معنى وحدت در بين مسلمين
1- وحدت ميان مسلمين به معنى نزديك شدن فرقه هاى اسلامى به يكديگر، با حفظ كيان و ماهيت آنهاست.
2- به معنى حفظ اصول مشترك و آزاد گذاشتن و معذور داشتن هر فرقه در فروع ويژه ى خود او است.
3- به معنى عدم نزاع و درگيرى فرقه ها و اطلاع همگان از عقايد يكديگر و حساسيت نشان ندادن در برابر فرقه ديگر، نسبت به مختصات و ويژگيهاى آن فرقه است.
4- و راه رسيدن به اين هدف، تكيه كردن بر عقل و منطق است و دورى گزيدن از احساسات زودگذر و تعصبات غير قابل كنترل.
از سخنان اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام در نهج البلاغه است كه: ''لانه اسم سلامه و جماع كرامه'' [ نهج البلاغه، شرح صبحى صالح، خطبه 7 152 ص 212. ] يعنى اسلام نام سلامت است و مجمع كرامت، اسلام از سلامت مشتق شده و روح و جوهر اسلام با سلامت آميخته گشته و تمام كرامتهاى انسانى در آن گرد آمده است، بنابراين مردمى كه زير لواى اسلام گرد آمده اند، بايد با يكديگر با سلامت زندگى كنند و كرامت و شرافت ذاتى خويش را
همواره درخشان و تابنده نگه دارند.
مردمى كه درباره ى خدا، دين، رسول، قبله و كتاب، كه پايه ى عقيده ى آنهاست، توافق دارند و خداوند متعال، طى يكهزار و چهارصد سال، سنگهاى بنيادين عقيده ى آنان را از تاثير نفوذ عوامل بيگانه مصون و محفوظ داشته است، بايد همواره به اصول و مبانى عقيده ى خود فكر كنند و آنها را از جمله عوامل خلل ناپذير اتحاد و همبستگى و هميارى خود بدانند.
مسلمين بايد قرآن را كه ميليونها نسخه ى خطى و چاپى بدون تحريف آن موجود است و همگى به اصالت و درستى آن اعتراف دارند و در هر خانه اى دست كم يك نسخه از آن موجود است، جلو روى خود بگشايند و فكر خود را بر آيه ى شريفه ى ''و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا'' [ آل عمران: 103. ] متمركز كنند و بدانند كه اين آيه ى شريفه، با تمام كلمات و حروفش، به عقيده ى همه ى آنها، وحى الهى است. و خداوند رحمان در اين آيه ى شريفه، راه عزت و سعادت و كمال و سلامت را به آنان نشان مى دهد. صفحه ى ديگر را بگشايند و آيه ى ''و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم'' [ انفال: 46. ] را بنگرند و بدانند كه اين آيه هم با تمام عبارات و حروفش مورد تصديق همگان است. صفحه ى ديگر را بگشايند و آيه ى شريفه ى ''انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويكم'' [ حجرات: 9. ] را ببينند. صفحه ى ديگر را بگشايند و آيه ى شريفه ى ''ان هذه امتكم امه واحده'' [ انبياء: 92 و مومنون: 52. ] را ببينند. بلكه هر صفحه اى را كه بگشايند و هر سوره اى را كه بخوانند، آيه يى را مى بينند كه با صراحت يا اشارت به آنها مى گويد: اتحاد و ائتلاف عامل اعتلاء و پيروزى و اختلاف و پراكندگى عامل سقوط و بدبختى است.
خوشبختانه، نه تنها قرآن، بلكه سنت پيغمبر، عبارات نهج البلاغه، اخبار و روايات عترت و آل، كه مورد اتفاق تمام يا بيشتر مسلمين است، همين اكسير كرامت و رمز سعادت را براى ما توضيح مى دهد و تبيين مى كند.
