مشكل اساسي رو در روي حكومت علي عليه‏السلام - مشکل اساسی رو در روی حکومت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مشکل اساسی رو در روی حکومت علی (ع) - نسخه متنی

سید سعید روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




مشكل اساسي رو در روي حكومت علي عليه‏السلام

نويسنده: سيد سعيد روحاني

الف) پيدايش خوارج:

خوارج يعني شورشيان. ... پيدايش آنان در جريان حكميّت است. در جنگ صفّين در آخرين روزي كه جنگ به نفع علي عليه‏السلام خاتمه مي‏يافت، معاويه با مشورت عمروعاص دست به يك نيرنگ ماهرانه‏اي زد. ... دستور داد قرآن‏ها را بر سرنيزه‏ها بلند كنند(1) كه مردم! ما اهل قبله و قرآنيم. بيائيد آن را در بين خويش حَكَم قرار دهيم. ...

علي فرياد برآورد بزنيد آنها را ... حقيقت و جلوه راستين قرآن منم. اينها كاغذ و خطّ را دستاويز كرده‏اند تا حقيقت و معني را نابود سازند. خوارج به علي عليه‏السلام فشار آوردند. جنگ را متوقّف ساختند تا(2) مجلس حَكَميّت تشكيل شود. ...لشكر دشمن بدون كوچك‏ترين اختلافي با اتّفاق نظر، «عمروعاص»، عصاره نيرنگ‏ها را انتخاب كردند. علي، «عبداللّه‏ بن عبّاس» سياستمدار و يا «مالك اشتر» مرد فداكار و روشن بينِ با ايمان را پيشنهاد كرد و يا مردي از آن قبيل را. امّا آن احمق‏ها به دنبال هم‏جنس خويش مي‏گشتند و مردي چون «ابوموسي» را كه مردي بي‏تدبير بود و با علي عليه‏السلام ميانه خوبي نداشت(3)، انتخاب كردند. ... پس از ماه‏ها مشورت، عمروعاص به ابوموسي گفت: بهتر اين است كه به‏خاطر مصالح مسلمين نه علي باشد و نه معاويه، سومي را انتخاب كنيم و آن جز «عبداللّه‏ بن عمر»، داماد تو، ديگري نيست. ... بر اين مطلب توافق كردند و اعلام كردند كه مردم براي استماع نتايج حكميّت جمع شوند. عمروعاص با چاپلوسي هرچه تمام‏تر ابوموسي را فريب داد تا او شروع به سخن نمايد. ابوموسي نيز به سخن در آمد كه: ما پس از مشورت، صلاح امّت را در آن ديديم كه نه علي باشد و نه معاويه، ديگر مسلمين خود مي‏دانند هر كه را خواسته،انتخاب كنند. و انگشترش را از انگشت دست راست بيرون آورد و گفت: من علي را از خلافت خلع كردم هم‏چنان‏كه اين انگشتر را از انگشت بيرون آوردم. اين را گفت و از منبر به زير آمد.

عَمروعاص حركت كرد و بر منبر نشست و گفت: سخنان ابوموسي را شنيديد كه علي را از خلافت خلع كرد و من نيز او را از خلافت خلع مي‏كنم هم‏چنان‏كه ابوموسي كرد. و انگشترش را از دست راست بيرون آورد و سپس انگشترش را به دست چپ كرد و گفت: معاويه را به خلافت نصب مي‏كنم هم‏چنان‏كه انگشترم را در انگشت كردم. اين را گفت و از منبر به زير آمد.(4)

مجلس آشوب شد. مردم به ابوموسي حمله بردند و بعضي با تازيانه بر وي شوريدند. او به مكّه فرار كرد و عمروعاص نيز به شام رفت.

