فروغ ولایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ ولایت - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشگفتار


جامعه ى انسانى از ديدگاه تحليگران، به مانند دريايى است آرام و بى حركت؛ كه با گذشت زمان، بخشى از آن به خشكى گراييده، چه بس در طولانى مدتى، به كلى نابود گردد. تنها چيزى كه به اين درياى ساكن و آران، حركت بخشيده، آن را به خروش وا مى دارد، وزش بادها و طوفانهاى تند و ملايم است. طوفانها و بادها مى آيند و موجهامى سازند و سرنوشت كشتيها را رقم مى زنند و از اين جاست كه برخى موجها كشتى شكنند و مرگ آفرين و برخى ديگر، نجات بخش و زندگى ساز.

آرى، مردان بزرگ و شخصيتهاى تاريخ ساز، همان موج آفرينان جوامع بشرى هستند كه گاه آنها را به هلاكت وبدبختى و گاه به حيات و سعادت هميشگى رهبرى مى كنند.

و بى ترديد، رهبران آسمانى و پيامبران بزرگ خداوند و نمايندگان پاك و وارسته ى آنان، موج فرينانى هستند كه باموج هدايت بى نظير خود، كشتى جامعه را، كه از طريق پرورش خرد و منطق و دعوت آدميان به ساختن ساى جاويدان، به ساحل نجات و نيكبختى ابدى رهنمون شده، تمدنى بر اساس پايه هاى الهى و انسانى پى مى ريزند.

اين عظمت آفرينان هميشه ى عرصه ى پيكار با پليديها و زشتيها، با روش هدايتى خداگونه ى خود، عزت و كرامت را براى جوامع انسانى به ارمغان مى آورند؛ كه به گواهى تاريخ، هر آنجا كه نور وحى درخشيده است، منطق و خرد آمدمى شكفتن گرفته، باعث پيشرفت تمدن بشرى شده است.

پيامبر اسلام "ص"، نورى بود كه در دل ظلمت جهل و بت انسانها درخشيد و جامعه ى عفريت زده ى آن روزگاران را بافرشته ى انسانيت آشنا ساخت و تمدنى را پى نهاد كه به تصديق همگان، پربارترين و زيباترين تمدنهاست كه تاكنون، دنياهمانند آن را به خود نديده است. و اگر، و فقط اگر، مسلمانان در مسير كه حضرتش براى جامعه ى اسلامى ترسيم نموده بود، گام بر مى داشتند و از
اختلاف و دو دستگى، و انا نيت و تعصب دست مى كشيدند، به يقين و صديقين، تاكنون، درخلال گذشت اين چهارده قرن، ميوه هاى شيرينتر و گواراترى از شجره ى مباركه ى تمدن شكوهمند اسلامى بر مى چيند ومجد و عظمت خود را در جهان پر ظلم و فساد، نگهبان مى بودند. اما افسوس و هزار افسوس كه پس از رحلت جانگدازپيامبر ختمى مرتبت "ص"، جدال و پرخاشگرى، و هوا پرستى و مقام طلبى، بر بخشى از مسلمانان چيره گشت وانحرافى بزرگ و بس خطرناك در مسير هدايت الهى پديد آورد و خط مستقيم رهبرى را آسيب فراوان زد.

به راستى، ناخشنودى جامعه ى آن روز از چه روى بود؟ و به كدامين علت، طريق ناسپاسى و طغيانگرى اختياركردند؟

بلى، ناسپاسى و ناخشنودى آنان، به جهت مخالفت با امامى بود كه پيامبر اكرم "ص"، در مناسبتها و رويدادهاى مختلف، به آنان معرفى كرده بود. عالمان و دانشمندان، سياستمداران و مدبران،... و خلاصه بزرگترين رهبر الهى بعد ازپيامبر اكرم "ص"، بيست و پنج سال تمام در كنج خانه نشست و تنها توانست از تفرق جامعه ى اسلامى نوپاى آن روزجلوگيرى به عمل آورد. و به يقين مى توان گفت كه جهان آن روز، نه تنها على "ع" را نشناخت، بلكه حتى درك گوشه اى از فضايل آن امام بزرگ را نيز نداشت.

