مقدمه مصحح
جاحظ، نخستين گردآورنده سخنان امام على
تا آن جا كه ما مى دانيم كسى كه به جمع و تدوين مجموعه اى ازسخنان اميرالمومنين على "ع" همت گماشت و صد سخن را كه هر يك از آن به نظر او با هزار سخن برابر بود، انتخاب كرد، [ رك: متن حاضر، ص 63. ] جاحظ، اديب سخن شناس و نويسنده پرآواز عرب بود كه در سالهاى "160 - 250 ه ق" مى زيست. در مقدمه يكى از دستنوشته هاى مطلوب كل طالب "با تاريخ كتابت 686" و از گفته ابوالفضل احمد بن ابى طاهر [ رك: معجم الادباء 87/3. ] "م: 280" آمده است كه: مرا با ابوعثمان عمروبن بحر الجاحظ مدتى مديد مجالست و مصاحبت بود و با او مخالطت داشتم، و جاحظ همى گفتى كه: اميرالمومنين على بن ابى طالب را - رضى الله عنه - صد كلمه است كه هر كلمه اى برابر هزار كلمه باش از فضيلت و حكمت و فصاحت و بلاغت، و اين صد كلمه از محاسن سخن عرب است و از احاسن سخنهاى ايشان داشته اند. و من به مدتى دراز از او التماس همى كردم و از او مى درخواستم تا اين صد كلمه را از بهر من به هم آرد و يا بر من املا كند، و او مرا وعده همى داد و طريق تغافل همى سپرد و بدان بخيلى مى نمود. و چون جاحظ پير شد و به آخر عمر رسيد، مسودات و مصنفات خود را جمع كرد و اين صد كلمه از جمله آن بيرون آورد و به خط خويش بنوشت و به من داد... [ نسخه ك: كه در فهرست ميكروفيلمهاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، ج 447/1، كنزالحكمه ناميده شده است. رك: معرفى نسخه ها. اين مطالب در مناقب خوارزمى /374 نيز آمده است. ]
و بدين گونه به انتخاب جاحظ، سخن شناس اديبى كه او را در ميان متقدمان و متاخران در فصاحت بى مانند دانسته اند، [ رك: مروج الذهب، ترجمه پاينده ج 596/2. ] و صد كلمه از كلمات على "ع" فراهم آمد و سالها بعد زبان و قلم رشيد وطواط آن را شرح و تفسير كرد.
جاحظ و سخنان على
جاحظ در كتاب البيان و التبيين خود، كه ابن خلدون آن را يكى از اركان چهارگانه علم ادب مى داند. [ ابن خلدون، مقدمه "به نقل عبدالسلام هارون، مقدمه او بر البيان و التبيين /6". ] پس از نقل سخن معروف اميرالمومنين "ع"، قيمة كل امرء ما يحسنه، [ متن حاضر "كلمه پنجم". ] مى گويد:
اگر از اين كتاب - البيان و التبيين - جز اين سخن را نمى داشتيم، آن را شافى كافى و بسنده و بى نياز كننده در مى يافتيم و خرسند سازنده و نيازبرآرنده، كه از حد كفايت بيش بود و از غايت مقصود چيزى كم نداشت.
و براستى نيكوترين سخن آن است كه اندكش از بسيار آن بى نياز دارد و معنايش از ظاهر لفظ پيدا آيد، و خداى - عزوجل - بر حسب نيت و تقواى گوينده آن را به "جامه" [ ظاهر از متن البيان و التبيين /83 ' ثياب' ساقط شده است. در زهر الاداب و ثمر الالباب حصرى "چاپ بيروت، ج 81/1" عبارت چنين است: ' قد البسه من ثياب الجلالة و غشاه من نور الحكمة'. در يافتن اين ماخذ مرهون همت برادر جوانم آقاى محمدرضا مرواريد بوده ام. ] جلالت پوشانده و به نور حكمت آراسته باشد.
و سخن را چون بلندى معنى بارسايى لفظ جمع گردد و درستمايه و خوشايند و بسامان و روان گفته آيد، در دلها چنان حالى پديدار كند كه باران در زمين بار آور كند و هر آن گاه كه سخنى بدين شريطه پايان گيرد و بر اين صفت بر زبان گوينده بگذرد، خداى توفيقى همپاى آن كند و تاييدى پشتيبان آن سازد كه سينه گردنكشان در تعظيمش سر فرود آورد و خرد نادانان به فهمش برخيزد. [ البيان و التبيين ج 83/1. ]