خوارج كه به‏وجود آورنده اين جريان بودند، پيش علي آمدند كه نفهميديم و تن به حكميّت داديم. هم تو كافر گشتي و هم ما. ما توبه كرديم، تو هم توبه كن. ... علي گفت: توبه به هر حال خوب است «اَسْتَغْفِرُاللّه‏َ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» ما همواره از هر گناهي استغفار مي‏كنيم. گفتند: اين كافي نيست بلكه بايد اعتراف كني كه «حَكَميّت» گناه بوده و از اين گناه توبه كني. گفت: آخر من مسئله تحكيم را به‏وجود نياوردم، خودتان به‏وجود آوريد و نتيجه‏اش را نيز ديديد. و از طرفي ديگر، چيزي كه در اسلام مشروع است، چگونه آن‏را گناه قلمداد كنم و گناهي كه مرتكب نشده‏ام، به آن اعتراف كنم. ...

از اينجا به‏عنوان يك فرقه مذهبي دست به فعّاليّت‏هاي تبليغي حادّي زدند. ...(5) كم‏كم به فكر افتادند كه به خيال خود ريشه مفاسد دنياي اسلام را كشف كنند. به اين نتيجه رسيدند كه: عثمان، علي و معاويه همه بر خطا و گناهكارند و ما بايد با مفاسدي كه به‏وجود آمده، مبارزه كنيم. امر به معروف و نهي از منكر نمائيم. لذا مذهب خوارج تحت عنوان «وظيفه امر به معروف و نهي از منكر» به‏وجود آمد.(6) اوّلين جريان جمودآميزي كه در تاريخ اسلام پيدا شد، جريان «خوارج» بود.(7)

ب) خوارج، مشكل اساسي علي عليه‏السلام :

مشكل اساسي كه من مي‏خواهم عرض كنم كه همه اينها مقدّمه براي اين مطلب بود؛ اين است: در زمان پيغمبراكرم، طبقه‏اي كه پيغمبراكرم به‏وجود آورد صرفا يك طبقه‏اي نبود كه يك انقلاب بپا شود و عدّه‏اي در زير يك پرچمي جمع شوند. پيغمبر يك طبقه‏اي را تعليم داد. متفقّهشان كرد. قدم به قدم جلو آورد. تعليم و تربيت اسلامي را تدريجا در روح اين‏ها نفوذ داد. پيغمبر سيزده سال در مكّه بود. انواع زجرها و شكنجه‏ها و رنج‏ها از مردم قريش متحمّل شد ولي همواره دستور به صبر مي‏داد ... در آخر فقط اجازه مهاجرت داد كه عدّه‏اي به حبشه مهاجرت كردند، و مهاجرت سودمندي هم بود ...

بنابراين تفاوت‏هاي ميان وضع علي عليه‏السلام و وضع پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، يكي اين بود كه پيغمبر با مردم كافر، روبرو بود،... ولي علي با كفر در زير پرده، يعني با نفاق ...

تفاوت دوم اين بود كه در دوره خلفا، مخصوصا در دوره عثمان آن مقداري كه بايد و شايد دنبال تعليم و تربيتي را كه پيغمبر گرفته بود، نگرفتند... و در اثر اين بي‏غفلتي... طبقه خشكه مقدّس در دنياي اسلام به‏وجود آمد كه با تربيت اسلامي آشنا نيست ولي علاقمند به اسلام است. با روح اسلام آشنا نيست ولي به پوست اسلام چسبيده است.(8)

ج) اصول عقائد خوارج:

ريشه اصلي خارجي‏گري را در چند چيز مي‏توان بيان كرد:

1) تكفير علي، عثمان، معاويه، اصحاب جمل و اصحاب تحكيم ـ كساني كه به حكميّت رضا دهند ـ عموما، مگر آنان كه به حكميّت رأي داده و سپس توبه كرده‏اند.

2) تكفير كساني كه قائل به كفر علي، عثمان و ديگران كه يادآور شديم نباشند.

