على و تمدن اسلامى - علی (علیه السلام) و تمدن اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علی (علیه السلام) و تمدن اسلامی - نسخه متنی

محمد باقر کمره ای

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على و تمدن اسلامى

[ ترجمه ى الغارات، ابوالسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، ترجمه ى محمد باقر كمره اى،| تهران|: |بى نا|،| 1356| ص16 -6. ]

داستانهاى زندگى على مرتضى "ع" براى دوستانش نغمه دلنوازى است. دلهاى آشفته و پريشان را آرامش بخش است و خراشهاى خونابه ريز همه را مرهمى است آسايش بخش، چون انگشت خامه واقعه نويسان زخمه ى تار فضايل گوناگون آن يكه سوار دانش و عرفان را جنابند، گوش هوش دوستانش را نوازش دهد و جان آنها را سرشار از شادى سازد، روش يك زندگى شرافتمندانه را به آنها بياموزد، و از هر پيشامد ناگوار زندگى آلوده ى اين جهان آنان را دلدارى دهد.

پرتو ولايت على "ع" بر اعماق دل پاك سرشتان تابيده و تاريكترين گوشه هاى دلهاى فسرده را نور افشان كرده و هر چه دوران تاريخ به پيش رانده موج ولايت حضرتش گسترده شده و دلهاى بيشترى را به سوى خود كشانده.

نقطه ى مركزى مهر و ولايت على "ع" كه در صدر اسلام و آغاز تاريخ آن برگرد خود هاله اى محدود و كوچك داشته، با گذشت روزگار هر سال و هر قرن پهناور شده و خرده خرده به يك نيروى جهان گير نمودار گرديده است.

دشمنان على "ع" و خفاشان درمانده از ديدار پرتو ولايت بسى كوشيدند تا سرپوشى بر چهره تابناك شاه ولايت بگزارند و براى خود محيط تاريكى فراهم سازند تا در آن چشم باز كنند و به زندگى آلوده و رسواى خود ادامه دهند، ولى كوشش آنها سرانجام
به جايى نرسيد و نتوانستند با مشتى لجن كردار و نيرنگ خويش خورشيد درخشان على "ع" را خاموش سازند و روزگارى تيره فراهم آورند تا در آن بمانند و بپايند، دوستان على "ع" را بيدريغ مى كشتند و اوراق فضايل او را در مى نورديدند و با وسيله ى مزدوران خود دامن پاك حضرتش را به افترا و دروغ آلوده مى ساختند و زبان حقگويان و مدح سرايان او را مى بريدند و دوستان على "ع" ناگزير بودند فضايل او را ناگفته گزارند و دم فروبندند. ولى چهره ى درخشان على "ع" از پس انبوه اين پرده ها مى درخشيد و خود را نشان مى داد و اين ابرهاى تيره را از هم مى دريد و نابود مى كرد و سراسر جهان را در زير پرتو فضايل آن حضرت مى آورد و براى هر حقيقت جويى دلربايى مى كرد.

خداشناسان و عرفا از سخنرانيهاى شيوا و پرمعناى آن حضرت درس معرفت آموختند و از ناله هاى عاشقانه و راز و نيازهاى نيمه شبهاى آن حضرت در گوشه هاى خلوت نخلستانها و بيابانها راه و رسم بندگى آستان حق را فرا گرفتند.

حكما و دانشمندان و پژوهشگران عالم هستى شاگردان مكتب تحقيق و موشكافيهاى حضرت او باشند و راز پيدايش جهان هستى را در گفته هاى بنيادگر آن حضرت جستجو مى كنند، زاهدان گوشه نشين و شناساى ناهنجاريهاى دنياى آلوده به بدكاريها خوشه چينان خرمن زهد حضرت اويند و آموزندگان و آموخته هاى راه و رسم زاهدانه آن كوى اند، سياستمداران و رهبران اجتماعى كه هدف آنان پرورش جامعه انسانى است، آموزنده ترين درسها را از بيانات رساى آن حضرت دريافت مى كنند.

شيوه ى نوع پرورى در يك سطح جهانى از روش آن حضرت در پرورش هر فرد آماده از هر نژاد دريافت شد و به كوشش آن حضرت تعليمات عاليه ى اسلام از انحصار نژاد تازيان بيرون آمد و در همه جهان پخش گرديد و همه ى نژادهاى انسانى را دربرگرفت.

