عمرو بن جرموز به سوى احنف بازگشت و او را از سرگذشت زبير آگاه ساخت. وى گفت: نمى دانم كارى نيك انجام دادى يا كارى بد. سپس هر دو به حضور امام "ع" رسيدند وقتى چشم امام به شمشير زبير افتاد فرمود: ''طالماً جلى الكرب عن وجه رسول الله'' يعنى: اين شمشير، كراراً غبار غم از چهره ى پيامبر خدا زدوده است. سپس آن را براى عايشه فرستاد. [ تاريخ طبرى، ج 3، ص 540؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 235. ] و وقتى چشم حضرت به صورت زبير افتاد فرمود: ''لقد كنت برسول الله صحبة و منه قرابة ولكن دخل الشيطان منخرك فاوردك هذا المورد'' [ الجمل، ص 209. ] يعنى: تو مدتى با پيامبر خدا مصاحب بودى و با او پيوند خويشاوندى داشتى، ولى شيطان بر عقل تو مسلط شد و كار تو به اينجا انجاميد.
آمار كشتگان جمل
آمار كشتگان جمل در تاريخ به طور دقيق ضبط نشده است و اختلاف زيادى در نقل آن به چشم مى خورد. شيخ مفيد مى نويسد: برخى آمار كشته شدگان را بيست و پنج هزار نفر نوشته اند در حالى كه عبدالله بن زبير "آتش افروز معركه" اين تعداد را پانزده هزار مى داند. سپس شيخ مفيد قول دوم را ترجيح مى دهد مى گويد مشهور اين است كه مجموع كشته ها چهارده هزار نفر بوده است. [ الجمل، ص 223. ]
طبرى در تاريخ خود آمار كشتگان را ده هزار نفر نقل كرده است و نيمى از آنان را مربوط به هواداران عايشه و نيم ديگر را از ياران امام "ع" مى داند. سپس نظر ديگرى را نقل مى كند كه نتيجه ى آن با آنچه كه از عبدالله بن زبير نقل كرديم يكى است. [ تاريخ طبرى، ج 3، ص 543. ]
تدفين كشتگان
واقعه ى جمل در روز پنجشنبه دهم جمادى الثانى از سال سى و ششم هجرى
قمرى رخ داد و هنوز آفتاب غروب نكرده بود [ ابن ابى الحديد مدت نبرد را دو روز مى داند. به ج 1، ص 262 مراجعه شود. ] كه آتش نبرد با افتادن جمل عايشه و سرنگون شدن كجاوه ى او به پايان رسيد، و به جهت فقدان يك انگيزه ى صحيح، ناكثان غالباً پا به فرار نهادند. مروان بن حكم به خانواده اى از قبيله ى ''عنزه'' پناهنده شد و از سخنان على "ع" درنهج البلاغه استفاده مى شود كه حسنين عليهاالسلام براى او از امام "ع" امان گرفتند. اما جالب آنكه وقتى فرزندان امام "ع" به او ياد آور شدند كه مروان بيعت خواهد كرد، امام فرمود: ''اولم يبايعنى بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لى فى بيعته إنها كف يهوديه لو بايعنى بكفه لغدر بسبته. اما ان له امرة كلعقة الكلب انفه. و هو ابو الاكبش الاربعه و ستلقى الامامة منه و من ولده يوما احمر''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 71. ]
مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نكرد؟ نيازى به بيعت او ندارم، كه دست او دست يهودى است؛ اگر با دستش بيعت كند با پشت خود آن را مى شكند. براى او حكومت كوتاهى است به اندازه اى كه سگ با زبان بينى خود را پاك كند. او پدر قوچهاى چهارگانه است كه امت اسلام از او و پسرانش روز خونينى خواهد داشت.عبدالله بن زبير به خانه ى يكى از ''ازديان'' پناه برد و عايشه را از جايگاه خود آگاه ساخت. او برادر خود محمد بن ابى بكر را، كه به امر امام "ع" حفاظت عايشه را بر عهده داشت، به جايگاه عبدالله فرستاد تا او را به خانه ى عبدالله بن خلف، كه عايشه به آنجا انتقال يافته بود، منتقل كند. سرانجام عبدالله بن زبير و مروان نيز به آنجا انتقال يافتند. [ امام در اين سخن از چند موضوع غيبى خبر داده است. ]
سپس امام "ع" باقيمانده ى روز را در ميدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت كرد كه كشتگان خود را به خاك بسپارند. به نقل طبرى، امام بركشتگان ناكثان از بصره و كوفه نماز گزارد و بر ياران خود كه جام شهادت نوشيده بودند نيز نماز گزارد
و همگان را در قبر بزرگى به خاك سپرد. سپس دستور داد كه تمام اموال مردم را به خودشان بازگردانند بجز اسلحه اى كه در آنها علامت حكومت باشد و فرمود: ''لا يحل لمسلم من المسلم المتوفى شى ء''. [ تاريخ طبرى، ج 2، ص 543. ]
از مال مسلمان مرده، چيزى براى ديگران حلال نمى شود.
