علي زيباترين شعر خدا بود
علي آواي هستي ، نغمه رود
اگر هر شاعري را شاهكاري ست
علي مولا ، علي آقا و سرور
علي قدرت نماي بيكرانه
علي شعر و علي شوق و علي شور
ميان كوچه هاي شهر ظلمت
علي زيباترين فرزند آدم
علي اوج عطش را آب روشن
علي زايده آيات حق بود
علي بود آن پرستوي غريبي
كه كوچش مايه هيهات حق بود
محمد تار هستي و علي پود
علي زيباترين شعر خدا بود
علي از كيمياي عشق ،برتر
علي آيينه صد قرن ديگر
علي از وهم و از پندارها دور
علي ايات پاك سوره نور
علي هم ريشه عيسي بن مريم
كوير خسته را باران نم نم
علي قدرت نماي ذات حق بود
كه كوچش مايه هيهات حق بود
كه كوچش مايه هيهات حق بود
سياست و ديانت اميرالمومنين
تحولات تاريخي در هر دوره از تاريخ، به عواملي بستگي داردكه شناسايي آن در هر موضوعي از تاريخ، لازم و ضروري است وشناخت عوامل اجتماعي، سياسي و اقتصادي در بستري كه باعثتحولات ميشود، ميتواند مورد توجه قرار گيرد.دين اسلام نيز كه از اين قاعده مستثني نيست، بر اساسضرورتهاي خاصي عليرغم تنگناهاي گوناگون در جامعه حجازرشد كرد.رشدي كه بعدها در مدت كوتاهي از منطقه حجاز فراتر رفته ودر دنيا گسترده شد.در گسترش و رشد دين اسلام، از همان ابتداي كار، نقش كليدياشخاص مختلفي در كنار حضرت رسول اكرم(ص) و حتي بعد ازرحلت آن بزرگوار مشهود است. در اين ميان شخصيت بزرگ مرد وپرچمدار دين اسلام، حضرت علي(ع) را به هيچ وجه نميتوانكتمان كرد.حضرت علي(ع) همواره نزديكترين فرد به رسول خدا بود وخداوند، وي را از طرف رسولش بهعنوان وصي و جانشين آخرينپيامبر خود برگزيد، همانطور كه هارون را جانشين موسيبنعمران قرار داد.آيات بيشماري در وصف آن امام همام از سوي خداوند نازلشده و نيز احاديث بسياري از رسول اكرم(ص) در وصف و كراماتحضرت علي(ع) نقل است كه نشان از مقام والاي آن حضرت نزدخدا و رسول خدا دارد. آنچه با توجه به ويژگيهاي آن حضرت بيشاز هر چيز جلب توجه ميكند، علم و سياست حضرت علي(ع) و نگاهو بينش آن حضرت به سياست و فرد سياستمدار است و نيز اينكهچه حقوقي، در ارتباط بين دولتمردان و ملت بايد مورد توجه قرارگيرد. همچنين سياستهاي حضرت علي (ع) كه مجدانه قصدداشت دين نوپاي اسلام را حفظ و زمينه ترويج آن را فراهم سازد،در برخورد با سياستمداران زمان كه در جهل و ظلمت فرو رفتهبودند، قابل تامل است.سياست از ديدگاه حضرت علي(ع)
به طور كلي سه جمله تفسيري از مفهوم سياست ميتوان بيانكرد:1- «سياست به معني شناسايي چگونگي روابط ميان فرد بادولت و جامعه و حكومت.»1 آنچه از اين جمله ميتوان استنباط كرد، اين است كه به هيچوجه معناي عمومي سياست را به طور صحيح تشريح و تفسيرنميكند. زيرا در آن ارتباط بين جامعهها، حكومتها و افراد در نظرگرفته نشده. درحاليكه بدون داشتن شناخت كافي و كامل از ارتباطميان جامعه، حكومت و مردم نميتوان مفهومي جامع و كاملبدست آورد.2- مفهوم تفسير سياست، تفسيري است كه ارسطو براي آنمطرح ساخته و اظهار داشته: «بايد نيكيها مهمترين محوراجتماعات قرار گيرد.»2
