عفاف در کلام امام علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عفاف در کلام امام علی(ع) - نسخه متنی

ولی‏الله ملکوتی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عفاف در كلام امام على (عليه السّلام)

نويسنده: ولى‏الله ملكوتى فر واژه شناسى

عفاف و احاديث

1)برترين عبادت:

2)اجر و پاداش عفاف:

3)عفّت و پاكدامنى منشأ تمام خوبى‏هاست.

4)عفاف بهترين اخلاق است:

5)پاكدامنى و عفاف زينت فقر است:

6) عفيف اولين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود:

7) عفيف جوانمرد است:

8) عفيف را خدا دوست دارد:

9) عفّت خوى زيركان و غلبه حرص خصلت ناپاكان است:

10) پاكدامنى زكات جمال است:

11) پاكدامنى بهترين همنشينى است:

12) نسبت به زنان مردم عفّت ورزيد، تا زنانتان خائن نشوند:

13) پاكدامنى ا زصفات پارسايان است:

14) عفاف زهد است:

15) عفّت تضعيف شهوت است:

16) ثمرات عفّت:

17) آن‏گاه كه خدا خير بنده را بخواهد:

18) عفاف سبب پاكيزگى اعمال مى‏شود:

19) تاج مرد عفّت اوست:

20) عفّت دليل غيرت است:

21) بهشت را به بها دهند نه به بهانه:

22) آن‏چه از عفّت منشعب مى‏شود:

شعب عفاف بر اساس اين حديث:

23) عفيف در سايه خداست:

24) عفّت سبب نجات از مرگ حتمى:

25) چشم عفيف آتش دوزخ را نمى‏بيند:

سه چشم آتش جهنّم را نمى‏بيند:

26) از خدا طلب عفّت كنيد:

27) كسى كه به خاطر عفاف ازدواج كند، خداوند كمكش مى‏كند:

برعهده خداست كه سه طايفه را يارى كند.

واژه شناسى

ابن منظور در «لسان العرب» مى‏نويسد:

«العفه: الكُّف عما لا يحلُّ و يجْمُلُ» [1] عفّت عبارت است از خوددارى كردن از آن‏چه حرام است و در عين حال زيباست.

طريحى در مجمع البحرين مى‏نويسد:

«و عفّ عن الشىْ يعفُّ من باب ضَرَبَ عِفَّةً بالكسر و عَفافاً بالفتح: امتنع عنه فهو عفيف». [2]

«عفَّ از باب ضرب به معني خوددارى كردن است بنابراين عفيف به معنى «خودنگهدار» است.

در معجم لغة الفقهاء مى‏خوانيم:

«العفاف: بفتح العين مصدر عفّ. الكف عن رقبة عمالا يليق قولاً و فعلاً عما لا يحل «عفاف مصدر فعل عفّ به معنى خوددارى و دورى از چيزهايى كه شايسته نيست چه از نظر گفتار و چه از نظر عمل.

عفيفُ اللسانِ: لا يتكلمُ بما لا يحل من الغيبة و فارغِ الكلام.

عفيفُ الفرْجِ: لم يأتِ الزنا، واليه ينصرفُ امعني عندَ اطلاقِ لفظ العِفه.

العَفيِيف: بفتح فكسر، ج أعفّه و اَعِفّا و هى عفيفه ج عفيفات و عفائِفِ.:

ذوالعِفه: اَلْبَرى مِنْ تهمة الزنا. [3]

در قاموس و مفردات راغب نيز عباراتى شبيه آن‏چه گفته شد، آمده است. [4]

عفاف و احاديث ذكّر: در احاديث رسيده از اهل بيت « عليهم السّلام » و اهل سنّت ماهيّت و فوايد عفاف بيان شده است كه ما به خاطر استفادة بيشتر، اصل حديث را همراه با اعراب‏گذاري و سند و ترجمه تقديم مى‏كنيم.

1)برترين عبادت: عفاف برترين عبادت است. از امام صادق عليه السّلام نقل شده، كه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرموده‏اند: «أَفْضَلُ العبادة العِفافُ. عفاف برترين عبادت است».

