مبانی فلسفی نظام اقتصاد اسلامی ازدیدگاه امام علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی فلسفی نظام اقتصاد اسلامی ازدیدگاه امام علی(ع) - نسخه متنی

سید حسین میرمعزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى‏از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

مقدمه

تفاوت هر نظام اقتصادى با ساير نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مکتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى ديگر از مؤلفه‏هاى تعيين‏کننده ميزان تمايز هر نظام اقتصادى از ساير نظام‏هاى اقتصادى است.

استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود که نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بينى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، کشف و طراحى گردد. اگر هدف نهايى در فعاليت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه توليد و چه در زمينه توزيع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به اميال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى بسيار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد که هدف غايى کسب رضايت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصاديش هدف ميانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصاديش نيز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود که آمال و آرمان‏هاى فعاليت‏هاى اقتصاديش فقط برآوردن اميال ماديش باشد.

نظام اقتصادى حاکم بر دنياى فعلى، بر اساس تفسير خاصى که از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنيان‏هاى خود را مستحکم کرده است. بر اساس تفاسير ويژه از مقوله‏هاى فوق، در نهايت، انسان محورى را در همه فعاليت‏هاى اقتصاديش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمايه‏دارى ليبرال را طراحى و در خارج پياده کرده است. در اين نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ويژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى آن بر اساس ديدگاه خاصى که نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان يافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمايه‏گذارى يکى از عوامل تعيين‏کننده ميزان پس‏انداز و سرمايه‏گذارى، نرخ بهره است که طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعاليت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعايت کنند. اين ضابطه حقوقى به نوبه خود ريشه در اين امر دارد که استفاده از ربا در فعاليت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.

يکى از ريشه‏هاى چنين ديدگاهى مى‏تواند چنين مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد که : «خداوند در هدايت بشر به هدايت تکوينى اکتفا کرده است و چيزى به نام هدايت تشريعى و شريعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»

بنابراين اگر ديدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى ساير نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، بايد بپذيريم که مبانى مکتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتيجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى ديگر متفاوت مى‏باشد. به همين خاطر است که امام خمينى (ره) مى‏فرمايند:

اسلام داراى سيستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانين خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذيرد . (1)

مقدمه اين نوشتار را با ذکر چند مطلب به پايان مى‏بريم:

1- در اين پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (u) هستيم، اما به جهت نشان دادن اهميت و جايگاه بحث در نظريه‏هاى اقتصادى، ابتدا ناچاريم در هر بخشى به ادبيات و برخى نظريه‏هاى موجود از ديدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنياى کنونى ـ نظام سرمايه‏دارى ليبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشيم، سپس ديدگاه على (عليه‏السلام) را تبيين و تفاوت آن دو ديدگاه را نشان دهيم.

2- عمده منابع تحقيق به لحاظ ماهيت بحث ـ نهج‏البلاغه و غررالحکم خواهد بود. زيرا در اين نوشتار بايد با تکيه بر گفتار حضرت (عليه‏السلام) به تحقيق بپردازيم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نيز در اين دو منبع جمع‏آورى شده است.

3-در برخى موارد از آيات و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام) استفاده خواهيم کرد. اين امر به دو جهت لازم است: يکى به جهت نشان دادن ميزان نزديکى ديدگاههاى آن حضرت (عليه‏السلام) با آيات الهى و روايات ساير معصومين (عليه‏السلام)؛ جهت ديگر، گاهى ممکن است گفتار مهمى از حضرت (عليه‏السلام) به ما رسيده باشد، ولى استناد ضعيف باشد، لذا با استفاده از گفتار ساير معصومين (عليه‏السلام) ـ از باب کلامهم واحد ـ مى‏توان محتواى گفتار حضرت (عليه‏السلام) را تقويت نمود.

4- روش تحقيق: مطالعه منابعى که محتوى کلام على (عليه‏السلام) مى‏باشند، جمع‏آورى گفتار حضرت (عليه‏السلام)، تحليل و نتيجه‏گيرى با تکيه بر روش استقرا و قياس، مورد نظر مى‏باشد .

5- فرضيه تحقيق: بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) و بين مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط کنونى بر جهان، تفاوت‏هاى اساسى وجود دارد.

6- در ترجمه کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام)، سعى ما بر آن است که ترجمه ارائه شده حتى‏المقدور هماهنگ با ترجمه نهج‏البلاغه عبدالحميد آيتى باشد، در غير اين‏صورت مشخصات نهج‏البلاغه مورد کاملا بيان مى‏شود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.

7- مطالب هر يک از عناوين اين مقاله از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) چنان گسترده است که هر کدام مقاله مستقلى را مى‏طلبد، لذا ناچاريم خيلى به شرح و بسط کلمات آن حضرت نپردازيم و از کلماتى که گويايى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده کرده، يا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) اکتفا کنيم.

8-اين پژوهش در چند بخش زير به سامان مى‏رسد:

بخش اول، کلياتى پيرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مى‏باشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهان‏شناسى؛ در بخش چهارم، انسان‏شناسى؛ و در بخش پنجم، جامعه‏شناسى از ديدگاه على (عليه‏السلام) مورد بحث قرار مى‏گيرد. سرانجام در خاتمه به جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى مى‏پردازيم.

لازم به يادآورى است که در پنج بخش فوق به مباحثى مى‏پردازيم که نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.

مفاهيم و کليات (2)

در اين بخش مفاهيمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مکتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعريف مى‏کنيم.

همچنين ارتباط منطقى اين مفاهيم با يکديگر نيز مورد توجه مى‏باشد. اين بخش فقط جهت فراهم نمودن زمينه و بستر براى بحث اصلى مى‏باشد. بنابراين، از پرداختن به ديدگاههاى گوناگون پرهيز مى‏کنيم.

نظام

براى نظام تعاريف گوناگونى ارائه داده‏اند، اما تعريفى که براى نظام اقتصادى بيشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:

نظام در تئورى عمومى نظام‏ها به مجموعه‏اى از اجزاى به هم وابسته گفته مى‏شود که در راه نيل به هدف‏هاى معينى با هم، هماهنگى دارند. (3)

اين تعريف هر مجموعه‏اى را که اجزايش از دو ويژگى هم‏آهنگى و هدف‏دار بودن برخوردار باشند، شامل مى‏شود. بر اين اساس، سه نوع نظام زير از هم قابل تفکيک مى‏باشد:

1- نظام‏هاى تکوينى غيررفتارى؛ مانند نظام آفرينش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .

2- نظام‏هاى مصنوعى غيررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبيل و هواپيما.

3-نظام‏هاى رفتارى؛ اجزاى اين نظام‏ها رفتارهاى ارادى بشر است. چون اين رفتارها همواره بر اساس چهان‏بينى و ارزش‏هاى مورد قبول انسان شکل مى‏گيرد، بنابراين در تعريف نظام‏هاى رفتارى، عنصر ديگرى به نام مبانى فلسفى (جهان‏بينى) و مبانى مکتبى (ايدئولوژى) وارد مى‏شود. بر اين اساس، «نظام رفتارى، مجموعه‏اى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معين، در جهت نيل به اهداف مشخص هم‏آهنگى کامل دارند.»

نظام اقتصادى

نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسان‏ها در سه حوزه توليد، توزيع و مصرف مى‏باشد؛ رفتارهايى همانند پس‏انداز، سرمايه‏گذارى، توليد و توزيع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شرکت‏کنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شکل مى‏گيرد.

بنابراين نظام اقتصادى را مى‏توان بدين نحو تعريف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى که شرکت‏کنندگان در نظام را به يکديگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پيوند داده و در راستاى اهداف معينى به نحو هم‏آهنگ براى کسب بيشترين موفقيت اقتصادى سامان يافته است.» (4)

مبانى فلسفى نظام اقتصادى

منظور از آن، جهان‏بينى است که حاکم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شکل مى‏گيرد و مشتمل بر قضايايى است که با کلمه «هست» يا «نيست» بيان مى‏شود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنياى مادى و اخروى مى‏باشد.

مبانى مکتبى نظام اقتصادى

مبانى مکتبى به مجموعه‏اى از قضاياى کلى دستورى (بايدى) است که داراى ويژگى‏هاى زير مى‏باشد:

1- زيربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛

2- برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛

3-در تعيين عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بين آنها مؤثر است؛

4- زمينه‏ساز حرکت به سمت اهداف مى‏باشد.

اهداف نظام اقتصادى

اين اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسيدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مى‏باشد. به طور منطقى بايد اهداف نظام با اهداف شرکت‏کنندگان در نظام هم‏آهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسيدن به رفاه مادى است، بايد اهداف دولت و مردم نيز به نحوى باشد که فعاليت هر يک از آنها را در مسير رفاه قرار دهد .

در پايان ذکر اين نکته لازم است که هر چند اهداف و مبانى مکتبى نظام اقتصادى در اينجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهميت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شديد آن با اهداف و مبانى مکتبى لازم بود اشاره‏اى کوتاه به آنها داشته باشيم.

دو ديدگاه نسبت به نظام اقتصادى

بر اساس يک ديدگاه، بهترين و کارآترين نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظيفه متفکران اقتصادى تنها درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن مى‏باشد و بايد از دخالت‏هاى ناروايى که سبب اختلال کارکرد آن مى‏شود، پرهيز نمود. (5)

آدام اسميت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهم‏ترين عامل ايجاد، حفظ و هماهنگى چنين نظام اقتصادى مى‏شمارد و همچنين جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مى‏داند. (6)

بر اساس ديدگاه دوم که توسط «اجتماعيون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبيعى و غريزى شکل نمى‏گيرد، بلکه سازمان‏هاى تاريخى وجود دارند که با سازمان دادن به خود و وضع قوانين مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ايجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت ديگر دولت‏ها بايد قوانين مربوط به فعاليت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى نمايند. (7)

تفاوت اساسى اين دو ديدگاه آن است که بر اساس ديدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بى‏معناست؛ زيرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراين نيازى به بررسى مقوله‏هاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمى‏باشد . پس وظيفه متفکران اقتصادى بر طبق اين ديدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسايى دقيق‏تر آن و رفع موانع کارکرد طبيعى آن مى‏باشد. ولى بر اساس ديدگاه دوم، نظام اقتصادى مى‏تواند يک طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. اين طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امکان‏پذير مى‏باشد.

اين تفکيک در پژوهش‏هاى اسلامى از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. در اين پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از ديدگاه على (عليه‏السلام) ـ که با ديدگاه دوم هم‏خوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ـ که با ديدگاه اول هماهنگ است ـ مى‏باشيم.

خداشناسى

نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسميت تولد يافت. اما با انتشار کتاب معروف «نظريه عمومى اشتغال، بهره و پول» کينز، به افول گراييد. سرانجام ميلتون فريدمن با انتشار کتاب «سرمايه‏دارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمايه‏دارى ليبرال داد. وى هم‏اکنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)

يکى از اساسى‏ترين مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى «دئيسم» مى‏باشد. بر اساس اعتقاد به دئيسم، خداوند همانند ساعت‏سازى است که جهان را شبيه ساعت خلق و آن را به حال خود رها کرده است و هيچ‏گونه دخالت و هدايت تکوينى و تشريعى در آن ندارد. خداوند نظام طبيعى را که کارآمدترين نظام است در آن قرار داده، به گوشه‏اى رفته است. نظام اقتصادى نيز جزيى از نظام طبيعى است که خداوند در آن هيچ دخالتى ندارد و از طريق هماهنگى افراد با نظام طبيعى که به وسيله «دست نامرئى» از ناحيه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مى‏شود، به بهترين وجه شکل مى‏گيرد. اگر هر کس در فعاليت‏هاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداکثر کردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداکثر خواهد رسيد . اين پروسه نظام اقتصادى که جزيى از نظام طبيعى جهان است هيچ نيازى به دخالت و يا هدايت تکوينى و تشريعى خداوند ندارد. (9)

وقتى خداشناسى از ديدگاه على (عليه‏السلام) مورد بررسى قرار گيرد، معلوم خواهد شد که اين دو ديدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آن‏گاه اجمالا به تفاوت نقش اين دو ديدگاه در عرصه اقتصاد اشاره‏اى مختصر خواهيم کرد.

خداشناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

در اين نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) نمى‏پردازيم؛ بلکه فقط شناسايى رابطه خداوند با جهان طبيعت و انسان، مد نظر مى‏باشد.

يعنى به دنبال توحيد افعالى در اين دو گستره هستيم. يقين به توحيد افعالى خداوند متعال، ويژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مى‏بخشد. اين يقين موجب خواهد شد که انسان در عرصه فعاليت‏هاى اقتصادى به نحوى رفتار کند که با رفتارهاى انسان غيرموحد، کاملا متفاوت باشد. زيرا اعتقاد به توحيد افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبيعت به نحوى معرفى مى‏کند که با خداشناسى مبتنى بر دئيسم، کاملا متفاوت مى‏باشد. نظام اقتصادى ـ با تکيه بر تعريف پيشين ـ يک نظام رفتارى است، و تأثيرپذيرى اين نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحيد افعالى کاملا آشکار و همچنين متفاوت از تأثيرپذيرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئيسم مى‏باشد. در بررسى کلام امام على (عليه‏السلام) اعتقاد به توحيد افعالى خداوند متعال، کاملا آشکار مى‏گردد و به دنبال آن مى‏توان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود که رفتارهاى ويژه‏اى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.

الف. رابطه خدا با جهان طبيعت

1- رابطه خالقيت

در رابطه با خالقيت هستى و جهان طبيعت مطالب ارزشمند فراوانى در کلمات حضرت (عليه‏السلام) وجود دارد؛ اما آنچه در اين بحث حائز اهميت است اين امر مى‏باشد که خداى متعال جهان طبيعت را با همه اجزايش خلق کرده و خلقت همچنان استمرار دارد.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبيعت معرفى مى‏کند (10) که به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:

کانت‏السماوات والارض فطرته و ما فيهن و ما بينهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)

آسمان‏ها و زمين و هر چيزى که در آنها و بين آسمان و زمين قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هيچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.

از اين بيان فهميده مى‏شود که جهان طبيعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل کل اشياى‏عالم است و هيچ‏چيز مانع قدرت الهى در خلقت اشيا نمى‏باشد. و به همين معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مى‏کند: «لاإله إلا هو خالق کل شيء فاعبدوه.» (12) ؛ هيچ معبودى جز خدا نيست. او آفريدگار همه‏چيز است؛ پس او را پرستش کنيد.