ارسطو در تعريفي ديگر از اين ديدگاه ميگويد: «غرض ازتمامي علوم و فنون، خير است و اولين نيكيها لازم است موضوعبزرگترين علوم باشد و اين علم، عبارت است از سياست»3، در واقعمنظور ارسطو اين است كه: «سياست امضا و ايجاد و يا تغيير رابطهاجتماعات به سوي بهترين نيكيها است.»4
3- اما تفسير ديگري كه براي كلمه سياست وجود دارد و باعثوحشت همگان غير از سياستمداران ميشود و نفرت تماميروشنفكران را برميانگيزد، اين است كه: «سياست عبارت است از،تشخيص هدفي كه شخص سياستمدار تشخيص ميدهد و رسيدنبه آن از هر طريقي كه ممكن باشد.»5
در اين تعريف بيشترين تاكيد بر عدم وجود خير و سعادت برايانسان و اجتماع انساني است و شايد به اين دليل است كه همواره درجهان شاهد بيعدالتي و نابرابري در جوامع بشري هستيم.با توجه به تعاريف گوناگون تعريف سياست به ظنحضرتعلي(ع)، يعني كسي كه ارزش خلافت و حكومت را ازكفشهاي پارهاي بيارزشتر ميدانست، اما از كندن خلخال ازپاي دختري به ناحق به قدري برآشفت كه از زندگي سير شد و يااينكه شرافت زندگي يك مورچه محقر را مقدم بر پيروزي مطلق بهتمامي دنيا ميپنداشت، به گونهاي ديگر است.اگر در تعريف سياست، عبارت «پيروزي نيكيها در اجتماعات»را مدنظر قرار دهيم، به اين نتيجه ميرسيم كه راس سياستحضرت عليبن ابيطالب (ع) اين تعريف از سياست است و آنحضرت اولين فرمانروايي بود كه توجه به محرومان، ستمديدگان ومظلومان، كشيدن دست نوازش بر سر يتيمان، تقسيم عادلانهبيتالمال، عدالتخواهي در برابر ظالمان، عطوفت و مهرباني بابرادران و خواهران مسلمانان، برخورد شديد و خشمگينانه بادشمنان، كافران و منافقان مهمترين برنامههاي وي را تشكيلميداد.در واقع گسترش خير و نيكي در بين طبقات مختلف اجتماعاترا ميتوان به سياست عليبن ابيطالب(ع) تعبير و تفسير كرد.موضوع ديگري كه با توجه به تعاريف موجود از علم سياست،مورد توجه قرار ميگيرد، شخصيت سياستمداران است. اوسوالداشپنگلر معتقد است كه: «اولين نكتهاي كه براي سياستمدار لازماست احراز شخصيت است» 6 ميدانيم در شكلگيري شخصيتانساني عوامل گوناگوني از جمله دين، اخلاق، تربيت صحيح براساس موازين و دستورات الهي و اخلاقي و... دخيل است و وقتي بهشخصيت والاي حضرت عليبن ابيطالب نظري اجماليميافكنيم، در آن معنويت، تقوا، زهد، پرهيزگاري و هزاران نكتهديگر را ميبينيم.ترس و وحشتي كه به هنگام عبادت و بندگي خالصانه خداوندسراسر وجود آن حضرت را فرا ميگرفت، نشان از شخصيت مافوقانساني آن بزرگوار دارد.تمامي اعمال و افكاري كه فقط براي قرب الهي و رضايخداوند و رسولش بود و هزاران برجستگي اخلاقي كه در شخصيتآن حضرت وجود داشت و فقط در مكتب انسانساز اسلام و تملذ نزدبزرگ معلم تاريخ هدايت بشر، حضرت محمد(ص) بود، از حضرتعلي(ع) چنان شخصيتي ساخته بود كه رسول اكرم(ص) در وصفآن شخصيت فرمود: «انا مدين العلم و علي بابها».شخصيت والاي حضرت علي (ع) درحاليكه تمامسياستمداران قبل و بعد از موقعيتها و منافع شخصيتي، يا جمعييا گروههاي سياسي خود ارزشهاي والاي انساني و روحاني رازيرپا گذاشته و حريم شخصيتها را لگدكوب كردند و ميكنند، و ازهيچگونه توطئه، خدعه، نيرنگ و حتي قتل و كشتار مردم بيگناهدريغ ندارند، نكتهاي است كه دوست و دشمن به آن اعتراف دارند.