آن حضرت دوستى همه ملل را بنياد نهاد و دانشگاه جهانى اسلام را پى ريزى كرد و هر شاگرد آماده اى را از سياه و سفيد در پوشش پرورش و آموزش اسلامى درآورد.

در اين ميانه مردم ايران آماده ترين شاگردان مكتب آن حضرت بودند و حضرتش را توجه خاصى به آموزش و پرورش آنان بود، سلمان فارسى - رضى الله عنه - كه دوره ى تعليمات پيغمبر اسلام را بيش از ديگر صحابه فرا گرفته بود و به عمق تعاليم عاليه اسلام
آشنا شده بود پس از وفات پيغمبر "ص" در حلقه ى ارادتمندان على "ع" در آمد و شاگرد اول مكتب آن حضرت گرديد و رابطه ى ميان او و ايرانيان شد و آن حضرت با انتخاب شهربانو به همسرى فرزند عزيزش ابى عبدالله الحسين "ع" اين رابطه مردانه را با پيوست به رشته ى بانوان استحكام بخشيد و بنياد يك جامعه جهانى را در سير تاريخ اسلام به وجود آورد و پس از تصدى زمامدارى اسلام مركز حكومت خود را به كوفه منتقل كرد كه در كنار مدائن پر نام دولت ساسانيان بود و به اين وسيله زمينه شركت ايرانيان را در مكتب اسلام و قرآن فراهم ساخت و با يك آينده نگرى درست محيط ايران را براى پرورش و گسترش پرتو ولايت در نظر گرفت.

و بر خلاف شيوه ى زمامداران گذشته، موالى و نو مسلمانان عجم را در اداره كارهاى بزرگ و در سياست جهاندارى و سركارى امور وارد ساخت و قنبر را كه از نژاد تازى نبود دربان سراى حكومت خويش فرمود و وظايف اداره ى دربار را بدو سپرد؛ چنانچه در دوران پيش هم كه بناچار از زمامدارى حكومت اسلامى بركنار بود توجه خاصى به نژادهاى ديگر داشت و ابى نيزر سركار اداره ى امور اقتصادى خود نمود و در عمران و آبادى نخلستانها و باغهاى سرزمين ينبع از او كمك گرفت؛ همانند ميثم تمار را كه خرما فروشى بود در كنار كميل بن زياد بر سر يك ميز آموزش اسرار ولايت جا داد و آنان را دوش بدوش يكديگر پروريد.

هدف عمر بن خطاب در دوران دوازده ساله حكومت و زمامدارى زورمند و پر تحرك خود اين بود كه مسلمانى را براى نژاد تازيان كيش انحصارى سازد و سياست اسلام را دربست ويژه ى آنان نمايد. از اين رو نومسلمانان نژادهاى ديگر را كه به نام موالى مى خواندند از بسيارى حقوق اجتماعى عقب راند و محروم نمود و به آنها حق فرماندهى ارتش و فرمانگزارى و امامت در جماعت و قضاوت نداد و بلكه از اداى گواهى هم در محاكم دادگسترى محروم ساخت و گواهى آنان را بى اعتبار نمود و اگر اين سياست پايدار مى شد دين اسلام خاص تازيان مى گرديد و در انحصار آنان در مى آمد؛ چنانكه بنى اسرائيل كيش تورات را در انحصار خود مى دانستند و به نژادهاى ديگر حق نمى دادند كه در آيين يهوديگرى درآيند.

و چون على "ع" زمامدار اسلام شد ديوار اين انحصار را ويران ساخت و برابرى و
برادرى را براى همه مسلمانان از هر نژاد و تيره و هر ملت و عشيره يكسان ساخت و در تقسيم درآمد بيت المال ميان مسلمان تازى نژاد و ديگران فرقى نگذاشت و اين خود پايه ى مخالفت سران عرب بويژه نژاد قريش با آن حضرت گرديد و كارشكنى آنان در حكومت آن حضرت آغاز شد، ولى با همه ى فشارى كه از اين راه به آن حضرت وارد آمد، براى گسترش اسلام در سراسر ملتها همه اين فشارها را تحمل نمود و بى پروا موالى و نومسلمانان نژادهاى جز تازى را به خود نزديك ساخت و به نژاد ايرانى در اين باره توجهى بيشتر نشان داد و به پرورش آنان پرداخت؛ زيرا به هوش سرشار آنان اعتماد داشت و مى دانست هدفهاى والاى اسلام و قرآن را بهتر از تازيان مى فهمند. و به همين منظور بود كه مركز حكومت خود را به سرزمين ايرانيان منتقل كرد و چند ساله زمامدارى پرماجراى خود را در كوفه كه كنار مدائن بود گذراند.