3) ايمان تنها عقيده قلبي نيست، بلكه عمل به اوامر و ترك نواهي جزء ايمان است. ...(9)

4) وجوب بلاشرط شورش بر والي و امام ستمگر. مي‏گفتند: امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به چيزي نيست و در همه‏جا بدون استثنا بايد اين دستور الهي انجام گيرد. ...(10)

د) مميّزات خوارج:

روحيه خوارج، روحيه خاصّي است. ... ما هم جنبه‏هاي مثبت و زيبا و هم جنبه‏هاي منفي و نازيباي روحيه آنها را كه در مجموع روحيه آنها را خطرناك بلكه وحشتناك كرد، ذكر مي‏كنيم:

1) روحيه‏اي مبارزه‏گر و فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه مي‏كوشيدند. ... «ابن عبد ربّه» درباره آنان مي‏گويد: در تمام فرقه‏ها معتقدتر و كوشاتر از خوارج نبود و نيز آماده‏تر براي مرگ از آنها يافت نمي‏شد. يكي از آنان نيزه خورده بود و نيزه سخت در او كارگر افتاده بود، به‏سوي قاتلش پيش مي‏رفت و مي‏گفت: خدايا! به‏سوي تو مي‏شتابم تا خشنود شوي. ...(11)

2) مردمي عبادت پيشه و متنسّك بودند. شب‏ها را به عبادت مي‏گذراندند. بي ميل به دنيا و زخارف آن بودند. وقتي علي، ابن عبّاس را فرستاد تا اصحاب نهروان را پند دهد، ابن عبّاس پس از بازگشتن، آنها را چنين توصيف كرد:

لَهُمْ جِباهٌ قَرِحَةٌ لِطُولِ السُّجُودِ، وَ أيْدٍ كَثَفَناتِ الاِْبِلِ، عَلَيْهِمْ قُمُصٌ مُرَحَّضَةٌ وَ هُمْ مُشَمِّرُونَ.(12) دوازده هزار نفر كه از كثرت عبادت پيشاني‏هاي‏شان پينه بسته است. دست‏ها را از بس روي زمين‏هاي خشك و سوزان زمين گذاشته‏اند و در مقابل حقّ به خاك افتاده‏اند همچون پاهاي شتر سفت شده است. پيراهن‏هاي كهنه و مندرسي به تن كرده‏اند امّا مردمي مصمّم و قاطع.

خوارج به احكام و ظواهر اسلام سخت پايبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه مي‏دانستند نمي‏زدند. ... هر گامي كه بر مي‏داشتند از عقيده منشأ مي‏گرفت. در تمام افعال مسلكي بودند. در راه پيشبرد عقائد خود مي‏كوشيدند. ... يكي از شگفتي‏ها و برجستگي‏ها و فوق‏العادگي‏هاي تاريخ زندگي علي كه مانندي براي آن نمي‏توان پيدا كرد همين اقدام شجاعانه و تهوّرآميز او در مبارزه با اين مقدّس‏خشكه‏هاي متحجّر و مغرور است. ...

3) خوارج، مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي‏فهميدند و بد تفسير مي‏كردند و اين كج‏فهمي‏ها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آئيني در آمد كه بزرگ‏ترين فداكاري‏ها را در راه تثبيت آن از خويش بروز مي‏دادند.(13)

4) مردمي تنگ نظر و كوته‏ديد بودند. در افقي بسيار پست فكر مي‏كردند. اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشه‏هاي محدود خود محصور كرده بودند. ... تنگ نظري مذهبي از خصيصه‏هاي خوارج است...علي عليه‏السلام عليه اين كوته‏نظري آنان استدلال كرد.(14)

در حقيقت پيكار علي با خوارج، پيكار با اين طرز انديشه و فكر است نه پيكار با افراد ... در اثر كوته‏بيني و كج‏فهمي بود كه از سياست قرآن به نيزه كردن گول خوردند و بزرگ‏ترين خطرات را براي اسلام به‏وجود آوردند و علي را كه مي‏رفت تا ريشه نفاق‏ها را بر كند و معاويه و افكار او را براي هميشه نابود سازد، از جنگ بازداشتند و به‏دنبال آن، چه حوادث شومي كه بر جامعه اسلامي رو آورد؟(15)

ه··) قيام و طغيان خوارج:

اينان كه كم‏كم از توبه علي مأيوس گشتند روش‏شان را عوض كردند و تصميم گرفتند دست به انقلاب بزنند. بعد از يأس از هم عقيده كردن علي عليه‏السلام با خودشان، در منزل يكي از هم‏مسلكان خود گرد آمدند. او خطابه كوبنده و مهيّجي ايراد كرد و دوستان خويش را تحت عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» دعوت به قيام و شورش كرد. ...(16)