گفتار پيشين حضرت خالقيت خداوند متعال را به نحوى فراگير نسبت به همه اشياى زمين و آسمان و آنچه بين آنهاست، مطرح مى‏کند که استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. کما اين که آيه فوق نيز چنين دلالتى دارد؛ زيرا هر لحظه در عالم طبيعت امورى ايجاد مى‏شوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (عليه‏السلام) در کلمات ديگرى به استمرار خلقت الهى تصريح مى‏فرمايند:

سپاس خدايى را که هرگز مرگ او را فرانمى‏گيرد: «لانه کل يوم فى شأن من إحداث بديع لم يکن.»؛ چرا که او در هر لحظه‏اى خلقت جديدى دارد که پيش از آن وجود نداشت. (13)

2- رابطه ربوبيت

در زبان عربى «رب» به معناى تربيت کرده است و به نحو استعاره در کسى که تربيت‏کننده است، استعمال مى‏شود. بنابراين «ربوبيت» به معناى تدبير و ساماندهى يک شى‏ء است. اطلاق کلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است که خدا تدبير همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورش‏دهنده و مراقب آنهاست.

در کلمات امام على (عليه‏السلام) فراوان تدبير امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در يکى از اين کلمات آمده است:

ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبيرالمتقن والقضاء المبرم. (15)

براى صاحبان خرد، نشانه‏هاى تدبير متقن و حکم سديد الهى آشکار مى‏باشد.

در برخى گفتارشان به صراحت تدبير همه امور عالم، و دنيا و آخرت را به دست خداى متعال بيان مى‏کند. (16)

سپاس خدايى را که ... انجام‏دهنده هر امرى است که اراده مى‏کند، داناى به امور غيب، آفريننده آفريده‏ها و نازل‏کننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنيا والآخرة»؛ تدبيرکننده امر دنيا و آخرت است. (17)

تدبير الهى آن چنان گسترده است که: «هيچ‏چيز خارج از دايره تدبير او نمى‏باشد.» (18) خداى متعال در تدبيرش هيچ نيازى به شريک نداشته، به تنهايى تمام امور دنيا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فى‏الربوبيته.»؛ (19) يعنى خداى متعال در تدبيرش هيچ شريکى ندارد.

در نظر امام على (عليه‏السلام) تدبير الهى چنان ذى‏نفوذ است که گاهى باعث مى‏شود تصميمات دقيق بندگانش در هم ريزد و امور عبدش به سمتى حرکت کند که خواسته وى نيست. امام حسين (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

مردى از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) پرسيد: شما چگونه خدا را شناختيد؟ حضرت (عليه‏السلام) فرمود: به وسيله فسخ تصميم و به ثمر نرسيدن تلاش‏ها، زيرا هنگامى که براى امرى تلاش مى‏کردم، بين من و سعيم مانع مى‏شد و زمانى که تصميم به کارى مى‏گرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مى‏شد، بنابراين دانستم که تدبير امور من به دست کس ديگرى است. (20)

وقتى به قرآن مراجعه مى‏کنيم هماهنگى بين گفتار امام على (عليه‏السلام) و حدود هزار آيه که ربوبيت الهى را بيان مى‏کند، به وضوح آشکار مى‏گردد. در آيات قرآن تعابيرى همانند : «رب»، «رب‏العالمين». «رب‏السموات والارض»، «رب‏العرش»، «رب‏المشارق والمغارب»، «رب‏السموات السبع»، «رب‏الناس» و «رب‏الفلق» فراوان آمده است.

3-رابطه مالکيت

مقصود از مالکيت، مالکيت حقيقى است، نه مالکيت اعتبارى. از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) تمام هستى ملک حقيقى خداى متعال است: «له ما فى‏الارضين والسماوات و ما بينهما.» (21) ؛ آنچه در زمين‏ها و آسمان و بين آن دو است همه مال خدا است.

گويا اين کلام حضرت (عليه‏السلام) نوعى ديگر از بيان الهى است که مى‏فرمايد: «و لله ما فى‏السموات و ما فى‏الارض.» (22) ؛ آنچه در زمين و آسمان است همه از آن خداى متعال است.

4- رابطه احاطه و سلطه

در گفتار فراوانى، اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بيان مى‏کند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى ديگر احاطه علمى (24) و در مواردى نيز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذکر نمونه‏اى از گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) که هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اکتفا مى‏شود:

قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شى‏ء، والغلبة لکل شى‏ء، والقوة على کل شى‏ء. (26)

خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمير انسان‏هاست، بر همه چيز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.

گفتار فوق مى‏تواند بهترين تفسير براى کلامى الهى باشد: «کان‏الله بکل شى‏ء محيطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشياى عالم مسلط است.

5- رابطه قيوميت

قيوميت خداوند متعال بيان‏گر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . اين مطلب هم به نحو صريح و هم مفهوم آن در بسيارى از بيانات على (عليه‏السلام) آمده است. (28) برخى منابع روايى مطلب ذيل را از آن حضرت نقل کرده‏اند:

کل شى‏ء خاشع له، و کل شى‏ء قائم به، غنى کل فقير، و عز کل ذليل. (29)

همه‏چيز خشوع‏کننده خدا و قائم به او هستند، هم او بى‏نيازکننده هر فقيرى و عزيزدارنده هر دليلى است.

هماهنگى کامل بين گفتار امام على (عليه‏السلام) و کلام خداى متعال از اين آيه، کاملا آشکار مى‏باشد: «الله لاإله إلا هو الحى القيوم.»؛ (30) نيست خدايى جز خداى يکتا که زنده و برپادارنده همه امور است.

اين روابط بيان شده آن چنان واضح و گويا است که نيازى به هيچ‏گونه توضيح ندارد.

شايد بتوان روابطى بيش آنچه بين خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (عليه‏السلام) که در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ويژگى‏هاى نظام اقتصادى از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) و تمايز آن از ساير نظام‏هاى اقتصادى به همين مقدار اکتفا مى‏گردد.

ب. رابطه خدا با انسان

هر چند روابط برشمرده پيشين، شامل رابطه خدا و انسان نيز مى‏باشد، ولى روابط اختصاصى نيز بين خداوند و انسان‏ها وجود دارد که در عرصه تحليل‏هاى اقتصادى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار مى‏باشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مى‏گردد:

1- هدايت تکوينى انسان

منظور از هدايت تکوينى هر موجودى، به فعليت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود مى‏باشد. هر چند اين هدايت تکوينى شامل همه موجودات عالم مى‏شود، اما هدايت انسان به عنوان کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ويژه‏اى در اين بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (عليه‏السلام) در اين باب فراوان است، (31) ولى به ذکر يک نمونه آن اکتفا مى‏شود:

اى انسان آفريده شده در حد اعتدال!، اى آن‏که در تاريکى رحم‏ها و در پرده‏هاى تو بر تو نگهداريت کرده‏اند! آفرينش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جايت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى که بهره توست. در شکم مادر خود مى‏جنبيدى و به دعوت کس پاسخ نهى گفتى و آواز کسى شنيدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بيرون راندند. به سرايى آمدى که هرگز آن را نديده بودى و راه رسيدن به منافع آن را نمى‏شناختى. پس چه کسى تو را به کشيدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نيازها و خواسته‏هايت را از کجا طلب کنى؟ هيهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفريدگارش ناتوان‏تر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گرديده است. (32)

اين گفتار حضرت (عليه‏السلام) به نحو کامل اعلام از هدايت تکوينى انسان دارد. بيان، آن چنان گوياست که نيازمند هيچ‏گونه توضيح نمى‏باشد. بلکه خود توضيح کلام خداى متعال است که مى‏فرمايد: «قال ربناالذى اعطى کل شى‏ء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى‏] گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه لازم آفرينشش بود، داده، سپس هدايتش کرده است.

2- هدايت تشريعى

هدايت تشريعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او مى‏باشد.

چنان که گذشت، مکتب دئيسم که زيربناى فلسفى تفکر ليبراليسم اقتصادى مى‏باشد، انسان را بى‏نياز از هدايت تشريعى مى‏داند، و اعلام مى‏کند که عقل انسان به تنهايى قادر است هم سعادت و کمال خود را شناسايى کند، و هم توانايى کافى را در تشخيص راه وصول به آن را داراست. اما آموزه‏هاى امام على (عليه‏السلام) در تعداد زيادى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و ساير منابع روايى، غير از آن است. (34) حضرت (عليه‏السلام) نياز انسان به هدايت تشريعى جهت شناسايى کمال و سعادت انسان و همچنين راه وصول آن را به صراحت بيان مى‏کند:

پيامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الى‏الجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنيا برگيرند و مردم را از بديها و سختى‏هايش برحذر دارند، و بر ايشان از دنيا مثل‏ها آورند و ديدگانشان را به معايب آن بشايند و بناگهان درآيند و سخنى عبرت‏آميز گويند، از دگرگونى‏هاى آن چون تندرستى‏هاى آن و بيمارى‏هاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهيا کرده و آنچه براى بزهکاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)

در خطبه ديگرى مى‏فرمايد: «خداوند محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) يا «زمانى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) را مبعوث کرد که مردم از کارهاى نيکو فاصله گرفته و امت‏ها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و يا اين که «خداوند انبياى خود را فرستاد تا بيان‏کننده حق و سفيرانى بين خالق و مخلوق باشند.» (38)

مطالب بيان شده صراحتا بيانگر لزوم وحى براى رسيدن به کمال و سعادت بشرى مى‏باشد.

3-رابطه رزاقيت

على (عليه‏السلام) درباره رازقيت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بيان کرده‏اند. در يک نگاه شايد بتوان چنين گزارشى ارائه نمود: «روزى انسان‏ها دو نوع است: روزى‏اى که انسان به دنبال آن مى‏دود و روزيى که به سراغ انسان مى‏آيد حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسان‏ها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مى‏دهد، (40) بلکه بر خود لازم کرده است که رويشان را اعطى کند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)

همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسيم مى‏نمايد. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدير و اندازه‏گيرى مى‏کند (44) و با توسعه و تضييق آن، انسان‏ها را در معرض آزمايش قرار مى‏دهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتياز ديگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارى‏اى که هيچ‏گاه گمانش را نمى‏برند (من حيث لايحتسب) مى‏دهد.» (46)

آيات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدين نحو معرفى کرده است : «اى پيامبر! خداى متعال به هر کسى بخواهى، بى‏حساب، روزى مى‏دهد. (47) کليدهاى آسمان‏ها و زمين از آن خداست و روزيش را براى هر کسى بخواهد مقدر و گسترش مى‏دهد .» (48)

ممکن است افرادى با مطالعه اين امور چنين شبهه‏اى به ذهن آنها برسد: چگونه ممکن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آيا اين امر برخلاف حکمت الهى نيست؟

مقصود از توسعه در رزق و بى‏حساب دادن روزى، بدون عوض مى‏باشد. يعنى روزيى که خداى متعال به بندگانش مى‏دهد از آنها چيزى دريافت نمى‏کند. هر چند هر کسى در راه کسب روزى تلاش مى‏کند؛ اما نمى‏توان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا که توان کار و تلاش را نيز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)

پرسش مهم‏تر آن که کسى ممکن است بگويد: وقتى که روزى مردم را خداوند تقدير مى‏کند و از نگاه على (عليه‏السلام) روزى هر کس از طرف خدا تقسيم و تعيين شده است؛ (50) پس نقش کار و تلاش در دست‏يابى روزى چيست؟ آيا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسيد؟

تقدير روزى و تعيين و تقسيم آن به وسيله خداوند متعال نه اين که منافاتى با کار و تلاش ندارد، بلکه از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) کار و تلاش يکى از اسباب و علل تعيين روزى مى‏باشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طريق اسباب و عللى که در عالم هستى قرار داده است، تقدير و تقسيم مى‏کند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لکل شى‏ء سبب» (51) ؛ يعنى هر چيزى سبب دارد. همچنين آن حضرت (u) در يک کلامى، هم ضمانت رزق را بيان مى‏دارد و هم لزوم کار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفل لکم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چيزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چيزى که بر شما فريضه کرده‏اند، سزاوارتر جلوه کند. (52)

اين کلام ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) را بيان مى‏دارد که ضمانت روزى مخلوق به وسيله خالق منافات با کار و تلاش ندارد، بلکه کار و تلاش يکى از اسباب تقدير و تقسيم روزى مى‏باشد.

همچنين سيره عملى اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) کاملا مؤيد اين نظريه است که از ديدگاه آن حضرت (عليه‏السلام) اعتقاد به تقدير و تقسيم روزى از ناحيه خداى متعال هيچ‏گاه مانع کار و تلاش نمى‏شود. زيرا اگر ادعا کنيم که آن حضرت (عليه‏السلام) در دوران زندگيش ـ به ويژه زمانى که خليفه نبود ـ بيش از همه تلاش مى‏کرد و درآمد ايشان از ناحيه کار و تلاش از درآمد همه کسان ديگر از همين ناحيه، بيشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن ديدگاه حضرت (عليه‏السلام) پيرامون تقدير تقسيم و تضمين روزى از ناحيه خداى متعال و اين سيره اقتصادى ايشان بهترين پاسخ براى پرسش فوق مى‏باشد.

شايان توجه است که يکى از امور واضح از نظر اسلام آن است که علل و اسباب امور از جمله روزى انسان‏ها محصور در علل و اسباب مادى نيست؛ بلکه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ايمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزايش روزى مى‏باشد. نمونه اين عوامل پيش از اين از على (عليه‏السلام) بيان شده است: خداى متعال مؤمن را «من‏حيث لايحتسب» روزى مى‏دهد.

