«موضع علي عليه السَّلام در برابر فتنه‌ها» - موضع علی(ع) در برابر فتنه ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

موضع علی(ع) در برابر فتنه ها - نسخه متنی

اویس شهابی؛ ترجمه: حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«موضع علي عليه السَّلام در برابر فتنه‌ها»

مشكوة؛شماره27- تابستان1369

نويسنده: اويس الشهابي

ترجمه: حميدرضا شيخي

اهميّت اين موضوع و لزوم طرح و بررسي آن زماني بيشتر روشن مي شود كه بدانيم هر انساني-خواه و ناخواه- در معرض فتنه‌‌ها و بليّه‌ها قرار مي گيرد. هنگامي كه يكي از مسلمانان به امام علي (ع) عرض كرد: از خداوند بخواه تا ما را از فتنه‌ها به دور دارد، امام او را از تكرار چنين سخني بازداشت و به اين عبارت رهنمونش شد كه: «خدايا ما را به فتنه‌هاي گمراه كننده گرفتار مكن». و چنين استدلال فرمود كه هر انساني در معرض ابتلا و فتنه قرار دارد. در اين ميان، فرقي هم بين فتنه‌ها و گرفتاريهاي شخصي و فتنه‌هاي فراگير و عام نيست، بلكه تنها تفاوتي كه ممكن است وجود داشته باشد در شدّت و ضعف آنهاست .

براساس آنچه كه ذكر شد اهميّت نحوه موضعگيري در برابر فتنه‌ها روشن مي شود؛ در صورت مواجه شدن با فتنه چه بايد كرد؟ آيا بايد در برابر آن به مبارزه مسلّحانه برخاست؟ يا بايد از آن كناره گرفت و بي طرفي اختيار كرد؟ و يا به تعبير امام علي (ع) بايد مانند بچه شتر بود كه نه پشت (توانايي) دارد تا بر او سوار شوند و نه پستاني كه از آن شير دوشند ؟ اينها پرسشهايي است كه بايد به يكايك آنها پاسخ مناسب داده شود.

از مطالعه آن بخشهايي از نهج البلاغه كه به نوع برخورد امام علي بن ابي طالب(ع) با فتنه‌هاي دوران پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) تا شهادت آن حضرت مربوط مي شود؟ در مي يابيم كه مهمترين و اساسي‌ترين هدف امام دور كردن امّت مسلمان و حكومت اسلامي از افتادن در ورطه ه فتنه‌هاي گمراه كننده و بكارگيري تمام توان و امكانات خود در راه خاموش كردن فتنه‌هايي بوده كه حكومت‌ اسلامي با آنها مواجه مي‌شده است.

از آن‌جا كه مبناي اين مقاله بر اختصار است از بحث مفصل و همه جانبه پيرامون موضوع فوق خودداري مي ورزيم و به طرح و بررسي مهمترين مسائل مربوطه به آن مي پردازيم، اين مسائل بويژه در مرحله حساس كنوني ما، كه‌ امت اسلامي آن را پشت سر مي گذارد، از اهميّت زيادي برخوردار است.

چكيده مسائل مورد بحث در اين مقاله عبارتند از:

1- عوامل پيدايش فتنه در حكومت اسلامي .

2- شناخت فتنه انگيزان در حكومت‌ اسلامي.

3- بهترين روشهاي خاموش كردن آتش فتنه‌هايي كه حكومت اسلامي يا يك مسلمان متعهد با آنها مواجه مي شود و تبيين موضعگيريهاي امام(ع) در برابر فتنه‌هاي روزگار خود.

