مناسبات انسانی در مدیریت از دیدگاه علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مناسبات انسانی در مدیریت از دیدگاه علی(ع) - نسخه متنی

علی شریعتمداری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناسبات انساني يعني چه؟


همان طورى كه استحضار داريد بمناست بنده چند كلمه اى درباره مناسبات انساني در مديريت از ديدگاه حضرت على عليه السلام صحبت كنم، از باب تيمن و تبرك سخن را با آيه اى از قرآن مجيد آغاز مى كنم:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم، لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا.

مسئله اى كه مطرح مى باشد اين است كه مناسبات انسانى يعنى چه و چگونه مناسبات انسانى در مديريت مطرح مى شود؟ قهرا مناسبات انسانى در روابط انسانها با هم مطرح مى شود، روابط افراد با يكديگر، روابط افراد با يكديگر، روابط ملتها با يكديگر، روابط دولت با مردم. ولى مسئله مهم اين است كه اينجا روابط انسانى چه نقشى را بازى مى كند؟

يعنى اگر در ارتباط افراد با يكديگر، يا ارتباط ملتها با يكديگر، يا ارتباط حاكم با مردم آنچه در خور شان انسانها است ملحوظ گردد مى توانيم بگوئيم مناسبات انسانى در رابطه با هم رعايت شده است؟ حالا چه اين رابطه در رابطه ى دولت با مردم باشد، چه در رابطه ى ملتها و يا در رابطه ى افراد با هم باشد. اين نكته جالب است كه از انسان و مناسبات انسانى اين است كه انسان خود به خود موجودى با ارزش و شريف و
قابل احترام تلقى مى گردد، ولى يك وقت حضرت على عليه السلام بحث از اين موجود مى كند، يك وقت هم رجال سياسى بحث از اين موجود مى كنن، يك وقت خبرنگار "ان. بى. سى" كه براى مصاحبه با من به ستاد انقلاب فرهنگى آمده بود من جمله بحث را روى مسائل سياسى برد، من گفتم كه دو نظام موجود در جهان نشان دادند كه انسان را آن جورى كه هست نمى توانند بشناسند و آنچه در خور شان انسان است نمى توانند انجام دهند.

گفت: شما مى توانيد؟ گفتم: اسلام مى تواند. بعدها كه فرمان مبارك على عليه السلام به مالك اشتر را مطالعه مى كردم واقعا ديدم چه بحثهاى اساسى را امام هم به طور دقيق بيان فرموده اند و هم در دوره زمامدارى عمل كرده اند. يك نكته اى را عرض بكنم اين ريگان هفته اى يك روز سخنرانى عمومى مى كند و اولين كلمه اى كه بر زبان جارى مى كند يا حقوق بشر است يا دموكراسى است در سفرى كه بنا بود گورباچف به آمريكا برود و با مردم صحبت كند به مردم آمريكا مى گفت كه من درباره ى حقوق بشر صحبت خواهم كرد. گورباچف با اينكه خودش رهبر نظامى است كه متاسفانه براى آن نظام، حقوق بشر و شان انسانيت مهم تلقى نمى شود "چنانكه مى بينيم نسبت به مردم افغان چه مى كند و هنوز هم با اينكه دارد شجاعت به خرج مى دهد مى خواهد سربازان شوروى را از افغانستان بيرون ببرد ولى حاضر نيست اجازه دهد كه مردم افغانستان حاكم بر سرنوشت خود باشند" به ريگان جواب داد كه آقاى ريگان نصيحت كند و ريگان ديگر پاسخى نداشت و هيچ دنباله ى بحث را نياورد ولى باز هفته بعد دو مرتبه شد انسان و دموكراسى و ارزش انسان و حقوق بشر. چرا؟براى اينكه مى خواهند از احساسات مردم استفاده كنند. تا آنجايى كه امكان دارد مردم را اغفال كنند و گول بزنند و با اين الفاظ دلخوش كنند. نكته هايى كه بنده در مبادى ديدم اول اين نكته را عرض كنم كه ما وقتى كه در نظام اسلامى بحث از مديريت مى كنيم بحث از رابطه ى حاكم و مردم مى كنيم بحث از مناسبات انسانى مى كنيم يك محور اساسى داريم و آن بعد معنوى و الهى است همه چيز براى تقرب به حق و اطاعت از پروردگار متعال است. يعنى اطاعت فرامين الهى كه خود وسيله اى براى تقرب به
حق است خود محور همه ى كارهاى ما را تشكيل مى دهد. مدير هميشه بايد به ياد خدا باشد. خود حضرت على عليه السلام در ابتداى نامه ذكر مى كند اين نامه از بنده خداست تا به او حالى كند كه من جز بنده خدا چيزى نيستم. تو هم متوجه باش اين نامه از طرف بنده خدا آمده و تو كه مامور هستى متوجه موقعيت خودت باشى. بنابراين ما معتقديم كه محور همه ى اين بحثها همان تقرب به حق و تقوى و انجام فرامين الهى است. در همان فرمان مبارك ملاحظه مى شود كه "امره بتقوى الله و ايثار طاعته و اتباع ما امر به فى كتابه من فرائضه و سننه التى لايسعه احد الا باتباعها و لا يشقى الا مع جحودها و اضاعتها و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه".