2)اجر و پاداش عفاف: پاداش عفيف در حدّ پاداش شهيد بيان شده است. وجود مبارك اميرالمؤمنين علي عليه السّلام مى‏فرمايند: «ما المجاهدُ الشهيدُ فيِ سبيلِ اللهِ با عظمَ اَجرْاً مِمَّنَ قَدَرَ ضعفّ لَكاد العفيفُ اَنْ يَكونَ مَلَكاً من الملائكه. [5] مجاهد شهيد در راه خدا از نظر اجر از كسي كه قادر به «گناه» است و عفّت مي‏ورزد، بالاتر نيست، انسان عفيف نزديك است كه فرشته‏اي از فرشتگان شود».

به نظر مى‏رسد كه اين پاداش بزرگ به خاطر دشوارى مبارزه با نفس است. آن هم در مقابل مسائل جنسي كه كارى بسيار سخت و مشكل است، به همين خاطر است كه پيامبر عظيم‏الشأن صلّى الله عليه و آله مى‏فرمايند:

«اَكْثَرُ ما تَلجُ به اُمتي النّارَ الاجوفانِ: البطنُ و الفرجُ». [6]

بيشتر چيزى كه امّتم را به دوزخ در آورد، دو ميان خالى است يعنى شكم و فرج». حال اگر كسى چنين توفيقى پيدا كند، بايد از چنان اجرى برخوردار باشد كه «اَفضَلُ الاعمال احمزها». [7] برترين اعمال مشكل‏ترين آن‏هاست.

3)عفّت و پاكدامنى منشأ تمام خوبى‏هاست. على على مى‏فرمايند: «اَلْعِفةُ راسُ كُلَّ خيرٍ. [8] سرچشمه تمام خوبيها عفّت است».

شارح غرر مرحوم خوانسارى در اين باره مى‏نويسد، عفّت يعنى بازداشتن خود از آن‏چه حلال نباشد بالاخص عفّت بطن و فرج كه استعمال عفّت در خصوص آن شايع شده سَرِ هر خيرى است، يعنى هيچ خيرى بى‏آن يافت نمى‏شود، چنان‏كه حيوان بى‏سر نباشد، يا اين‏كه ركن مقدّم هر خيرى است، چنان‏كه سر هر جزء مقدّم آن است و بر هر مقدّم غرض مبالغه در امر به آن است.

4)عفاف بهترين اخلاق است: على عليه السّلام مى‏فرمايند: «العفاف اَفضَلُ شيمةٍ. [9] پرهيزگارى و باز ايستادن از آن‏چه حلال نباشد، برترين خصلت است».

5)پاكدامنى و عفاف زينت فقر است: على عليه السّلام مى‏فرمايند: «العفافُ زينةُ الفقرِ. [10] پاكدامنى زينت و آرايش فقر است». و ايشان در سخن ديگرى مى‏فرمايند: «لا فاقةَ معَ عفافٍ». شارح غرر مى‏نويسد نيست درويشى با عفافى، «عفاف» به معنى باز ايستادن از حرام است و مراد اين است كه درويشى كه با عفاف باشد و صاحب آن صبر كند بر آن و به سبب آن خود را در حرامى نياندازد، آن درويشى نيست بلكه بهترين توانگرى است، زيرا كه توانگرى اخروى است.

6) عفيف اولين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود: پيامبر صلّى‏الله عليه و آله مى‏فرمايند: «اوّل من يدخل الجنة شهيد ..... و رجل عفيف متعفف و عبادة [11] اولين كسى كه وارد بهشت مى‏شود، شهيد است .... و پاكدامن و اهل عبادت است».

7) عفيف جوانمرد است: از امام حسن عليه السّلام درباره جوانمردى سؤال شد كه فرمودند:

«العفاف فى‏الدين و حسن التقدير فى‏المعيشه و الصبر على النائبه. [12]

على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: اَلعفةُ افضلُ الفتوةِ [13] پرهيزگارى علامت بارز جوانمردى است».