در يک نگاه

رابطه‏اى که امام على (عليه‏السلام) بين خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسيم مى‏کند نسبت به رابطه‏اى که نظام اقتصادى ليبرال به تصوير مى‏کشد تفاوت‏هاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (عليه‏السلام) پيداست که فيض الهى پيوسته در جهان هستى جريان دارد و جريان آفرينش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفريدگار اين افريده‏ها خداوند حکيم و مدبر مى‏باشد که به اقتضاى حکمت الهى جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن با تدبير پرودگار عالم در جريان مى‏باشد و هدايت تکوينى خداى متعال در برگيرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مى‏باشد که اين هدايت، هم در صحنه‏هاى اقتصادى و هم غيراقتصادى جارى مى‏باشد. همچنين هدايت تشريعى امرى مسلم و ضرورى در جميع رفتارهاى انسان مى‏باشد و خداى متعال با ارسال پيامبران و کتب آسمانى راه وصول به سعادت دنيا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جايگاه وحى را به عنوان يکى از راههاى دستيابى به سعادت را در کنار حس و عقل، امرى غيرقابل انکار مى‏شمارد.

اين‏گونه آموزه‏ها با ديدگاه دئيسم که آفرينش جهان را «آنى و لحظه‏اى» مى‏پندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسايى و بپيمايد، کاملا متفاوت است. هر چند اصل اين تفکر را قبل از دئيسم قرآن مجيد به يهود نسبت مى‏دهد:

و قالت‏اليهود يدالله مغلولة غلت أيدهم و لعنوا بما قالوا. (54)

يهوديان گفتند: دست خدا با زنجير بسته است. دست‏هاى آنها بسته باد و به خاطر اين گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مى‏بخشد.

دو گونه تصوير فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوت‏هاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمايان خواهد ساخت.

جهان‏شناسى

بر اساس ديدگاه فلسفى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال، خداوند متعال در جهان طبيعت، نظامى قرار داده است که بر طبق قاعده على و معلولى عمل مى‏کند. قوانين اين نظام طبيعى، دقيق، کامل، ثابت و عام مى‏باشد. هر چند، اين نظام بر اساس مشيت الهى در عالم طبيعت به وديعه گذارده شده است و خدا علت محدثه آن مى‏باشد، اما علت سبقيه آن نيست و به نحو خودکار عمل مى‏کند و کارآمدترين نظام، در عالم تکوين مى‏باشد. قوانين آن همانند قوانين فيزيک تنها در عالم محسوسات، جارى، ثابت و مطلق است. پيروى و هماهنگى با نظام طبيعى سعادت ابناى بشر را در همه ابعاد تضمين مى‏کند. تنها وظيفه‏اى که فلاسفه و عالمان دارند شناسايى و کشف آن نظام، آن‏گاه پيروى و هماهنگى با آن مى‏باشد.

تأثير جهان‏شناسى ليبراليسم بر اقتصاد

1- اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نيز جزء طبيعت بوده، بنابراين قوانين منطقى و عقلايى نظام طبيعى در حوزه اقتصاد نيز جارى مى‏باشد. در عرصه اقتصاد، تنها روش دست‏يابى اين نظام، آزادى همگانى و رقابت کامل فعاليت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. رقابت، براى وصول به حداکثر رساندن سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نيز به حداکثر مى‏رساند.

2- خداوند متعال در روند و تنظيم اوضاع اقتصادى هيچ‏گونه دستور و نقشى ندارد.

3-در تنظيم وضعيت اقتصادى، هيچ نهادى، حتى دولت حاکم، مجاز به دخالت در امور اقتصادى نمى‏باشد. (55)

ممکن است گفته شود که مکانيزم بازار در مواجهه با بحران‏هايى همانند جنگ جهانى، اجتماعى و اقتصادى، عدم توانايى خود را نشان داده و موجب شده نظام ليبرالى تعديل گردد و تبديل به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت شده است.

در پاسخ به اين مطلب لازم است اشاره گردد که، قبول داريم که دولت در اقتصاد دخالت مى‏کند، اما اين دخالت همواره به عنوان يک استثنا و در حدى که اصول اساسى اقتصاد ليبراليسم، همانند آزادى‏هاى فردى و مالکيت خصوصى کمترين ضربه را متحمل شود، پذيرفته شده است. کما اين‏که هنوز هم کلاسيک‏ها، نئوکلاسيک‏ها و طرفداران مکتب پولى بر کارآمدتر بودن آن نظام بر ساير نظام‏هاى اقتصادى اصرار مى‏ورزند.

جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

در بحث گذشته، رابطه خداى متعال با جهان، تبيين شد و مشخص گرديد که جهان مادى و غيب، با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و مشيت او وابسته است. هر چند همين مقدار، جهان‏شناسى خاصى را به ما ارائه مى‏دهد که در عرصه اقتصادى، رفتارهاى ويژه‏اى را معرفى مى‏کند که متفاوت از رفتارهايى است که نظام اقتصادى ليبرال ارائه مى‏دهد، اما به برخى مشخصه‏هاى ديگر جهان از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) که تأثير در رفتارهاى اقتصادى انسان دارد، اشاره مى‏شود:

1- هدف‏دارى جهان

امام على (عليه‏السلام) در گفتارهاى فراوانى درباره هدف‏دار بودن جهان هستى مطالب گوناگونى بيان داشته‏اند: «خداى متعال هيچ‏چيزى را بيهوده خلق نکرده است، نه انسان بدون هدف و عبث خلق شده (56) و نه اشياى ديگر. ما خلق‏الله سبحانه امرا عبثا فيلهوا؛ (57) يعنى خداوند سبحان هيچ امرى را بيهوده خلق نکرد تا بدان وسيله بازى کند. آفرينش داراى هدف است.» (58)

آيات فراوانى نيز هماهنگ با گفتار فوق مى‏باشد:

ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين و ما خلقناهما الا بالحق ولکن اکثرهم لا يعلمون. (59)

ما آسمان‏ها و زمين و آنچه ميان آندو جاى دارد، به بازى [بيهوده‏] نيافريديم. ما آن دو را جز به حق نيافريديم، اما بيشتر آنان [مشرکان‏] نمى‏دانند.

در کلام حضرت على (عليه‏السلام) هدف از خلقت آسمان و زمين چنين بيان شده است:

الا و ان‏الارض التى تحملکم، والسماءالتى تظلکم، مطيعتان لربکم ... أمتا بمنافعکم فاطاعتا، و اقيمتا على حدود مصالحکم فاقامتا. (60)

بدانيد، زمينى که شما را بر پشت خود حمل مى‏کند و آسمانى که بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند ... خداوند آن دو را فرمان داده که به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت کرده‏اند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما برپاى داشته و آن دو نيز بر پاى ايستاده‏اند.

در اين بيان اطاعت آسمان و زمين از خداى متعال در رساندن خير و سود به انسان و اين که برپايى آنها به خاطر مصالح انسان‏ها، تصريح شده است. نظير اين مطلب در کلمات آن حضرت (عليه‏السلام) فراوان يافت مى‏شود. (61)

2-حرکت به سوى خدا

جهان، آفرينش خدا و از آن اوست و به سوى او نيز بازمى‏گردد. امام على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد: «الله الواحدالقهار الذى اليه مصير جميع الامور.»؛ (62) خداى متعال، يکتا و قدرتمند است و بازگشت همه امور به سوى اوست. همچنين در خطبه ديگرى مى‏فرمايند: «ستايش خداى را که بازگشت همه آفريدگان و پايان کارها به سوى اوست.» (63)

خداى متعال، در کلام کوتاهى همين معنا را بيان مى‏فرمايد: «الا الى‏الله تصيرالامور .»؛ (64) آگاه باشيد که همه‏چيز به سوى خدا بازمى‏گردد.

3-اختصاص به انسان

در بحث هدف از خلقت جهان، کلامى از آن حضرت (عليه‏السلام) بيان کرديم که ظهور روشنى داشت که خداى متعال زمين و آسمان را براى مصالح و سودرسانى به انسان برپا داشته است .

آيات فراوانى از قرآن مؤيد گفتار امام على (عليه‏السلام) مى‏باشد که به يک نمونه آن اکتفا مى‏شود: «هوالذى خلق لکم ما فى‏الارض جميعا.»؛ (65) او خدايى است که همه آنچه در زمين است، براى شما آفريد.

4-برخوردارى از خزائن غيبى

از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) خداوند متعال داراى خزائن غيبى است که نعمت‏هاى الهى از آنجا نازل مى‏شود. به بندگانش روزى مى‏دهد بدون آن‏که چيزى از آن که نزد خداست کم شود. در وصيتش به امام حسن (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

و اعلم ان‏الذى بيده خزائن‏السماوات والارض قد أذن لک فى‏الدعاء و تکفل لک بالاجابة و امرک أن تسأله ليعطيک. (66)

و بدان، که خداوندى که خزاين آسمان‏ها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطايت کند.

در گفتار ديگرى حضرت مى‏فرمايد:

خداوند از شما يارى خواسته است در حالى که لشکرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حکيم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن که خزاين آسمان‏ها و زمين از آن اوست ... اين بخشايشى است از جانب خدا که به هر که مى‏خواهد ارزانيش مى‏دارد، که خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (67)

در خطبه ديگرى اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) تصريح دارند که خداوند هر چه از خزاين آسمان و زمين به بندگانش ببخشد، در دارايى او هيچ‏گونه نقص و کاستى ايجاد نمى‏شود و خداى متعال فقير نمى‏گردد:

بخشش هيچ عطايى در او کاستى نياورد. (68) حمد سزاوار خداوندى است که نبخشيدن برداراييش نيفزايد و اگر بخشش کند، بينوا نشود. زيرا هر بخشنده‏اى ـ جز خداى تعالى ـ اگر ببخشد از داراييش کاسته گردد. (69)

حضرت امير (عليه‏السلام) هم اشاره به خزاين الهى دارد و هم مى‏فرمايد که خداى متعال هر چه از خزاين خود ببخشد، هيچ از داراييش کاسته نگردد. خداى متعال در قرآن نيز مى‏فرمايد : «ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.»؛ (70) هيچ چيز نيست مگر آن که خزاين آن در نزد ماست و ما تنها به اندازه‏هاى معين از آنها فرومى‏فرستيم.

علامه طباطبايى (ره) در تفسيرالميزان مى‏نويسد: «شى‏ء» نکره و در سياق نفى قرار گرفته و با «من» نيز تأکيد شده است، بنابراين افاده معناى عموم دارد. يعنى همه اشياى عالم داراى خزاينى نزد خداى متعال هستند. همچنين پروردگار عالم مى‏فرمايد: «و ما عندکم ينفدو ما عندالله باق» (71) ؛ آنچه نزد شماست فناپذير و آنچه نزد خداى متعال است، پايدار و فناناپذير است. از اين دو آيه استفاده مى‏شود که خزاين نزد خداى متعال، وجودى مجرد و ثابت نيز دارند. از عبارت «ما ننزله الا بقدر معلوم» برمى‏آيد که خزاين الهى پيش از نزول به جهان مادى، وجودى نامحدود دارند. بنابراين خداوند متعال اشياى مادى و محدود عالم محسوس را از خزاين الهى خلق مى‏کند. البته اين‏گونه خلق را «انزال»؛ نازل کردن، مى‏گويند. (72)

بهره‏گيرى از اين‏گونه آيات قرآن، کمک مى‏کند در فهم کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) خداوند متعال در جهان هستى خزينه‏هاى غيبى دارد که ثابت، مجرد، فناناپذير و در صورت عطا و بخشش از آن، هيچ‏گونه نقصى و کاستى در آن راه پيدا نمى‏کند و جهان مادى و نعمت‏هاى آن مراتب نازله، محدود و محسوس خزاين غيب الهى است.

5-محل آزمايش

از مسلمات جهان‏بينى اسلامى اعتقاد به عالم دنيا و آخرت يا عالم مادى و غيب است. «الذين يؤمنون بالغيب»؛ (73) متقين کسانى هستند که به غيب ايمان دارند.

جهان غيب، جايى است که همه ما از آنجا آمده‏ايم و جهان آخرت جايى است که به آنجا برمى‏گرديم . دنيا براى همه انسان‏ها محل آزمايش است: (74) «ففيها اختبرتم و لغيرها خلقتم»؛ (75) شما در دنيا آزمايش مى‏شويد و براى غيردنيا (آخرت) آفريده شده‏ايد.

دنيا محل زراعت و کشت، و آخرت هنگام درو محصول است. (76) کما اين‏که امام على (عليه‏السلام) در کلامى جامع اين رابطه را به زيبايى بيان مى‏فرمايد :

به ياد گورت باش که آنجا گذرگاه تو خواهد بود. هر چه کرده‏اى، همان‏گونه کيفر بينى و هر چه کاشتى همان را درو مى‏کنى و هر چه امروز پيشاپيش فرستاده‏اى، فردا فراروى تو نهند . جاى پاى استوار کن و براى آن روز توشه‏اى بيندوز. بترس، بترس. اى آن که سخن مرا مى‏شنوى ! و بکوش، اى انسان غافل! (77)

آرى از ديدگاه آن حضرت: «امروز، روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه. هر که پيش افتد، بهشت جايزه او و هر که واپس ماند، آتش جايگاه اوست.» (78)

دقت در حساب‏رسى و کيفر و پاداش الهى نه تنها در حرام دنيا خواهد بود، بلکه در حلال دنيا نيز حساب‏رسى و حساب پس دادن نيز به دقت انجام خواهد شد: «چه بگويم درباره سرايى که آغازش رنج است و پايانش زوال و فنا؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب.» (79)

6-برخوردارى از نظام على و معلولى

با مراجعه به کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در مى‏يابيم که آن حضرت (عليه‏السلام) هيچ واقعه و پديده‏اى را در عالم هستى بدون علت نمى‏داند. گفتارشان چه به نحو اطلاق و عموم، و چه به نحو خاص و صريح دلالت دارد که هيچ پديده مادى و معنوى در جهان، خارج از گستره قانون على و معلولى واقع نمى‏شود. در بيان کوتاهى مى‏فرمايد: «لکل شى‏ء سبب (80) »؛ هر چيزى سبب و علتى دارد. عالم مادى و معنوى به نحو سلسله عدل و معلول قوام دارند و خداى متعال علت العلل اين سلسله علل مى‏باشد. عليت تمام علل به مشيت و اداره مستمر الهى محقق مى‏باشد و فيض الهى از مسير همين اسباب و علل جريان مى‏يابد.