گروهى از ياران امام اصرار مى ورزيدند كه با ناكثان معامله ى نبرد با مشركان گردد، يعنى دستگير شدگانشان برده شوند و اموالشان قسمت گردد. امام "ع" در اين مورد فرمود: ''ايكم ياخذ ام المؤمنين فى سهمه'' [ وسائل الشيعه، ج 11، باب 25 از ابواب جهاد. ] يعنى: كدام يك از شما حاضر است عايشه را بابت سهم خود بپذيرد؟
امام صادق "ع" در حديثى حكم اين گروه را كه تحت عنوان ''باغى'' در فقه اسلامى مطرح شده اند چنين بيان كرده است:
''ان عليا "ع" قتل اهل البصرة و ترك اموالهم فقال ان دار الشرك يحل ما فيها و ان دار الاسلام لا يحل ما فيها. ان عليا انما من عليهم كما من رسول الله "ص" على اهل مكة''. [ وسائل الشيعه، ج 11، باب 25 از ابواب جهاد ابن ابى الحديد نظر ديگرى در اين مورد دارد. وى مى گويد: امام آنچه در ميدان جنگ بود همه را گرفت و ميان سپاه خود تقسيم كرد. ]
على "ع" مردم بصره را به سبب ياغيگرى و افساد آنان كشت ولى دست به اموال آنان نزد، زيرا حكم مشرك با حكم مسلمان باغى متفاوت است؛ ارتش اسلام در محيط كفر و شرك بر هر چه دست يابد بر او حلال است ولى آنچه در محيط اسلام است هرگز حلال نمى شود. همانا على بر آنان منت گذاشت چنان كه رسول اكرم "ص" بر اهل مكه منت نهاد.
گفتگوى على با كشتگان
پيامبر گرامى "ص" در جنگ بدر اجساد قريش را در چاهى فرو ريخت و سپس با آنان به گفتگو پرداخت. وقتى به حضرتش گفتند كه مگر مردگان سخنان زندگان را مى شنوند، فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد. [ سيره ى ابن هشام، ج 1، ص 639. ]
امير مؤمنان "ع" از ميان كشتگان جمل مى گذشت كه جسد عبدالله بن خلف خزاعى را،كه لباسى زيبا بر تن داشت، مشاهده كرد. مردم گفتند كه او رئيس گروه ناكثان بود، امام "ع" فرمود: چنين نبود، بلكه كه او انسانى شريف و بلند طبع بود. سپس جسد عبدالرحمان بن عتاب بن اسيد را ديد فرمود: اين مرد ستون گروه و رئيس آنان بود. سپس به گردش خود ادامه داد تا اجساد گروهى از قريشيان را مشاهده كرد. فرمود: به خدا سوگند، وضع شما براى ما ناراحت كننده است، ولى من حجت را بر شما تمام كردم ولى شما جوانانى كم تجربه بوديد و از نتايج كار خود آگاه نبوديد.
سپس چشمش به جسد قاضى بصره كعب بن سور افتاد كه قرآن بر گردن داشت. دستور داد كه قرآن وى را به نقطه ى تميزى انتقال دهند، سپس فرمود: اى كعب، آنچه را كه خداى من به من وعده كرده درست و استوار يافتم، آيا تو هم آنچه را كه پروردگارت وعده كرده درست و استوار يافتى؟ سپس فرمود:
''لقد كان لك علم لو نفعك، ولكن الشيطان اضلك فازلك فعجلك الى النار''. [ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 1، ص 348. ]
تو دانشى داشتى؛ اى كاش "آن دانش" تو را سود مى بخشيد. ولى شيطان تو را گمراه كرد و لغزانيد و به سوى آتش كشانيد.