و توجه به اين نكته بسيار بجاست كه بيشتر شاگردان تازى زبان و تازى نژاد آن حضرت در كوفه مسلمانان نجد بودند كه نژاد پاك تازى داشتند و سالها با آن حضرت دمساز بودند و در جبهه ى صفين مردانه به يارى آن حضرت برخاستند و در برابر معاويه و شاميان شمشير زدند و جانبازى كردند، ولى چون معاويه به اشاره ى عمرو عاص قرآن بالاى نيزه كرد و از روى فريب به حكم قرآن دعوت كرد، گول خوردند و به مخالفت آن حضرت درباره ادامه نبرد و بنيان كنى دشمن برآمدند تا آنجا كه گرد آن حضرت را گرفتند كه اگر به پيشنهاد معاويه تسليم نشود شمشير به روى او خواهند كشيد و او را خواهند كشت.

و چون حضرت از امضاى قرار داد حكمين ناگزير شد از او بر گشتند و او را كافر شمردند و شورش پشت شكن خوارج را برپا كردند و گفتند كه او در حكم خدا حكم گرفته و بر خلاف قانون اساسى اسلام كه قرآن مجيد است اقدام كرده و كافر شده و بايد توبه كند.

اينان جز سطح برونى اسلام را نفهميده بودند و با همه ى وابستگى و دلبستگى آنان به اسلام كه پيوسته نماز مى خواندند و قرآن را از برداشتند و روزه مى داشتند، از فهم مقررات درونى و پر مغز اسلام و قرآن بى خبر بودند و برنامه ى خطرناك و ويران كننده اى تنظيم كردند كه مهمترين ماده آن اين بود كه على "ع" كافر شده و پيوستن با على "ع" كفر است
و بيدريغ پيروان على "ع" را مى كشتند.

دوران زمامدارى آن حضرت در كوفه چند سالى بيشتر ادامه نيافت، ولى در همين مدت كوتاه آن حضرت محيط كوفه را به يك دانشگاه پهناور تبديل كرد و همه ى علوم اسلامى و ادبى را پايه گزارى نمود، فقه و تفسير و نحو و دادگسترى را بنياد نهاد و يكى از شاگردان پرمايه خود را كه عبدالله بن عباس بود فرمانگزار بصره نمود كه در سوى ديگر قلمرو كشور ساسانى بنياد شده بود و او هم در آنجا تعليمات عاليه ى اسلام را كه از على "ع" دريافته بود منتشر كرد و در آينده نزديكى كوفه و بصره دو دانشگاه مهم عالم اسلام شدند و اساتيد علوم اسلام و علوم ادب در آنها پرورش يافتند.

و گرچه طولى نكشيد كه عراق در زير فرمان جبار معاويه در آمد و او هم زياد بى پدر را به حكومت اين هر دو منصوب كرد و برنامه ى اساسى معاويه و زياد از ميان بردن دوستان و پرورش يافته هاى آن حضرت بود و ريشه كن كردن اين دو دانشگاه، بيدريغ ياران و شاگردان سرشناس آن حضرت را كشتند و مكتب سعادت اثر آن حضرت را بر هم زدند و تعطيل كردند، ولى نتوانستند آن را ريشه كن كنند.

تعليمات على "ع" در سراسر محيط ايران منتشر شد و زمينه ى شورشهاى سختى را بر ضد دستگاه بنى اميه پى ريزى كرد و خرده خرده نومسلمانان ايرانى كه با تعليمات عاليه آن حضرت آشنا شدند شورشهاى ضد اموى را دامن زدند و نهضت ضد اموى در ناحيه ى خراسان به رهبرى ابومسلم سردار دلير ايرانى مايه گرفت و در كوفه به تدبير و كمك ابوسلمه خلال به كار پرداخت و بنياد بنى اميه را برانداخت و كوفه و بصره دو مركز علمى معمور شدند كه علم حديث و تفسير و فقه و ادبيات در آنها تدريس مى شد و رواج و رونق فراوانى داشت.