بعد از سخنراني، روحيه آتشين آنها آتشين‏تر شد. از آنجا حركت و دست به طغيان و انقلاب زدند. امنيّت راه‏ها را سلب، غارتگري و آشوب را پيشه كردند.(17)

و) دموكراسي علي:

اميرالمؤمنين با خوارج در منتهي درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد. ... زندانشان نكرد و شلاّقشان نزد و حتّي سهميه آنان را از بيت‏المال قطع نكرد ... اين مطلب در تاريخ زندگي علي عجيب نيست. امّا چيزي است كه در دنيا كمتر نمونه دارد.(18) جلوي چشم ديگران مي‏آمدند به او جسارت و اهانت مي‏كردند و علي حلم مي‏ورزيد. علي بالاي منبر صحبت مي‏كرد. يكي از اين‏ها پارازيت مي‏داد. ... علي مشغول نماز خواندن است. نماز جماعت مي‏خواند، در حالي كه خليفه مسلمين است (اين چه حلمي است از علي؟!) اينها به علي اقتدا كه نمي‏كردند. مي‏گفتند: علي مسلمان نيست. علي كافر و مشرك است. در حالي كه علي مشغول قرائت حمد و سوره بود. يكي از اين‏ها به نام «ابن‏الكوّاء» آمد با صداي بلند اين آيه قرآن را به عنوان كنايه به علي خواند:(19)

وَ لَقَدْ اُوحِيَ اِلَيْكَ وَ اِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.(20) ابن‏الكوّاء با خواندن اين آيه خواست به علي گوشه بزند كه سوابق تو را در اسلام مي‏دانيم خدمات تو به اسلام قابل انكار نيست. امّا خدا به پيغمبرش هم گفته اگر مشرك شوي اعمالت به هدر مي‏رود. و چون تو اكنون كافر شدي اعمال گذشته را به هدر دادي.

علي در مقابل چه كرد؟! تا صداي او به قرآن بلند شد، سكوت كرد تا آيه را به آخر رساند. همين‏كه به آخر رساند، علي نماز را ادامه داد. باز ابن‏الكوّاب آيه را تكرار كرد و بلافاصله علي سكوت نمود. ... بعد از چند مرتبه‏اي كه آيه را تكرار كرد و مي‏خواست وضع نماز را به هم زند، علي اين آيه را خواند: «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللّه‏ِ حَقٌّ وَ لايَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لايُوقِنُونَ».(21) صبر كن وعده خدا حقّ است و فرا خواهد رسيد. اين مردم بي‏ايمان و يقين، تو را تكان ندهند و سبكسارت نكنند.(22) ديگر اعتنا نكرد و به نماز خود ادامه داد.(23)

ز) برخورد علي عليه‏السلام با خوارج:

از درس‏هاي بسيار آموزنده تاريخ تشيّع خصوصا، و جهان اسلام عموما، همين داستان خوارج است. علي خود به اهمّيّت و فوق‏العادگي كار خود از اين جهت واقف است و آن را بازگو مي‏كند. مي‏گويد:

فَإِنِّي فَقَأتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَلَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَعَلَيْها اَحَدٌ غَيْري بَعْدَ اَنْ ماجَ غَيْهَبُها، وَ اشْتَدَّ كَلَبُها.(24) چشم اين فتنه را من در آوردم. غير از من احدي جرأت چنين كاري را نداشت پس از آنكه موج درياي تاريكي و شبهه‏ناكي آن بالا گرفته بود و «هاري» آن فزوني يافته بود...

علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: اينها حكم سگ هار را پيدا كرده بودند. چاره‏پذير نبودند. مي‏گزيدند و مبتلا مي‏كردند و مرتّب بر عدد هارها مي‏افزودند. ...