چون جسد طلحه را ديد، فرمود: براى تو سابقه اى در اسلام بود كه مى توانست تو را سود بخشد، ولى شيطان تو را گمراه كرد و لغزانيده و به سوى آتش شتافتى. [ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 1، ص 348. ]
در اين بخش از تاريخ جز اينكه امام "ع" شورشيان را محكوم كرد و همه ى اهل آتش را معرفى نمود، از چيز ديگرى سخن به ميان نيامده است، ولى فرقه ى معتزله مدعى است كه برخى از اين افراد پيش از مرگ از كرده ى خود پشيمان شدند و راه توبه در پيش گرفتند. ابن ابى الحديد، كه از سخت ترين مدافعان مكتب اعتزال است، مى نويسد: مشايخ روايت مى كنند كه على فرمود طلحه را بنشانند و آن گاه به او گفت:
''يعز على يا ابامحمد ان اراك معفرا تحت نجوم السماء و فى بطن هذا الوادى ابعد جهادك فى الله و ذبك عن رسول الله؟''.
براى من ناگوار است كه تو را در زير آسمان و در دل اين بيابان خاك آلوده ببينم. آيا سزاوار بود كه پس از جهاد در راه خدا و دفاع از پيامبر خدا دست به چنين كار بزنى؟
در اين هنگام شخصى به حضور امام رسيد و گفت: من در كنار طلحه بودم. وقتى وى با تير ناشناسى از پاى درآمد از من استمداد جست و پرسيد: تو كيستى؟ گفتم: از ياران اميرمؤمنان. گفت: دستت را بده تا من به وسيله ى تو با امير مؤمنان بيعت كنم. سپس با من دست داد و بيعت كرد. امام در اين موقع فرمود: خدا خواست كه طلحه را در حالى كه با من بيعت كرده است، به بهشت ببرد. [ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 1، ص 348. ]
اين بخش از تاريخ جز افسانه چيزى ديگر نيست. مگر طلحه عارف به مقام امام "ع"و شخصيت و حقانيت او نبود؟ اين نوع توبه از آن كسى است كه مدتى در جهالت بسر برد وسپس پرده ى جهالت را بدرد و سيماى حقيقت را مشاهده كند، در حالى كه طلحه از روز نخست حق و باطل را از هم باز مى شناخت. به علاوه، بر
فرض صحت اين داستان، توبه ى طلحه، به حكم قرآن كريم، بى فايده است:
''و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذاباً اليما''. "النساء: 16"
توبه كسانى كه كارهاى زشت انجام مى دهند و سپس به هنگام مرگ مى گويند توبه كردم، پذيرفته نيست و چنين است توبه ى كسانى كه مى ميرند در حالى كه كافرند؛ براى آنان عذاب دردناك آماده كرده ايم.
گذشته از اين، مگر تنها بيعت با امام "ع" مى توانست گناهان او را شستشو دهد؟ وى، با همكارى زبير و ام المؤمنين، سبب ريخته شدن خونهاى زيادى در بصره و در ميدان نبرد شدند و حتى گروهى به فرمان آنها همچون گوسفند ذبح شدند. اين نوع تلاشهاى بى مايه نتيجه ى پيشداورى درباره ى صحابه ى رسول خدا "ص" است كه مى خواهند همه را عادل معرفى كنند.