حقوق متقابل زمامدار و ملت
حضرت علي(ع)، رابطه ميان زمامدار و ملت را همانند رابطهارباب و رعيت نميديد كه خود را مالك همه مردم بداند و كسي حقو حقوقي را در برابر عملكردش نداشته باشد.آن حضرت حقوق متقابل زمامدار و ملت را بر اساس دو نوعمسووليت كه به خاطر برقراري عدالت اجتماعي و مصالح عمومي برعهده آنها گذاشته شده، ميدانست و براي هر كدام در دايرهخيرخواهي و حفظ مصالح ملي، حقوق و وظايفي تعيين كرده و درخطبه 33 نهجالبلاغه در رابطه با اين حقوق فرموده است: «ايمردم، من كه زمامدار شمايم به گردن شما حقي دارم و شما نيز بهگردن من حقي، اما حق شما بر من اين است كه خيرخواه شما باشمو با افزايش درآمد ملي، مواجب و حقوق شما را زيادتر كنم و برايآنكه نادان و بيادب نمانيد، سطح آموزش و پرورشتان را بالا ببرم.در مقابل، حقي كه من بر شما دارم اين است كه به بيعتي كه با منكردهايد وفادار باشيد، در حضور و غياب، خيرخواهم باشيد، هرگاهشما را براي كاري دعوت ميكنم، پاسخ مثبت دهيد و از فرمانمسرپيچي نكنيد.»7 حضرت علي(ع) در بسياري از سخنان ديگر خود نيز به ايننكته ظريف اشاره كرده و فرموده: «از پستترين حالات زمامداراننزد مردم شايسته اين است كه درباره آنها گمان رود كه افتخاركردنو خودستايي را دوست دارند و كردارشان حمل به كبر و خودخواهيشود. درحاليكه من كراهت دارم كه به گمان شما راه يابد كه منمبالغه در تعريف و استماع ثناگويي شما را دوست دارم، در صورتيكه خدا را سپاسگزارم كه چنين نيستم، و اگر هم دوست ميداشتمچنين عملي دربارهام انجام گيرد، آن را به خاطر فروتني براي خداكه به عظمت و كبريايي سزاوارتر است، ترك كردهام و اگر مردمي بهخاطر انجام كار مهمي دوست ميدارند آنها را مدح كنند، چنينكاري درباره من انجام ندهيد. زيرا كارهايم تنها بر اساس وظيفه ومسووليتي است كه از ناحيه خدا و شما به عهدهام گذاشته شده وهنوز آن را به طور كامل انجام ندادهام و انجام وظيفه اينهمه سر وصدا ندارد. با من چنان كه با ستمگران سخن گفته ميشود سخنبگوييد. و آن طور كه پيش مردم خشمگين از ابراز حقيقت خودداريميشود، خودداري نكنيد، و با من با تملق و چاپلوسي و ظاهرسازيآميزش نكنيد و دربارهام گمان مبريد كه گفتار حق بر من گرانخواهد آمد و يا از شما انتظار بزرگ شمردن خود را دارم خير، زيراكسي كه گفتار حق بر او گران آيد و از پيشنهاد دادگري ناراحتميشود، قطعا عمل به آنها به او گرانتر و دشوارتر خواهد بود. عليهذا،از گفتار حق و مشورت به عدل خودداري نكنيد، زيرا اگر لطف خدانباشد، من از خطا و اشتباه در امان نخواهم بود و بدانيد من و شمابنده پروردگاري هستيم كه جز او خدايي نيست و از ما، آنچه راخودمان مالك آن نيستيم، مالك و صاحب اختيار است.»8
امام عليهالسلام، حقوق بين زمامدار و ملت را از همه حقوق برترو بالاتر ميداند،زيرا وابستگي و شايستگي هرجامعه و قوام و دين وعزت دنيا و آخرت هر ملت و جمعيتي را در گرو همين حقوق ميداندو عدم رعايت آن را سبب سقوط جامعه به شمار ميآورد.امام عليه السلام، ضمن خطبهاي در نهجالبلاغه پيرامون اينحقوق فرموده: «بزرگترين حقها كه خداوند واجب گردانيد، حق واليبر رعيت و حق رعيت بر والي است.»9