و رجال علم و حديث در اين نواحى با خاندان پيغمبر "ص" و پيشوايان و ائمه هدى رابطه برقرار كردند و بدآنها پيوستند و آن پرده ى نادانى و جهل پرورى را كه حكومت صد ساله بنى اميه بر چهره درخشان اسلام افكنده بودند از هم دريدند و چهره ى زشت آنها را آشكار كردند و با راه درست مسلمانى كه روش خاندان اهل عصمت و طهارت بود آشنا شدند و بدان رو كردند و مكتب امام باقر و امام صادق عليهما السلام تاسيس شد و مكتب از هم گسيخته آن حضرت را تعمير كرد و از نو بنياد نهاد.
و رجال هوشمند ايرانى چون خاندان نوبخت و آل برمك سياست جهان پرورى اسلام را زنده كردند و رجال علم و ادب و فلسفه اسلامى چون خليل بن احمد و ابن مقفع و شاگردان آنها دانش اسلامى را دريافتند و به نشر آن كوشيدند و ابان بن تغلب از شاگردان دو امام در علم فلسفه و حكمت و ادب اطلاعات با ارزشى داشت و از مخلصين آستان آنها بود و در فقه و حديث بدانجا رسيد كه امام صادق "ع" به او فرمود در مسجد بنشين و به مردم فتوا بده. من دوست دارم مانند تو را مردم ببينند و او را مايه ى افتخار خود دانست.

خلاصه ى اين بحث و بررسى اين است كه آن حضرت در مدت كوتاه حكومت خود، با همه ى گرفتاريها كه داشت، دو دانشكده ى كوفه وبصره را بنياد نهاد و شاگردان شايسته اى پرورش داد و آن پرده ضخيم وپوسته اى را كه دوران گذشته پس از پيغمبر"ص" بر چهره اسلام كشيده بود بالا زد؛ زيرا زمامداران پيش از او اسلام را تنها وسيله تسلط عرب بر جهانيان مى دانستند و ظاهر احكام قرآن را براى جهانگيرى و چپاول ملتهاى ديگر رعايت مى كردند و از نابود كردن مردم ديگر جز تازيان بيم و باكى نداشتند و چهره ى جهانى و سعادتمندى سراسر بشر كه هدف قرآن بود، زير اين نقاب عربيت نهان شده و از ياد رفته بود. آن حضرت اين نقاب را برداشت و چهره جهان پرور اسلام را نمايان كرد. با سخنرانيهاى پر معنى و علمى خود موضوع توحيد و يكتايى خدا را كه اصل يكم اسلام بود چنان حكيمانه تقرير كرد كه بر آن فزونى نتوان يافت و مبانى علوم و آداب را پى ريزى فرمود و بنياد نهاد و گرچه اين دوران شكوفان اسلامى ديرى نپاييد و چون گل نوشكفته دچار طوفان حكومت زورمندان بنى اميه شد و پژمرده گرديد و پرپر شد ولى نابود نشد و دانش پژوهان و حقجويان، زير پرده ى آن را پيگيرى نمودند و خرده خرده طرفدارانى جدى يافت و اينان كم و بيش بهم پيوستند و نهضت ضد اموى را رهبرى كردند و پس از گذشت دهها سال آن را سرنگون ساختند و مردانى دانا و پرورده مكتب خاندان پيغمبر "ص" سربر آوردند و شعار آنها رضاى آل محمد "ص" بود و دلبستگى به خاندان پيغمبر اسلام.