سقوط بصره، ارسال نامه ها و اعزام عايشه به مدينه
احتمال برخورد نظامى ميان سپاهيان امام "ع" و پيمان شكنان بصره، به وسيله ى كاروانهاى بازرگانى كه پيوسته در بيابانهاى عراق و حجاز و شام در رفت و آمد بودند، در سرزمينهاى اسلامى منتشر شد و مسلمانان و اقليتى از هواداران عثمان در انتظار خبر وقايع بودند و هر نوع گزارش از شكست و پيروزى براى هر يك از طرفين سرنوشت ساز بود. از اين جهت، امام "ع" پس از صدور دستور تدفين كشتگان و گردش در ميدان نبرد و امر به انتقال برخى از اسيران، به خيمه ى خود بازگشت و دبير خود عبدالله بن ابى رافع را به حضور طلبيد ونامه هايى را املاء كرد و دبير امام نيز همه را به رشته ى تحرير در آورد. طرف خطاب نامه ها مردم مدينه و كوفه، دو منطقه ى حساس از جهان اسلام در آن روز بود. در ضمن، نامه اى نيز به خواهر خود ام هانى دختر ابوطالب نوشت. امام "ع" با نگارش اين نامه ها دوستان را خوشحال
و فرصت طلبان را از انديشه ى مخالفت نوميد ساخت. شيخ مفيد متن همه ى نامه ها را در كتاب خود [ الجمل، ص 211 و 213. ] به صورت كامل آورده، ولى طبرى از ميان نامه ها فقط متن بسيار كوتاهى از نامه ى امام "ع" به مردم كوفه را در تاريخ خود منعكس كرده است و چون وى در اين بخش از كتاب خود به نوشته هاى سيف بن عمر اعتماد كرده غالباً حق مطلب را ادا ننموده از كنار مطالب حساس به سادگى گذشته است.
در نامه اى كه امام "طبق نقل طبرى" به مردم كوفه نوشته روز برخورد نظامى را نيمه ى جمادى الاخر سال سى و شش هجرى و محل درگيرى را نقطه اى به نام ''خريبه'' ذكر كرده است.
بارى، سرانجام امام "ع" در روز دوشنبه خريبه را به عزم بصره ترك گفت و وقتى به مسجد بصره رسيد، در آنجا دو ركعت نماز گزارد و سپس يكسره به سوى خانه ى عبدالله بن خلف خزاعى، كه بزرگترين خانه در بصره بود و از عايشه در آنجا حراست مى شد، رفت. عبدالله در عصر خلافت عمر كاتب ديوان بصره بود و چنان كه گذشت، او و برادرش عثمان درنبرد جمل كشته شدند. برخى مى گويند وى عهد رسالت را درك كرده و رسول گرامى "ص" را ديده بوده است. [ اسد الغابه، ج 2،ص 152. ] هر چند اين مطلب ثابت نيست.
وقتى على "ع" وارد خانه ى عبدالله شد، زن او صفيه دختر حارث بن طلحة بن ابى طلحه مشغول گريه و زارى بود. همسر عبدالله به امام "ع" اهانت كرد و او را ''قاتل الاحبه'' و ''مفرق الجمع'' ناميد، ولى امام پاسخى به او نگفت. سپس به اتاق عايشه وارد شد و بر او سلام كرد و در كنار او نشست و اهانت صفيه را يادآور شد. حتى به هنگام خروج امام از خانه نيز، صفيه اهانت خود را تكرار كرد كه در آن هنگام ياران امام "ع" تحمل خود را از دست دادند و همسر عبدالله را تهديد كردند. امام آنان را از هر نوع تعرض بازداشت و گفت: هرگز از
تعرض به زنان خبرى به من نرسد.
سخنرانى امام در بصره
امام "ع" پس از خروج از خانه عبدالله، به نقطه ى مركزى شهر رفت و مردم بصره با پرچمهاى گوناگون خود با وى تجديد بيعت كردند. حتى مجروحان و كسانى كه به نوعى به آنان امان داده شده بود بار ديگر با آن حضرت بيعت كردند. [ تاريخ طبرى، ج 3، ص 545. ] بر امام "ع" لازم بود كه مردم بصره را از عمق جنايت و زشتى كارشان آگاه سازد. از اين رو، در حالى كه هاله اى از عظمت و نورانيت او را احاطه كرده بود و مردم بصره سراپا گوش بودند، سخنان خود را چنين آغاز كرد:
شما سپاهيان آن زن و پيروان آن شتر بوديد چون صدا كرد او را پاسخ گفتيد و وقتى پس شد فرار كرديد. اخلاق شما پست و پيمان شما غدر و دين شما نفاق و آب شما شور است. و آن كس كه در شهر شما اقامت گزيند در دام گناهانتان گرفتار شود و آن كس كه از شما دورى گزيند رحمت حق را دريابد. گويا مى بينم كه عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود مى آيد و به گمانم همگى غرق شده ايد و تنها قله ى مسجدتان، همچون سينه ى كشتى، بر روى آب نمايان است. [ نهج البلاغه، خطبه ى 130. ]
آنگاه افزود:
سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است. خردهاى شما سبك و افكار شما سفيهانه است. شما "به سبب سستى اراده" هدف تيراندازان و لقمه ى چربى براى مفت خواران وشكارى براى درندگان هستيد. [ همان، خطبه ى 514. ]
سپس فرمود: اكنون، اى اهل بصره، درباره ى من چه گمان داريد؟
در اين موقع مردى برخاست و گفت: جز خير و نيكى درباره ى تو نسبت به خود، گمان نمى بريم. اگر مارا مجازات كنى جا دارد زيرا ما گناهكاريم، و اگر ما
را ببخشى، عفو براى خدا محبوبتر است.