اما بزرگترين حق و حقوق، آزادي است. اين حق كه جلوههايبسياري از آزادي فردي، فكري، مدني، سياسي، اجتماعي، مذهبي،اقتصادي و غيره دارد، در كتاب شريف نهجالبلاغه در قالب كلماتيقصار توسط آن حضرت مطرح شده و از جمله درباره آزادي سياسيكه موضوع اين مقال به شمار ميآيد، فرموده است: «در استخدامكارمندان و فرمانروايان شفاعت وساطت كسي را مپذير، مگرشفاعت، شايستگي و امانتداري خود آنها را.»10
مقصود از اين فرمان آن است كه، كارمندي دولت، شايستگيذاتي ميخواهد نه آنكه حكومت اسلامي تحت تاثير عواطف واحساسات قرار گيرد و نتواند در مقابل توصيهها و وساطتهاي افرادذينفوذ مقاومت كند، در نتيجه با استخدام افراد بيكفايت مصالحعمومي را در معرض خطر قرار ميدهد.در بخشي از فرمان تاريخي امام عليهالسلام به مالكاشتر درهنگام فرمانروايي مصر، كه حائز اهميت فراواني در زمينه حكومتو قوانين كشور داري و اداره مملكت و نحوه ارتباط بين دولتمردان باملت است، آمده: «اي مالك، در امور مربوط به كارمندان و حكامخويش بينديش تا ايشان را پس از آزمايش و توجه به سوابقشانانتخاب كني، نه به علت تمايل شخصي و آيين استبدادي وخودسري. زيرا اين دو صفت معجوني از اقسام جور و خيانت است.توجه داشته باش كه مردم كارآزموده و با آزرم از خاندانهاي صالح وداراي نيكنامي و حسن سابقه در اسلام را به حكومت برگزيني زيراايشان خوش خويتر و آبروخواهترند و تسليم آنها در مقابل طغيانمطامع كمتر و راي آنها نسبت به عواقب امور، عميقتر است.»11
در مورد انتخاب افراد نظامي و سران ارتش، امام توصيه كردهاست كه: «افسران سپاه، بايد كساني باشند كه براي خوشنودي خداو رسول او و براي پيروي از امام و پيشواي مسلمين پند پذيرندهتر وپاكدلتر و خردمندتر و بردبارتر باشند، از كساني كه دير به خشمآيند و زود عذر افراد را بپذيرند و به زيردستان مهربان بوده و در برابرزورمندان سختگير باشند. نه چنان خشن باشند كه از جا در روند ونه چنان نرم كه از انجام وظيفه بازمانند » 12 و در مورد انتخابقضات تاكيد فرموده است: «براي قضاوت و داوري بين مردم،بهترين افراد ملت را انتخاب كن، كسي كه كار ما به او سخت نيايد ونزاعكنندگان در ستيزه و لجاج راي خود را به او تحميل ننمايند.»13
حضرت عليبن ابيطالب(ع) در تمام دوران حكومت چندسالهاش از تمام اين سياست عاقلانه و خردمندانه پيروي كرد وهيچ وقت به مال پرستان و جاهطلباني مانند طلحه و زبير كه درخيال واهي و دنيا طلبانه خود نزد حضرتش ميرفتند تا شايد از مقامو موقعيت يا ثروت بيتالمال سهمي دريافت كنند، روي خوشنشان نداد.