سخنان رسول در مورد وحدت
بنى آدم اعضاى يك پيكرند
مومنان در دوستى و رحمت و عطوفت به يكديگر، مانند اعضاى پيكر يك انسانند، هر گاه عضوى رنجور و دردمند گردد، اعضاى ديگر هم از
بيدار خوابى و سوزش تب متاثر خواهند شد. [ مثل المومنين فى توادهم و تراحمهم و تعاطفهم كمثل الجسد الواحد، اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى- "در صحيح بخارى، ادب، ص 37. صحيح مسلم، ص 66 و در مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 27". ]
سعدى شيرازى، همين حديث را با تغيير و تحريفى [ تحريف سعدى اين است كه ''مومنين'' را به ''بنى آدم'' تغيير داده است. بنى آدم تمام افراد بشر را شامل مى شود، در صورتى كه در ميان افراد بشر، گروههايى مانند نژادپرستان ضد بشر پيدا مى شوند كه نمى توان آنها را اعضاء يك پيكر دانست، تنها اهل ايمانند كه به اقتضاى عقيده و ايده ى خود، همه ى اهل ايمان را برادر خود مى دانند. ] به نظم آورده و مى گويد:
بنى آدم اعضاى يك پيكرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
دگر عضوها را نمانند قرار
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نمانند قرار
دگر عضوها را نمانند قرار
اهتمام به امور مسلمين
كسى كه به امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست. [ اصول كافى، طبع آخوندى، ج 2، ص 163. ]
كناره نگرفتن از جماعت مسلمين
كسى كه به اندازه ى يك وجب، از جماعت مسلمين كناره بگيرد "و در آن حال بميرد" در حال جاهليت "عدم اسلام" مرده است [ من فارق الجماعه شبرا فميتته جاهليه- صحيح بخارى، باب فتن، ص 2. صحيح مسلم باب اماره، ص 53. ]
فسادانگيزى موجب هلاكت
آن حضرت به اصحابش فرمود: مى خواهيد به شما عملى معرفى كنم كه ثوابش از نماز و روزه و صدقه بيشتر باشد؟ گفتند: آرى. فرمود: آن عمل، اصلاح ميان مردم است و بدانيد كه فساد انگيزى موجب هلاكت است. [ قال رسول الله "ص": الا اخبركم بافضل من درجه الصلاه و الصيام و الصدقه؟ قالوا: بلى. قال اصلاح ذات البين و فساد ذات البينهى الحالقه. صحيح بخارى، ج 1، ص 11. سنن ابى داود، ص 50 و موطا مالك، ص 7 و همچنين در كتاب مسند احمد، ج 6، ص 445. ]
دستورات اجتماعى اسلام عامل اتحاد ميان مسلمين
علاوه بر قرآن و سنت و روايات، تمام دستورات اجتماعى اسلام، بدون استثناء، در هر مورد كه امرى به نحوى وجوب يا استحباب دارد، هدف و نتيجه ى نهايى آن، ايجاد محبت و الفت و برادرى و اتحاد ميان مسلمين است، در اينجا فقط فهرست وار، عناوين پاره اى از اين آداب و دستورات ذكر مى گردد:
نماز جمعه و جماعت، [ در مورد تاخير جمعه و جماعت و آداب آن به درس 47 از كتاب بهشت زندگى اثر مولف مراجعه فرماييد. ] سلام كردن، مصافحه و معانقه، تبسم، ادخال سرور [ اينها با همين عناوين يا مضمونشان در صحاح اهل سنت و كتب اربعه ى شيعه موجود است و براى هر يك حدود بيست روايت از پيامبر اكرم "ص" و ائمه معصومين "ع" نقل شده است. اصول كافى، طبع آخوندى، ص 670. ] مشورت كردن، نصيحت، تعاون، اصلاح ذات البين، نظافت [ كه 1800 روايت در جلد اول و دوم كتاب وسائل الشيعه درباره ى نظافت مو، دندان و ناخن، حمام رفتن و چگونه از لباس نگهدارى كردن وجود دارد كه به طور فشرده در درس 12 از كتاب بهشت زندگى از مولف آمده است. ] امانت، عدالت، صداقت، مواسات، ترحم نيكى به پدر و مادر، پيوند با خويشاوند، مراعات حق همسايه و هم صحبت، نوازش يتيم، پذيرايى از ميهان، بر طرف كردن نيازهاى مومنان، نيكرفتارى با مردم، مطايبه و مزاح، بدرقه و پيشباز مسافر رفتن، هديه و سوغات بردن، ديدار از بيمار، تشييع جنازه، به غمديده تسليت گفتن: خشم را فروبردن، زكات پرداختن، انفاق كردن، دعا كردن براى مومنان، پرسيدن اسم شخصى كه تا كنون او را نديده اند، به تاخير انداختن سفر به خاطر دوست، چوب و سنگ و هر مانع ديگرى را از ميان
راه مسلمانى برداشتن، رفيق خود را به بهترين نام خواندن، اينها و دهها مساله ى مانند آن امورى است كه اسلام به آن امر كرده است.