عوامل پيدايش فتنه در حكومت اسلامي

امام علي (ع) مي فرمايد: «منشأ فتنه و فساد. پيروي از خواهشهاي نفس و احكامي است كه بر خلاف شرع صادر شود‌ با كتاب خدا با آن خواهشها و حُكمها مخالف است و (همچنين از اسباب فتنه آن است كه) گروهي از مردم، ديگران را در خواهشها و حكمهاي برخلاف دين ياري و پيروي مي‌كنند. پس، اگر حق و باطل در هم نمي آميخت راه حق برهواخواهانش پوشيده نمي ماند و اگر حق لباس باطل نمي پوشيد دشمنان هرگز نمي توانستند از آن بدگويي كنند. امّا چون حق و باطل با هم درهم آميخته مي شوند شيطان بر دوستان خود تسلّط پيدا مي كند و (تنها) كساني كه لطف خدا شامل حالشان شده است (از گمراهي شيطان) نجات مي يابند».

امام (ع) در اين بيان خود روي سه عامل اساسي پيدايش فتنه و آشوب در درون حكومت اسلامي انگشت مي گذارد. اين سه عامل عبارتند از:

1- مقدم داشتن منافع و مصالح شخصي بر منافع و مصالح عمومي؛ به عبارت ديگر يكي از عوامل پيدايش فتنه آن است كه فرد بجاي اين كه هدف خود را كسب خوشنودي خداوند و خدمت به اسلام قرار دهد به مسائل ناچيز و بي ارزش دنيوي اهتمام ورزد و آنها را بر هر چيز ديگر مقدم دارد.و نيز بجاي آن كه نيروهاي جسمي، فكري و عاطفي خود را در راه اسلام و مصالح عمومي مسلمانان بكارگيرد از آنها در جهت كسب منافع شخصي و مصالح خصوصي استفاده كند. اين است معناي جمله « . . . واهواء تتّبع» در فرمايش حضرت.

2- انحراف رهبري سياسي جامعه اسلامي از برخي احكام و دستورات اساسي اسلام. اين ه انحراف به دو طريق ممكن است صورت گيرد: يا از طريق تحريف احكام الههي و يا از طريق تغيير پاره‌اي از آنها. چنين اشخاصي مفاهيم كتاب خدا را مطابق اجتهادات شخصي خود تغيير مي دهند. جمله «و احكام تبتدع . . .» اشاره به همين عامل است.

عامل دوم را مي توان ناشي از نفهميدن يا بد فهميدن اسلام و متون اسلامي از جانب بعضي متصديان حكومت‌ اسلامي دانست. اين سخن امام(ع) اشاره به همين مطلب است كه مي فرمايد:« و دوم مردي است كه از رسول خدا چيزي را شنيده و آن را درست حفظ نكرده است پس در آن دچار خطا و اشتباه شده است . . . و سوم شخصي است كه از پيامبر خدا (ص) شنيده است كه آن حضرت به چيزي امر فرموده، سپس در موقعّيت ديگر از آن نهي كرده است امّا او از اين نهي خبر ندارد. و يا از پيامبر شنيده است كه از چيزي نهي فرموده ولي سپس به آن امر كرده است ليكن او از اين امر خبر ندارد. پس منسوخ را حفظ كرده، اما ناسخ را حفظ نكرده است و گاهي پيامبر خدا(ص) سخني مي‌فرمود كه داراي دو وجه بود: سخن خاص و سخن عام. و اين سخن را كسي كه نمي دانست خدا و پيامبرش از آن چه مقصودي داشته‌اند مي شنيد و از روي ناداني، برخلاف واقع و مخالف آنچه مقصود بوده است و غير از آنچه براي آن بيان شده است، توجيه و معني مي كرد . . .».