تمام مخلوقات الهى اعم از جاندار و غيرجاندار، زمين و آسمان‏ها، موجودات محسوس و غيبى تحت فرمان خداى متعال قرار دارند و در فرمانبردارى و اطاعت او هيچ‏گونه خطايى از آنها سر نمى‏زند: (81) «بدانيد زمينى که شما را بر پشت خود حمل مى‏کند و آسمانى که بر سرتان سايه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند.» (82)

در پديده‏هاى جهان نشانه حکمت الهى آشکار و همين امر، برهانى بر وجود آفريننده‏اى حکيم دارد. (83) نظام هستى را محکم و متقن آفريد: «ظهرللعقول بما أرانا من علامات التدبيرالمنقن و القضاء المبرم (84) »؛ با نشانه‏هاى تدبير متقن و محکم و حکم استوار و نافذ خود بر خردها آشکار گرديد.

حضرت امير (عليه‏السلام) در خطبه‏اى جامع، نظام آفرينش را به نحو کامل معرفى مى‏کمند که اين گفتار دلالت روشن بر مطلب مورد نظر ما دارد:

خداوند متعال براى هر آفريده، اندازه و مقدارى معين کرد و آن را نيک استوار نمود و به لطف خويش منظم ساخت، و به سوى کمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نکند و در نيل به کمالش قصور نورزد يا اگر او را به کارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنين باشد ! در حالى که همه اشيا به مشيت و اراده او به وجود آمده‏اند ... آن گاه هر کجى را که در اشيا بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشکار ساخت و به قدرت خود ميان اضداد، التيام و هماهنگى پديد آورد ... مصنوعات و مخلوقات آفرينش را بر قانون حکمت استوارى بخشيد ... ميان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمان‏ها نظمى برقرار ساخت (85) ... .

اين ويژگى‏هاى که على (عليه‏السلام) در مورد پديده‏ها و مخلوقات عالم هستى بيان مى‏کند، ممکن نيست مگر با وجود حلقه‏هاى منظم که منشأ اين نظم خداى متعال مى‏باشد.

در کلام خداى متعال نيز همين نظم در عالم محسوس و غيب تصريح شده است: «حکومت جهان به دست خداست و او بر همه چيز تواناست. همان که هفت آسمان را بر فراز يکديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و غيبى نمى‏بينى (86) ». در برخى آيات قرآن تعبير «بيده ملکوت کل شى‏ء»؛ (87) ملکوت (عالم غيب) همه چيز به دست اوست، و در بعضى ديگر «بيده‏الملک» (88) ؛ عالم ملک (محسوس) به دست اوست، آمده است که دلالت دارد که نظم هر دو عالم به دست خداى متعال مى‏باشد.

به نحو خلاصه ويژگى‏هاى جهان از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) عبارت است از:

1- هم جهان مادى و محسوس، و هم جهان غيبت با عنايت و تدبير الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و معيشت خداى متعال وابسته است.

2- جهان هدفدار خلق و اداره مى‏شود و همه اشياى جان‏دار و غيرجان‏دار جهان هستى جهت تقرب به خداى متعال، او را تسبيح مى‏گويند.

3-بازگشت گاه جهان آفرينش و همه اشياى آن، خداى متعال است.

4- جهان غيب داراى خزائن ثابت، مجرد، فناناپذير است.

5- دنيا محل آزمايش، گشت، تمرين آمادگى، و جهان آخرت جهان کيفر، پاداش، درو، مسابقه و بهشت و جهنم پاداش کيفر انسان‏ها است.

6- جهان مادى و غير مادى (غيبت) برخوار از قانون على است و فيض الهى از مسير آن اسباب و علل جريان مى‏يابد. عليت در جهان هستى، سلسله‏وار به خداى متعال منتهى مى‏گردد و همه فرمان بردار مطلق اويند.

پيامدهاى جهان‏شناسى از ديدگاه حضرت على (عليه‏السلام) در اقتصاد

پيامدهاى طولى و عرضى اين گونه نگاه به مقوله جهان، بسيار گسترده است که پرداختن به همه آنها نوشتارى مفصل و مستقل را مى‏طلبد، اما جهت نشان دادن تأثير اين نوع جهان‏شناسى، برخى پيامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مى‏گردد.

شايان توجه است که ممکن است تعدادى پيامدهانسبت به پيامدهاى ديگر، مستقل و متباين نبوده، بلکه به نحو «ذکر خاص بعد از عام» اما به لحاظ اهميت هر کدام، هر يک به نحو مستقل توضيح داده مى‏شود.

1- در تعريف نظام اقتصادى، بيان شد: «نظام اقتصادى مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است که شرکت‏کنندگان را در نظام را به يکديگر به اموال و منابع پيوند مى‏دهد و بر اساس مبانى مشخصى، در راستاى اهداف معينى به صورت هماهنگ سامان مى‏يابد.» وقتى انسان جهان را تفسير کند به اين که: محل آزمايش است، همه امور جهان بازگشت گاهشان خداى متعال مى‏باشد و در جهان هستى علل غيرمادى وجود دارد که با فرمان‏بردارى از خداى متعال موجب افزايش توان اقتصادى افراد مى‏گردد، به يقين رفتارهاى اقتصادى که از چنين انسانى در حوزه توليد، توزيع و مصرف بروز مى‏کند، بسيار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود که جهان را چنين نمى‏بيند و معتقد نظام طبيعى در جهان بوده و تنها معيار تعيين کننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مى‏داند. نتيجه چنين وضعيتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشکار خواهد شد.

2- وقتى خداى متعال در جهان غيب، داراى خزائن غيبى باشد که محسوسات و امور مادى مراتب نازله آن خزائن باشد و هر چه از آن خزائن نازل گردد هيچ گونه نقص و کاستى در آنها به وجود نمى‏آيد، معلوم مى‏شود که منابع اقتصادى جهان غير محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادى) محدود باشد. اما بر اساس مبانى فلسفى اقتصاد ليبرال سرمايه‏دارى، امور غيرمادى و غير قابل تجربه حسى هيچ گونه جايگاهى نداشته و منابع اقتصادى موجود طبيعت را محدود و غيرقابل افزايش مى‏دانند و در تعريف علم اقتصاد اظهار مى‏دارند: «اقتصاد تخصيص بهينه منابع محدود براى نيازهاى نامحدود است».

اما از ديدگاه على (عليه‏السلام) اين منابع نامحدود و دست يافتنى نيز مى‏باشد و خداى متعال مى‏تواند در هر زمانى از خزائن غيب خود را براى منابع مادى بيفزايد.

3-در جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) نظام طبيعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال دور از مشيت و اراده لحظه به لحظه خداى متعال وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسميت» از آستين سيستم قيمت‏هاى بازار رقابت آزاد بيرون نمى‏آيد تا پيام‏آور آزادى همگانى و رقابت کامل دور از دخالت تکوينى و تشريعى خداوند متعال باشد؛ بلکه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادى و غيرمادى در معرض فيض مستقيم و مستمر الهى بوده و در تنظيم امور اقتصادى به نحوى که خداى متعال راضى باشد هم اراده و مشيت تکوينى الهى دخالت دارد و هم نياز به اراده تشريعى خداى متعال مى‏باشد. بنابراين دخالت دولت جهت تنظيم امور اقتصادى منطبق با اراده تکوينى و تشريعى خالق هستى براى دست‏يابى به سعادت دنيا و آخرت بشر امرى لازم و ضرورى مى‏باشد. (89)

4- اگر انسان دنيا را محل کشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او تخم محصولى است که در دنيا کاشته مى‏شود و بهشت محصول و سودى است که به انسان مى‏رسد؛ سود و زيان در نظر انسان معنا و مفهوم ديگرى پيدا مى‏کند. چه بسا فرد مؤمنى در صحنه فعاليت‏هاى اقتصادى ممکن است مواجه با زيانى شود، اما به رغم آن، جامعه سود برده و موجبات خشنودى آحاد جامعه فراهم گردد؛ ولى آن فرد در يک برآيند بين سود آخرتى و زيان مادى دنيايى، سود فراوانى برده و خود را سودمند ببيند. انسان در پرتو چنين باورهايى چه بسا از لذت‏هاى زودگذر مادى صرف نظر مى‏کند و با ايثار و فداکارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجيح مى‏دهد.

حداکثر کردن سود شخصى در فعاليت‏هاى اقتصادى نشأت گرفته از مسأله حب الذات است که در نهاد خلقت هر انسانى نهفته است؛ اما تفسير سود به سود مادى اقتصادى مشکل بزرگى را در مسير اقتصاد امروز جهان قرار داده است. چرا که در بسيارى مواقع جمع بين منافع مادى افراد و جامعه امرى غيرممکن مى‏باشد و دست نامرئى آدام اسميت در قالب سيستم قيمت‏ها ناتوان از حل چنين مشکلى خواهد شد و افراد حاضر نمى‏شوند به خاطر منافع عمومى و جامعه از منافع خود چشم‏پوشى نمايند؛ بنابراين بين منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شديدى به وجود مى‏آيد و افراد با قدرت اقتصادى روز به روز بر امکانات و توانشان افزوده مى‏شود و افراد ضعيف و محروم بايد منتظر محروميت و ضعف بيشترى مى‏باشند. اما اين مشکل با تفسيرى که از سود، از منظر اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) ارائه شده است، قابل حل مى‏باشد.

5- از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در جهان از جمله در صحنه‏هاى اقتصادى دو نوع علت ـ علت مادى و غيبى ـ وجود دارد. همه علل مادى و غيبى فيض عليت خود را در هر لحظه‏اى از خداى متعال مى‏گيرند. خداى متعال مى‏تواند در هر لحظه‏اى مصلحت بداند علتى را از عليت ساقط کند. که اين که در واقعه آتش افکندن حضرت ابراهيم چنين کرد.

به علاوه اعتقاد به اسباب غيرمادى مى‏تواند در امور اقتصادى آثار مهمى داشته باشد. اين مطلب را با بيان يکى از محققان اقتصاد اسلامى به پايان مى‏بريم:

اين نگرش در اقتصاد اثر مهمى دارد؛ براى مثال ريشه‏کن کردن فقر يکى از اهداف اقتصادى است و توزيع عادلانه ثروت، سبب مادى ريشه‏کن کردن فقر است. در نظام اقتصادى مبتنى بر جهان‏بينى مادى تنها چنين اسبابى (سبب‏هاى مادى) مورد توجه قرار مى‏گيرد و سبب‏هاى غيرمادى ريشه‏کن کردن فقر انکار مى‏شود. در حالى که در نظام اقتصادى اسلام اين اسباب از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. معصومان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ عواملى مانند کمک خواستن از خداوند، کردار نيک، صدقه‏دادن، نماز شب گزاردن و بسيار

«لاحول و لاقوة الابالله»

گفتن را سبب از ميان رفتن فقر دانسته‏اند. همچنين قرآن کريم حاکميت تقواى الهى بر جامعه را از عوامل نزول برکات، بازشدن درهاى رحمت‏الهى و از ميان رفتن فقر در جامعه شمرده است. بنابراين، در ساختار نظام اقتصادى اسلام، تجزيه و تحليل‏هاى اقتصادى و سياست گذارى‏ها بايد به اين عوامل توجه کرد. (90)

انسان‏شناسى

در پيش از اين بيان شد که موضوع نظام اقتصادى، الگوهاى رفتارى در حوزه فعاليت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. در اقتصاد ليبرال ادعا مى‏شود که نيازى به نظام سازى اقتصادى نيست، و بهترين نظام اقتصادى با آزادگذاردن انسان در فعاليت‏هاى اقتصاديش، سامان مى‏يابد.

يکى از عوامل مؤثر در اين ديدگاه، چگونگى معرفى انسان مى‏باشد. اينک به برخى امور مربوط به انسان و سامان يابى نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال دارد، اشاره مى‏گردد:

1- خويش مالکى

از ديدگاه فلسفه ليبراليسم، انسان مالک مطلق خود، کار و اموالش مى‏باشد و هيچ گونه تعلقى به جامعه، دولت و خداوند ندارد و هر گونه خواسته باشد، مى‏تواند مالش را مصرف کند.

اين ديدگاه مى‏تواند يکى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالکيت خصوصى مطلق در نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال باشد.

2- ارضاى تمنيات و اميان نفسانى، انگيزيه و هدف اقتصادى

هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از اميان و تمنيات نفسانى‏اش سرچشمه مى‏گيرد. بنابراين هر انسانى هر چيزى را که به نفع خويش مى‏پندارد و هر روشى را که مفيدتر براى به دست آوردن آن مى‏داند، انتخاب مى‏کند. اين اميال در نهاد و طبيعت بشر نهاده شده است.

به نظر مى‏آيد اين تفسير از انسان موجب شده است که نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال، حداکثرکردن منفعت مادى شخصى را تنها هدف فعاليت‏هاى اقتصادى افراد معرفى کند. بلکه با اين گونه معرفى کردن انسان، خواسته است افراد در تلاش‏هاى اقتصادى خود، تنها به دنبال چنين هدفى باشند.

3-عقل انسان در خدمت شهوات او

عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف اميال اوست و چنين انسانى، عاقل است. و هر کس بتواند از عقل خود چنين استفاده، ابزارى بيشترى نمايد، عاقل‏تر است.

وقتى حداکثر کردن سود شخصى هدف فعاليت‏هاى اقتصادى در افراد باشد و اين هدف از اميال نفسانى انسان نشأت گرفته باشد و عقل هم خدمتگزار اميال انسان در برآوردن هدفش باشد، بايد بپذيريم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمايه‏گذارى، توليد، هزينه و بازار از امور فوق متأثر است. (91) » (92)

انسان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

وقتى انسان را از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) مورد شناسايى قرار مى‏دهيم، به اين نتيجه مى‏رسيم که انسانى را که آن حضرت معرفى مى‏کند، تفاوت‏هاى اساسى با انسان از ديدگاه ليبراليسم دارد. ويژگى‏هاى انسان الهى، هدف از خلقت او و برخى خصوصيات ديگر انسان که از ديدگاه اميرالمؤمنين على (عليه‏السلام) مى‏تواند در رفتارهاى اقتصادى موثر باشد، از اين قبيل است:

1- فلسفه آفرينش انسان

در مبحث جهان‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) به نحو خلاصه اشاره شد که خداى متعال انسان و جهان را بيهوده نيافريد. (93) هر چند اين انسان در اين دنيا زندگى مى‏کند، اما او براى اين دنيا آفريده نشده است تا هدف خويش را از زندگى بهره‏بردراى از امکانات مادى دنيا قرار دهد؛ بلکه اين انسان بر طبق بيان صريح مولى الموحدين براى جهان آخرت خلق شده است. «انما خلقت للاخرة لاللدنيا (94) »؛ تو براى آخرت خلق شده‏اى نه براى دنيا. انسان در آخرت در معرض حساب رسى اعمال دنيات قرار مى‏گيرد و هر کس در اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال بسر برده باشد، پاداش نيکو نصيبش مى‏شود و هر که در اطاعت از خداى بسر نبرده باشد کيفر سختى مى‏بيند. (95) خداى متعال خوشنود مى‏شود اگر بنده او در اطاعتش باشد و پاداش نيکو ببيند، بلکه همين اطاعت و بندگى را تنها از بندگانش انتظار دارد که در آيه مبارکه مى‏فرمايد: «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون.» (96) ؛ جن و انس را جز براى آن که مرا عبادت کنند نيافريدم.