اما پس از آن بيست و پنج سال گوشه نشينى، كه به تعبير حضرتش به مانند خارى در چشم و استخوانى در گلو بود،هنگامى كه انحرافات جامعه از خط مستقيم رهبرى پيامبر "ص" كاملاً آشكار گشت و مسلمانان آمادگى يافتند تا ازدست رفته ها را به دست آوردند، به سراغ رهبر واقعى و شخصيت والا و مربى بزرگ خود رفتند تا او، بار ديگر، به انحرافات پايان بخشيده، حكومت عدل و قسط را همان گونه كه پيامبر "ص" مى خواست، برپا سازد. اگر چه آنان با اين هدف مقدس، دست بيعت با على "ع" دادند و ايشان نيز به حكم فرمان خداوند كه هنگام فراهم شدن زمينه براى برپاساختن حكومت عدل و قسط، بايد به پا خاست با آنان بيعت كرد؛ ولى انحراف در جامعه اسلامى به قدرى وسيع وگسترده بود كه ترميم آن جز با جهاد و قتال با منحرفان امكان پذيرنبود.

از اين رو، دوران خلافت آن رادمرد و اسوه ى ايمان، صرف پرداختن به جنگهاى داخلى شد. از نبرد با ناكثان "پيمان شكنان" آغاز گرديد و با ريشه كن كردن مارقان "از دين بيرون رفتگان" خاتمه
يافت و سرانجام توسط بقاياى دشمنانان داخلى "خوارج نهروان" و به دست شقى ترين فرد هميشه ى تاريخ، در خانه ى خدا، شربت شهادت نوشيد، همچنان كه درخانه ى خدا ديده به جهان گشوده بود. و زندگى پر بركت و گرانبهاى خود را در پيمودن راه ميان اين دو معبد مقدس "كعبه و محراب كوفه" گذراند.

درباره ى اين كتاب

مجموع زندگانى امير مؤمنان، على بن ابى طالب "ع" را مى توان به پنج دوره تقسيم نمود:

1- از ولايت تا بعثت.

2- از بعثت تا هجرت.

3- از هجرت تا رحلت پيامبر "ص".

4- از رحلت پيامبر "ص" تا خلافت.

5- از خلافت تا شهادت.

فصل بندى كتاب حاضر، مبناى دوره هاى فوق مى باشد. در اين پنج فصل، زندگى عادى "ص" به صورت گويا ومستند، بيان شده است. تلاش ما بر آن بوده است كه از هر نوع مبالغه و حدسهاى بى اساس دورى جوييم. كوشيده ايم كه ارجاع به مصادر اصلى، نه اطناب ممل باشد و نه ايجاز مخل؛ بلكه مصادر و مآخذ را تا جايى كه براى نوع خوانندگان فارسى زبان ملال آور نباشد، و به قدر كفايت، بيان كرده ايم.

زمانى كه نگارنده از طبع و نشر كتاب فروغ ابديت "دوره ى كامل زندگانى پيامبر اكرم "ص"" فارغ گشت، تصمى گرفت زندگانى پر افتخار نخستين پيشواى شيعيان جهان، على بن ابى طالب "ع" را نيز مطابق با شيوه ى همان كتاب، به رشته ى تحرير در آورد كه خوشبختانه توفيق نيز رفيق گرديد و چهار بخش از زندگانى آن حضرت، در يك جلد منتشر گشت. ولى پيدايش مكاتب انحرافى والحادى در فضاى باز سياسى انقلاب اسلامى، فكر نويسنده را متوجه مبارزه با اين آفات، بالاخص مبارزه با ماركسيسم نمود و او را از ادامه ى خدمت در آستان مقدس پيشواى پرهيزگاران، على بن ابى طالب "ع" بازداشت. اما، پس از مدتى، بار ديگر توفيقى نصيب گشت و به تأليف بخش پنجم و ششم از زندگانى آن حضرت كه حساسترين و پرآوازه ترين دوران
زندگى ايشان است، پرداخت و توانست دوره ى كامل زندگى آن امام بزرگواررا به صورت تحليلى و مستند، و در قالب نگارش متناسب با فرهنگ اين روزگار، تقديم آستان مقدس حضرتش نمايد.