3- عامل سوم پيدايش فتنه كه در سخن امام (ع) بدان اشاره شده است، وجود زمينه مناسب پيدايش فتنه در ميان برخي ملتهاست. بيگانه بودن بيشتر افراد امت اسلامي با جوهره اصول اسلام برآمادگي پذيرش فتنه در صفوف آنان مي افزايد؛ امّا اگر مسلمانان فهم درستي از اسلام داشته باشند از ميزان اين آمادگي به مراتب كاسته مي شود و فتنه انگيزي در صفوف آنان بسادگي تحقق نمي پذيرد؛ زيرا آگاهي، خود، مانعي است ميان فرد و بسياري از بيماريهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي؛چون انسان با برخورداري از عنصر آگاهي، مي تواند حوادث پيرامون خود و توطئه‌هايي را که عليه او چيده مي شود بخوبي دريابد و حق را از باطل تشخيص دهد و در نتيجه در دام فتنه‌ها و آشوبها گرفتار نيايد. سخن امام(ع) كه: «اگر حق و باطل در هم نمي آميخت و . . .» اشاره به همين مطلب و عامل سوم است.

شناخت فتنه انگيزان در حكومت اسلامي

در پرتو سخنان امام(ع) در نهج البلاغه مي توان كساني را كه در حكومت اسلامي ايجاد فتنه و آشوب مي كنند به سه گروه تقسيم كرد:

گروه اوّل: حكّام نالايق-امام (ع) درباره اين گروه به تفصيل سخن گفته است؛ ولي ما در اين جا تنها به ذكر دو فراز از گفته‌هاي آن حضرت بسنده مي كنيم. در اين دو فراز بي لياقتي حاكماني كه اسلام و مسلمانان در دوران اوّلين حكومت خود گرفتار آنان شده بودند ترسيم شده است. نخستين ه عبارت كه در ضمن خطبه شقشقيّه آمده از اين قرار است: «او خلافت را در جاي درشت و ناهموار قرار داد، در حالي كه آن ديگر تندسخن بود و زخم زبان مي زد، ملاقات با او رنج آور، اشتباهش بسيار و عذرخواهيش بي اندازه بود، همنشينش همچون سواري بود كه بر شتر سركش نافرمان سوار باشد، اگر مهارش را سخت نگاه دارد بيني‌اش پاره مي شود و اگر عنان را رها كند، خود در سراشيب هلاك افتد. سوگند به خدا كه مردم در عهد او گرفتار گشتند، اشتباه كردند، در راه راست گام ننهادند و از حق دور شدند . . .».

و دوّمين عبارت نيز چنين است: «تو را به خدا سوگند مي دهم كه مبادا آن پيشوايي باشي كه در اين امّت كشته مي شود؛ زيرا پيش از اين گفته مي شد(پيامبر اكرم (ص) فرمود) كه: در اين امت پيشوايي كشته مي شود كه باب خونريزي و جنگيدن تا روز قيامت گشوده مي شود و كارها را بر ايشان مشتبه مي سازد و فتنه ها را در ميان آنان مي پراكند و آنان حق را از باطل تميز نمي دهند. در آن فتنه‌ها آشوب بسيار مي كنند و از حق روگردان مي شوند و بشدت مضطرب و نگران مي گردند . . . » .

گروه دوّم: سود جويان-اين گروه، كه در هر جامعه‌اي يافت مي شوند، تمام همّ و غمشان آباد كردن دنياي خود و رسيدن به اميال و خواسته‌هاي فردي خويش است و در اين راستا از هيچ تلاشي و تمسّك به هيچ وسيله‌اي فروگذار نيستند، از هر فرصتي براي تقّرب به قدرت حاكم و يا از هر امكاني براي مشاركت در امر‌حكومت استفاده مي كنند و تمام تلاش خود را در اين راه، ولو با قيمت زيان رساندن به اسلام و امّت اسلامي، بكار مي گيرند. امام (ع) از اين گروه چنين ياد مي كند:«اولاد پدرانش (بني اميه كه خويشان عثمان بودند) با او همدست شدند و اموال مسلمين را، همچون شتران گرسنه‌اي كه به علفهاي بهاري رسيده باشند، مي خوردند».