آغاز نهضت علمى اسلام


از اواخر قرن دوم اسلامى كه نشانه هاى ناتوانى و لرزانى حكومت جاهلانه و زورگوى بنى اميه آشكار شد، نهضت علمى اسلام خرده خرده پديدار گرديد و دانشگاههاى كوفه و بصره كه على "ع" بنياد نهاده بود از زير يوغ بنى اميه به در آمدند و پيشرفت خود را شروع كردند و دانشگاه تازه اى هم در مدينه و محيط حجاز به رهبرى امام باقر "ع" آغاز به كار كرد و با دانشگاههاى نامبرده پيوست و نهضت علمى اسلام در كنار نهضت سياسى و جهانگير آن به جنبش آمد و درسهايى درباره ى پرورش اخلاقى و عرفان و بررسى حقايق هستى و مذهبى به وجود آوردند.

رشته ى تصوف و رشته تحقيق در امور هستى و رشته بررسى حقايق مذهبى و اساس اسلامى نمايان گرديد و دسته اى به دنبال كشف و شهود و رياضت و تهذيب اخلاق به نام متصوفه پديدار گرديد كه برنامه ى كار آنها بيشتر از بيانات على "ع" دريافت شده بود و خطبه ى شرح حال متقين و پرهيزكاران كه براى همام ايراد كرده و گفتگوى آن حضرت با كميل بن زياد در بيابان كوفه اساس اين برنامه بود و بيانات آن حضرت درباره ى معناى ايمان سرمشق آموزنده ى آن مى نمود و زهد و ترك دنيا و پرورش روح و رياضت در همه گفتار و كردار آن حضرت نمايان است و در برابر آنان دسته اى به نام متكلمين پديدار شدند كه به دو دسته تقسيم شدند:

1 - معتزله پيروان واصل بن عطا كه پرورده ى دانشگاه بصره بود و اينان نظر بدبينى درباره على "ع" را كه بافته و ساخته دوران خوارج و بنى اميه بود برانداختند و قدر آن حضرت را تا مقام وصايت و جانشينى علمى و معنوى پيغمبر اسلام "ص" شناختند، گرچه از نظر سياسى و حكومت خلفاى ديگر را هم پذيرفتند، و اين نظر درباره ى آن حضرت نتيجه ى پيشرفت علمى جامعه اسلامى بود؛ زيرا به روز خوارج كه در صدر برنامه آنها كفر على "ع" بود، و تسلط بنى اميه بر جامعه اسلامى كه يكى از مواد خطبه ى نماز جمعه آنها سب و دشنام و بدگويى به آن حضرت بود، چهره ى درخشان و معصوم آن حضرت را تيره و ننگين وانمود كرده بود.

بنى اميه در دوران تسلط خود تبليغات بسيارى در زشت كردن چهره ى على "ع" نموده بودند و بغض ابى تراب را در دل مردم از دوران كودكى پرورده بودند و چهره ى واقعى آن
حضرت در زير پرده ى ضخيمى بدنما نهفته شده بود. رهبران معتزله كه دانشمندان آن عصر اسلام به شمار مى رفتند با تحقيق و بررسى خود اين پرده سياه را از چهره على "ع" بالا زدند و به اولويت و افضليت آن حضرت معتقد شدند و او را وارث علم و مقام معنوى پيغمبر "ص" دانستند و سياست و حكومت را دون مقام آن حضرت شناختند، معتزله مسائل اسلامى را خردمندانه بررسى مى كردند و در راه تحقيق و پژوهش علمى قدم بر مى داشتند و از اين رو درباره ى نمودار كردن چهره ى واقعى و مقام علمى و معنوى على "ع" خدمت بسزايى كردند و در ميان آنها ستايشگرانى زبر دست و سخنرانانى شيوا پديدار شدند كه مدح و منقبت على "ع" را در شعر و نثر خود منتشر كردند و يك نمونه ى درخشان آنها ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه است كه در آن شرح مفصل خود ستايشگر آن حضرت است و قصيده هاى شيوا و نغزى در مدح حضرتش سروده.