تذكار

در اينجا تذكر نكته اى لازم است:

كتاب حاضر، همان طور كه ذكر شد، زندگى عادى و شخصى امام "ع" را ترسيم مى كند؛ ولى فصول ديگر از زندگى آن حضرت، همچون: علم و دانش، زهد و پارسايى، فضايل و مناقب، خطبه ها و خطابه ها، رسائل و نامه ها، پندها وكلمات قصار، احتجاجات و مناظرات، اصحاب و ياران ايشان و سرگذشت آنان، معجزات و كرامات، قضاوتها وداوريهاى محير العقول و... در اين كتاب مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است؛ كه اين موضوعات، هر يك به تنهايى، مجالى ديگر و كتابى جداگانه مى طلبد.

نگارنده ى كتاب فروغ ولايت، با صراحت هر چه تمامتر، معترف است كه نتوانسته است حتى نيمرخى روشن ازچهره ى نورانى زندگى آن حضرت را در اين اوراق ترسمى نمايد. ولى، افتخار دارد كه در رديف خريداران يوسف در آمده است، هر چند كه به اين بهاى اندك، تار مويى از آن يوسف زمان نيز نصيبش نگردد. اما چه كند كه:




  • ما كل ما يتمنى المرء يدركه
    تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن



  • تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن
    تجرى الرياح بما لا تشتهى السفن



جعفر سبحانى

قم- مؤسسه ى امام صادق "ع"

15 رجب 1410 ه. ق

22 بهمن 1368 ه. ش

زندگانى حضرت على قبل از بعثت پيامبر


مردان بزرگ و دوستان و دشمنانشان


درباره ى شخصيت هاى بزرگ جهان موضعگيرى هاى متفاوت و گاه متضاد بسيار مى شود؛ دوستانى پيدا مى كنند كه در راه آنان سر از پا نمى شناسند و پروانه وار هستى خود را فداى ايشان مى كنند و به پاس دوستى بدترين شماتت ها وسخت ترين شكنجه ها را به جان پذيرا مى شوند. و متقابلاً، دشمنانى پيدا مى كنند لجوج و كينه توز كه به هيچ وجه حاضر نمى شوند دست از دشمنى خود بردارند و راه صلح و صفا را پيش گيرند.

دوستى و دشمنى اين افراد گاه چنان شدت و وسعت مى گيرد كه حد و مرزى نمى شناسد و زمان و مكان را درمى نوردد و به زمانهاى بعد و مكان هاى ديگر نيز دامن مى كشد. شدت و دامنه ى اين نفوذ بستگى كامل به عظمت و علوّشخصيت انسان دارد.

در ميان شخصيت هاى بزرگ جهان هيچ كس به اندازه ى حضرت على "ع" مورد داوريهاى ضد و نقيض واقع نشده، درصحنه ى جذب و دفع، محل توجه دو قطب مخالف قرار نگرفته است. از ميان شخصيت هاى عظيم انسانى شايد فقط حضرت مسيح "ع" را بتوان از اين حيث مانند حضرت على "ع" دانست، زيرا وى نيز، در قلمرو دوستى و دشمنى،توجه دو گروه كاملاً متضاد را به خود جلب كرده است و از اين لحاظ يك نوع مشابهت ميان اين دو رهبر آسمانى مشاهده مى شود.

حضرت مسيح، به پندار غالب مسيحيان، همان خداى مجسم
و متجسد است كه براى نجات بندگان خود از گناه موروثى از پدر "حضرت آدم" به زمين آمد و سرانجام مصلوب شد! او در نظر عامه ى مسيحيان، جزالوهيت شخصيت ديگرى ندارد.

در برابر آنان، يهوديان در جناح كاملاً متضاد قرار گرفته، آن حضرت را به افترا و دروغگويى متهم كرده اند وشنيع ترين تهمت را، كه قلم از ذكر آن شرم دارد، به مادر پاك او نسبت داده اند.