شناخت ماهيّت اين گروه كار چندان آساني نيست و حتّيه در بسياري از موارد، امر بر مردم مشتبه مي‌شود و از تشخيص درست آنان عاجز مي مانند؛ زيرا اين عده هرگز سخن از بي اعتقادي به دين و مذهب نمي زنند، بلكه آن قسمت از دين را كه به نفع آنان باشد مي گيرند و قسمتهايي را كه به سود ديگران و به زيان آنها باشد رها مي كنند و يا اجراي آنها را به تعويق مي اندازند. اين عدّه ستم و زيانهايي را كه به سبب اعمال و رفتارشان بر مردم وارد مي شود به طرق مختلف توجيه مي كنند. اگر بخواهيم به نمونه‌اي از اعمال اين گروه از سود جويان و عوامل فتنه در درون جامعه اسلامي اشاره كنيم بايد بگوييم كه آنان كساني هستند كه غنايم را بتمامي جمع‌آوري مي كنند، اما جز اندكي به صاحبان آنها نمي دهند، خراج را دربست گرد مي آورند، ليكن ذره‌اي به ديگران نمي دهند و همه را در اختيار خود مي گيرند، در دادن حقوق مسلمانان تبعيض روا مي دارند، به عدّه‌اي بيشتر مي پردازند و به عده‌اي كمتر و به عده‌اي ديگر اصلاً چيزي نمي دهند و غيره. ه

نهج البلاغه شريف آكنده از سخناني پيرامون اين عامل پيدايش فتنه در درون جامعه اسلامي است كه ما در اينجا به ذكر يكي از سخنان آن حضرت بسنده مي كنيم آن جا كه مي فرمايد: «اي عمار ! او(مغيرة بن شعبه) را رها كن؛ زيرا او از دين جز چيزي كه وي‌ را به دنيا نزديك كند فرا نگرفته است و به عمد شبهه‌ها را در لباس يقين پذيرفته است تا براي لغزشهاي خويش بهانه‌اي داشته باشد» .ه

بهترين روشهاي خاموش كردن آتش فتنه

در اين قسمت موضعگيريهاي امام را در برابر فتنه‌هايي كه با آنها مواجه بوده است و نيز نحوه برخورد آن حضرت با اين آشوبها را مورد بررسي قرار مي دهيم و سعي مي كنيم كه با بهره گيري از روش امام (ع) به شناخت بهترين موضعگيري در برابر فتنه‌ها و آشوبها دست يابيم.

تمام فتنه‌هاي روزگار امام علي(ع) برمحور جاه و منصب دور مي زد و اگر برخورد حكيمانه پيشواي زاهدان و بي اعتنايان به مقام و منصب با اين فتنه‌ها نبود بي گمان‌ تنها يكي از اين آشوبها كافي بود كه به حيات اسلام و حكومت اسلامي پايان دهد.

بررسي گفته‌هاي امام (ع) حول اين مسأله در نهج البلاغه نشان مي دهد كه هدف اصلي و نقش اساسي آن حضرت در تمامي اين فتنه‌ها خاموش كردن آتش و فرو نشاندن فتنه بوده است. به عنوان نمونه زماني كه جريان سقيفه با انتخاب ابوبكر به عنوان خليفه مسلمانان پايان يافت عده‌اي از بزرگان قريش، مانند ابوسفيان، نزد امام آمدند و پيشنهاد بيعت و هم پيماني با ايشان را كردند؛ امّا امام پاسخ آنان را چنين داد: « اي مردم! امواج فتنه‌ها و آشوبها را با كشتيهاي رستگاري بشكافيد و از راه اختلاف برگرديد و تاجهاي فخر فروشي را فرو نهيد. كسي كه با پر و بال (ياران) پرواز كند رستگار شود، يا خويشتن داري كند و آسايش يابد. اين، مانند آب بدبوي و لقمه‌اي است كه خورنده آن را گلوگير مي‌شود. آن كس كه ميوه‌اي را نابهنگام چيند همانند كسي است كه در زمين ديگري كشت و زرع كند».

