کلام جاودانه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کلام جاودانه - نسخه متنی

محمدرضا حکیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


كه خوشه ى پروين آويخته است كجاست؟ و تو، اى آدم خاكى، كجايى؟ آيا مى توان دست دراز كرد و ستاره ى پروين را در دست گرفت، در اوج آسمان؟...

و اين خود يك تمثيل است كه از پيشوايان رسيده است. امام هشتم حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضا ''ع''، به هنگامى كه در مرو خراسان، براى گروهى سخن از مقام امام مى گفتند، اينچنين گفتند: ''... بحيث النجم من يد المتناولين و وصف الواصفين''. [ ''اصول كافى'' ج 1، ص 198، كتاب ''امامت'' "كتاب الحجه"، ''باب نادر فى فضل الامام و صفاته''. ]

آرى، بايد به شناخت واقعيت رسيد، و به مقام ''معرفت'' نزديك گشت، و آنان را كه حاملان نور هدايتند بهتر شناخت. و اين خود در خور ژرفبينى است كه انديشيدن در اين شناخت و نزديك گشتن به اين معرفت، نه تنها به بهره گيرى و هدايت جويى از سرچشمه هاى فيض و هدايت و علم و عمل و اقدام زيانى نمى رساند، بلكه به اين مقصد كمك نيز مى كند. پس ذكر والايى مقام ''هاديان''، به هيچ روى باعث نمى شود تا مردم نتوانند از آنان بهره مند گردند، بلكه به عكس، سبب مى گردد تا همگان با شور و شعورى افزون، و آمادگى و استعدادى بيشتر، و عشق و اخلاصى عميقتر، و دركى پژوهنده تر، و تقربى والاتر، به آن چشمه هاى خورشيد نزديك گردند، و هر چه بيشتر روشنى گيرند و فيض يابند... و تا مقاصد تعاليم آنان و مطاوى آن تعاليم هر چه بيشتر شناخته آيد، و
فضاى القايى و تربيتى آن تعاليم هر چه خوبتر رخ نمايد، و در ساختن فرد و جامعه و شدنهاى انسانى و صيرورتهاى انقلابى هر چه ژرفتر موثر افتد، و به روى انسان ظلمت زده و بندى ظلمتكده، راه ''نور'' بگشايد، و بدور از ''شعار صرف''، در ميدان اقدام كارساز باشد.

همچنين، باشد كه آنان كه دور افتادند و دور گشتند، بلكه- با اسباب و عوامل و زمينه سازيها- دورشان كردند، نيز با برگشت به فطرت خويش، و تامل در اينگونه گفته ها و شناختها گامى پيش نهند، و از گمگشتگيها برهند، و از سرگشتگيها رهايى يابند، و از ظلمتها و سقوطها بر آيند، و به سرچشمه توجه كنند نه به مدعيان...

خواستن و جستن


با اين اشارتها، به اين نقطه مى رسيم كه: بايد خواست و كوشيد، و جست و جوشيد، و شناخت و خروشيد، و نيوشيد و نوشيد. بايد خويشتن از اين پندار كه آنچه مى دانى- يا بايد بدانى- همينهاست و بس رها ساخت، و غرورهاى كاذب را دور ريخت، و گمانهاى واهى را از سر بدر كرد، و دانستنكهاى بدتر از ندانستن "علمكهاى زيانبارتر از جهل" را زير پا افكند، و در آستانه ى ''حق بزرگ'' سر فرود آورد، و براى حضور در حريم خورشيد آماده گشت. بايد فروتنانه خواست و خواستارانه جست، و از اين دامها و دامكها جست...

و چون به طلب شناخت پاكان و سخن پاكان برآييم، بايد نخست
آيين پاكى پيش گيريم، و بكوشيم تا اوهام و خيالات و صناعات و اصطلاحات، راه بر ما بر نبندند. بايد بيدار باشيم تا غرور دانسته هاى كاذب، ظرف وجود و ظرف استعداد و ظرف درك و دريافت ما را پر نسازد، كه ظرف پر را جاى چيزى ديگر نيست. بايد اين حقايق زلال، و اين واژه هاى اثيرى، و اين انوار سيمگون ازلى، در مجلاى فطرت رخشان، و در چارچوب مكتب پاكان، و در كليت القايى تعاليم على ''ع'' دانسته گردد، نه در تاريكستانهاى بسته ذهنى و محدود انديشى، و نه در سرد سارهاى ارتجاع گرايى، و نه در پيچ و خمهاى شبگرفته ى اغراض و مطامع، و نه در غباركده هاى اوهام و اصطلاحات.