در بعضى از نسخ به عوض «افضل» «اصل» واقع شده است، كه در اين صورت ترجمه اين مى‏شود كه پرهيزگارى اصل و بيخ جوانمردى است.

8) عفيف را خدا دوست دارد: رسول اكرم ص فرمودند: «اِنّ اللهَ يحب الحىَّ المُتعفف‏ [14] خداوند عفيف شرمنده را دوست دارد».

در همين مورد از امام على عليه السّلام نقل شده : «ان الله سبحانه يحب المتَعَفِّف اَلحيّى التَّقى الراضى» [15] به درستى خداوند كه پاك است او، دوست مى‏دارد عفيف شرمناك و پرهيزگار خشنود را»، مراد به «عفيف» چنان‏كه مكرر ذكر شد، كسى است كه خود را باز دارد از آن‏چه حلال نباشد و ذكر «پرهيزگار» بعد از آن به منزله تأكيد آن است و مراد به «خشنود، خشنود به قضاى حق تعالى است و راضى به آن‏چه بهره و نصيب او كرده از ارزاق و غير آن.

9) عفّت خوى زيركان و غلبه حرص خصلت ناپاكان است: از امام على عليه السّلام نقل شده كه فرمودند: «العفة شيمةُ الاكياسِ‏ِ» [16] باز ايستادن از آن‏چه حلال نباشد خصلت زيركان است، زيرا كه هيچ عاقلى و زيركى از براى لذّت يك لحظه يا دو روزه عمر كارى نكند كه مستحقّ عذاب الهى و داخل شدن در آتش جهنم شود.

از پيامبر صلّى‏الله عليه و آله نقل شده كه فرمودند: «امَنْ قارَفَ ذنباً فارقة عقل لا يَرجع ابداً» [17] يعنى كسى كه مرتكب گناهى مى‏شود عقلى از او خارج مى‏شود كه هيچ‏گاه برگشت ندارد؛ لذا در عاقل بودن گناهكاران بايد ترديد كرد».

10) پاكدامنى زكات جمال است: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «زكاةُ الجمالِ العفافُ» [18]

شارح غرر مى‏نويسد، زكات جمال يعنى زيبايى و نيكويى صورت عفاف است، يعنى باز ايستادن از محرّمات و مراد اين است كه عفاف باعث پاكيزگى جمال و افزايش آن مى‏شود.

11) پاكدامنى بهترين همنشينى است: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «عليك بالعفاف فانهانِعْم القرين». [19]

شارح غرر مى‏نويسد: لازم باش عفّت را پس به درستى كه آن نيكو همنشينى است، عفّت چنان‏كه مكرّر ذكر شد به معنى باز ايستادن از حرام‏هاست.

12) نسبت به زنان مردم عفّت ورزيد، تا زنانتان خائن نشوند: امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايند: «و عِفُّوا عَنْ نِساءِ الناسِ تَعِفَّ نِساوكُمْ‏ [20] به زنان مردم خيانت نكنيد تا زنانتان خائن نشوند».

13) پاكدامنى ا زصفات پارسايان است: امام على عليه‏السّلام در خطبه همام مى‏فرمايند: اَنْفسَهم عفيفة [21] پارسايان نفوسشان عفيف است؛

«نفس عفيف» آن است كه نه تنها عملاّ خويشتندارى مى‏كند و مرتكب محرمات نمى‏شود، بلكه از نظر فكرى همچنان خود را سامان داده است كه بعضى از افكار در درون او نمى‏رويد. عفّت مراتب دارد، مرتبة اوّلش اين است كه آدمى دست و پا و چشم و گوش خود را مهار كند كه در جاى خود بسيار مهم و دشوار است و اگر كسى به همين مقدار هم نايل آيد، البتّه پاك و پارسا و ممدوح است، ولى مراتب بالاتر از اين هم هست، مرتبة بالاتر اين است كه زمام دل را هم به دست گرفته باشد و فكر هم داراى عفّت شده باشد و دوگانگى بيرون و درون رخت بربسته باشد و آدمى يك‏پارچه مجسّمه عفّت باشد، نه فكر بد و نه كار بد بكند، نه در عمل دور از خدا باشد، نه در قلب بيگانه با او، از همه جهت در مسير او و در اختيار او قرار گيرد، اين نفس عفيفه است اين همان كسى است كه به تعبير مولاى متّقيان على عليه‏السّلام هم‏مرز و همنشين فرشتگان است، فرشتگان شهوت ندارند و چنان‏كه ذكر شده است موجوداتى هستند كه نه در درون و نه در بيرون هيچ‏گونه داعيه‏اى براى ارتكاب اُمور خلاف عفّت ندارند.