معتزله از دانشگاه بصره ى على "ع" برخاستند و از هوش سرشار ايرانى ريشه گرفتند و نسيم روح پرور دانش پژوه دانشگاه جنديشاپور كه در كنار بصره بود به مغز و انديشه آنها وزيد و آنها را به سوى تحقيق و بررسى مسائل هستى و مشكلات علمى كشانيد و بزودى در محيط اسلامى پروبال گشودند و علم اسلام را رونق دادند و يادگارهاى ارزشمندى در محيط اسلامى پديدار كردند و تا آنجا پيش رفتند كه سياست و حكومت اسلامى را زير نفوذ خود آوردند و مأمون عباسى بدانها پيوست و نظرهاى علمى آنها را در حكومت خود به كار بست و دانشگاه بيت الحكمه را تأسيس كرد و به سوى خاندان پيغمبر "ص" روى آورد و دست ارادت به امام هشتم "ع" داد و خواست آن حضرت را براريكه ى خلافت و حكومت اسلامى بنشاند و حق را به صاحبش برگرداند و در اين پيشرفت علمى اسلام مردان ايران و دانشمندان ايرانى نژاد سهم بسزايى داشتند و خاندان نوبخت و آل برمك و آل سهل از آن حمايت كردند و آن را پروردند.

در پرتو اين نهضت علمى بود كه دانشگاه مدينه فرصت پيشرفت و رونق به دست آورد و به دنبال رهبرى امام پنجم محمد باقر "ع" فرزند برومندش امام صادق "ع" زمام آن را به دست گرفت.

2 - متكلمين اماميه بودند كه از چشمه سرشار دانشگاه مدينه سيراب مى شدند و شاگردان امام باقر و امام صادق رهبران دانشگاه مدينه به شمار مى رفتند و دانش پژوهان
ارجمندى در ميان آنها برخاستند؛ چون هشام بن حكم و مؤمن الطاق و هشام بن سالم و اين دسته از متكلمين و پژوهشگران اسلامى در كشف حقايق و بررسى مسائل جهان هستى بيشتر به بيانات امامان و پيشوايان آل عصمت اعتماد مى كردند و آنها را چون چراغى فروزان در راه خرد خود فرا مى داشتند و حقايق را از زبان موشكاف و از دانش سرشار آنان جستجو مى كردند.

ظهور اين دانشگاههاى پژوهشگر و كوشش رجال ايرانى كه در دستگاه سياست و حكومت اسلامى راه يافته بودند، تمدن اسلام و پرورش علمى قرآن مجيد را شكوفان كرد و قرن سوم اسلامى را قرن طلايى تاريخ اسلام نمودار ساخت. سياست اسلام در سراسر معموره جهان گسترده شد و از چين تا مرزهاى فرانسه را زير پوشش خود گرفت و بحث و بررسى آزاد و خردمندانه در محيط گسترده اسلام رونق گرفت و دانشمندان ملل و پژوهشگران هر نژاد و مذهبى به دانشگاههاى اسلام رو آوردند و با آنها مسائل علمى را مبادله كردند و ندانسته هاى خود را از آنها به دست آوردند.

زير بناى پيشرفت و جهانگيرى اسلام و رواج و رونق مسلمانى و نفوذ حكومتهاى اسلامى تا دورترين سرزمينها از مدينه و بغداد همين نهضت علمى اسلام بود كه روز به روز قلمرو حكومت اسلامى را توسعه مى داد و ملتها را بدان دل بسته و وابسته مى كرد و آن را در هر سوى جهان پايدار و استوار مى ساخت و رشته هاى گوناگون دانش را پديدار مى كرد و مانند جابر بن حيان شاگرد امام صادق "ع" علوم طبيعى را پايه مى نهاد و موسى خوارزمى پرده از مسائل رياضى و جبربر مى داشت.

اين نهضت پردامنه و وسيع جهان اسلام همه از دانشگاههاى كوفه و بصره سرچشمه مى گرفت كه على "ع" آنها را بنياد نهاد و از مدت حكومت كوتاه خود زمينه آشنايى و شناخت مردم آن روز و به ويژه ايرانيان را فراهم نمود و اين زير بناى علمى مردم را به حقيقت جهان پرور اسلام راهنمايى كرد و چهره ى زشت حكومت بنى اميه را به مردم نمود تا آماده مبارزه دسته جمعى بر ضد آن شدند و كوشيدند تا آن را از بن برانداختند.

و از اينجا راز استقرار على "ع" در كوفه روشن مى شود و كوته نظرى برخى نويسنده هاى معاصر از مصر و ديگران كه انتقال مركز حكومت اسلامى را از مدينه به كوفه بر آن حضرت خرده گرفتند و انتقاد كردند روشن مى گردد و باز روشن مى شود كه

/ 3