يك چنين تضادى درباره ى حضرت على "ع" نيز همواره وجود داشته است. گروهى به جهت كمى ظرفيت و كوتاهى فكر، از فرط علاقه، سرور يكتاپرستان را تا مقام الوهيت بالابرده، كرامت هايى را كه از آن حضرت در طول زندگى ظاهرشده است گواه خدايى او گرفته اند. اين گروه، متأسفانه نام مقدس علوى را بر خود نهاده اند و هم اكنون افراد زيادى ازمشرب آنان پيروى مى كنند. جاى تأسف است كه دستگاه تبليغى شيعه تاكنون نتوانسته است از اين عواطف سرشاربهره بردارى كند و چهره ى واقعى حضرت على "ع" را به آنان بنماياند و ايشان را به صراط توحيد و يكتاپرستى، كه اميرمؤمنان "ع" خود افتخار جانبازى در آن راه را داشت، رهنمون شود.

در برابر اين گروه، از نخستين روزهاى خلافت ظاهرى امام "ع" دسته اى عداوت او را به دل گرفتند و پس از مدتى به صورت گروه هايى به نام خوارج و نواصب در آمدند. پيامبر اكرم "ص" از ظهور اين دو جناح منحرف در زمان حكومت اميرالمؤمنين كاملاً آگاه بود و در يكى از سخنان خود به حضرت على "ع" چنين فرمود:

هلك فيك اثنان: محب غال و مبغض قال. [ نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره ى 117؛ به جاى فيك، فى است. ]

دو گروه در راه تو هلاك مى شوند: گروهى كه درباره ى تو غلو كنند و گروهى كه با تو دشمنى ورزند.
يك مشابهت ديگر نيز ميان حضرت على "ع" و حضرت مسيح "ع" وجود دارد و آن مكانى است كه اين دوشخصيت در آنجا ديده به جهان گشودند.

مسيح "ع" در سرزمين مقدسى به نام بيت اللحم "كه غير از بيت المقدس است" به دنيا آمده و از اين لحاظ بر سايرپيامبران بنى اسرائيل يك نوع برترى يافت. و سرور آزادگان در سرزمين مقدس مكه و در خانه خدا، كعبه، به طوراعجازآميز ديده به جهان گشود و از قضا در خانه ى خدا "مسجد كوفه" نيز شربت شهادت نوشيده و در برابر آن حسن مطلع برخوردار از حسن ختامى شد كه كاملاً بى سابقه بوده و شايسته است كه در وصف او گفته شود: نازم به حسن مطلع و حسن ختام او.

مثلث شخصيت حضرت على


از نظر روان شناسان، شخصيت هر فردى متشكل از سه عامل مهم است كه هر يك در انعقاد و تكون شخصيت تأثيربه سزايى دارد و گويى روحيات و صفات و طرز تفكر انسان همچون مثلثى است كه از پيوستن اين سه ضلع به يكديگرپديد مى آيد. اين سه عامل عبارتنداز:

1- وراثت

2- آموزش و پرورش

3- محيط زندگى

صفات خوب و بد آدمى و روحيات عالى و پست او به وسيله ى اين سه عامل پى ريزى مى شود و رشد و نمو مى كند.

درباره ى عامل وراثت سخن كوتاه اينكه: فرزندان ما نه تنها صفات ظاهرى را، مانند شكل و قيافه، از ما به ارث مى برند،بلكه روحيات و صفات باطنى پدر و مادر نيز از طريق وراثت به آنان منتقل مى شود.

آموزش و پرورش و محيط، كه دو ضلع ديگر شخصيت انسان را تشكيل
مى دهند، در پرورش سجاياى عالى كه دست آفرينش در نهاد آدمى به وديعت نهاده و يا تربيت صفاتى كه كودك از پدر و مادر به وراثت برده است نقش مهمى دارند. يك آموزگار مى تواند سرنوشت كودكى و يا كلاسى را تغيير دهد. و بسا كه محيط، افراد آلوده را پاك و يا افراد پاك را آلوده مى سازد. قدرت اين دو عامل در شكل دادن به شخصيت آدمى چنان مسلم و روشن است كه خود را ازتوضيح درباره ى آن بى نياز مى دانيم. البته نبايد فراموش كرد كه در وراى اين امور سه گانه و مشرف و مسلط بر آن ها اراده وخواست انسان قرار گرفته است.

