مشكل اساسي رو در روي حكومت علي عليهالسلام
نويسنده: سيد سعيد روحانيالف) پيدايش خوارج:
خوارج يعني شورشيان. ... پيدايش آنان در جريان حكميّت است. در جنگ صفّين در آخرين روزي كه جنگ به نفع علي عليهالسلام خاتمه مييافت، معاويه با مشورت عمروعاص دست به يك نيرنگ ماهرانهاي زد. ... دستور داد قرآنها را بر سرنيزهها بلند كنند(1) كه مردم! ما اهل قبله و قرآنيم. بيائيد آن را در بين خويش حَكَم قرار دهيم. ...علي فرياد برآورد بزنيد آنها را ... حقيقت و جلوه راستين قرآن منم. اينها كاغذ و خطّ را دستاويز كردهاند تا حقيقت و معني را نابود سازند. خوارج به علي عليهالسلام فشار آوردند. جنگ را متوقّف ساختند تا(2) مجلس حَكَميّت تشكيل شود. ...لشكر دشمن بدون كوچكترين اختلافي با اتّفاق نظر، «عمروعاص»، عصاره نيرنگها را انتخاب كردند. علي، «عبداللّه بن عبّاس» سياستمدار و يا «مالك اشتر» مرد فداكار و روشن بينِ با ايمان را پيشنهاد كرد و يا مردي از آن قبيل را. امّا آن احمقها به دنبال همجنس خويش ميگشتند و مردي چون «ابوموسي» را كه مردي بيتدبير بود و با علي عليهالسلام ميانه خوبي نداشت(3)، انتخاب كردند. ... پس از ماهها مشورت، عمروعاص به ابوموسي گفت: بهتر اين است كه بهخاطر مصالح مسلمين نه علي باشد و نه معاويه، سومي را انتخاب كنيم و آن جز «عبداللّه بن عمر»، داماد تو، ديگري نيست. ... بر اين مطلب توافق كردند و اعلام كردند كه مردم براي استماع نتايج حكميّت جمع شوند. عمروعاص با چاپلوسي هرچه تمامتر ابوموسي را فريب داد تا او شروع به سخن نمايد. ابوموسي نيز به سخن در آمد كه: ما پس از مشورت، صلاح امّت را در آن ديديم كه نه علي باشد و نه معاويه، ديگر مسلمين خود ميدانند هر كه را خواسته،انتخاب كنند. و انگشترش را از انگشت دست راست بيرون آورد و گفت: من علي را از خلافت خلع كردم همچنانكه اين انگشتر را از انگشت بيرون آوردم. اين را گفت و از منبر به زير آمد.عَمروعاص حركت كرد و بر منبر نشست و گفت: سخنان ابوموسي را شنيديد كه علي را از خلافت خلع كرد و من نيز او را از خلافت خلع ميكنم همچنانكه ابوموسي كرد. و انگشترش را از دست راست بيرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ كرد و گفت: معاويه را به خلافت نصب ميكنم همچنانكه انگشترم را در انگشت كردم. اين را گفت و از منبر به زير آمد.(4)مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسي حمله بردند و بعضي با تازيانه بر وي شوريدند. او به مكّه فرار كرد و عمروعاص نيز به شام رفت.خوارج كه بهوجود آورنده اين جريان بودند، پيش علي آمدند كه نفهميديم و تن به حكميّت داديم. هم تو كافر گشتي و هم ما. ما توبه كرديم، تو هم توبه كن. ... علي گفت: توبه به هر حال خوب است «اَسْتَغْفِرُاللّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» ما همواره از هر گناهي استغفار ميكنيم. گفتند: اين كافي نيست بلكه بايد اعتراف كني كه «حَكَميّت» گناه بوده و از اين گناه توبه كني. گفت: آخر من مسئله تحكيم را بهوجود نياوردم، خودتان بهوجود آوريد و نتيجهاش را نيز ديديد. و از طرفي ديگر، چيزي كه در اسلام مشروع است، چگونه آنرا گناه قلمداد كنم و گناهي كه مرتكب نشدهام، به آن اعتراف كنم. ...از اينجا بهعنوان يك فرقه مذهبي دست به فعّاليّتهاي تبليغي حادّي زدند. ...(5) كمكم به فكر افتادند كه به خيال خود ريشه مفاسد دنياي اسلام را كشف كنند. به اين نتيجه رسيدند كه: عثمان، علي و معاويه همه بر خطا و گناهكارند و ما بايد با مفاسدي كه بهوجود آمده، مبارزه كنيم. امر به معروف و نهي از منكر نمائيم. لذا مذهب خوارج تحت عنوان «وظيفه امر به معروف و نهي از منكر» بهوجود آمد.(6) اوّلين جريان جمودآميزي كه در تاريخ اسلام پيدا شد، جريان «خوارج» بود.(7)ب) خوارج، مشكل اساسي علي عليهالسلام :