شخص عفيف مى‏تواند خود را به اين بزرگى برساند كه از انديشه‏ها و خيالات ناپاك پيراسته باشد.

14) عفاف زهد است: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «العفافُ زهادةُ. پرهيزگارى زهد در دنياست. [22] يعنى ترك محرّمات بلكه مشتبهات، يعنى بى‏رغبتى در دنيا و حريص نبودن آن سبب پرهيزگاريست.

در ارتباط با بى‏رغبتى از دنيا كلام دلنشين از امام راحل (ره) نقل شده است كه مى‏فرمايند: «پسرم! هيچ‏گاه دنبال تحصيل دنيا، اگرچه حلال او باشد، مباش كه حبّ دنيا گرچه حلالش باشد، رأس همه خطاياست، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى‏كشد».

15) عفّت تضعيف شهوت است: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند:

«العفةُ تُضَعِّفُ الشهوة». [23]

شارح غرر مى‏فرمايد: عفّت يعنى نگاه‏داشتن بطن و فرج كه ضعيف مى‏گرداند شهوت را، يعنى هرگاه كسى خود را به آن عادت داد، به تدريج شهوت و خواهش او ضعيف مى‏شود و به هواها و هوسها بى‏رغبت گردد.

16) ثمرات عفّت: 1- تضعيف شهوت: «درشماره 15 توضيح آن گذشت»

2- قناعت: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: ثمرةُ العفة القناعةُ. [24]

3- سبگى گناهان: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «مَنْ عَفّ خَفّ وِزْرُهُ وَعَظُمَ عنداللهِ قِدرُهُ».

شارح غرر مى‏نويسد: هركه از گناهان باز ايستد وزر او سبك شود و نزد خداوند بزرگ شود، وِزْر بكسر واو وسكون زاى به معنى گناه است و گرانى و در اين‏جا معنى دوّم مناسب‏تر است، يعنى (سبك شود) پشت او از گرانى كه به سبب گناهان حاصل شده است.

4- صفات نيكو: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند:«مَنْ عَفَّتْ اَطْرافُه حَسُنت اوصافُهُ‏ [25]

«هركس غفيف باشد، اطراف او نيكو باشد و اوصاف او»، يعنى هركه باز ايستد از حرام اعضا و جوارح ظاهرى او، و خود را نگاه دارد از افعال بَد، نيكو باشد اخلاق و صفات او.

5- عزّت و سربلندى: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «مَنْ اُتْحِفَ العِفّةَ و القناعةَ حالَفَه العِّزُ». [26]

«هركس تحفه داده شود و عفّت و قناعت را همسو كند عزّت با او همراه شود».

6- خواهش بى‏جا ممنوع: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «لَمْ يَتحلّ بالعفةِ مَنِ اشتهى مالا يَجدُِ». [27]

شارح غرر مى‏نويسد كه: «زيور نيافته به عفّت كسى كه خواهشى داشته چيزى را كه نمى‏يابد». «عفّت» يعنى باز ايستادن از چيزهايى است كه حرام باشد يا نيكو نباشد، و مراد اين است كه عفيف كامل، كسى است كه خواهش غير آن‏چه بيابد و داشته باشد، نداشته باشد.