و تو چون وجدان خويش قاضى كنى، دريابى كه بى تحصيل مقدمات و معلومات لازم و آگاهيهاى وسيع و در خور، و بدون پيدا كردن اهليتها و شايستگيهاى بايسته، و بى خداجويى و فطرت گرايى و انساندوستى و فضيلت پرستى و عدل خواهى و داد طلبى و اقدام گرى و انقلابى انديشى، نمى توان به كلام انسان هادى رجوع كرد، و دستگاه جامع شناختى و علمى و تربيتى و اقدامى و انقلابى آن كلام را- چنانكه بايد- شناخت و- چنانكه شايد- شناساند.

كارنامه خورشيد


من نمى خواهم راه را بر كسانى ببندم، زيرا همانگونه كه ممكن است در قلمرو گسترده ى حيات انسانى، همواره برخى از مضامين و
حقايق علمى و انسانى و اجتماعى و حياتى و انقلابى ''نهج البلاغه'' هر چه بيشتر فاش گردد، نيز ممكن است كه كسانى و مستعدانى با ذهنهاى نيرومند و هوشهاى سرشار به هم برسند، و بخواهند سخنان شورانگيز على ''ع'' را با تفسيرهاى شورانگيز عرضه كنند. من اين امر را تخطئه نمى كنم، ليكن تحصيل آنچه را ياد شد، در اين كار، براى جوان و پير و پرشور و عادى واجب مى دانم، و در عين اينكه خود، شورآورى و شورگسترى را خوش دارم بلكه رجحان مى نهم، و ركود فكرى و سرد ذهنى را طرد و محكوم مى كنم، اما لزوم اهليتهاى اساسى ياد شده را- توام با تقواى فكرى و تقواى دينى و تقواى برداشتى و تقواى انقلابى- در هيچ موقعيتى ناديده نمى گيرم. زيرا كه ناديده گيرى آنها خيانت است به علم و دانايى، و دين و تشيع، و موازين و هدايات.

ما كتاب مظلوم، فكر مظلوم، و تعليم مظلوم- مانند انسان مظلوم- بسيار داريم، كه مظلومند و مجهول القدر، و در آن ابعاد كه بايد- و چنانكه بايد- شناخته نشده و تحليل نگشته اند، و- چنانكه شايد- مورد پيروى قرار نگرفته اند [ و تا آن هنگام كه شناختى درست و آگاهانه در ميان نباشد، چگونه پيرويى درست و آگاهانه پديد تواند آمد؟ ] همچون:

نهج البلاغه،

خطب فاطميه،

تعاليم عاشورا،

صحيفه ى سجاديه،
و بسيارى از حكمتها و تعاليم امام بزرگ شكافت حقايق، و كانون عظيم گسترش تعاليم تابناك الهى، و آموزگار والاى ارزشهاى هماره جاودان در صيرورت انسانى، حضرت امام ابو جعفر محمد باقر ''ع''...
و بسيارى از حكمتها و تعاليم پيشواى سترگ تربيت و شناخت، و فرمانرواى جاويد اقاليم رشد و آگاهى، و پرهيز آموز اباطيل دكه داران و مدعيان حقيقت و وصول، و نبض نيرومند حضور نور در لحظه هاى شدن و تكامل فطرى، حضرت امام ابوعبدالله جعفر صادق ''ع''...
و بسيارى از حكمتها و تعاليم تجسم اعلاى عقل آسمانى، و مرزبان بزرگ حقايق الهى، و قهرمان تسلط آفرين عرصه هاى احتجاجات كلامى، و طلوعگر فياض آفاق معارف قرآنى، و نگاهبان مرزهاى فرازمند اعتقادات حقه ى اسلامى، و كوبنده ى اوهام و اباطيل تفكرات بشرى، فروغ افزاى مطلع خورشيد، به طالع جاويد، خورآسا ساز خراسان، شمس الشموس آسمان علم و توحيد و ايمان، حضرت امام ابوالحسن على بن موسى الرضا ''ع''...
و همينگونه ديگر امامان معصوم و هاديان مظلوم، كه هم مظلوم دشمنانند و هم مظلوم دوستان، هر كدام به گونه اى... آرى آن هاديان و راهنمايان كه بيگانه كرد با آنان آنچه نبايد، و آشنا نكرد آنچه بايد.

و از اينجاست كه اين ناتوان- گاه گاه- گفته است، امام
جعفر صادق ''ع'' مظلومتر است از امام حسين ''ع''. اگر امام حسين ''ع''، سيدالشهداى عرصه هاى حماسه و اقدام است، امام صادق ''ع''، سيد المظلومين عرصه هاى شناخت و آگاهى است.. آنهمه برداشتهاى مايه ى تاسف از مذهب او، آنهمه با ديدهاى بسته و منحط سخن گفتن از مكتب او، و آنهمه مرتجعانه انديشيدن درباره ى تعاليم او.. آيا مظلوميتى بزرگ نيست؟...