مشكل اساسي كه من ميخواهم عرض كنم كه همه اينها مقدّمه براي اين مطلب بود؛ اين است: در زمان پيغمبراكرم، طبقهاي كه پيغمبراكرم بهوجود آورد صرفا يك طبقهاي نبود كه يك انقلاب بپا شود و عدّهاي در زير يك پرچمي جمع شوند. پيغمبر يك طبقهاي را تعليم داد. متفقّهشان كرد. قدم به قدم جلو آورد. تعليم و تربيت اسلامي را تدريجا در روح اينها نفوذ داد. پيغمبر سيزده سال در مكّه بود. انواع زجرها و شكنجهها و رنجها از مردم قريش متحمّل شد ولي همواره دستور به صبر ميداد ... در آخر فقط اجازه مهاجرت داد كه عدّهاي به حبشه مهاجرت كردند، و مهاجرت سودمندي هم بود ...بنابراين تفاوتهاي ميان وضع علي عليهالسلام و وضع پيامبر صلياللهعليهوآله ، يكي اين بود كه پيغمبر با مردم كافر، روبرو بود،... ولي علي با كفر در زير پرده، يعني با نفاق ...تفاوت دوم اين بود كه در دوره خلفا، مخصوصا در دوره عثمان آن مقداري كه بايد و شايد دنبال تعليم و تربيتي را كه پيغمبر گرفته بود، نگرفتند... و در اثر اين بيغفلتي... طبقه خشكه مقدّس در دنياي اسلام بهوجود آمد كه با تربيت اسلامي آشنا نيست ولي علاقمند به اسلام است. با روح اسلام آشنا نيست ولي به پوست اسلام چسبيده است.(8)ج) اصول عقائد خوارج:
ريشه اصلي خارجيگري را در چند چيز ميتوان بيان كرد:1) تكفير علي، عثمان، معاويه، اصحاب جمل و اصحاب تحكيم ـ كساني كه به حكميّت رضا دهند ـ عموما، مگر آنان كه به حكميّت رأي داده و سپس توبه كردهاند.2) تكفير كساني كه قائل به كفر علي، عثمان و ديگران كه يادآور شديم نباشند.3) ايمان تنها عقيده قلبي نيست، بلكه عمل به اوامر و ترك نواهي جزء ايمان است. ...(9)4) وجوب بلاشرط شورش بر والي و امام ستمگر. ميگفتند: امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به چيزي نيست و در همهجا بدون استثنا بايد اين دستور الهي انجام گيرد. ...(10)د) مميّزات خوارج:
روحيه خوارج، روحيه خاصّي است. ... ما هم جنبههاي مثبت و زيبا و هم جنبههاي منفي و نازيباي روحيه آنها را كه در مجموع روحيه آنها را خطرناك بلكه وحشتناك كرد، ذكر ميكنيم:1) روحيهاي مبارزهگر و فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه ميكوشيدند. ... «ابن عبد ربّه» درباره آنان ميگويد: در تمام فرقهها معتقدتر و كوشاتر از خوارج نبود و نيز آمادهتر براي مرگ از آنها يافت نميشد. يكي از آنان نيزه خورده بود و نيزه سخت در او كارگر افتاده بود، بهسوي قاتلش پيش ميرفت و ميگفت: خدايا! بهسوي تو ميشتابم تا خشنود شوي. ...(11)2) مردمي عبادت پيشه و متنسّك بودند. شبها را به عبادت ميگذراندند. بي ميل به دنيا و زخارف آن بودند. وقتي علي، ابن عبّاس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد، ابن عبّاس پس از بازگشتن، آنها را چنين توصيف كرد:لَهُمْ جِباهٌ قَرِحَةٌ لِطُولِ السُّجُودِ، وَ أيْدٍ كَثَفَناتِ الاِْبِلِ، عَلَيْهِمْ قُمُصٌ مُرَحَّضَةٌ وَ هُمْ مُشَمِّرُونَ.(12) دوازده هزار نفر كه از كثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته است. دستها را از بس روي زمينهاي خشك و سوزان زمين گذاشتهاند و در مقابل حقّ به خاك افتادهاند همچون پاهاي شتر سفت شده است. پيراهنهاي كهنه و مندرسي به تن كردهاند امّا مردمي مصمّم و قاطع.خوارج به احكام و ظواهر اسلام سخت پايبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه ميدانستند نميزدند. ... هر گامي كه بر ميداشتند از عقيده منشأ ميگرفت. در تمام افعال مسلكي بودند. در راه پيشبرد عقائد خود ميكوشيدند. ... يكي از شگفتيها و برجستگيها و فوقالعادگيهاي تاريخ زندگي علي كه مانندي براي آن نميتوان پيدا كرد همين اقدام شجاعانه و تهوّرآميز او در مبارزه با اين مقدّسخشكههاي متحجّر و مغرور است. ...3) خوارج، مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و ناداني حقايق را نميفهميدند و بد تفسير ميكردند و اين كجفهميها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آئيني در آمد كه بزرگترين فداكاريها را در راه تثبيت آن از خويش بروز ميدادند.