن نشان بىغيرتى اوست، زيراكه بىغيرتى زياده از اين نباشد كه مرتكب حرام شود و از آن نقص و عيب ننگ نداشته باشد. 21) بهشت را به بها دهند نه به بهانه: امام على عليهالسّلام مىفرمايند: «كَما تَشْتَهى عَفَّ». [33] شارح غرر مىنويسد: آنچنان كه خواهش دارى عفيف باش، يعنى به اندازه آنچه خواهش رستگارى در آخرت و بهشت و آلا و نعماى آن دارى عفيف باش و بازدار خود را از حرامها. 22) آنچه از عفّت منشعب مىشود: درحديث مفصّلى آمده كه راهبى معروف به «شمعون لاوى بن يهودا» كه جدّش يهودا از حواريّين حضرت عيسى عليه السّلام بود. خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيده و مسائل بسيارى پرسيد و همه را پاسخ شنيد. و در نتيجه ايمان آورد و نبوّت ايشان را تصديق كرد، ما از اين حديث تنها به محل حاجت اكتفا مىكنيم. «و امّا العفافُ فَيَنْشَعِبُ منه الرضا و الاستكانه و الخطُ و الرّحة و التفقدُ و الخشوعُ و التذكرُ و التفكرُ و الجودُ و السخاءُ فهذا ما يتشعّب للعاقل لِعفافه باللهِ و بقسمِهِ». [34] شعب عفاف بر اساس اين حديث: 1- رضايت (به آنچه هست). 2- كوچكى كردن. 3- بهرهمندى(از خيرات). 4- آرامش. 5- دلجويى (از زيردستان). 6- افتادگى. 7- تذكّر (مقابل غفلت). 8- فكر. 9- بخشندگى. 10- سخاوت. 23) عفيف در سايه خداست: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله فرمودند: «چند طايفه را خداوند در سايه خود حفظ كند در روزى كه سايهاى به جز سايه او نيست». الف: امام عادل. ب: جوانى كه در طاعت و عبادت خداوند رشد و نمو كرده است. پ: شخصى كه اهل طاعت و مسجد است. ت: مردى كه زن زيبا و دارى مقامى او را به گناه دعوت كند و او بگويد: از پروردگار عالم خوف دارم». [35] ج: ...محلّ بحث همين فراز اخير است كه شخص به خاطر عفّتى كه دارد، عالم را محضر خدا مىبيند و در محضر او معصيت نمىكند و اين سبب نجات او در روز قيامت مىشود. 24) عفّت سبب نجات از مرگ حتمى: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مىفرمايند: در اُمتهاى گذشته سه نفر به غارى پناه بردند ناگاه قطعه سنگى بزرگ بيامد و جلوى غار را گرفت، گفتند: هيچ راه نجاتى نداريم، مگر اينكه هر كدام به خاطر اعمال صالحى كه انجام دادهايم از خدا بخواهيم تا قطعه سنگ را كنار ببرد. يكى از آنها گفت: به دختر عموى خود خيلى علاقه داشتم از او تقاضا كردم تا خودش را در اختيار من بگذارد، و امتناع كرد، تا اينكه در سالى از سالها به خاطر فقر شديد پيش من آمد، و من به او نه دينار دادم، مشروط به اينكه خواسته مرا اجابت كند، وقتى كه مىخواستم به او نزديك شوم، گفت: اى بنده خدا تقوا پيشه كن و من هم از او صرفنظر كردم، در حالى كه از همه بيشتر او را دوست داشتم و همه دينارها را به او بخشيدم، خدايا اگر اين كار را براى تو انجام دادهام فرجى براى ما حاصل كن و در اين هنگام مقدارى سنگ عقب رفت. [36] تذكّر: اين داستان دو قسمت ديگر هم دارد كه شاهد بحث را با اندكى تصرّف بيان كرديم. 25) چشم عفيف آتش دوزخ را نمىبيند: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مىفرمايند: «ثلاثةٌ لا ترى اعينهم النارَ: عينٌ حَرَست فى سبيلِ اللهِ، و عينٌ بَكَتْ مِن خشيةِ اللهِ و عَيْنٌ كفت عَنْ محارمِ اللهِ». [37] سه چشم آتش جهنّم را نمىبيند:
1- چشمى كه در راه خدا پاسدارى كرده باشد. 2- چشمى كه از خوف و خشيت خدا بگريد. 3- چشمى كه در مقابل محارم بسته شود. 26) از خدا طلب عفّت كنيد: «اِنّ النّبى صلّى الله عليه و آله كان يدْعُوا، اللهم اِنّى اسألك الهُدى و التّقى و العفاف و الغنى». [38] «پيامبر صلّى الله عليه و آله كه درود خدا بر او و آلش باد، دعا مىكرد و از خدا مىخواست كه خدايا از تو مىخواهم: هدايت و تقوا و عفاف و بىنيازى» ونيز، در حديث ديگرى، «ابوسعيد خدرى» از پيامبر اكرم صلّىالله عليه و آله نقل مىكند: گروهى از انصار نزد رسول اكرم صلّىالله عليه و آله آمدند و از محضر آن حضرت سؤال كردند، پيامبر به آنها بخشش كرد، باز آنها درخواست كردند و اين روند ادامه داشت، تا اينكه آنچه نزد آن حضرت بود تمام شد، سپس پيامبر صلّىالله عليه و آله فرمودند: « هرچه نزد من ذخيره بود تمام شد و به شما دادم و كسى كه طلب عفّت كند خداوند او را عفيف مىسازد و كسى كه طلب بىنيازى كند خداوند او را بىنياز مىگرداند». [39] 27) كسى كه به خاطر عفاف ازدواج كند، خداوند كمكش مىكند: پيامبر عظيمالشأن اسلام، كه درود خداوند بر او و سلاله پاكش باد، فرمودند: «ثلاثة كلُّهم حقٌ عَلى اللهِ عونه: الغازى فىسبيل اللهِ و المكاتب الذى يريدَ الاَ داء و الناكحُ الذى يُريدُ التعفّفَ». [40] برعهده خداست كه سه طايفه را يارى كند.
1- كسى كه در راه خدا مىجنگد. 2- بنده مكاتبى كه مىخواهد دين خود را ادا كن. 3- كسى كه به خاطر حفظ عفّت قصد ازدواج دارد.
[1]. منظور مصرى، جمالالدين، ادب الحوزه، ج 9، ص 253. [2]. فخرالدين، المكتبة المرتضوية، ج 65، ص 102. [3]. رواس، قلعه جى و حامد صادق تنيبى، معجم لغة الفقهاء، دارالنفاس، ص 36. [4]. كنيد به قاموس، ج 3، ص 177، و مفردات راغب، ص 339. [5]. حكمت 474. [6]. كافى، ج 3، ص 125. [7]. عبدالوهاب، غررالحكم و دررالكلم، با مقدّمه حسينى ارموى «محدث» دانشگاه تهران، 1366. [8]. مأخذ. [9]. مأخد، ج 1، ص 151. [10]. حكمت، 68. [11]. ج 6، ص 363. [12]. محمّد باقر، بحارالانوار، ج 7، ص 272، المكتبة الاسلاميه. [13]. مأخذ و همان صفحه. [14]. الحكمة، ج 6، ص 395، به نقل از غرر، ج 1، ص 141. [15]. ج 71، ص 271. [16]. الحكمة، ج 6، ص 359، به نقل از غرر. [17]. مأخذ، ج 3، 449. [18]. مأخذ. [19]. ج 71، ، 270، و غرر، ج 4، ص 105. [20]. الحكمة، ج 6، ص 359. [21]. عبدالكريم، اوصاف پارسايان. [22]. ج 1، ص 18. [23]. مأخذ، ج 2، ص 152. [24]. مأخذ، ج 5، ص 328. [25]. مأخذ، ج 5، ص 432. [26]. مأخذ، ج 5، ص 462. [27]. مأخذ، ج 5، ص 98. [28]. مأخذ، ج 3، ص 167. [29]. مأخذ، ج 3، ص 211. [30]. مائده، آيه 27. [31]. ج 3، ص 284. [32]. مأخذ، ج 4، ص 8. [33]. مأخذ، ج 4، ص 623. [34]. شعيه حراني، تحف العقول، با ترجه احمد جنتى، ص 30. [35]. محمود مهدى، تحفة العروس، دارالفكر، ص 374. [36]. مأخذ و همان صفحه. [37]. مأخذ و همان صفحه. [38]. صحيح الترمذى، ج 13، ص 26. [39]. داود، سنن، ج 2، ص 121، باب فى الاستعفات، حديث 1644. [40]. ماجه، سنن، ج 2، ص 842.