17) آن‏گاه كه خدا خير بنده را بخواهد: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «اذا اَرادَ اللهُ بعبدٍ خيراً اَعَفَّ بَطْنَهُ و فَرْجَهُ». [28]

«هرگاه خدا اراده كند به بنده خيرى را، عفيف مى‏گرداند شكم او را و فرج او را، يعنى لطفى چند نسبت به او مى‏كند كه به واسطه آن‏ها شكم و فرج او از حرام باز ايستد». در حديث ديگرى از ايشان نقل شده، بعد از عبارت «بطنه» عن «الطعام» و بعد از «فرجه» «عن الحرام» آمده است.

شارح غرر مى‏نويسد: مراد به طعام نيز طعام حرام است يا طعام زياد و خوردن به اندازه پركردن شكم مكروه است، به اعتبار اين‏كه سبب سنگينى بدن و كسالت در طاعت و عبادت مى‏شود و موجب غلبه خواب و بخار بر دماغ و مانع از تفكّر و تعقّل مى‏شود و مراد به «عفيف گردانيدن شكم و فرج» همان است كه در فقره سابق ذكر شد.

18) عفاف سبب پاكيزگى اعمال مى‏شود: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «بالعَفافِ تزكُوا الاعمال». [29]

شارح غرر مى‏نويسد: به وسيله پرهيزگارى و دورى از حرام پاكيزه مى‏گردد. عملها را يعنى طاعات و عبادات قبول مى‏شود، چنان‏كه حق تعالى فرمود: «انما يتقبل اللهُ من المتقين». [30]

«يعنى قبول نمى‏كند خدا مگر از پرهيزگاران». و مراد قبول كامل است و ممكن است «تزكوا» پاكيزه مى‏گردد» نباشد، بلكه به معنى «افزايش مى‏كند» باشد و مراد اين باشد كه به سبب پرهيزگارى افزايش پيدا مى‏كند، اجر و ثواب عمل‏ها زياد مى‏گردد، يعنى عبادتى كه با پرهيزگارى باشد، اجر و ثواب آن زياد باشد. از همان عبادت هرگاه غير پرهيزگار بكند.

19) تاج مرد عفّت اوست: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «تاجُ الرجلِ عفافُهُ و زينَهُ اِنصافه». [31]

شارح غرر مى‏نوسيد: فرمود افسر مرد عفّت اوست و زينت او انصاف اوست. يعنى همين كه كسى انصاف دارد و ظلم و جورى بر كسى روا ندارد، اين زينتى است از براى او، امّا بهترين زينت‏ها و آن‏چه از براى او به منزلة تاج پادشاه هست عفّت است، يعنى دورى گزيدن از آن‏چه حلال نباشد.

20) عفّت دليل غيرت است: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «دليلُ غيرةِِ عفتُهُ». [32]

شارح غرر مى‏نويسد: دليل غيرت مرد عفّت اوست، «غيرت» به معنى ننگ داشتن از نقص‏ها و عيب‏هاست و «عفّت» به معنى ترك حرام‏هاست، و مراد اين است كه: هركه را عفّت باشد اين نشان غيرت اوست و هركه را عفّت نباشد آن نشان بى‏غيرتى اوست، زيراكه بى‏غيرتى زياده از اين نباشد كه مرتكب حرام شود و از آن نقص و عيب ننگ نداشته باشد.

21) بهشت را به بها دهند نه به بهانه: امام على عليه‏السّلام مى‏فرمايند: «كَما تَشْتَهى عَفَّ». [33]

شارح غرر مى‏نويسد: آن‏چنان كه خواهش دارى عفيف باش، يعنى به اندازه آن‏چه خواهش رستگارى در آخرت و بهشت و آلا و نعماى آن دارى عفيف باش و بازدار خود را از حرام‏ها.

22) آن‏چه از عفّت منشعب مى‏شود: درحديث مفصّلى آمده كه راهبى معروف به «شمعون لاوى بن يهودا» كه جدّش يهودا از حواريّين حضرت عيسى عليه السّلام بود. خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيده و مسائل بسيارى پرسيد و همه را پاسخ شنيد. و در نتيجه ايمان آورد و نبوّت ايشان را تصديق كرد، ما از اين حديث تنها به محل حاجت اكتفا مى‏كنيم. «و امّا العفافُ فَيَنْشَعِبُ منه الرضا و الاستكانه و الخطُ و الرّحة و التفقدُ و الخشوعُ و التذكرُ و التفكرُ و الجودُ و السخاءُ فهذا ما يتشعّب للعاقل لِعفافه باللهِ و بقسمِهِ». [34]

شعب عفاف بر اساس اين حديث:

1- رضايت (به آن‏چه هست).