همچنين به طور كلى، از هر عمل و صفتى كه به عنوان حرمت يا كراهت نهى فرموده است: برا جلوگيرى از پراكندگى و اختلاف و درگيرى و نزاع ميان مسلمين است، مانند نهى از گمان بد بردن، تجسس، دروغ، غيبت، ناسزا گفتن، تكبر، خودخواهى استبداد و خودمحورى مسخره كردن، گزاردن القاب بد روى ديگران، سرزنش، تحقير استخفاف، شماتت، قطع رحم، عقوق والدين، سخن چينى، خدعه و تزوير، غش، كم فروشى، احتكار، طمع، ربا و تظاهر، ستم و تجاوز، نفاق، حسد، كينه توزى، خشونت، مجادله به باطل، نجوا و درگوشى صحبت كردن در برابر ديگران، بدقولى كردن، تعصب بيجا و نسبت ناروا دادن و دهها عنوان ديگر.
اهميت وحدت در نهج البلاغه
در اين مقال، تنها به توضيح و تبيين بخشى از كلمات اميرالمومنين على بن ابيطالب- عليه السلام- در نهج البلاغه در رابطه با اهميت وحدت و زيان تفرق و اختلاف پرداخته و در يازده بخش مطرح خواهد شد.
يك : على- عليه السلام-، بزرگترين دستاورد نبوت خاتم انبياء، محمد مصطفى صلى الله عليه و آله را ايجاد الفت و اتحاد در ميان مردمى متفرق و پراكنده مى داند، مردمى كه در اثر تعصبات بيجا به جان هم افتاده بودند و بر لب پرتگاه سقوط و اضمحلال بودند و نبى اكرم "ص" در اثر تعاليم حيات بخش اسلام، همگان را به خداى واحد متوجه ساخت و آنان را در جماعات و مجالس در يك صف قرار داد، امتيازات موهومى را از ميان برداشت و سياه و سفيد، عرب و عجم، فقير و غنى، صاحب دولت و رعيت، همه را فرزندان يك پدر و مادر معرفى كرد و فضيلت و امتياز را تنها به تقوى و علم و مجاهدت دانست كه در اثر كوشش و رياضت بدست آيد، نه مال و ثروت و نژاد و رنگ و نسب كه در اثر اتفاق و شانس و تصادف پيدا مى شود.
على- عليه السلام- به اصحابش گوشزد مى كند، تا قدر اين نعمت بزرگ الهى را بدانند، نعمتى كه قرآن كريم درباره ى آن مى فرمايد: ''نعمت خدا را به ياد آوريد: شما دشمن يكديگر بوديد، او ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و از نعمتهاى خدا بود كه برادر يكديگر شديد، شما بر لب پرتگاه آتش بوديد كه خدا نجاتتان داد'' [ آل عمران: 103. ] قدر اين نعمت را بشناسيد و پس از الفت و اتحاد به تفرق و اختلاف نگرائيد.