بايد به احياى ''امر آل محمد- ص-'' پرداخت، و تعاليم آنان را همانگونه- درخشان- شناخت، و همانگونه- درخشان- شناساند، و در سراسر گيتى "به زبانهاى زنده و به صورتهاى مناسب" نشر كرد، و بشريت محروم و نيازمند را بى نياز ساخت. آيا ديگران چه دادند به انسان و انسانيت؟ و چه چيز افزودند بر درخشش فجر و فوران سپيده و هنگامه ى خورشيد؟

بايد به احياى امر آل محمد ''ص'' پرداخت "احياى شناختى و اقدامى"، كه احياى همه ى مواريث انبيا ''ع'' و اوصيا ''ع'' است، احياى مجموع جهادها و شهادتهاى انسانى است، احياى كليت علمى و عملى قرآن كريم است، و احياى اسلام اصلى است و اصل اسلام.

و نبايد درياى خروشان را چنان بركه اى نماياند، و خورشيد فروزان را چنان شمعى شناساند. بايد به يكسو نهاد گفته ها و برداشتهايى را كه نه از خون سيال آن كلمات اثيرى رنگى دارند، و نه از شعله ى جوال آن قبسات مقدس پرتوى بر گرفته اند...
اين، كارنامه ى خورشيد است. كارنامه ى خورشيد، و حماسه ى انقلاب [ مقصود انقلاب صدر اسلام است، كه ''نهج البلاغه''، حماسه ى آن است، و ''خطب فاطميه'' پيشگفتار آن حماسه، و ''عاشورا'' امضاى خونين آن. ] و تازيانه ى بيدارى، و كتاب شرف، و صوت عدالت، و مشعل قسط، و شمشير حق، و ستيغ بلند حمايت از محرومان و مظلومان، و تيغه ى آخته در برابر مستكبران و توانگران و بهره كشان و تكاثر طلبان، و سند هدايت فطرى و توحيد محض و نبوت متجلى و انسانيت كلى را... اينهمه را.. چونان كتابى معمولى و عادى، نبايد گشود و بست، و چنين نگشاييد و نبنديد..

در اثير بيكران


... و اين كار، سرانجام، اينچنين افتاد كه اين ذره ى خاكى، سر به آستان تجليات افلاكى نهد، و اين تماشايى خيره، به فروغگاه انوار قاهر و چيره چشم دوزد، و اين قطره ى ظلمانى، سخن از اقيانوس نور و نورانى گويد، و اين زندانى تاريكستان طبيعت، از كلام روشنان روشنى آفرين دم زند، و اين ناقصتر از هيولاى اولى، از سخن والاى معلم بزرگ عقل اعلا ياد كند، و اين نوان ناتوان درباره ى كلام على "اسم بزرگ الهى، و روح بيكران هستى، و تلالو اعلاى عقل جامع كائناتى، و تبلور حيثيتهاى والاى انسانى، و تجسم پر صلابت عدالت معيشتى و قضايى و اجتماعى"، سخن گويد.
آرى، اينچنين قرار شد، تا كلمه اى چند درباره ى ''نهج البلاغه'' بگويد، و خويشتن در فضاى اثيرى كلام على ''ع'' غرق كند. و گفت و كرد. و با همه ى احساس ناتوانى كلمه اى چند بر زبان آورد. سپس حاصل آن لحظات را- كه ضبط گشت و بعد به روى كاغذ آمد- بازنويس كرد، آنها را آراست و پيراست و افزود و كاست، تا به صورت اين مقاله در آمد، بدان اميد كه در دسترس علاقه مندى قرار گيرد.

براى آگاه گشتن از ابعاد عميق و آفاق وسيع و اعماق جليل ''نهج البلاغه''، بايد با چندين مرحله ى شناختى آشنا گشت. در واقع، با توجه به اين مرحله ها مى توان اين كلام ژرف و كتاب شگرف را تا اندازه اى شناخت. اين مرحله ها هر كدام نقطه ى آغازى است براى شناخت كلام جاودانه ى حضرت امام على بن ابيطالب ''ع''.

ما هم اكنون به ذكر هشت مرحله، از مراحل شناختى اشاره شده مى پردازيم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم.

شناخت 1


كلام نور و كلام ظلمت


كلام موجود در روز زمين و در دست بشريت را مى توان به سه نوع تقسيم كرد:

1- كلام وحى.

2- كلام حاملان وحى.

3- كلام طبيعى.

در توضيح اين سه گونه كلام- باختصار- مى گوييم:

1- سخن و كلامى كه از راه ''وحى'' رسيده است، و اكنون در دسترس انسان خاكى است، كلام خدا و كلام آسمانى "كلام وحى" است. اين كلام هم به حسب محتوى و مضمون و جوهر، آسمانى و از وراى طبيعت است "نه از طبيعت" و از جهان ملكوت

/ 26