2- كوچكى كردن.

3- بهره‏مندى(از خيرات).

4- آرامش.

5- دلجويى (از زيردستان).

6- افتادگى.

7- تذكّر (مقابل غفلت).

8- فكر.

9- بخشندگى.

10- سخاوت.

23) عفيف در سايه خداست: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله فرمودند: «چند طايفه را خداوند در سايه خود حفظ كند در روزى كه سايه‏اى به جز سايه او نيست».

الف: امام عادل.

ب: جوانى كه در طاعت و عبادت خداوند رشد و نمو كرده است.

پ: شخصى كه اهل طاعت و مسجد است.

ت: مردى كه زن زيبا و دارى مقامى او را به گناه دعوت كند و او بگويد: از پروردگار عالم خوف دارم». [35]

ج: ...محلّ بحث همين فراز اخير است كه شخص به خاطر عفّتى كه دارد، عالم را محضر خدا مى‏بيند و در محضر او معصيت نمى‏كند و اين سبب نجات او در روز قيامت مى‏شود.

24) عفّت سبب نجات از مرگ حتمى: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى‏فرمايند: در اُمتهاى گذشته سه نفر به غارى پناه بردند ناگاه قطعه سنگى بزرگ بيامد و جلوى غار را گرفت، گفتند: هيچ راه نجاتى نداريم، مگر اين‏كه هر كدام به خاطر اعمال صالحى كه انجام داده‏ايم از خدا بخواهيم تا قطعه سنگ را كنار ببرد.

يكى از آن‏ها گفت: به دختر عموى خود خيلى علاقه داشتم از او تقاضا كردم تا خودش را در اختيار من بگذارد، و امتناع كرد، تا اين‏كه در سالى از سال‏ها به خاطر فقر شديد پيش من آمد، و من به او نه دينار دادم، مشروط به اين‏كه خواسته مرا اجابت كند، وقتى كه مى‏خواستم به او نزديك شوم، گفت: اى بنده خدا تقوا پيشه كن و من هم از او صرف‏نظر كردم، در حالى كه از همه بيشتر او را دوست داشتم و همه دينارها را به او بخشيدم، خدايا اگر اين كار را براى تو انجام داده‏ام فرجى براى ما حاصل كن و در اين هنگام مقدارى سنگ عقب رفت. [36]

تذكّر: اين داستان دو قسمت ديگر هم دارد كه شاهد بحث را با اندكى تصرّف بيان كرديم.

25) چشم عفيف آتش دوزخ را نمى‏بيند: پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله مى‏فرمايند:

«ثلاثةٌ لا ترى اعينهم النارَ: عينٌ حَرَست فى سبيلِ اللهِ، و عينٌ بَكَتْ مِن خشيةِ اللهِ و عَيْنٌ كفت عَنْ محارمِ اللهِ». [37]

سه چشم آتش جهنّم را نمى‏بيند:

1- چشمى كه در راه خدا پاسدارى كرده باشد.

2- چشمى كه از خوف و خشيت خدا بگريد.

3- چشمى كه در مقابل محارم بسته شود.