خداى متعال عبادت و اطاعت را وظيفه بندگانش قرار داد و کيفر و پاداش آخرتى را نتيجه آن، معين نمود تا بندگانش او را عبادت کنند و به مقام عبوديت برسند و از پاداش الهى بهره‏مند گردند.

يک انسان مؤمن به خداوند در هر فعلى، بلکه در هر نيتى بايد هدف غايى فوق را در نظر داشته باشد. در ساحت فعاليت‏هاى اقتصادى هيچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه ماديى که خلاف دستورات الهى باشد قرار نمى‏دهد. نظام اقتصادى اسلام بايد به نحوى سامان يابد که انسان را به هدف غايى آفرينش (بندگى خداى متعال) نزديک سازد. در اتخاذ سياست‏هاى کلى اقتصادى جامعه حتما بايد هدف کلى غايى مورد توجه جدى قرار گيرد. در نظام اقتصادى اسلام عدالت اقتصادى يک هدف سياسى است که در همه حال مى‏تواند ابزارى براى هدف غايى فوق مورد توجه سياست‏گذاران اقتصادى باشد. بنابراين پى‏گيرى هدف خلقت انسان در فعاليت‏هاى اقتصادى در ابعاد خرد و کلان، موجب تفاوت‏هاى فوق در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از ديدگاه ليبراليسم و امام على (عليه‏السلام) خواهد شد.

2-دو بعدى بودن انسان

حضرت امير (عليه‏السلام)، همصدا با کلام الهى در برخى از گفتارشان اشاره به چگونگى آفرينش انسان دارند و تصريح مى‏فرمايند که انسان از دو بعد مادى و روحى آفريده شده است، نيمى از او از خاک و نيم ديگرش از روح (97) :

آن گاه خداى سبحان، از زمين درشتناک و از زمين هموار و نرم و از آنجا که زمين شيرين بود و از آنجا که شوره‏زار بود، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا يکدست و خالص گرديد. پس نمناکش ساخت تا چسبيده شد و از آن پيکرى ساخت داراى اندام‏ها و اعضا و مفاصل. و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالينه. و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد. آن گاه از روح خود در آن بدميد «ثم نفح فيها من روحه». آن پيکر گلين که جان يافته بود، از جاى برخاست که انسان شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش در آورد و با انديشه‏اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهايى که چون ابزارهايى به کارشان گيرد و نيروى شناختى که ميان حق و باطل فرق نهد و طعم‏ها و بوى‏ها و رنگ‏ها و چيزها را در يابد. (98)

در اين بيان، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان تصريح شده است. همچنين به اهم وظايف بعد مادى و معنوى انسان اشاره شده است. ما بخشى از گفتار حضرت (عليه‏السلام) را بيان کرديم. وقتى به همه گفتار آن حضرت در مورد ابعاد و جورى انسان مراجعه شود، معلوم خواهد شد که گويا بيان آن حضرت (عليه‏السلام)، تفسير آيه کريمه ذيل مى‏باشد:

و اذقال ربک للملائکة انى خالق بشرا من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين. (99)

و [اى پيامبر! به خاطر بياور] هنگامى پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلى خشکيده، که از گل بدبويى گرفته شده، بشرى مى‏آفزينيم هنگامى که کار آن را به پايان رساندم و از روح خود در او دميدم، همگى برايش سجده کنيد.

امام على (عليه‏السلام) براى جسم مادى انسان و همچنين براى روح غيرمادى، شش حالت و وضعيت را بيان مى‏فرمايد:

براى جسم انسان شش حالت و وضعيت به وجود مى‏آيد: صحت، مرض، مرگ، حيات، خواب و بيدارى . روح انسان نيز شش حالت دارد: حياتش که علمش مى‏باشد، مرگ روح که نادانى‏اش، مرض روح، شکش؛ صحت روح، يقينش؛ خواب روح، غفلتش و بيدارى روح، هوشياريش مى‏باشد. (100)

حقيقت انسان، همان روح انسان است و بدن انسان ابزارى در اختيار روح براى تکاملش مى‏باشد . روح انسان از دو ويژگى عقلانى و غريزى برخوردار است. انسان با ويژگى عقلانى امور محسوس را درک مى‏کند و به معارف گوناگون دست مى‏يابد، معارف الهى، رازهاى نهفته در طبيعت و بايدها و نبايدهاى زندگى را مى‏يابد و اهداف و مسير زندگيش را تعيين مى‏نمايد.

ويژگى غريزى روح، انسان را دعوت مى‏کند به امورى که قدر مشترک ميان انسان و حيوان است، مانند ميل به خوردن، خوابيدن، امور جنسى و ...

آنچه تاکنون درباره ابعاد وجودى انسان و ويژگى‏هاى آن برشمرديم اختصاصى به ديدگاه امام على (عليه‏السلام) ندارد و فلاسفه ليبراليسم هم ممکن است چنين امرى را پذيرا باشند. اما آنچه در اين بحث جايز اهميت است و نقطه تمايز بين دو ديدگاه مى‏باشد، پاسخ به اين پرسش است که جايگاه عقل و غريزه در اين دو ديدگاه چه مى‏باشد؟

از ديدگاه اسلام تمايلات نفسانى و غرايز، امورى هستند که جهت تکامل انسان در جهان مادى امرى ضرورى مى‏باشند؛ اما نبايد آنها سرکوب نمود و نيز نبايد زمينه سرکشى آنها را فراهم نمود؛ بلکه انسان بايد آنها را تعديل نموده، در اختيار عقل قرار دهد و عقل را بر آنها حاکم نمايد و بدين نحو راه سعادت را در دنيا و آخرت در پيش گيرد.

امام على (عليه‏السلام) در بيانى جايگاه اين دو را بيان مى‏فرمايد:

العقل صاحب جيش الرحمان و الهوى قائد جيش الشيطان و النفس متجاذية بينهما فأيهما غلب کانت فى حيره. (101) عقل انسان همراه لشکر خداى رحمان است و شهوات و خواسته‏هاى نفسانى رهبر لشکر شيطان شمرده مى‏شود. نفس انسان ميان اين دو قرار داد. هر يک از اين دو، نفس را به سوى خود مى‏کشد . هر يک از آن دو لشکر، پيروز گردد، نفس انسان زيرفرمانش خواهد بود. (102)

در مبانى انسان‏شناسى ليبراليسم بيان شد که با تفسيرى که آنها از عقل و تمايلات نفسانى دارند، عقل را خدمت‏گزار تمايلات نفسانى معرفى مى‏کنند و عقل ابزارى در خدمت تمايلات نفسانى جهت دستيابى به تمايلات مادى نفسانى است.

به يقين، اين دو معرفى از انسان موجب تفاوت‏هاى روشنى در اهداف اقتصادى فعاليت‏هاى افراد در دو ديدگاه خواهد شد. همچنين هر يک از دو ديدگاه در مورد انسان مى‏تواند مبناى ايدئولوژيک آزادى و رقابت کامل افراد در بخش توليد، توزيع و مصرف و همچنين عدم دخالت در اقتصاد بر اساس ديدگاه ليبراليسم باشد؛ اما ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در مورد انسان چنين الزامى را القا نمى‏کند.

3-مالکيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان

امام على (عليه‏السلام) جهان و همه موجودات آن را ملک طلق خداى متعال مى‏داند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمان‏ها و زمين است ملک خداوند متعال مى‏باشد.

شايان ذکر است که مالکيت خدا از سنخ ماليکت اعتبارى، همانند مالکيت انسان بر اشيا نيست، بلکه مالکيت تکوينى است. چنين مالکى انسان را خلق کرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليه‏السلام) در يکى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در مورد آفرينش انسان مى‏فرمايد :

هنگامى که خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليه‏السلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت که از چه کارهايى پرهيز کند و گفتنش که اگر چنان کارهايى از او سر زند مرتکب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مى‏افتد. ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهيبش کرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)

در اين گفتار حضرت (عليه‏السلام) هم به مقام والاى او که از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مى‏کند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليه‏السلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلکم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى که شما را جانشين خود در زمين قرار داد.

هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فکر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او کيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالکيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:

1- انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فکرى خود، محدود به حدودى است که خداى متعال تعيين کرده است.

2- چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز کند، مؤاخذه خواهد شد.

اين ديدگاى امام على (عليه‏السلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان که پيش از اين بيان شد، مکتب ليبواليسم، انسان را مالک مطلق مال و قواى فکرى و جسمى خود مى‏داند و در پى‏گيرى منافع فردى خود و روش پى‏گيرى آن هيچ‏گونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يکى از مبانى ايدئولوژيک آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالکيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال مى‏باشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در مورد انسان، نفى امور سه‏گانه فوق، امرى مسلم شمرده مى‏شود چرا که چنان آزادى در صحنه فعاليت‏هاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلکه آزادى در کادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالکيت مختلط از امورى است که يک انسان مسلمان در فعاليت‏هاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)

جامعه‏شناسى

يکى از مسائل در باب جامعه‏شناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشه‏مندان مکتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مى‏کنند.

بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، که در هويت و اثر، مستقل از يکديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يک امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند که به نحو مستقل اهداف و ارزش‏ها را انتخاب نموده، راههاى دست‏يابى به آنها را بر مى‏گزيند و هويت و شخصيت خود را مى‏سازد. همين هويت‏هاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازد.

پس اين انسان در همه کوشش‏هايش مصالح فردى را مدنظر قرار مى‏دهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمى‏کند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پى‏گيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظم‏هاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليت‏هاى فرد صورت پذيرد.

به نظر مى‏آيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يکى از محققان اقتصاد اسلامى مى‏نويسد:

به نظر مى‏رسد در اقتصاد سرمايه‏دارى در بخش کلان اقتصادى اين شيوه يکى از روش‏هاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف کل و پس‏انداز کل و سرمايه‏گذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا، تقاضاى و عرضه کل در بازار کار و بازار پول از همين روش ساخته مى‏شود. يعنى ابتدا الگويى که توضيح‏دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مى‏شود، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يک کالا که در الگوهاى فردى به کار رفته بود، به متغيرهاى کلان، مانند نرخ تورم و توليد کل، در الگوى فراتر تبديل مى‏شود. (106)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مى‏گيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاکم بر جامعه هويت شخصى پيدا مى‏کند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشه‏هاى آنها شکل مى‏گيرد. (107)

جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مى‏کنيم:

الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ب ـ سنت الهى حاکم بر جوامع انسانى

الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

با مراجعه به کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مشخص مى‏شود که حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مى‏دهد. جامعه را در صورتى که هماهنگ با هم، اهداف مشترکى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مى‏شمارد: «ان يدالله على‏الحجاعة (108) »؛ به درستى که دست خدا با جماعت است.

«دست خدا» به کنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى کانون نزول برکات فيض خداى متعال مى‏باشد. کما اين که حضرت (عليه‏السلام) در خطبه ديگر مى‏فرمايد: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليه‏السلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگى‏هاى برخوردار است که: «کسى که از اعمال جامعه‏اى خشنود باشد، گويى خود داخل کارهاى آنها بوده است. بر هر کس که همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يکى گناه آن کار که مرتکب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن کار.» (110)

جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است که اگر کسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يکى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در طرف خير و نيکى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يکى از يارانش آمده است:

چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يکى از ياران گفتش: اى کاش بردارم، فلان مى‏بود و مى‏ديد که چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليه‏السلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليه‏السلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم که هنوز در صلب مردان و رحم‏ها زنان هستند. (111)

وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيش‏تر مورد تائيد قرار مى‏گيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مى‏بينى [که از شدت ترس‏] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى کتابش خوانده مى‏شود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لکل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لکل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.

اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پيش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياکان سودش نکند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشکيل مى‏دهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمى‏کند. اين ديدگاه در واقع اعلام مى‏کند که شخصيت هر کسى در گرو اعمال خود فرد است: «کل نفس بما کسبت رهينه»؛ (116) هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشکار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «کل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مى‏آيد که کلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز بر اين نظريه دلالت کند:

اى مردم! خوشا به حال کسى که پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمى‏دارد و خوشا به حال کسى که در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين کسى، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند . (118)

هر چند مهم‏ترين پيام حضرت (عليه‏السلام) در اين بيان، توجه انسان به کانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مى‏شود که اگر مى‏خواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى که هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائده‏اى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت کوتاه ديگرى از معصوم (عليه‏السلام) چنين بيان شده است؛ «کن فى‏الناس و لا تکن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى کن، اما به نحوى که با آنها همراه نباش.

مى‏توان دلالت گفتار على (عليه‏السلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر کس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر کس گمراه گردد به زيان خود گمراه مى‏شود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)

بنابراين از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه که از قدر مشترک و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مى‏شود. يعنى مى‏توان گفت که على (عليه‏السلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مى‏دهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يکديگر اثر مى‏پذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشه‏ها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترک برخوردار مى‏شوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مى‏آيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترک هويت افراد انتزاع مى‏شود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلکه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.

هر چند اين روح جمعى از قدر مشترک هويت افراد انتزاع مى‏شود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مى‏نهد و آنان را به موافقت با خود مى‏خواند. طولى نمى‏کشد که فرد احساس مى‏کند روح جمعى حاکم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيش‏تر افراد جامعه مى‏انديشد، احساس مى‏کند و واکنش نشان مى‏دهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند که مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشه‏ها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند. (121)

پى‏آمدهاى ديدگاه على (عليه‏السلام)

بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد که با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر کرد و منافع فرد را که اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليه‏السلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اکثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است که وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اکثريت قاطع جامعه تعارض کرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.

مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است که منافع فرد و جامعه ارائه مى‏شود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است که خواسته‏ها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مى‏کند؛ اما در نگرش امام على (عليه‏السلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى که همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مى‏شود. و در جامعه اسلامى با صرف‏نظر کردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالى‏تر، امکان تعارض بين منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياست‏هايى اين مشکل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .

ب. سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

مقصود از سنت‏هاى الهى يک سلسله قضايايى شرطى است که در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مى‏گردد.

به طور کلى بازگشت سنت‏هاى الهى به يک اصل کلى است که هر گاه جامعه و افراد آن، امکانات و توانايى‏هاى خود رادر مسيرى که از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى که خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار کند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مى‏کند و قابليت بقا مى‏يابد. در مقابل، اگر جامعه‏اى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امکانات خود را در راه رسيدن به تکامل انسانى مصرف نکند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با کشف اين سنت‏ها و رعايت آنها انسان مى‏تواند خود را اصلاح کرده، سرنوشت پسنديده‏اى براى خود و جامعه‏اش رقم زند.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در برخى نامه‏ها، خطبه‏ها و کلمات حکمت‏آميز خود، سنت‏هاى الهى را که حاکم بر تاريخ است يادآور مى‏شود و از مردم مى‏خواهد که از سرنوشت امت‏هاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا که همان سنت‏ها و قوانين و نواميسى که بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريان‏هاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همه‏جا حاکميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مى‏آورد. (122) امام على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. کردارش در پايان، همان است که در آغاز بود. حوادثش، بر يکديگر پيشى گرفته، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه يکديگرند . (123)

امام على (عليه‏السلام) در اين گفتار و مشابه آن، يک حقيقت مهم را به همه انسان‏ها خاطرنشان مى‏سازد که آنچه در تمام جريان‏هاى اجتماعى و سقوط و يا اوج‏گيرى تمدن‏هاى بشرى حاکميت مطلق دارد. اراده الهى است که در قالب سنت‏ها بروز پيدا مى‏کند. به بيان قرآن اين سنت‏ها ثابت و غيرقابل تغيير مى‏باشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمى‏يابى [يک سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمى‏شود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمى‏يابى.

حضرت (عليه‏السلام) علاوه بر بيان سنت‏ها به نحو کلى و عام، موارد و نمونه‏هاى فراوانى از آن را برمى‏شمارد تا مردم و جوامع بشرى با درک درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند که سنت‏هاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسان‏ها ندارد؛ بکله بشر مى‏توند با شناخت سنت‏هاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاکت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنت‏هاى الهى که در کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) وجود دارد و ممکن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياست‏هاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مى‏کنيم: (125)

1-تقوا و ايمان

جامعه‏اى که به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مى‏کند، سختى‏ها از او دور مى‏شوند و موجب نزول برکات مى‏شود.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

هر کسى که تقوا پيشه کند سختى‏هايى که به او نزديک شده‏اند، دور مى‏گردند. تلخى‏ها شيرين و مواج متراکم گرفتاريها برطرف شده و مشکلات پياپى و خسته‏کننده آسان مى‏گردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمى‏آيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مى‏شود و نعمت‏هاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمى‏آيند و برکات تقليل‏يافته فزونى يابند. (126)

همچنين در کلام الهى به صراحت آمده است:

«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض.» (127)

اگر مردم شهرها و آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏کردند، به يقين برکاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مى‏کرديم.

در تفسير نور در مورد «برکات» در آيه فوق چنين آمده است:

برکات، جمع برکت، به موهبت‏هاى ثابت و پايدار گفته مى‏شود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى برکت، کثرت، خير و افزايش وجود دارد. برکات شامل برکت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود . از اين آيه استفاده مى‏شود که بايد اکثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهل‏القرى) تا مشمول الطاف و برکات شوند ونيز مى‏توان استفاده کرد که سرمايه‏گذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)

گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان کليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يکى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مى‏کند. اما شايد بتوان گفت که اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذکر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارى‏تعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق کارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و کارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليت‏هاى اقتصادى که به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مى‏آيد و بى‏ثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)

2-عدل و داد

اجراى عدالت، ضرورى‏ترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .

در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان کرده‏اند. امام على (عليه‏السلام) در کلماتشان به نقش عدل اشاره مى‏فرمايند: «بالعدل تتضاعف البرکات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، برکات و نعمت‏هاى خداى متعال فزونى مى‏يابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:

درباره زمين‏هايى که عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليه‏السلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:

به خدا سوگند. اگر چيزى را که عثمان بخشيده، نزد کسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى‏گردانم، هر چند، آن را کابين زنان کرده باشند يا بهاى کنيزکان. در عدالت گشايش است و آن که از دادگرى به تنگ آيد از ستمى که بر او مى‏رود، بيشتر به تنگ مى‏آيد. (131)

3-يارى خدا

در قرآن، روايات معصومين (عليه‏السلام) از جمله در کلمات امام على (عليه‏السلام) فراوان آمده است که اگر کسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست که يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى کسى که او را يارى رساند تاکيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا کسى را که او را يارى کند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به يکى از زمينه‏هايى که کمک به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مى‏شود، مى‏فرمايد :

خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى کنيد شما را يارى مى‏کند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: کيست که خدا را قرض‏الحسنه دهد تا براى او دو چندانش کند و او را پاداشى نيکو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مى‏خواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مى‏خواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى که لشکرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حکيم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن که، خزاين آسمان‏ها و زمين از آن اوست و بى‏نياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا که به هر که مى‏خواهد ارزانيش مى‏دارد، که خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مى‏گويم آنچه مى‏شنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مى‏خواهم. او مرا بسنده است که بهترين کارگزار است. (136)

گفته آمد که نصرت خداى بى‏نياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست که اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مى‏شمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر کسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مى‏آورد .

4-شکر خداى متعال

رابطه شکر با نعمت‏هاى الهى در روايات به ويژه در کلمات امام على (عليه‏السلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اکثر اين کلمات اشاره به فزونى نعمت‏ها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مى‏گردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصه‏اى از کلمات على (عليه‏السلام) در برخى روابط بين شکر و ناسپاسى، و نعمت‏هاى الهى ارائه بدهيم، مى‏توان گفت: «شکر خداى متعال بر نعمت‏هايش، سبب پايدارى و دوام نعمت‏ها مى‏شود (138) ، نعمت‏هاى الهى را فزونى مى‏دهد (139) ، دژ و حصار نعمت‏هاست» (140) ، کمى شکر موجب کاهش نعمت مى‏شود (141) ، ناسپاسى و عدم شکر بر نعمت‏هاى الهى باعث زوال آن مى‏شود. (142)

يکى از راههاى شکر، شکر عملى است، بدين معنا که از نعمت‏هاى الهى، صحيح و آن نحوى که خداى متعال خواسته، بهره‏بردارى کنيم، مال يکى از نعمت‏هاى برجسته خداوند است که اگر شکر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده کنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى که خداى متعال خواسته است بکار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مى‏شود: «لئن شکرتم لازيدنکم و لأن کفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاس‏گذار نعمت‏هاى الهى باشيد، آن نعمت‏ها را مى‏افزائيم و اگر ناسپاسى کنيد، البته عذاب من شديد است.

5-توبه

توبه يکى از اسباب و وسايل معنوى است که آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مى‏شود.

با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مى‏شود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مى‏گردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليه‏السلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مى‏شود:

ايزد تعالى بندگانش را که مرتکب اعمال ناشايست شوند، به کاسته شدن ميوه‏هاشان و نگه داشتن برکات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مى‏آزمايد. تا توبه‏کنندگان توبه کنند و گناهکاران از گناه کردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن که اراده گناه کرده منزجر گردد.

خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، که فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد که او آمرزنده است و بکرات خويش را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد و شما را به اموال و فرزندان مدد کند.) (144) پس خداوند رحمت کند کسى را که به توبه روى آورد. (145)

6-استدراج

مراد از استدراج آن است که هر کس نعمت‏هاى فراوان به او مى‏رسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلکه به جهت مهلت دادن به بنده گناهکار است و هر چه گناه مى‏کند به او نعمت بيشترى مى‏دهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم کند و برگردد.

خدا او را به حال خود وامى‏گذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليه‏السلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد که به يک نمونه آن اشاره مى‏شود:

اذا رأيت‏الله سبحانه يتابع عليک النعم مع‏المعاصى فهو استدراج لک (147)

هنگامى که خداى سبحان با وجود گناهانت نعمت‏هايش را پى در پى بر تو مى‏فرستد، پس آن براى تو استدراج است.

همچنين تعبيرهايى نظير اين که: «چه بسا احسان ممکن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمت‏هايى که همراه با گناه به تو مى‏رسد، (149) در کلمات حضرت (عليه‏السلام) آمده است.

سنت‏هاى الهى در کلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يک از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اکتفا مى‏گردد و به برخى ديگر که به نحو قضاياى شرطى در کلمات امام على (عليه‏السلام) آمده است و در عرصه کارکردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا کلان، مؤثر است اشاره مى‏گردد:

7-دعا

بدان، خداوندى که خزاين آسمان‏ها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که ازاو بخواهى تا عطايت کند. (150)

8-خلق نيکو

خلق نيکو موجب فراوانى نعمت‏هاى الهى مى‏شود؛ (151) روزى را سرازير مى‏نمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مى‏کند، (153) هر کس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)

9-زکات مال

زکات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مى‏شود. (156)

10-بخشش نعمت

هر کس نعمت‏هاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مى‏کند و در صورتى که ديگران را از آن منع کند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مى‏دهد. (157)

11-صله رحم (پيوند خويشاوندى)

«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمت‏هاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمت‏ها (161) خواهد شد.

12-صدقه

صدقه‏دادن رزق و روزى را فرود مى‏آورد (162) و برکت مال را زياد مى‏کند. (163)

همچنين در کلمات امام على (عليه‏السلام) امور ذيل آمده است:

هر کس اعمال خود را براى خدا خالص کند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر که براى دينش تلاش کند خداى متعالى دنياى او را کفايت مى‏کند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مى‏شود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مى‏گردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمت‏ها را فانى مى‏کند.

شايان توجه است که ما در اين نوشتار در پى بررسى کامل سنت‏هاى الهى نيستيم، بلکه جهت نشان دادن ويژگى‏هاى يک بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان کنونى (سرمايه‏دارى ليبرال) به مواردى از سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامه‏ريزى‏هاى کلان تأثير قابل‏توجهى خواهد داشت.

جامعه‏شناسى (170)

در بحث جامعه‏شناسى دو مطلب از اهميت ويژه‏اى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد که عبارتند از:

الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع و انسان‏ها.

مباحث مربوط به اين که آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند که پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مى‏طلبد. همچنين آيا مى‏توان از کلمات امام على(ع) يکى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد کرد و يا با استناد به کلمات آن حضرت آيا مى‏توان به ديدگاه سومى دست پيدا کرد، کارى مشکل‏تر از اصل بحث مى‏باشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يک اشاره‏اى مختصر مى‏نمائيم و آن‏گاه به جست‏وجو در کلمات اميرالمؤمنين على (ع) مى‏پردازيم.

جامعه

اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دسته‏جمعى داشته باشند، جامعه را تشکيل مى‏دهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مى‏نويسند:

جامعه عبارت است از مجموعه‏اى از انسان‏ها که در جبر يک سلسله نيازها و تحت نفوذ يک سلسله عقيده‏ها و ايده‏ها و آرمان‏ها در يکديگر ادغام شده و در يک زندگى مشترک غوطه‏ورند . (171)

چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعه‏اى وجود دارد که ترکيبى از افراد مى‏باشد.

نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن

نظريه اصالت فرد يکى از اساسى‏ترين نظريه‏هاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند که در هويت و اثر مستقل از يکديگر مى‏باشند .

وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد که افراد آن، اهداف و راه‏هاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين کرده و شخصيت خود را مى‏سازند و همين هويت‏هاى مستقل افراد هستند که هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازند.

نتيجه چنين ديدگاهى آن است که هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مى‏باشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلکه بايد گفت بين يک امر اصيل و حقيقى و يک امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچ‏گاه تعارضى به وقوع نمى‏پيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمى‏باشند و دنبال کردن منافع فردى، تضمين‏کننده منافع افراد اجتماع مى‏باشد. همچنين در بعد معرفت‏شناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مى‏رسند که پديده‏هاى اجتماعى چيزى جز مجموعه‏اى از افراد که با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف کل، پس‏انداز و سرمايه‏گذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا و خدمات و همچنين در بازار کار و ... از همين روش ساخته مى‏شود؛ يعنى ابتدا الگويى که توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است به دست مى‏آيد، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد.

نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن

شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مى‏نويسند:

جامعه مرکب حقيق ى‏است ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مى‏باشند که فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسان‏ها قطع‏نظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مى‏باشند که تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفکر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساس‏ها، تمايلات، گرايش‏ها، انديشه‏ها، عواطف که به انسانيت مربوط مى‏شود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود و اين روح جمعى است که اين ظرف خالى را پر مى‏کند و اين شخص را به صورت شخصيت درمى‏آورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعال‏هاى روحى و فرهنگى افراد در يکديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعه‏شناسى انسان مقدم بر روان‏شناسى اوست. (172)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسک به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مى‏شود و تبيين پديده‏هاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاکم بر آنها ممکن مى‏داند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مى‏توان حکم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .

نظريه اصالت فرد و جامعه (173)

بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مى‏باشند. افراد انسان هر يک با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اکتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مى‏شوند و از نظر روحى در يکديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى که از آن به «روح جمعى» تعبير مى‏شود، حاصل مى‏گردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مى‏شود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مى‏تواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، کما اين که برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند که مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشه‏ها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند.

آن‏گاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مى‏دارند که اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مى‏دهد: «قرآن براى امت‏ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است که «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اين‏ها دليل است که قرآن به نوحى حيات قائل است که حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آن‏گاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسک مى‏کنند که جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لکل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعه‏اى) مدت و پايانى دارد. «کل امة تدعى الى کتابها»؛ هر امت و جامعه‏اى به سوى «کتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مى‏شود . «زينا لکل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)

شايان توجه است که اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مى‏کند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مى‏باشد.