على- عليه السلام- در خطبه اى كه برخى از فضائل نبى اكرم "ص" را نقل مى كند مى فرمايد:
الف: دلهاى نيكوكاران شيفته ى او گشت، عنان ديده ها بسوى او متوجه شد، به بركت وجودش، خداوند كينه هاى ديرينه را دفن كرد، شعله هاى دشمنى را فرونشاند و مردم را با يكديگر الفت داد و برادر ساخت [ قد صرفت نحوه افئده الابرار... نهج البلاغه، خطبه 94 "از نسخه ى صبحى صالح، ص 141 و از شرح فيض، ص 274". ]
ب: پيغمبر "ص" براى انجام فرمان خدا قيام كرد، رسالت پروردگارش را به مردم ابلاغ نمود، خداوند به وسيله ى او گسيختگى ها را التيام داد، گسستگى ها را پيوستگى بخشيد، بين خويشان و بستگان يگانگى برقرار ساخت، پس از آن كه در سينه ها آتش دشمنى و در دلها كينه ى برافروخته جاى گرفته بود [ فصدع بما امر به و بلغ رسالات ربه... نهج البلاغه، خطبه 229 "از نسخه ى صبحى صالح، ص 353 و از شرح فيض، ص 371". ]
ج: خداوند محمد "ص" را مبعوث كرد تا به وعده ى خود وفا كند و باب نبوت را مسدود سازد. از ساير پيامبران به نبوت او اقرار گرفته بود. نشانه هاى نبوتش آشكار و ميلادش مبارك بود. در آن زمان مردم روى زمين داراى مذاهب گوناگون بودند، هواهاى پريشان داشتند و جمعيتهاى متشتت بودند، دسته اى خدا را به مخلوق تشبيه مى كردند، گروهى ملحد بودند و جمعى معبودهاى ديگرى غير از خداى يگانه داشتند، اما خداوند متعال، به بركت وجود آن حضرت، آنان را از گمراهى رهانيد و از نادانى نجات بخشيد. [ الى ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله "ص" لانجاز عدته... نهج البلاغه، خطبه 1، نسخه ى صبحى صالح ص 44. ]
دو: اتحاد و الفت امت اسلامى، تا آنجا اهميت دارد كه خداوند سبحان، بعد از رحلت پيغمبر اكرم "ص" هم مردم را بدون سرپرست و سرخود رها نمى كند، تا رشته ى اتحاد و اتفاقى را كه در اثر ايثار و فداكاريهاى پيغمبر "ص" و
بهترين انسانهاى مومن و متعهد تاريخ پديد آمده است، نابخردان امت نگسلند و پاره نكنند و به جاهليت و توحش نخستين باز نگردند.
خداوند رحمان پس از پغمبر اكرم "ص"، والى و خليفه يى براى مردم مقرر داشته است. على- عليه السلام- درباره ى لزوم مطلق والى فرموده است: ''لا بد للناس من امير بر اوفاجر'' [ نهج البلاغه، خطبه 40، "نسخه ى صبحى صالح، ص 82". ] "به ناچار در ميان مردم، فرمانروايى نيك يابد بايد وجود داشته باشد" و علت غايى و هدف اساسى وجود والى الهى را، تداوم اتحاد و الفت و بقاى عز و شوكت دين بيان مى كند و مى فرمايد:
از بزرگترين حقوقى كه خداوند ميان بندگان خويش مقرر داشت حق والى بر رعيت و حق رعيت بر والى است. فريضه اى كه خداوند براى هر يك از زمامداران و رعايا بر ديگرى مقرر كرد و آن را وسيله ى تداوم الفت و شوكت دين ساخت [ و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيته... ط نهج البلاغه، "نسخه ى صبحى صالح، خطبه 216، ص 333". ]
سه : على- عليه السلام-، بزرگترين عامل عزت و سرافرازى امتهاى پيشين را اتحاد و اتفاق آنان مى داند و بالاترين عامل شكست و ذلت و سقوط ايشان را تفرقه و جدايى و اختلاف ميان آنها مى شناسد. در خطبه ى قاصعه كه خطبه ى مشهور و مفصلى است مى فرمايد: ''از وبالها و كيفرهايى كه در اثر كردار زشت و اعمال ناپسند به امتهاى پيشين رسيد بر حذر باشيد و حالات آنها را در نعمت و نقمت به ياد آوريد، تا شما مانند كيفر ديدگانشان نشويد. هنگامى كه در تفاوت حال خوب و بدشان فكر كرديد. به كارهايى بپردازيد كه موجب عزت و شوكت ايشان گشت: دشمنانشان رانده و دور شدند، عافيت به سوى آنها كشيده شد، نعمت خدا در اختيارشان بود و رشته ى كرامتشان پيوستگى يافت.