امام "ع" فرمود: همه را عفو كردم. از فتنه جويى دورى گزينيد. شما نخستين كسانى هستيد كه بيعت را شكستيد و عصاى امت را دو نيم كرديد، از گناه باز گرديد و خالصانه توبه كنيد. [ الجمل، ص 218. ]
نيت نيك جانشين عمل است
در اين هنگام يكى از ياران امام "ع" گفت: دوست داشتم برادرم در اينجا بود تا پيروزيهاى تو را بر دشمنانت مشاهده مى كرد و در فضيلت و ثواب جهاد شريك مى شد. امام از اوپرسيد: آيا قلب و فكر برادرت با ما بوده است؟ در پاسخ عرض كرد: بلى. امام "ع" فرمود:
''فقد شهدنا و لقد شهدنا فى عسكرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء سيرعف بهم الزمان و يقوى بهم الايمان''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 12. ]
همانا برادرت نيز در اين معركه با ما بود "و همچون ديگر مجاهدان شريك اجر و پاداش آن است". نه تنها او، بلكه آنان كه هنوز در صلب پدران و رحم مادران هستند و زمان به زودى آنان را آشكار مى كند و ايمان به وسيله ى آنان نيرومند مى شود نيز در فضيلت اين جهاد شريكند.
اين كلام امام "ع" اشاره به يك اصل تربيتى و پرورشى است و آن اينكه نيت خوب و بد، از نظر پاداش و كيفر، جانشين خود عمل نيز مى گردد. در جاهايى ديگر از نهج البلاغه نيز به اين اصل اشاره شده است. از جمله آنها كه مى فرمايد:
''ايها الناس انما يجمع الناس الرضا و السخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا''. [ نهج البلاغه، خطبه ى 196 طبع عبده. ]
اى مردم، افراد را خشنود از يك عمل يا خشم از آن به زير يك پرچم گرد مى آورد. ناقه ثمود را يك نفر پى كرد ولى عذاب همگى را فرا گرفت زيرا رضاى به عمل آن فرد فراگير بود.
تقسيم بيت المال
سپاهيان امام در اين نبرد چيزى را مالك نشدند و در حقيقت، رزم آنان يك رزم صد در صد الهى بود. زيرا امام "ع" جز سلاح دشمن همه چيز را به خود آنان و اگذار كرد.از اين جهت، بايد بيت المال را ميان آنان تقسيم مى كرد. وقتى ديدگان امام "ع" به آن افتاد دستها را بر هم زد و گفت: ''غرى غيرى''. "يعنى برو ديگرى را بفريب." موجودى بيت المال ششصد هزار درهم بود كه همه را در ميان سپاهيان تقسيم كرد و به هر يك پانصد درهم رسيد، در پايان تقسيم، پانصد درهم باقى ماند كه آن را براى خود اختصاص داد. ناگهان فردى در رسيد و مدعى شد كه در اين نبرد شركت داشته ولى نام او از قلم افتاده است. امام "ع" آن پانصد درهم را نيز به او داد و فرمود:
سپاس خدا را كه از اين مال چيزى به خود اختصاص ندادم. [ تاريخ طبرى،ج 3، ص 547. ]
اعزام عايشه به مدينه
عايشه به جهت انتساب به رسول اكرم "ص" از احترام خاصى برخوردار بود. امام "ع" مقدمات سفر او را، از مركب و توشه ى راه، فراهم ساخت و به محمد بن ابى بكر دستور داد كه در معيت خواهر خود باشد و او را به مدينه برساند و به همه ى ياران مدنى خود، كه علاقه مند بودند به مدينه باز گردند، اجازه داد كه عايشه را تا مدينه همراهى نمايند و به اين نيز اكتفا نكرد و چهل تن از زنان با شخصيت بصره را همراه او