شهيد مطهرى (ره) از نهج‏البلاغه کلامى را از امام على(ع) نقل مى‏کند و از آن استفاده مى‏کند که کلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يک نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آن‏ها دارد:

انما يجمع‏الناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسکة المحاة فى‏الارض الخوارة. (177)

اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريک مى‏باشند، چنان که شتر ماده ثمود را يک نفر، پى کرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداخته‏اى که در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.

در اين بيان عمل پى کردن شتر صالح را که يک فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مى‏دهد، همه قوم را به عنوان مرتکب جرم مى‏شمارد، همچنان که همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مى‏داند. اين امر بدان خاطر است که اين مردم داراى يک تفکر اجتماعى و به اصطلاح داراى يک روح جمعى مى‏باشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مى‏نويسند:

اينجا نکته‏اى است که خوب است يادآورى شود و آن اين که خشنودى به گناهى، مادام که صرفا خشنودى مى‏باشد و عملا شرکت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمى‏شود؛ مثلا فردى گناه مى‏کند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مى‏شود و از آن خشنود مى‏گردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمى‏شود، مثل اين‏که خود فرد تصميم به يک گناه مى‏گيرد، ولى عملا به انجام نمى‏رسد. خشنودى آن‏گاه گناه تلقى مى‏شود که نوعى شرکت در تصميم گناه يک فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مى‏گردد و آهنگ آن گناه را مى‏نمايد و يک فرد از افراد اجتماع که خشنودى‏اش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتکب آن گناه مى‏شود، و در اينجاست که گناه فرد گناه جمع است. سخن نهج‏البلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض که به هيچ وجه شرکت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)

از تحليل‏هاى پيشين مى‏توان چنين بهره جست که در کلماتى که امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مى‏دهد که گويى مخاطبش يا مدلول کلامش يک «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مى‏توان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط کرد که يک نمونه آن گذشت و به نمونه‏هاى ديگر اشاره مى‏گردد: «ان يدالله مع‏الجماعة» (180) ؛ به درستى که دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، کانون نزول برکات الهى است. کما اين که حضرت در گفتار ديگرى مى‏فرمايند: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)

حضرت به اندک بودن افراد عرب تصريح مى‏فرمايند، اما در همين کلام به کثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين کثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلکه همان «روح و هويت جمعى» که حقيقتى انکارناپذير است، مى‏باشد. اين کثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمى‏دهد، بلکه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مى‏دهد.

هر چند تأکيد کلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حرکت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاکم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر که مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يک مورد آن اشاره مى‏گردد: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پيش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياکان، سودش نکند». (182) اين سخن دلالت دارد که هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مى‏باشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروه‏ها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمى‏کند: «کل نفس بما کسبت رهينه» (183) ؛ هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.

بنا بر آنچه گفته آمد مى‏توان اظهار داشت که امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو که تفسير کرديم، مى‏پذيرند، بلکه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مى‏باشد.

برخى پيامدهاى ديدگاه امام على (ع)

بر اساس نظريه اصالت فرد، در مقام ارزش داورى به اين نتيجه مى‏رسيم که بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود، زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد اصيل و حقيقت دارد؛ در طرف ديگر، بر اساس نظريه اصالت جامعه مطلب برعکس است و در مقام تعارض بايد منافع جامعه مقدم گردد. اما بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمى‏اتوان يک حکم قاطع به نفع افراد يا جامعه نمود، بلکه در مقام ارزش داورى در هر موردى بايد سهم فرد يا افراد و جامعه را سنجيد و بر اساس مقدار وزن و ميزان سهم هر يک از فرد يا جامعه کفه ترازوى ضرر و منفعت را به نفع يا ضرر فرد و جامعه تقسيم کرد. هر چند پيش از اين، تفسيرى که از سود و منافع از ديدگاه امام على (ع) ارائه شد ـ سود و منافع با توجه به اهداف عالى انسانى و رسيدن به بهشت الهى مشخص مى‏گردد ـ امکان تعارض بين منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى بين منافع افرادى و جامعه تزاحمى پيش بيايد، بايد به حسب سهم هر يک از فرد يا افراد و جامعه نسبت به سود و ضرر، منفعت و خسارت تقسيم گردد.

در بحث روش‏شناسى بر اساس ديدگاه امام على (ع) نمى‏توان پذيرفت که پديده‏هاى اجتماعى صرفا مجموعه‏اى از افراد هستند که با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند و الگوهاى کلان جمع افقى الگوهاى فردى است. بلکه افراد يک جامعه در رفتار و انديشه يکديگر تأثير دارند و هويت و شخصيت افراد تحت تأثير هم واقع مى‏شود در نتيجه نمى‏توان گفت که الگوهاى کلان صرفا جمع جبرى افقى اثرهاى افراد هستند، بلکه تأثير و تأثر افراد در همديگر بايد مورد توجه قرار گيرد.

کتابنامه

51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشورات‏الرضى، قم.

51584 ـ الاحتجاج: ابى‏منصور احمد بن على ابن ابى‏طالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .

51585 ـ الارشاد فى معرفة حجج‏الله على‏العباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العکبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آل‏البيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .

51586 ـ الاصول من‏الکافى: ابى‏جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الکلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: على‏اکبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.

51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الکفعمى.

51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن‏الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51589 ـ الدروع‏الواقية: السيد رضى‏الدين على بن طاووس‏الحسنى، تحقيق: جواد بن محمد على‏القيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .

51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الکوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلال‏الدين حسينى ارموى.

51591 ـ المصباح فى‏الادعية والصلوات والزيارات: تقى‏الدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الکفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسين‏الاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.

51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: على‏اکبر غفارى، المکتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.

51593 ـ بينش تاريخى نهج‏البلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.

51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه کريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.

51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.

51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالکريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.

51597 ـ تحف‏العقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : على‏اکبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.

51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.

51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد 4-

51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقب‏الامام على بن ابى‏طالب (عليه‏السلام): شمس‏الدين ابى‏البرکات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.

51601 ـ حليةالاولياء و طبقات‏الأصفياء: الحافظ ابى‏نعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالکتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.

51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / 1-368

51603 ـ شرح نهج‏البلاغه: ابن ابى‏الحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالکتب العربية.

51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سره‏الشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز، چاپ اول، 1376 ش.

51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشورات‏الاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.

51607 ـ عيون‏الحکم والمواعظ: الشيخ کافى‏الدين ابن‏الحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.

51608 ـ غررالحکم و دررالکلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمال‏الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلال‏الدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.

51609 ـ فلسفه روشن‏گرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) کاويانى، چاپ اول، انتشارات فکر روز، 1375 ش.

51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريک کاپلستون، ترجمه امير جلال‏الدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، 1-375

51611 ـ قرآن کريم.

51612 ـ کتاب‏الخصال: ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: على‏اکبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزةالعلمية قم‏المقدسة، الطبعةالرابعة.

51613 ـ کفايةالاثر فى‏النص على‏الائمة الاثنى عشر: ابى‏القاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الکوه کمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .

51614 ـ کنزل‏العمال فى سنن‏الاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسام‏الدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مکتبةالتراث‏الاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.

51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.

51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.

51617 ـ مصباح‏المتهجد و سلاح‏المتعبد: ابى‏جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيل‏الانصارى الزنجانى.

51618 ـ معانى‏الاخبار: الشيخ‏الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح على‏اکبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.

51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانکدارى ايران.

51620 ـ مقايسه سيستم‏هاى اقتصادى: حسن توانايان‏فرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .

51621 ـ من لايحضره‏الفقيه: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: على‏اکبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51622 ـ مهج‏الدعوات و منهج‏العبادات: رضى‏الدين ابى‏القاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.

51623 ـ ميزان‏الحکمة: محمد رى‏شهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.

51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، کانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.

51625 ـ نظام‏هاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاع‏الدين ضيائيان، دانشگاه تهران.

51626 ـ نظريه سيستم‏ها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مرکز مديريت دولتى، 1369 ش.

51627 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.

51628 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.

51629 ـ نهج‏الحق و کشف‏الصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عين‏الله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.

51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مکتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.

51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ 7-791 , cnI lliH


1) صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 68، مصاحبه 18/10/ 1-357

2) جهت آشنايى بيشتر با اين بحث رجوع شود: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 14 ـ 2-7

3) چرچمن، چارلزوست: نظريه سيستم‏ها، ترجمه رشيد اصلانى، ص 2-6

4) اين تعريف، برگرفته از منابع زير مى‏باشد:

لاژوژى، ژوزف: نظام‏هاى اقتصادى، ترجمه شجاع‏الدين ضيائيان، ص 1؛ توانايان فرد، حسن : مقايسه سيستم‏هاى اقتصادى، ص 21؛«~ warG . cM , YKSVOSELOH VALCAV ـ 41 P , 7791 , cnI lliH ـ 6-3 ~»

5) ژيد، شارل و ژيست، شارل: تاريخ عقايد اقتصادى، ترجمه کريم سنجابى، ج 1، ص 1-25

6) همان.

7) همان، ج 2، ص 62 و . 67

8) ر.ک: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص .32

9) ر.ک: تفضلى، فريدون: تاريخ عقائد اقتصادى، ص 87؛ ژيد، شارل: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 83؛ رافائل: آدام اسميت، ترجمه عبدالله کوثرى، ص 21؛ کاپلستون، فردريک: فيلسوفان انگليسى، ترجمه جلال‏الدين اعلم، ص 174 ـ 188؛ گلدمن، لوسين: فلسفه روشن‏گرى، ترجمه و پژوهش شيوا (منصوره) کاويانى، ص 72 ـ 7-5

10) الاحتجاج، ج 1، ص 473، ش 113؛ نهج‏الحق، ص 65؛ الکلينى، محمد بن يعقوب: الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ المجلسى: بحارالانوار، ج 4، ص 54، حديث 34؛ ج 84، ص 132، حديث 24؛ ج 77،ص 300، حديث 7؛ ج 4، ص 247، حديث 5؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1؛ الشيخ‏الصدوق، ابى‏جعفر محمد: معانى‏الاخبار، ص 39، حديث 1؛ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسين: التوحيد، ص 31، حديث 1 و ص 139، حديث 1؛ الخزاز القمى‏الرازى، ابى‏القاسم على بن محمد بن على؛ کفايةالاثر فى‏النص على‏الائمه الاثنى‏عشر، ص 2-57

11) الاصول من‏الکافى: ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1-

12) سورة انعام، آيه 1-02

13) الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 141، حديث 7؛ التوحيد، ص 31، حديث 1؛ بحارالانوار، ج 57، ص 167، حديث 1-07

14) بحارالانوار، ج 77، ص 308، حديث 13؛ ج 57، ص 166، ش 104، ص 107، حديث 90؛ ج 3، ص 272، حديث 9؛ ج 94، ص 96، ش 12؛ ج 4، ص 319، ش 45، ص 317، ش 41 و ص 253، ش 7؛ ج 84، ص 132، ش 24؛ من لايحضره‏الفقيه، ج 2، ص 101، ش 1847؛ طبرسى: الاحتجاج، ج 1، ص 481، ش 117 و ص 475، ص 115؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ معانى‏الاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 139، حديث 4 و 5، ص 141، حديث 7، ص 134، حديث 1، ابن ابى‏الحديد: شرح نهج‏البلاغه، ج 20، ص 255، ش 1؛ التوحيد، ص 31، حديث 1، ص 52، حديث 13، ص 286، حديث 4، ص 309، ش 2، نهج‏البلاغه، خطبه 90، 181، 1-51

15) نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم، قم / 1379، خطبه 1826، ص 346؛ بحارالانوار، ج 77، ص 308، ش 1-3

16) من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ التوحيد، ص 52، ش 13؛ مصباح‏المتهجد، ص 380، ش 508؛ نهج‏البلاغه، خطبه 90؛ بحارالانوار، ج 4، ص 319، ش 45 و ص 276، ش 16؛ ج 57، ص 111، ش .90

17) من لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص 427، ش 1263؛ مصباح‏المتهجد، ص 380، ش 5-08

18) الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ بحارالانوار، ج 3، ص 309، ش 2-

19) الارشاد، ج 1، ص 223؛ الاحتجاج، ج 1، ص 475، ش 114؛ بحارالانوار، ج 4، ص 253، ش 6-

20) التوحيد، ص 288، ش 6؛ الخصال، ص 33، ش 1؛ بصائرالدرجات، ص 131؛ روضةالواعظين، ص 38؛ ارشادالقلوب، ص 1-68

21) حليةالاولياء، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش 1-737

22) سوره آل‏عمران، آيه 1-09

23) حليةالاوليا، ج 1، ص 72 و 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1737؛ مصباح‏المتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 171؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 142، ش 7، ص 134، ش 1؛ التوحيد، ص 33، ش 1، ص 41، ش 3؛ نهج‏البلاغه، خطبه 82 و 151؛ بحارالانوار، ج 4، ص 266، ش 14، ص 269، ش 15،ص 266، ش 1-4

24) عيون‏الحکم والمواعظ، ص 376، ش 6362 و ص 368، ش 6199؛ مصباح‏المتهجد، ص 844، ش 910؛ الاقبال، ج 3، ص 331؛ الغارات، ج 1، ص 176؛ بحارالانوار، ج 4، ص 273 و ص 266، ش 14؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 142، ش 7؛ التوحيد، ص 33، ش 1؛ الارشاد، ج 1، ص 201؛ الاحتجاج، ج 1، ص 494، ش 124؛ غررالحکم، ج 2، ص 444، ش 5053، ص 503، ش 3447؛ ج 4، ص 538، ش 6891؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1-28

25) نهج‏البلاغه، ترجمه دشتى، خطبه 186؛ الاحتجاج، ج 1، ص 478، ش 116؛ بحارالانوار، ج 77، ص 313، ش 14 و ج 4، ص 269، ش 15؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3؛ حليةالاوليا، ج 1، ص 72؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1-737

26) نهج‏البلاغه، خطبه .85

27) سوره نساء، آيه 1-26

28) نهج‏البلاغه، خطبه 89، 108، 159؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43، ص 310، ش 38، ص 269، ش 15، و ص 221، ش 2؛ نهج‏الدعوات، ص 145؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 135، ش 1؛ التوحيد، ص 42، ش 3، ص 69، ش 26؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 121، ش 15؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 351؛ الاحتجاج، ج 1، ص 480، ش 117؛ البلدالامين، ص 92؛ کنزالعمال، ج 1، ص 408، ش 1-737