26) از خدا طلب عفّت كنيد: «اِنّ النّبى صلّى الله عليه و آله كان يدْعُوا، اللهم اِنّى اسألك الهُدى و التّقى و العفاف و الغنى». [38]

«پيامبر صلّى الله عليه و آله كه درود خدا بر او و آلش باد، دعا مى‏كرد و از خدا مى‏خواست كه خدايا از تو مى‏خواهم: هدايت و تقوا و عفاف و بى‏نيازى» ونيز، در حديث ديگرى، «ابوسعيد خدرى» از پيامبر اكرم صلّى‏الله عليه و آله نقل مى‏كند: گروهى از انصار نزد رسول اكرم صلّى‏الله عليه و آله آمدند و از محضر آن حضرت سؤال كردند، پيامبر به آن‏ها بخشش كرد، باز آن‏ها درخواست كردند و اين روند ادامه داشت، تا اين‏كه آن‏چه نزد آن حضرت بود تمام شد، سپس پيامبر صلّى‏الله عليه و آله فرمودند: « هرچه نزد من ذخيره بود تمام شد و به شما دادم و كسى كه طلب عفّت كند خداوند او را عفيف مى‏سازد و كسى كه طلب بى‏نيازى كند خداوند او را بى‏نياز مى‏گرداند». [39]

27) كسى كه به خاطر عفاف ازدواج كند، خداوند كمكش مى‏كند: پيامبر عظيم‏الشأن اسلام، كه درود خداوند بر او و سلاله پاكش باد، فرمودند: «ثلاثة كلُّهم حقٌ عَلى اللهِ عونه: الغازى فى‏سبيل اللهِ و المكاتب الذى يريدَ الاَ داء و الناكحُ الذى يُريدُ التعفّفَ». [40]

برعهده خداست كه سه طايفه را يارى كند.

1- كسى كه در راه خدا مى‏جنگد.

2- بنده مكاتبى كه مى‏خواهد دين خود را ادا كن.

3- كسى كه به خاطر حفظ عفّت قصد ازدواج دارد.


[1]. منظور مصرى، جمال‏الدين، ادب الحوزه، ج 9، ص 253.

[2]. فخرالدين، المكتبة المرتضوية، ج 65، ص 102.

[3]. رواس، قلعه جى و حامد صادق تنيبى، معجم لغة الفقهاء، دارالنفاس، ص 36.

[4]. كنيد به قاموس، ج 3، ص 177، و مفردات راغب، ص 339.

[5]. حكمت 474.

[6]. كافى، ج 3، ص 125.

[7]. عبدالوهاب، غررالحكم و دررالكلم، با مقدّمه حسينى ارموى «محدث» دانشگاه تهران، 1366.

[8]. مأخذ.

[9]. مأخد، ج 1، ص 151.

[10]. حكمت، 68.

[11]. ج 6، ص 363.

[12]. محمّد باقر، بحارالانوار، ج 7، ص 272، المكتبة الاسلاميه.

[13]. مأخذ و همان صفحه.

[14]. الحكمة، ج 6، ص 395، به نقل از غرر، ج 1، ص 141.

[15]. ج 71، ص 271.

[16]. الحكمة، ج 6، ص 359، به نقل از غرر.

[17]. مأخذ، ج 3، 449.

[18]. مأخذ.

[19]. ج 71، ، 270، و غرر، ج 4، ص 105.

[20]. الحكمة، ج 6، ص 359.

[21]. عبدالكريم، اوصاف پارسايان.

[22]. ج 1، ص 18.

[23]. مأخذ، ج 2، ص 152.

[24]. مأخذ، ج 5، ص 328.

[25]. مأخذ، ج 5، ص 432.

[26]. مأخذ، ج 5، ص 462.

[27]. مأخذ، ج 5، ص 98.

[28]. مأخذ، ج 3، ص 167.

[29]. مأخذ، ج 3، ص 211.

[30]. مائده، آيه 27.

[31]. ج 3، ص 284.

[32]. مأخذ، ج 4، ص 8.

[33]. مأخذ، ج 4، ص 623.

[34]. شعيه حراني، تحف العقول، با ترجه احمد جنتى، ص 30.

[35]. محمود مهدى، تحفة العروس، دارالفكر، ص 374.

[36]. مأخذ و همان صفحه.

[37]. مأخذ و همان صفحه.

[38]. صحيح الترمذى، ج 13، ص 26.

[39]. داود، سنن، ج 2، ص 121، باب فى الاستعفات، حديث 1644.

[40]. ماجه، سنن، ج 2، ص 842.

/ 1