(13)4) مردمي تنگ نظر و كوتهديد بودند. در افقي بسيار پست فكر ميكردند. اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشههاي محدود خود محصور كرده بودند. ... تنگ نظري مذهبي از خصيصههاي خوارج است...علي عليهالسلام عليه اين كوتهنظري آنان استدلال كرد.(14)در حقيقت پيكار علي با خوارج، پيكار با اين طرز انديشه و فكر است نه پيكار با افراد ... در اثر كوتهبيني و كجفهمي بود كه از سياست قرآن به نيزه كردن گول خوردند و بزرگترين خطرات را براي اسلام بهوجود آوردند و علي را كه ميرفت تا ريشه نفاقها را بر كند و معاويه و افكار او را براي هميشه نابود سازد، از جنگ بازداشتند و بهدنبال آن، چه حوادث شومي كه بر جامعه اسلامي رو آورد؟(15)ه··) قيام و طغيان خوارج:
اينان كه كمكم از توبه علي مأيوس گشتند روششان را عوض كردند و تصميم گرفتند دست به انقلاب بزنند. بعد از يأس از هم عقيده كردن علي عليهالسلام با خودشان، در منزل يكي از هممسلكان خود گرد آمدند. او خطابه كوبنده و مهيّجي ايراد كرد و دوستان خويش را تحت عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» دعوت به قيام و شورش كرد. ...(16)بعد از سخنراني، روحيه آتشين آنها آتشينتر شد. از آنجا حركت و دست به طغيان و انقلاب زدند. امنيّت راهها را سلب، غارتگري و آشوب را پيشه كردند.(17)و) دموكراسي علي:
اميرالمؤمنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد. ... زندانشان نكرد و شلاّقشان نزد و حتّي سهميه آنان را از بيتالمال قطع نكرد ... اين مطلب در تاريخ زندگي علي عجيب نيست. امّا چيزي است كه در دنيا كمتر نمونه دارد.(18) جلوي چشم ديگران ميآمدند به او جسارت و اهانت ميكردند و علي حلم ميورزيد. علي بالاي منبر صحبت ميكرد. يكي از اينها پارازيت ميداد. ... علي مشغول نماز خواندن است. نماز جماعت ميخواند، در حالي كه خليفه مسلمين است (اين چه حلمي است از علي؟!) اينها به علي اقتدا كه نميكردند. ميگفتند: علي مسلمان نيست. علي كافر و مشرك است. در حالي كه علي مشغول قرائت حمد و سوره بود. يكي از اينها به نام «ابنالكوّاء» آمد با صداي بلند اين آيه قرآن را به عنوان كنايه به علي خواند:(19)وَ لَقَدْ اُوحِيَ اِلَيْكَ وَ اِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.(20) ابنالكوّاء با خواندن اين آيه خواست به علي گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام ميدانيم خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست. امّا خدا به پيغمبرش هم گفته اگر مشرك شوي اعمالت به هدر ميرود. و چون تو اكنون كافر شدي اعمال گذشته را به هدر دادي.علي در مقابل چه كرد؟! تا صداي او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند. همينكه به آخر رساند، علي نماز را ادامه داد. باز ابنالكوّاب آيه را تكرار كرد و بلافاصله علي سكوت نمود. ... بعد از چند مرتبهاي كه آيه را تكرار كرد و ميخواست وضع نماز را به هم زند، علي اين آيه را خواند: «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ لايَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لايُوقِنُونَ».(21) صبر كن وعده خدا حقّ است و فرا خواهد رسيد. اين مردم بيايمان و يقين، تو را تكان ندهند و سبكسارت نكنند.(22) ديگر اعتنا نكرد و به نماز خود ادامه داد.(23)ز) برخورد علي عليهالسلام با خوارج:
از درسهاي بسيار آموزنده تاريخ تشيّع خصوصا، و جهان اسلام عموما، همين داستان خوارج است. علي خود به اهمّيّت و فوقالعادگي كار خود از اين جهت واقف است و آن را بازگو ميكند. ميگويد:فَإِنِّي فَقَأتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَعَلَيْها اَحَدٌ غَيْري بَعْدَ اَنْ ماجَ غَيْهَبُها، وَ اشْتَدَّ كَلَبُها.(24) چشم اين فتنه را من در آوردم. غير از من احدي جرأت چنين كاري را نداشت پس از آنكه موج درياي تاريكي و شبههناكي آن بالا گرفته بود و «هاري» آن فزوني يافته بود...علي عليهالسلام ميفرمايد: اينها حكم سگ هار را پيدا كرده بودند. چارهپذير نبودند. ميگزيدند و مبتلا ميكردند و مرتّب بر عدد هارها ميافزودند. ...غير از علي و بصيرت علي و ايمان نافذ علي احدي از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قيامت به خود جرأت نميداد كه بر روي اينها شمشير بكشد. اينگونه كسان را تنها افراد غيرمعتقد به خدا و اسلام جرأت ميكنند بكشند. نه افراد معتقد و مؤمن معمولي.(25)كارشان به جايي كشيد كه علي عليهالسلام آمد در مقابل اينها اردو زد. ديگر نميشد آزادشان گذاشت. ابن عبّاس را فرستاد تا با آنها سخن بگويد. ...[ولي [كاري از پيش نبرد. خود علي عليهالسلام رفت با آنها صحبت كرد. صحبتهاي حضرت مؤثّر واقع شد. از آن عدّه كه دوازده هزار نفر بودند، هشت هزار نفرشان پشيمان شدند. علي عليهالسلام پرچمي را به عنوان پرچم امان(26) نصب كرد... آن هشت هزار نفر آمدند ولي چهار هزار نفر ديگر... را از دم شمشير گذراند و كمتر از ده نفر آنها نجات پيدا كردند كه يكي از آنها «عبدالرّحمن بن ملجم»، اين آقاي مقدّس بود.(27)ح) انقراض خوارج:
اين جمعيّت در اواخر دهه چهارم قرن اوّل هجري در اثر يك اشتباه كاري خطرناك بهوجود آمدند و بيش از يك قرن و نيم نپائيدند. در اثر تهوّرها و بيباكيهاي جنونآميز مورد تعقيب خلفا قرار گرفتند و خود و مذهبشان را به نابودي و اضمحلال كشاندند و در اوائل تأسيس دولت عبّاسي يكسره منقرض گشتند.(28)ابن ملجم يكي از آن نه نفر زُهّاد و خشكه مقدّسهاست كه ميروند در مكّه و آن پيمان معروف را ميبندند(29) و ميگويند: «همه فتنهها در دنياي اسلام معلول سه نفر است: علي، معاويه و عمرو عاص». ابن ملجم نامزد ميشود كه علي عليهالسلام را بكشد. قرارشان كِي است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا اين شب را قرار گذاشته بودند؟(30) ابنابيالحديد ميگويد:... اينها اين شب را انتخاب كردند چون شب عزيز و مبارك و شب عبادت بود. خواستند اين جنايت را كه از نظر آنها عبادت بود در شب عزيز و مباركي انجام دهند.(31)ابن ملجم به كوفه آمد و مدّتها در كوفه منتظر شب موعود بود. در اين خلالها با دختري به نام «قُطام» كه او هم خارجي و هممسلك خودش است، آشنا ميشود. عاشق و شيفته او ميگردد... وقتي كه با او مسأله ازدواج را در ميان ميگذارد، او ميگويد: من حاضرم ولي مهر من خيلي سنگين است. ... ميگويد: هرچه بگوئي حاضرم. ميگويد: سه هزار درهم. ميگويد: مانعي ندارد. يك برده. مانعي ندارد. يك كنيز. مانعي ندارد. چهارم: كشتن عليّبنابيطالب. اوّل كه خيال ميكرد در مسير ديگري غير از مسير كشتن علي قرار گرفته است، تكان خورد. گفت: ما ميخواهيم ازدواج كنيم كه خوش زندگي كنيم، كشتن علي كه مجالي براي ازدواج و زندگي ما نميگذارد. گفت: «مطلب همين است. اگر ميخواهي به وصال من برسي بايد علي را بكشي. زنده ماندي كه ميرسي، نماندي هم كه هيچ». مدّتها در شش و پنج اين فكر بود. خودش شعرهايي دارد كه دو بيت آن چنين است:وَ قَتْلُ عَلِيٍّ بِالحُسامِ المُسَمَّم ثَلاثةُ آلافٍ وَ عَبْدٌ و قَينَةٌ وَلا فَتْكَ اِلاّ دونَ فَتْكِ ابْنِ مُلْجَمِ وَلا مَهْرَ اَعْلي مِنْ عَلِيٍّ وَاِنْ علا ميگويد: اين چند چيز را بهعنوان مهر از من خواست. بعد خودش ميگويد: در دنيا مهري به اين سنگيني پيدا نشده ... هر مهري در دنيا هر اندازه بالا باشد اينقدر نيست كه به حدّ علي برسد. مهر زن من، خون علي است. بعد ميگويد: و هيچ تروري در عالم نيست و تا دامنه قيامت واقع نخواهد شد، مگر اينكه از ترور ابن ملجم كوچكتر خواهد بود. و راست هم گفت.