غير از علي و بصيرت علي و ايمان نافذ علي احدي از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قيامت به خود جرأت نمي‏داد كه بر روي اين‏ها شمشير بكشد. اين‏گونه كسان را تنها افراد غيرمعتقد به خدا و اسلام جرأت مي‏كنند بكشند. نه افراد معتقد و مؤمن معمولي.(25)

كارشان به جايي كشيد كه علي عليه‏السلام آمد در مقابل اين‏ها اردو زد. ديگر نمي‏شد آزادشان گذاشت. ابن عبّاس را فرستاد تا با آنها سخن بگويد. ...[ولي [كاري از پيش نبرد. خود علي عليه‏السلام رفت با آنها صحبت كرد. صحبت‏هاي حضرت مؤثّر واقع شد. از آن عدّه كه دوازده هزار نفر بودند، هشت هزار نفرشان پشيمان شدند. علي عليه‏السلام پرچمي را به عنوان پرچم امان(26) نصب كرد... آن هشت هزار نفر آمدند ولي چهار هزار نفر ديگر... را از دم شمشير گذراند و كمتر از ده نفر آنها نجات پيدا كردند كه يكي از آنها «عبدالرّحمن بن ملجم»، اين آقاي مقدّس بود.(27)

ح) انقراض خوارج:

اين جمعيّت در اواخر دهه چهارم قرن اوّل هجري در اثر يك اشتباه كاري خطرناك به‏وجود آمدند و بيش از يك قرن و نيم نپائيدند. در اثر تهوّرها و بي‏باكي‏هاي جنون‏آميز مورد تعقيب خلفا قرار گرفتند و خود و مذهب‏شان را به نابودي و اضمحلال كشاندند و در اوائل تأسيس دولت عبّاسي يكسره منقرض گشتند.(28)

ابن ملجم يكي از آن نه نفر زُهّاد و خشكه مقدّس‏هاست كه مي‏روند در مكّه و آن پيمان معروف را مي‏بندند(29) و مي‏گويند: «همه فتنه‏ها در دنياي اسلام معلول سه نفر است: علي، معاويه و عمرو عاص». ابن ملجم نامزد مي‏شود كه علي عليه‏السلام را بكشد. قرارشان كِي است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا اين شب را قرار گذاشته بودند؟(30) ابن‏ابي‏الحديد مي‏گويد:

... اينها اين شب را انتخاب كردند چون شب عزيز و مبارك و شب عبادت بود. خواستند اين جنايت را كه از نظر آنها عبادت بود در شب عزيز و مباركي انجام دهند.(31)

ابن ملجم به كوفه آمد و مدّت‏ها در كوفه منتظر شب موعود بود. در اين خلال‏ها با دختري به نام «قُطام» كه او هم خارجي و هم‏مسلك خودش است، آشنا مي‏شود. عاشق و شيفته او مي‏گردد... وقتي كه با او مسأله ازدواج را در ميان مي‏گذارد، او مي‏گويد: من حاضرم ولي مهر من خيلي سنگين است. ... مي‏گويد: هرچه بگوئي حاضرم. مي‏گويد: سه هزار درهم. مي‏گويد: مانعي ندارد. يك برده. مانعي ندارد. يك كنيز. مانعي ندارد. چهارم: كشتن عليّ‏بن‏ابي‏طالب. اوّل كه خيال مي‏كرد در مسير ديگري غير از مسير كشتن علي قرار گرفته است، تكان خورد. گفت: ما مي‏خواهيم ازدواج كنيم كه خوش زندگي كنيم، كشتن علي كه مجالي براي ازدواج و زندگي ما نمي‏گذارد. گفت: «مطلب همين است. اگر مي‏خواهي به وصال من برسي بايد علي را بكشي. زنده ماندي كه مي‏رسي، نماندي هم كه هيچ». مدّت‏ها در شش و پنج اين فكر بود. خودش شعرهايي دارد كه دو بيت آن چنين است:

وَ قَتْلُ عَلِيٍّ بِالحُسامِ المُسَمَّم ثَلاثةُ آلافٍ وَ عَبْدٌ و قَينَةٌ

وَلا فَتْكَ اِلاّ دونَ فَتْكِ ابْنِ مُلْجَمِ وَلا مَهْرَ اَعْلي مِنْ عَلِيٍّ وَاِنْ علا