29) نهج‏البلاغه، خطبه 108؛ بحارالانوار، ج 4، ص 317، ش 43؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص .350

30) سوره بقره، آيه 2-55

31) معانى‏الاخبار، ص 39، ش 1؛ الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 130، ش 1؛ بحارالانوار، ج 58، ص 10، ش 8؛ ج 60، ص 347، ش 34؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1-62

32) نهج‏البلاغه، خطبه 1-62

33) سوره طه، آيه 5-0

34) نهج‏البلاغه، خطبه 1، 82، 143؛ بحارالنوار، ج 91، ص 312، ش 3؛ نهج‏البلاغه، خطبه 1، 20، 26، 72، 81، 83، 91، 94، 95، 98، 144، 1-83

35) نهج‏البلاغه، خطبه 1-82

36) نهج‏البلاغه، خطبه .91

37) نهج‏البلاغه، خطبه .93

38) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 99، ش 5-433

39) ر.ک: نهج‏البلاغه، حکمت .371

40) بحارالانوار، ج 77، ص 340، ش 28؛ ابن ابى‏الحديد: شرح نهج‏البلاغه، ج 19، ص 141؛ الکفعمى، تقى‏الدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمد: المصباح، ص 968: کنزالعمال، ج 16، ص 210، ش 44234؛ خطبه .89

41) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 1-08

42) التوحيد، ص 232، ش 5؛ بحارالانوار، ج 57، ص 107، ش .90

43) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه .89

44) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 95، ش 5423؛ نهج‏البلاغه، خطبه .90

45) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه .90

46) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 539، ش .3533

47) سوره آل‏عمران، آيه 2-7

48) سوره شورا، آيه 1-2

49) ر.ک: طباطبايى، سيدمحمدحسين: الميزان‏ج 3، ص 1-63

50) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 34، ش 95؛ ج 2، ص 131، ش 2-086

51) رى‏شهرى، محمد: ميزان‏الحکمة، ج 2، ص 1232، ش .8168

52) نهج‏البلاغه، خطبه 1-13

53) ر.ک: مقاله «سيره اقتصادى على (عليه‏السلام)» در همين مجموعه، نوشته سيدرضا حسينى .

54) سوره مائده، آيه 6-3

55) ر.ک: تفصيلى، فريدونى، تاريخ عقائد اقتصادى، ص 70 و 86؛ شارل ژيد ـ ژيست: تاريخ عقائد اقتصادى، ج 1، ص 14، 83 ـ 1-35

56) جواهرالمطالب، ج 1، ص 305، نهج‏البلاغه، خطبه 63؛ غررالحکم، ج 6، ص 80، ش 9606، ج 5، ص 103، ش 7-561

57) بحارالانوار، ج 78، ص 5، ش 55؛ غررالحکم، ج 6، ص 80، ش .9606

58) نهج‏البلاغه، خطبه .83

59) سوره دخان، آيه 38 و .39

60) نهج‏البلاغه، خطبه 1-43

61) الاحتجاج، ج 1، ص 483، ش 117؛ بحارالانوار، ج 3، ص 27، ش 1-

62) بحارالانوار، ج 77، ص 310، ش 1-4

63) نهج‏البلاغه، خطبه 1-81

64) سوره شورى، آيه 5-3

65) سوره بقره، آيه 29، همچنين آيات 22 سوره بقره، 32 ـ 34 سوره ابراهيم، 19 ـ 32 سوره حجر، 5 ـ 15 سوره نحل و 10 ـ 12 سوره رحمان بر اين مطلب دلالت دارند.

66) نهج‏البلاغه، ترجمه آيتى، نامه .31

67) نهج‏البلاغه، خطبه 1-82

68) نهج‏البلاغه، خطبه 1-81

69) نهج‏البلاغه، خطبه .90

70) سوره حجر، آيه 2-

71) سوره نحل، آيه .96

72) ر.ک: تفسيرالميزان، ج 12، چاپ اول، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، 1417، ص 141 ـ 1-44

73) سوره بقره، آيه .3

74) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 62، 82، 63، 1-53

75) امام على (عليه‏السلام)، به نقل از ميزان‏الحکمة، ص 891، ش 5-752

76) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 23، 62؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص 308؛ تحف‏العقول، ص 1-54

77) نهج‏البلاغه، خطبه 1-52

78) نهج‏البلاغه، خطبه 28؛ همچنين رجوع شود: خطبه 83، 97 و نامه .3

79) نهج‏البلاغه، خطبه .81

80) ميزان الحکمة، ج 2، ص . 1233

81) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه 64، 90، 143، 181، . 203

82) نهج‏البلاغه، خطبه . 143

83) ر.ک: نهج‏البلاغه، خطبه . 90

84) نهج‏البلاغه، خطبه . 181

85) نهج‏البلاغه، خطبه . 90

86) سوره ملک، آيات 1 و . 3

87) سوره ملک، آيه . 1

88) سوره يس، آيه . 83

89) جهت آشنايى بيشتر با فلسفه و ضرورت دخالت دولت در اقتصاد از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) رجوع شود به مقاله «دولت و سياست‏هاى اقتصادى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)» نوشته آقاى دکتر گيلک، در مجموعه انديشه نامه امام على (عليه‏السلام).

90) سيدحسين ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 82 و . 83

91) ر.ک: ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص . 48

92) مطالب اين بخش از منابع زير تنظيم شده است:

آربلاستر، آنتونى: ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباس‏مخبر، ص 1 ـ 126؛ نصرى، عبدالله : آزادى در خاک، مجله قبسات، سال دوم، شماره پنجم و ششم، ص 64 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 43 ـ . 49

93) نهج‏البلاغه، خطبه 63، 85؛ غررالحکم، ج 5، ص 103، ش 7561؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 305

94) نهج‏البلاغه، نامه . 31

95) نهج‏البلاغه، خطبه 23، 63؛ بحارالانوار، ج 77، ص 407، ش 38؛ جواهرالمطالب، ج 1، ص . 308

96) سوره ذاريات، آيه 5-6

97) بحارالانوار، ج 11، ص 122، ش 122، ش 56؛ جواهرالمطالب، ج 2، ص 161، ش 137؛ نهج‏البلاغه، خطبه . 1

98) نهج‏البلاغه، خطبه . 1

99) سوره حجرات، آيات 28 و . 29

100) التوحيد، ص 300، ش 7؛ بحارالانوار، 61، ص 40، ش . 10

101) ميزان‏الحکمة، ج 3، ص 2038، ش 1-3379

102) ميزان‏الحکمة، ج 3، ص 2038، ش . 13379

103) حليته الاوليا، ج 1، ص 73؛ کنزالعمال، ج 1، ص 409، ش . 1737

104) ر.ک: سوره انعام، آيه 165؛ نهج‏البلاغه، خطبه . 90

105) شايان توجه است اين نتايج سه گانه مستقيما از ويژگى خليفه خدا و مسؤول بودن انسان بر نمى‏آيد؛ بلکه اين دو ويژگى اقتضا دارد که انسان مسلمان اين سه مطلب را از دستورات الهى کشف کند، که با مراجعه به دستورات الهى چنين مى‏يابد.

106) ميرمعزى، سيدحسين: نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 5-4

107) در تنظيم مطالب اين بخش از منابع زير استفاده شده است:

ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکريم سروش، ص 311 به بعد؛ ميرمعزى، سيدحسين، نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، ص 49 ـ 55؛ ظهور و سقوط ليبراليسم، ص 55 ـ . 80

108) نهج‏البلاغه، خطبه . 127

109) نهج‏البلاغه، خطبه . 146

110) نهج‏البلاغه، حکمت . 146

111) نهج‏البلاغه، خطبه . 12

112) سوره جاثيه، آيه . 28

113) سوره انعام، آيه . 108

114) سوره اعراف، آيه . 34

115) نهج‏البلاغه، حکمت .378

116) سوره مدثر، آيه 7-4

117) سوره اسراء، آيه 1-3

118) نهج‏البلاغه، خطبه 1-75

119) به نقل از کتاب: مسايل جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)، تأليف هيأت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه، انتشارات مدرسه مکاتباتى نهج‏البلاغه، چاپ اول، 1373 ش.

120) سوره يونس، آيه 1-08

121) جهت آشنايى بيشتر با نظريه‏هاى مربوط به اصالت فرد و جامعه رجوع شود به کتاب نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى)، تأليف سيدحسين ميرمعزى، ص 92 ـ 1-01

122) جهت آشنايى بيشتر رجوع شود: جعفرى، يعقوب: بينش تاريخى نهج‏البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول (1372)، ص 110 ـ 1-13

123) نهج‏البلاغه، خطبه 1-56

124) سوره فاطر، آيه 4-3 همچنين نظير اين آيه در سوره اسراء، آيه 77؛ سوره احزاب، آيه 62؛ سوره فتح، آيه 23 آمده است.

125) اين امور به معناى منطقى متباين نيستند، بلکه ممکن است عام و خاص مطلق يا من‏وجه نيز باشند. چون هر يک ممکن است اهميت خاصى داشته باشد، لذا ذکر آنها لازم به نظر مى‏آيد .

126) نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات مشرقين، چاپ سوم (1379 ش)، خطبه 198، ص 4-14

127) سوره اعراف، آيه .96

128) قرائتى، محسن: تفسير نور، مؤسسه در راه حق، ج 4، ص 132 و 1-33

129) ر.ک: الحسنى، باقر و ميرآخور، عباس: مقالاتى در اقتصاد اسلامى، ترجمه حسين گلريز، نشر مؤسسه بانکدارى ايران، ص 83، مقاله ويژگى‏هاى نظام اقتصاد اسلامى، نوشته عباس ميرآخور .

130) ميزان‏الحکمة، ج 1، ص 256، ش 1-702

131) نهج‏البلاغه، خطبه . 15

132) سوره حج، آيه . 40

133) سوره بقره، آيه . 245

134) سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه . 7

135) سوره ملک، آيه . 2

136) نهج‏البلاغه، خطبه . 182

137) تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد: غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 385، ش . 8864

138) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 103، ش 385؛ ج 4، ص 627، ش 7229؛ ج 1، ص 273، ش 1088؛ ج 2، ص 177، ش 2274؛ ج 2، ص 457، ش 3282؛ ج 2، ص 475، ش 3348؛ ج 3، ص 198، ش 4179؛ ج 4، ص 402، ش 6490؛ ج 5، ص 176، ش 7847؛ ج 6، ص 120، ش .9732

139) نهج‏البلاغه، حکمت 130 و 427؛ غررالحکم، ج 2، ص 119، ش 2044، ص 134، ش 2090، ص 255، ش 2535، ص 174، ش 2256، ص 475، ش 3349، ص 563، ش 3580؛ ج 3، ص 201، ش 4198، ص 328، ش 4622، ص 382، ش 4804؛ ج 4، ص 22، ش 5148، ص 112، ش 5487، ص 125، ش 5544، ص 195، ش 5659، ص 160، ش 5663 ـ 5-665

140) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 127، ش 467، ص 356، ش 1351؛ ج 5، ص 68، ش 7435؛ ج 6، ص 59، ش 9500، ص 69، ش .9548

141) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 163، ش 4106؛ ج 4، ص 110، ش 5475، ص 501، ش 6746، ج 5، ص 446، ش .9106

142) غررالحکم و دررالحکم، ج 5، ص 247، ش 8194، ص 413، ش . 8981

143) سوره ابراهيم، آيه . 7

144) سوره نوح، آيات 10 ـ 1-2

145) نهج‏البلاغه، خطبه 1-43

146) ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 68، شماره 5318 و ص 550، شماره 6943؛ ج 3، ص 132 ـ 133، شماره 4-047

147) غررالحکم و دررالکلم، جلد 3، ص 132، شماره 4-047

148) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 550، شماره 6-943

149) نهج‏البلاغه، حکمت شماره 2-4

150) نهج‏البلاغه، نامه 31، همچنين مراجعه شود به خطبه 1-77

151) نهج‏البلاغه، حکمت 220؛ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 408، ش 6-513

152) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 393، ش 4856؛ عيون‏الحکم والمواعظ، 228/ 4-398

153) غررالحکم و دررالکلم، ج 6، ص 99، ش .9670

154) غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 218، ش 8023؛ ج 4، ص 150، ش 5-639

155) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 405، ش 6607؛ نهج‏البلاغه، حکمت.

156) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 409، ش . 4906

157) نهج‏البلاغه، حکمت، شماره 417 و . 224

158) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 412، ش 4929؛ ج 6، ص 401، ش 6-487

159) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 238، ش 4346؛ ج 4، ص 204، ش 5-836

160) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 215، ش 5878، ص 216، ش 5879، ص 407، ش 5-847

161) غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 218، ش 5883؛ نهج‏البلاغه، حکمت.

162) غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 240، ش . 2487

163) غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 260، ش 4-426

164) غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 260، ش .8255

165) نهج‏البلاغه، حکمت 86 و 4-15

166) نهج‏البلاغه، حکمت 2-36

167) نهج‏البلاغه، خطبه 143 و 1-77

168) غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 103، ش 381، ص 186، ش 709؛ ميزان‏الحکمة، ج 1، ص 2-57

169) نهج‏البلاغه، نامه 5-3

170) ر.ک: مطهرى (ره)، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص 332 ـ 349؛ ليتل، دانيل: تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالکريم سروش، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ اول، 1373؛ سيدحسين، ميرمعزى: نظام اقتصادى اسلام، ص 49 ـ 55 و ص 92 ـ . 101

171) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1374، ص .332

172) مجموعه آثار، جلد 2، ص 337 ـ .338

173) ر.ک: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، جلد 2، ص .339

174) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .339

175) ر.ک: مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .340

176) سوره شعراء، آيه 1-57

177) نهج‏البلاغه، ترجمه محمود دشتى، خطبه 201، ص 4-22

178) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص 341 ـ .342

179) مطهرى، مرتضى: مجموعه آثار، جلد 2، ص .342

180) نهج‏البلاغه، خطبه 1-27

181) نهج‏البلاغه، خطبه 1-46

182) نهج‏البلاغه، حکمت .378

183) سوره مدثر، آيه 7-4

/ 1