و آن امور كه موجب عزت و شوكتشان گشت، دورى گزيدن از تفرق و پراكندگى و همت گماشتن و توصيه و ترغيب يكديگر بر رعايت اتحاد و اتفاق بود. از هر امرى كه ستون فقراتشان را مى شكست و قدرتشان را سست مى كرد اجتناب ورزيدند، مانند كينه توزى، بخل، حسادت، ناهمفكرى، پشت كردن و
دورى گزيدن از يكديگر...
بنگريد چه سالى داشتند هنگامى كه با هم مجتمع بودند، هدف و آرمانشان يك چيز بود، دلهايشان هماهنگ و موافق، دستها و شمشيرهايشان در يك مسير بود، بصيرتى كافى داشتند و تصميمها در يك جهت بود. آيا وقتى چنين بودند، فرمانرواى اقطار جهان و مالك رقاب عالميان نبودند؟
و باز توجه كنيد آخر كار چه حالى داشتند، هنگامى كه ميان آنها تشتت و پراكندگى پيدا شد. اختلاف كلمه و ناهمدلى پيدا كردند و به گروه هاى مختلف تقسيم شدند و با يكديگر به جنگ و ستيز برخاستند، آن هنگام خداوند حكيم، خلعت دولت و كرامت از تنشان بيرون كرد، نعمت فراوان خويش از ايشان بيرون كرد، نعمت فراوان خويش از ايشان بگرفت و سرگذشت و داستانشان را براى عبرت گيرندگان شما به جاى گذاشت.
از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و بنى اسرائيل "فرزندان يعقوب" عبرت گيريد. چقدر وقايع جهان با هم مشابه است و چه اندازه مثالها به هم نزديك.
دوران پراكندگى و تشتت عرب را وقتى كه زير سلطه ى دولتهاى ايران و روم بودند، در نظر مجسم كنيد. چگونه آنان را از كشتزارهاى متعدد، از كنار دجله و فرات و زمينهاى سرسبز و خرم بيرون راندند و به جايى كه جز علف كوهى نرويد و تندباد بوزد و زندگى بسختى گذرد، كوچ دادند. ايشان را در آن بيابانها، مسكين و بينوا، با شتران زخم دار همنشين كردند "شغلشان ساربانى و خوراكشان شير شتر و لباسشان پشم شتر بود". خوارترين امتها بودند و در بى حاصلترين سرزمينها مى زيستند. نه مرشدى داشتند كه آنان را به حق دعوت كند و در پناهش روند و نه سايه ى الفت و اتحادى داشتند كه به عزت و شوكتش تكيه نمايند. اوضاع مضطرب و نيروها پراكنده بود و جامعه اى متفرق بودند. گرفتار بلايى دشوار و در نادانى غوطه ور بودند. دخترها را زنده به گور مى كردند، بتها را مى پرستيدند، رشته خويشاوندى را بريده بودند و غارت همه جانبه بود. و خلاصه دو ابر قدرت آن
روز يعنى اكاسره و قياسره "كه با هم متحد شده بودند" آنان را اسير دست خود كرده بودند.
سپس بنگريد به نعمتهايى كه خداوند متعال، هنگام بعثت پيغمبر اسلام به آنان ارزانى داشت. اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش ايشان را متحد ساخت. آن هنگام نعمت الهى پر و بال كرامت خود بر آنها بگسترد و سيل تنعم به سوى آنان جارى شد و آيين حق با تمام بركاتش، آنها را در بر گرفت. در ناز و نعمت فرورفتند و زندگانى خوش و خرمى پيدا كردند. در سايه ى قدرت كامل، امورشان استوار و در كنف عزتى پيروز قرار گرفتند. حكومتى ثابت و پايدار نصيبشان گرديد. حاكم و زمامدار جهانيان شدند و سلاطين روى زمين گشتند. مالك و فرمانفرماى كسانى شدند كه قبلا بر آنها حكومت مى كردند و قوانين و احكام را درباره ى كسانى به اجرا گذاشتند كه قبلا محكوم قوانين آنها بودند. كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت و احدى خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.