مي‏گويد: اين چند چيز را به‏عنوان مهر از من خواست. بعد خودش مي‏گويد: در دنيا مهري به اين سنگيني پيدا نشده ... هر مهري در دنيا هر اندازه بالا باشد اين‏قدر نيست كه به حدّ علي برسد. مهر زن من، خون علي است. بعد مي‏گويد: و هيچ تروري در عالم نيست و تا دامنه قيامت واقع نخواهد شد، مگر اين‏كه از ترور ابن ملجم كوچك‏تر خواهد بود. و راست هم گفت.(32)

علي عليه‏السلام اندكي بعد از طلوع فجر روز نوزدهم ضربت خورد و در نيمه‏هاي شب بيست و يكم روح مقدّسش به عالم بالا پرواز كرد.(33)


1 ـ براي اطّلاع بيش‏تر از مقاله حاضر رجوع نمائيد به: جاذبه و دافعه علي(ع)؛ سيري در سيره ائمّه اطهار:؛ سيري در نهج البلاغه؛ بيست گفتار؛ اسلام و مقتضيات زمان؛ ج 1، مجموعه آثار، ج 3؛ مسأله شناخت؛ انسان كامل؛ داستان راستان؛ حكمت‏ها و اندرزها و تاريخ اسلام در آثار استاد شهيد مطهّري، ج 1، سيّد سعيد روحاني، ص 293 ـ 334.

2 ـ در باره تحليل موشكافانه سياست قرآن بر نيزه كردن رك: جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 153 ـ 169.

3 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 114 ـ 115.

4 ـ او به دستور حضرت علي(ع) از مقام تصدّي حكومت عزل شده بود.

5 ـ در اين زمينه رك(ع) سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 62 و حكمتها و اندرزها، ص 136.

6 ـ در اين زمينه رك: حكمتها و اندرزها، ص 136 ـ (ع)13 و بيست گفتار، ص 51 ـ 54 .

7 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 118 ـ 121 و رك: سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، ص 33 ـ 35.

8 ـ اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 115.

9 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 29 ـ 32.

10 ـ در اين زمينه رك: مجموعه آثار، ج 3، ص 76.

11 ـ (جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 124 ـ 128) و رك: ضُحي الاسلام، ج 3، ص 330، سيري در سيره ائمه اطهار(ع)، ص 36 ـ 39، بيست گفتار، ص 57 و جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 155 ـ 157.

12 ـ فجرالاسلام، ص 263، به نقل از العِقد الفريد.

13 ـ در باره وصف «ابن عباس» از خوارج رك: العقدالفريد، ج 2، ص 389.

14 ـ جاذبه و دافعه علي(ع) ،ص 145 ـ 151 و رك: سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 42 ـ 44.

15 ـ نهج‏البلاغه، خ 127.

16 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 157 ـ 161.

17 ـ رك: الامامة والسياسة، ص 141 ـ 143 و كامل مبرّد، ج 2.

18 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 142 ـ 143.

19 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 139 و رك: سيري در سيره ائمّه‏اطهار(ع)، ص 36 ـ 37 و بيست گفتار، ص 59 .

20 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 36.

21 ـ سوره زمر، آيه 65 .

22 ـ سوره روم، آيه 60 .

23 ـ سوره روم، آيه 60 .

24 ـ شرح نهج البلاغه، ابن‏ابي‏الحديد، ج 2، ص 311.

25 ـ جاذبه و دافعه علي(ع)، ص 140 ـ 141 و رك: همان، ص 156 ـ 157 و مسأله شناخت، ص 226 ـ 229.

26 ـ نهج البلاغه، خطبه 93، ص 85 و در اين زمينه رك : سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص39 ـ 44 و سيري در نهج البلاغه، ص 184 ـ 186.

27 ـ جاذبه و دافعه علي7 ،ص 150 ـ 151.

28 ـ پرچم امان به دست ابوايّوب انصاري داده شد. (جاذبه و دافعه علي7، ص 143.)

29 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار (ع)، ص 39 ـ 40.

30 ـ جاذبه و دافعه علي7، ص 129.

31 ـ بيست گفتار، ص 58 و در اين زمينه رك: اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 122.

32 ـ سيري در سيره ائمّه اطهار(ع)، ص 49 ـ 50 .

33 ـ انسان كامل، ص 117.

/ 1