در چند جاى همين خطبه حقوق والى را كه بايد از طرف رعيت مراعات بشود و حقوق رعيت را كه والى بايد مراعات كند تذكر مى دهد. حالا ملاحظه بفرمائيد در همين زمينه:

واعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوال على الرعيه و حق الرعيه على الوالى فريضه فرضه الله سبحانه لكل على كل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه واذاادت الرعيه الى الوالى حق وادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن.

بزرگترين حقى كه واجب شمرده شده است حق والى و زمامدار بر رعيت و حق رعيت بر حاكم است. اين فريضه اى است كه خداوند براى هريك از "زمامداران و رعايا" بر ديگرى قرار داده است و باعث الفت و پيوستگى شان با يكديگر و عزت و نيرومندى دينشان مى شود بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمى شود مگر با اصلاح شدن واليان، و زمامداران نيز اصلاح نمى گردند جز با روبراه بودن رعايا. سپس اگر رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد حق در ميانشان قوى و نيرومند خواهد شد و جاده هاى دين صاف و بى دست انداز مى گردد نشانه ها و علامتهاى عدالت استوار مى گردد. و راه و رسمهاى درست در مجراى خويش به كار مى افتد به طور كلى رشد تكامل انسان و تحقق شئون انسانى چه در مورد زمامداران و رهبران و چه در مورد افراد جامعه وابسته به تحقق اين اهداف است.

نكته اى كه به بيان ساده و به زبانى كه در محافل امروز جهان مطرح مى شود
مهم تلقى كردن نظر مردم است. در اين مورد نيز حضرت امير عليه السلام مى فرمايند كه تو توجه داشته باش ببين مردم درباره تو چه مى گويند؟ همان طورى كه درباره گذشتگان تو حرف مى زنند و اينجا نكته اى هست كه به نظر من خيلى اهميت دارد:

"و انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على السن عباده".

اين نكته واقعا از آن نكته هاى عجيب است كه در اين گفتار آمده حضرت على عليه السلام مى فرمايد: "بدان! افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت." نكته دوم احترام به مردم اين همه زمامداران دنيا بحث از احترام به مردم مى كنند و دروغ مى گويند. كدام احترام را براى انسان قائلند؟ شما ببينيد براى مردم فلسطين احترام قائلند؟ جلوى چشم همه بار ديگر خودشان خجالت كشيدند، در مقابل مردم مغرب زمين كه چهار تا سرباز نشسته اند با چوب و تفنگ مى زنند پاى يك فلسطينى را مى شكنند بعد دادگاهى تشكيل مى دهند و دو تا از اين سربازان را محاكمه مى كنند كه چرا اينجورى كردند. چه كسى از اينها حمايت مى كند؟ اين خانم تاچر اين آقاى ريگان و ديگر زمامداران دنيا كه همه آمدند در كميسيون حقوق بشر. نگذاشتند دولت اسرائيل محكوم شود. اينها دعوى حرمت به انسان و احترام به انسان را دارند آن وقت ما را به عنوان دولتى كه هيچ رعايت حقوق انسان را نمى كند مى دانند. احترام به مردم. در اينجا باز عبارتى هست كه من ترجمه فارسى آن را مى خوانم:

با تقوى و احساس مسئوليت در برابر خداوند يكتا و بى شريك حركت كن در اين راه هيچ مسلمانى را مترسان و بر سرزمين او ناخشنود مگذر بيش از آنچه از حق خداوند در اموالش هست از او مگير پس آنگاه كه به آبادى قبايل رسيدى در كنار آب فرود آى و داخل خانه هاشان مشو سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا در كنار آنان قرار گيرى به آنها سلام كن و از ابراز تحيت بخل مورز.