ولى به هوش باشيد و بدانيد كه شما از ريسمان طاعت دست كشيده و با تجديد رسوم جاهليت "كه همان تفرق و تعصب است" دژ محكم الهى را در هم شكسته ايد.
خداوند بر اين امت منت نهاد كه پيوند الفت و اتحاد بين آنان ايجاد نمود، كه در سايه اش زندگى كنند و در پناهش آسايش گزينند. الفت و اتحاد نعمتى است كه كسى نمى تواند بهايى برايش تعيين كند، زيرا از هر بهايى افزونتر و از هر گرانقدرى، گرانقدرتر است. [ و احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال... لانها ارجح من كل ثمن و اجل من كل خطر، نهج البلاغه، شرح صبحى صلاح، خطبه 192 "قاصعه"، ص 296. ]
چنانكه خداوند متعال فرمود:
خداوند ميان دلهاى ايشان الفت داد، تو اگر تمام اموال روى زمين را در اين راه انفاق مى كرد، نمى توانستى ميان دلهاى ايشان، ايجاد الفت كنى، ولى خدا ميان آنها ايجاد الفت نمود كه او توانا و حكيم است. [ انفال: 63. ]
چهار: خداوند به مردمى كه با يكديگر اختلاف و دوگانگى دارند، هيچگونه خير و سعادتى عطا نمى كند، نه به گذشتگان داده است، نه به حاضرين و نه به آيندگان خواهد داد.
على- عليه السلام- در اين باره مى فرمايد:
خداوند سبحان، به هيچكس از پيشينيان و بازماندگان آنها، در اثر تفرق و جدايى، خيرى عطا نكرد. [ و ان الله- سبحانه- لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضى و لا ممن بقى نهج البلاغه، نسخه ى صبحى صالح خطبه 176، ص 255. ]
مردمى كه در اثر افكار موهوم، با هم كيشان و برادران خود قهر نموده صفا و صميميت زندگى را به كدورت و نقار تبديل مى كنند، به خيال خام خويش مى خواهند از اين راه بهره يى برگيرند و سودى ببرند.
على- عليه السلام- با كمال صراحت و صداقت به ايشان گوشزد مى كند كه پندار شما باطل است و راهى كه ميرويد به تركستان است، شما بالاخره به هدف و نتيجه يى مى رسيد كه آن را نمى خواهيد و ضد مطلوب شماست، بيدار شويد و به خود آييد.
و در جاى ديگر مى فرمايد: كسى كه در ميان فاميلى است "كه مثلا صد نفر مى شوند" اگر دست نيكى و تعاون به سوى آنان دراز كند از طرف فاميل صد دست به سوى او دراز مى شود. يعنى يكى داده و صد تا گرفته و بر عكس آن كسى كه از فاميلش ببرد يا مثلا شيعه و سنى از هم ببرند، خود را از منفعت زيادى كه بايد از طرف مقابل دريافت كند، محروم نموده است [ و من يقبض بده عن عشيرته فانما تقبض منه عنهم يد واحده و تقبض منهم عنه ايد كثيره. نهج البلاغه، خطبه 23، ترجمه فيض اسلام صفحه ى 75. ]
پنج : هر چند مردمى اتحاد و اتفاق را دوست نداشته باشند و قلبا به آن معتقد نباشند و آن را ناخوش دارند، باز هم اگر با هم كيشان خود توافق و تفاهم كنند، براى آنها بهتر است و به خير و صلاحشان نزديكتر، تا آنكه به اختلاف و تفرق گرايند.
على- عليه السلام- در اين باره مى فرمايد:
''از تلون در دين خدا بپرهيزيد، زيرا اجتماع كردن بر امر حقى كه آن را ناخوش و