شخصيت موروثى حضرت على


اميرمؤمنان از صلب پدرى چون ابوطالب ديده به جهان گشود. ابوطالب بزرگ بطحاء "مكه" و رئيس بنى هاشم بود.سراسر وجود او، كانونى از سماحت و بخشش، عطوفت و مهر، جانبازى و فداكارى در راه آيين توحيد بود.

در همان روزى كه عبدالمطلب جد پيامبر در گذشت، آن حضرت هشت سال تمام داشت. از آن روز تا چهل و دوسال بعد، ابوطالب حراست و حفاظت پيامبر را، در سفر و حضر، برعهده گرفت و با عشق و علاقه ى بى نظيرى در راه هدف مقدس پيامبر كه گسترش آيين يكتا پرستى بود جانبازى و فداكارى كرد. اين حقيقت در بسيارى از اشعار مضبوط در ديوان ابوطالب منعكس شده است؛ همچون:




  • ليعلم خيار الناس ان محمداً
    نبى كموسى و المسيح بن مريم



  • نبى كموسى و المسيح بن مريم
    نبى كموسى و المسيح بن مريم



[ مجمع البيان، ج 4 ص 37. ]
افراد پاك و خوش طينت بايد بدانند كه محمد "ص" پيامبرى است همچون موسى و عيسى "ع".

همچنين:




  • الم تعلموا انا وجدنا محمداً
    رسولا كموسى خط فى اول الكتب



  • رسولا كموسى خط فى اول الكتب
    رسولا كموسى خط فى اول الكتب



[ مجمع البيان، ج 4 ص 37. ]

آيا نمى دانيد كه محمد "ص" همچون موسى "پيامبرى آسمانى" است و پيامبرى او در سرلوحه ى كتاب هاى آسمانى نوشته شده است؟

يك چنين فداكارى، كه به زندانى شدن تمام بنى هاشم در ميان دره اى خشك و سوزان منجر شد، نمى تواندانگيزه اى جز عشق به هدف و علاقه ى عميق به معنويت داشته باشد، و علايق خويشاوندى و ساير عوامل مادى نمى تواند يك چنين روح ايثارى در انسان پديد آورد.

دلايل ايمان ابوطالب به آيين برادرزاده ى خود به قدرى زياد است كه توجه قاطبه ى محققان بى نظر را به خود جلب كرده است. متأسفانه گروهى، از روى تعصبات بيجا، در مرز توقف درباره ى ابوطالب باقى مانده اند و گروه ديگر جسارت را بالاتر برده، او را يك فرد غير مؤمن معرفى كرده اند. حال آن كه اگر جزئى از دلايلى كه درباره ى اسلام ابوطالب در كتاب هاى تاريخ و حديث موجود است درباره ى شخص ديگرى وجود مى داشت، در ايمان و اسلام او براى احدى جاى ترديد و شك باقى نمى ماند، اما انسان نمى داند كه چار اين همه دلايل نتوانسته است قلوب بعضى را روشن سازد!

شخصيت مادر حضرت على


مادر وى، فاطمه، دختر اسد فرزندهاشم است. وى از نخستين زنانى است كه به پيامبر ايمان آورد و پيش از بعثت از آيين ابراهيم "ع" پيروى مى كرد. او همان زن پاكدامنى است كه به هنگام شدت يافتن درد زايمان راه مسجد الحرام را پيش گرفت و خود را به ديوار كعبه نزديك ساخت و چنين گفت:

خداوندا، به تو و پيامبران و كتاب هايى كه از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده ى اين خانه ايمان راسخ دارم، پروردگارا! به پاس احترام كسى كه اين خانه را ساخت و به حق كودكى كه در رحم من است، تولد اين كودك را بر من آسان فرما.

لحظه اى نگذشت كه فاطمه به صورت اعجازآميزى وارد خانه ى خدا شد و در

/ 75