باز هم در همين زمينه آمده:

و امره ان لا يجبههم و لا يعضههم و لا يرغب عنهم تفضلا بالاماره عليهم. فانهم الاخوان فى الدين و الاعوان على استخراج الحقوق.

و به او فرمان داده كه با مردم با چهره ى عبوس روبرو نشود. آنها را بهتان نزند و به آنها به
حساب برترى جويى به خاطر اينكه رئيس است بى اعتنايى نكند چه اينكه آنها برادران دينى و كمك كاران در استخراج حقوق مى باشند.

در نامه ى 27 خطاب به محمد بن ابى بكر مى فرمايد:

و اخفض لهم جناحك و الن لهم جانبك و ابسط لهم وجهك و آس بينهم فى اللحظه و النظره حتى لايطمع العظماء فى حيفك لهم و لا يياس الضعفاء من عدلك عليهم.

بالهاى محبتت را بر روى آنها بگستر و پهلوى نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار، چهره خويش را براى آنها گشاده دار و تساوى را در بين آنها نگاه دار حتى در نگاههايت آنها را مراعات كن تا بزرگان كشور در حمايت بى دليل تو طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مايوس نشوند.

نكته ديگرى كه باز در اين فرمان مى بينيم برخورد ملاطفت آميز مردم و رعايت نيازهاى اساسى روانى است. نكته اى كه دانشمندان انسان شناس امروز به آن رسيده اند اين است كه شما در هر محيط در هر موسسه در هرجا اگر توانستيد نيازهاى روحى انسان را تامين بكنيد ديگر بقيه كارها را او انجام مى دهد.

امروز بسيارى از انحرافات اجتماعى ناشى از اين است كه انسانها در تامين نيازهاى اساسى روانى دچار اشكال هستند و اين نيازها كه حالا امروز روانشناسان انسان گرائى مثل "مازلو" و ديگران درباره اش بحث مى كنند مانند محبت، احترام، امنيت... شما ملاحظه بفرمائيد در اين فرمان در هزار و چهارصد سال قبل حضرت على عليه السلام چه مى فرمايد خطاب به مالك مى فرمايد:

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم فلا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك فى الدين. او نظير لك فى الخلق يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و يوتى على ايديهم فى العمد و الخطاء، فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب ان يعطيك الله من عفوه و صفحه.

قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن، همچون حيوان درنده اى نسبت به آنها مباش كه خوردن آنها را غنيمت شمارى زيرا آنان دو گروه بيش نيستند يا برادران دينى تواند يا انسانهايى همچون تو. گاه از آنها لغزش و خطا سر مى زند ناراحتى هايى به آنها عارض مى گردد به دست آنها عمدا يا به طور اشتباه كارهايى انجام
مى شود در اين موارد از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا كن كه دوست دارى خداوند از عفوش به تو عطا كرد.

در اينجا چند نكته هست و همانطور كه عرض كردم آن نيازهاى روانى مردم است مى گويد مردم را در امنيت نگهدار، كارى مكن كه امنيت مردم به هم خورد، مردم را مورد محبت قرار بده، مردم را مورد احترام قرار بده، اين سه نياز روحى همانطور كه عرض كردم جزء نيازهاى اساسى روانى است، كه حتى روانشناسان و متخصصان بهداشت روحى معتدند كه گاهى انسان مى تواند گرسنگى را تحمل كند اما تحمل عدم امنيت و بى احترامى را ندارد، يعنى آن اندازه كه تامين نيازهاى روحى در سلامت بدن تاثير دارد نيازهاى بدنى تاثير ندارد، و به طور كلى نيازهاى اساسى روحى را در عداد نيازهاى اساسى بدنى قرار مى دهند كه ادامه حيات سالم انسان موكول به تامين آنهاست. وقتى در محيط كار يا مدرسه و خانه و كلا در محيط جامعه اين نيازها تامين نشد، فرد به جستجوى محيطى ديگر كه يك مقار از آن محيط فرار بكند برمى آيد، در رفتار دفاعى انسان بحثى است كه مى گويند:

انسان براى اينكه خودش را با تضادهاى درونى روبرو نكند واقعيت را گاهى انكار مى كند، گاهى از واقعيات فرار مى كند، گاهى تغيير مسير مى دهد، و اگر ما كارى بكنيم كه اين انسان دچار اضطراب نشود، دچار تضاد درونى نشود، و در آرامش كامل به سر ببرد، آن وقت ديگر به انحراف كشانده نمى شود و آن وقتى ميسر است كه محبت او تامين بشود، امنيت او تامين بشود، و احترام او مسلم بشاد، آن وقت اغماض از لغزشهاى كوچك هم مطرح مى شود.

نكته اساسى ديگرى نيز در مناسبات انسانى مطرح است، آنجايى شان انسان متزلزل مى شود كه عدالت در جامعه نباشد، وقتى عدالت نبود فقر به وجود مى آيد، تجاوز به وجود مى آيد، فقر كه به وجود آمد، انسان منزلت خود را از دست مى دهد، آدم محتاج و فقير، ممكن است تن به هر كارى بدهد يا آدمى كه احساس مى كند در معرض حمله است و در معرض تزلزل است و به خاطر همين بى عدالتيها حقوق او مورد تجاوز قرار مى گيرد، زودتر در معرض انحراف قرار خواهد گرفت، اين است كه حضرت على "ع" فرموده اند:
عدالت ركن اصلى حيات جمعى انسان است، خداوند به پيغمبر مى گويد:

اقامه عدل اصولا جزء رسالت پيامبران است، در اين آيه اى كه درباره رسالت پيامبر بيان شده خداوند مى فرمايد: 'لقد ارسلنا بالبينات، و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط'

اقامه عدل و ترغيب مردم به برپايى عدل، جزء رسالتهاى پيامبران است، اما خوب توجه بفرمائيد كه در مساله ى عدالت همانطور كه گفتم هم نيازهاى مادى افراد تامين مى شود هم نيازهاى معنوى، در اينجا نيز حضرت على عليه السلام اولا فرموده:

'فاعلم ان افضل عبادالله عند الله امام عادل' زمامدار بايد بداند عدالت در برخورد با انسانهاى ديگر از خصوصيات اساسى او مى باشد، اينجاست كه اصلا امامت خود را به اين شكل بيان مى فرمايد:"اما والذى فلق الحبه وبرا النسمه لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لايقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطه عنز".

"آگاه باشيد به خدايى سوگند كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر نه اين بود كه جمعين زيادى گرداگردم را گرفته و بياريم قيام كرده ان دو از اينجهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان جامعه گرفته كه در برابر شكم خوارگى ستمگران و گرسنگى ستم ديدگان سكوت نكنند من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى نمودم آن وقت خوب مى فهميديد كه دنياى شما با همه زينتهايش در نظر من بى ارزشتر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون آيد."

در مورد عدالت بنده ديگر چيزى نمى گويم، ضرورت جلب رضايت مردم و نقش توده ى ملت در جامعه اسلامى، از نكته هاى اساسى است كه در اين فرمان مطرح گشته است، امام در زمينه جلب رضايت مردم و نقش عامه مردم در حفظ دين و كيان جامعه خطاب به مالك مى فرمايد:

'وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى
الرعيه فان سخط العامه يجحف برضى الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضى العامه و ليس احد من الرعيه اثقل على الوالى موونه فى الرخاء و اقل معونه له فى البلاء، و اكره للانصاف و اسال بالالحاف، و اقل شكرا عند الاعطاء و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند مملمات الدهر من اهل الخاصه، و انما عماد الدين و جماع المسلمين و العده للاعداء العامه من الامه، فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم.

در اينجا رسيدگى به وضع محرومان و توده ى مردم مطرح است، نكاتى انسانى، كه خوب شان انسانى را بيان فرموده است:

و اجعل لذوى الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك و تجلس لهم مجلسا عاما، فتتواضع فيه لله الذى خلقك،... وامنع فى اجمال و اعذار...