عدهاي از مورخاني كه به تاريخ اسلام، چندان آگاهي ندارند ومسائل گوناگون تاريخ اسلام را سطحي مورد تحقيق قرار داده و بهعمق مطالب پي نبردهاند، گاهي اوقات، چنان دچار لغزش و اشتباهشدهاند كه حضرت عليبن ابيطالب را فردي سياستمدار ندانسته ودر توجيه ادعايشان گفتهاند سياستمدار كسي است كه بتواند نفوذخود را در اجتماع به طور كامل ثابت كند، در صورتي كه حضرتعليبن ابيطالب بعد از رحلت حضرت رسول اكرم(ص)، نتوانستدر تمامي مسلمين نفوذ كند. به زعم حضرت علي (ع) ميبايست،شمشيري به دست ميگرفت، و افراد اجتماع را مانند گوسفندانيعاجز به هر سمت و سويي كه ميخواست ميكشاند و آنگاه در موقعنياز آنها را به كشتارگاه سياست خود ميبرد و پوستشان را كنده و برروي تخت سياست خود ميگذاشت و بر آن تخت احكام و فرامينالهي و دستورات دين اسلام را پياده ميكرد. آيا ميتوان در موردشخصيت چنين بزرگ مردي كه حتي ماترياليستي مانند «شبليشميل» را مقهور خود كرده و در رابطه با وي گفته است: «پيشواعليبن ابيطالب، بزرگترين بزرگان، يگانه نسخهاي است كه نهشرق و نه غرب صورتي مطابق آن اصل ندارد، نه در گذشته و نه درجديد.»14 چنين استدلالهايي را پذيرفت؟
كساني كه نسبت به عليبن ابيطالب(ع) چنين ستمي رواميدارند و معتقدند كه آن حضرت سياستمدار نبود، مقصودشانكاملا واضح و روشن است و احتياجي به شرح و تفضيل ندارد. آنهاميگويند خوب بود كه حضرت علي(ع) وزير و مشاور پيغمبر باقيميماند و به مبارزه با امثال عمربن عبدودها و مرحبهاي كوهپيكركه مرگ از نوك شمشير آنها ميباريد،تن نميداد.همچنين ميگويند از جنبه سياستمداري، حضرت علي(ع)كاملا بياحتياطي كرد كه شب ليلالمبيت براي نجات پيغمبر و حفظزندگي منجي عالم بشريت در بستر آن حضرت خوابيد و خيلي دور ازسياست بود با داشتن قدرت و پيروان دلير و جنگاور، براي گرفتنحق خود قيام نكرد زيرا كار وي كه براي محافظت اسلام و از ترسبه قهقرا برگشتن تازه مسلمانها در خانه نشست و در را بر روي خودبست، از بيسياستي او سرچشمه ميگرفت. آنان همچنان معتقدند،سادهانديشي است انساني كه تازه به قدرت رسيده، با اشخاصزورمند و جبار زمانه (معاويه) روبهرو شود، اما بگذارد آن دشمن برمسند قدرت خود باقي بماند.آنان ميگويند: حضرت علي(ع) كاملا بياحتياطي كرد كه درجنگ صفين آب را بر روي دشمنان خوني خود باز كرد و اگرسياستمدار بود، بايد دههزار انسان خداپرست را از تشنگيميكشت، تا زمينه رياستش هموار شود.در پاسخ به اين گروه از كوتاهنظران و غلطانديشان، دليليروشنتر از دستورات عليبن ابيطالب(ع) به مالك اشتر دربارهحكومت مصر يا دليلي واضحتر از آنكه در دل تاريكي شب دستنوازش بر سر يتيمان ميكشيد و به محرومان و مستضعفان سركشيميكرد، يا استدلالي محكمتر از آنكه در ميعادهاي شبانهاش باخداوند متعال و بندگي و اطاعت خالصانه جلوه ميكرد، وجود ندارد.
1- جعفري، محمدتقي، نگاهي به علي(ع)، علي و سياست،ص 9، انتشارات جهانآرا.2- همان منبع، ص 9
3- همان منبع، ص 9
4- همان منبع، ص 10
5- همان منبع، ص 11
6- همان منبع، ص 15
7- قرباني، زينالعابدين، حقوق از ديدگاه نهجالبلاغه، ص 5،انتشارات كنگره هزاره نهجالبلاغه.8- همان منبع، ص 6
9- همان منبع، ص 7
10- همان منبع، ص 10
11- همان منبع، ص 10
12- همان منبع، ص 10
13- همان منبع، ص 10
14- همان منبع، ص 17.