چرا امام پنجم و ششم در مناقشات و مبارزات ضد حكومت بنى اميه وارد نشدند و براى مبارزه با حكومت بنى عباس كه برشورشيان سخت گرفتند وارد نشدند و همت خود را متوجه استحكام زيربناى اسلام از نظر نشر دانش نمودند. و به تقويت دانشگاه مدينه كوشيدند؛ زيرا سياست حكومت دوران آنها دچار كشمكش دنيا پرستان بود و هنوز مردم، آماده درك حقايق اسلامى و سياست جهان پرور اسلام نشده بودند و ديده شد كه شورش ضد اموى زيد بن على بزودى سركوب شد و در نطفه خفه شد و شورش حسين هم كه بر ضد حكومت بنى عباس بود در درّه فخ يك فرسخى مكه به خون كشيده شد و حسين خودش كشته شد و طرفدارانش پراكنده شدند و بسيارى از آنها هم كشته شدند و يا در بند كشيده شدند، ولى انديشه آينده سنج على "ع" در تأسيس دانشگاههاى كوفه و بصره و فكر امام باقر و صادق "ع" در تأسيس دانشگاه مدينه بسيار درست و بجا بود و هر كدام نتيجه بخش شدند و اسلام را پايه و مايه دادند و از تهمت و آلودگى به اينكه منظور اسلام تاج ستانى و باج ستانى است بركنار داشتند و مدرسه مدينه با همه فشارى كه از منصور و هارون بدان وارد شد، جامعه ى علمى اسلام را كه معتزله در رأس آن بودند شكوفان كرد و تا آنجا اثر بخشيد كه مأمون بدان پيوست و طوق دوستى امام هشتم را به گردن گرفت. نتيجه اين بررسى كوتاه و خلاصه اين است كه قرن سوم اسلامى قرن شكوفايى علم و دانش اسلام بود و همه ى صنايع و فنون را تقويت كرد و اسلام را در جهان آن روز چشمگير و جهان گير ساخت.