(32)علي عليهالسلام اندكي بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد و در نيمههاي شب بيست و يكم روح مقدّسش به عالم بالا پرواز كرد.(33)1 ـ براي اطّلاع بيشتر از مقاله حاضر رجوع نمائيد به: جاذبه و دافعه علي(ع)؛ سيري در سيره ائمّه اطهار:؛ سيري در نهج البلاغه؛ بيست گفتار؛ اسلام و مقتضيات زمان؛ ج 1، مجموعه آثار، ج 3؛ مسأله شناخت؛ انسان كامل؛ داستان راستان؛ حكمتها و اندرزها و تاريخ اسلام در آثار استاد شهيد مطهّري، ج 1، سيّد سعيد روحاني، ص 293 ـ 334.
2 ـ در باره تحليل موشكافانه سياست قرآن بر نيزه كردن رك: جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 153 ـ 169.
3 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 114 ـ 115.
4 ـ او به دستور حضرت علي(ع) از مقام تصدّي حكومت عزل شده بود.
5 ـ در اين زمينه رك(ع) سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 62 و حكمتها و اندرزها، ص 136.
6 ـ در اين زمينه رك: حكمتها و اندرزها، ص 136 ـ (ع)13 و بيست گفتار، ص 51 ـ 54 .
7 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 118 ـ 121 و رك: سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، ص 33 ـ 35.
8 ـ اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 115.
9 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 29 ـ 32.
10 ـ در اين زمينه رك: مجموعه آثار، ج 3، ص 76.
11 ـ (جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 124 ـ 128) و رك: ضُحي الاسلام، ج 3، ص 330، سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، ص 36 ـ 39، بيست گفتار، ص 57 و جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 155 ـ 157.
12 ـ فجرالاسلام، ص 263، به نقل از العِقد الفريد.
13 ـ در باره وصف «ابن عباس» از خوارج رك: العقدالفريد، ج 2، ص 389.
14 ـ جاذبه و دافعه علي(ع) ،ص 145 ـ 151 و رك: سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 42 ـ 44.
15 ـ نهجالبلاغه، خ 127.
16 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 157 ـ 161.
17 ـ رك: الامامة والسياسة، ص 141 ـ 143 و كامل مبرّد، ج 2.
18 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 142 ـ 143.
19 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 139 و رك: سيري در سيره ائمّهاطهار(ع)، ص 36 ـ 37 و بيست گفتار، ص 59 .
20 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 36.
21 ـ سوره زمر، آيه 65 .
22 ـ سوره روم، آيه 60 .
23 ـ سوره روم، آيه 60 .
24 ـ شرح نهج البلاغه، ابنابيالحديد، ج 2، ص 311.
25 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 140 ـ 141 و رك: همان، ص 156 ـ 157 و مسأله شناخت، ص 226 ـ 229.
26 ـ نهج البلاغه، خطبه 93، ص 85 و در اين زمينه رك : سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص39 ـ 44 و سيري در نهج البلاغه، ص 184 ـ 186.
27 ـ جاذبه و دافعه علي7 ،ص 150 ـ 151.
28 ـ پرچم امان به دست ابوايّوب انصاري داده شد. (جاذبه و دافعه علي7، ص 143.)
29 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار (ع)، ص 39 ـ 40.
30 ـ جاذبه و دافعه علي7، ص 129.
31 ـ بيست گفتار، ص 58 و در اين زمينه رك: اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 122.
32 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 49 ـ 50 .
33 ـ انسان كامل، ص 117.