بعد همين طور حضرت اين مسئله را باز در برخورد با محرومان و بيت المال و شخصا به كار مردم رسيدن و حاجات مردم را تامين كردن گسترش مى دهند، نكته هايى است كه بد نيست اين نكته ها را ببينيم، مثلا اين همه آقايان برادران شرقى ما كه حمايت زحمتكشان را در جهان به عهده خودشان منحصر كرده اند من نمى دانم، پنج ميليون يا بيش از پنج ميليون افغانى كه در پاكستان و در ايران هستند اينها فئودالند يا سرمايه دارند؟ اينها همان زحمتكشان واقعى هستند اگر اينها زحمتكشان واقعى هستند چطور امكان دارد كه دولتى كه حامى زحمتكشان است اينها را در سرما و گرما حيران و سرگردان از خانه هاى خودشان اخراج كند و يك مشت آدم فرومايه را بر سر كار بياورد كه آنها بخواهند حاكميت خودشان را بر اينها تحميل كنند؟

ثم امور من امورك لابد لك من مباشرتها: منها اجابه عمالك بما يعيا عند كتابك و منها اصدار حاجات الناس عند ورودها عليك بما تخرج به صدور اعوانك وامض لكل يوم عمله، فان لكل يوم ماضيه.

مطلب در محضر استادان روشن است، باز ضرورت تماس زمامدار با مردم مطرح مى گردد، حضرت مى فرمايد: نفس تماس دولت يا زمامداران با مردم، احترام گذاشتن بر مردم است، گوش به حرف مردم دادن است، پى بردن به مشكل مردماست.

عينا اين چيزها را حضرت فرموده اند، مى فرمايند:

اما بعد هذا فلا تطولن احتجابك عن رعيتك فان احتجاب الولاه عن الرعيه شعبه
من الضيق، و قله علم بالامور و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دون فيصغر عندهم الكبير، و يعظم الصغير و يقيح الحسن، و يحسن القبيح و يشاب الحق بالباطل.

بعد اينجا باز در همين مورد فرموده اند:

و ان ظنت الرعيه بك حيفا فاصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحارك، فان فى ذلك رياضه منك لنفسك، و رفقا برعيتك و اعذارا تبلغ به حاجتك من تقويتهم على الحق.

و هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بد ببرند افشاگرى كن و عذر خويش را در مورد آنچه موجب بدبينى شده آشكارا با آنان در ميان گذار و با صراحت بدبينى آنها را از خو برطرف ساز چه اينكه اينگونه صراحت موجب تربيت اخلاقى تو و ارفاق و ملاطفت براى رعيت است، و اين بيان عذر تو را به مقصودت در وادار ساختن آنها به حق مى رساند.

بعد در مورد كيفيت خدمتى كه دولت ارائه مى دهد بايد با نهايت مسرت و خوشحالى و امتنان از طرف خود زمامدار باشد نه اينكه خداى ناكرده بخواهد منتى سر مردم بگذارد، اينجا باز حمله اى هست كه بنده اين را مى خوانم و به عرايضم خاتمه مى دهم:

اياك و المن على رعيتك باحسانك، او التزيد فيما كان من فعلك، او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فان المن يبطل الاحسان، و التزيد يذهب بنور الحق و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس، قال الله تعالى: "كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون".

از منت بر رعيت به هنگام احسان بپرهيز و بيش از آنچه انجام داده اى كار خود را بزرگ مشمار و از اينكه به آنها وعده دهى و سپس تخلف كنى برحذر باش زيرا منت، احسان را باطل مى سازد و بزرگ شمردن خدمت، نور حق را مى برد و خلف وعده، موجب خشم خدا و خلق است، خداوند مى فرمايد:'اين موجب خشم بزرگ نزد خداست كه بگوئيد و انجام ندهيد.'

ضمن آرزوى پيروزى رزمندگان و خنثى شدن و نابود شدن دشمنا اسلام و شكوفا شدن نهضت شكوهمند اسلامى ما و طول عمر براى امام امت، و موفقيت براى همه مديران و زمامداران مسئول به عرايض خود خاتمه مى دهم و توفيق همگان را از درگاه ايزد متعال مسئلت دارم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

/ 2