در اين عبارت موضع امام(ع) در برابر آن حادثه خطير به وضوح و بطور كامل بيان شده است. آن حضرت توضيح مي دهد كه:

1- مبارزه با خليفه اول ظهور فتنه‌اي بزرگ را در پي خواهد داشت: «امواج فتنه‌ها را با كشتيهاي نجات بشكافيد» .

2- كساني كه به منظور بيعت با آن حضرت نزد ايشان آمدند انگيزه خيرخواهانه ه نداشته‌اند، بلكه منافع شخصي و عوامل قبيله‌اي و جاهلي آنان را به انجام اين كار واداشته است: «از راه مخالفت برگرديد و تاجهاي فخرفروشي را فرو نهيد».

3- آن حضرت در آن شرايط پيرواني وارسته و مخلص نداشته است تا در گرفتاريها و مشكلات بر آنان تكيه كند. يارانش تنها شماري اندك بودند كه آنان هم، چنان نيروي كارآمدي را كه بتوان براي رسيدن به هدف مورد نظر بر ايشان تكيه كرد تشكيل نمي دادند:« كسي كه با پر و بالي پرواز كند نجات مي يابد».

4- بهترين موضعگيري در آن موقعيّت خطير و حسّاس، كه هم در آن زمان و هم در آينده به سود اسلام تمام شود، همانا خويشتن داري است: « يا خويشتن داري كند و آسايش يابد».

5- قرباني كردن خود و خانواده‌اش در مثل چنان موقعيّتي كمترين فايده‌اي در بر ندارد؛ زيرا مردم، تازه مسلمان هستند و هنوز به آن حدّ از آگاهي نرسيده‌اند كه جريانات و موضعگيريهاي اطراف خود را بخوبي دريابند. و اگر امام در آن موقعيّت به حركتي جانبازانه، نظير حركت امام حسين(ع) ، دست مي زد قطعاً به اهداف خود دست نمي يافت. شايد اين موضوع مهمترين منظور امام(ع) از اين بيان خود باشد كه: «اين، مانند آب گنديده و يا لقمه گلوگيري است و آن كس كه ميوه‌اي را نابهنگام بچيند مانند كسي است كه در زمين ديگري بذر بيفشاند».

آري ! به اين دلايل بود كه امام (ع) از حقّ مسلّم خود چشم پوشيد و صبر را، با همه تلخيهايش، برگزيد. بشنويم سخنان درد آور آن حضرت را در اين زمينه، آنجا كه مي فرمايد:« پس جامه خلافت را رها كردم و پهلو از آن تهي كردم». يا «چشمي كه در آن خار و خاشاك رفته بود برهم نهادم و با گلويي كه در آن استخوان فرو رفته بود نوشيدني آشاميدم و برگرفتگي راه نَفَس و بر آنچه تلختر از حنظل بود شكيبايي كردم» و يا« سوگند به خداي بزرگ كه من خلافت را زماني به ديگري وا مي‌گذارم كه امور مسلمانان منظّم و مرتّب باشد و آن زمان كه بر هيچ كس جور و ستمي نباشد مگر بر فردي بخصوص چون خود من». اين چنين امام (ع) به مقابله با اين فتنه برخاست، آن را در نطفه خفه كرد و راه سوء استفاده‌ را بر كساني كه مي خواستند از آن حضرت به عنوان پلي براي رسيدن به اهداف شخصي خود استفاده كنند بست. اين ياوه‌ انديشان فرصت طلب به خيال خام خود كوشيدند تا حضرت را پل پيروزي خود قرار دهند‌ اما بي خبر از آن كه با كسي روبرو هستند كه مي فرمايد: «به خدا سوگند من غافلگير نمي شوم تا در حق من مكر و حيله‌اي بكار برند و در سختيها و گرفتاريها ناتوان نمي شوم». و باز مي فرمايد: « در فتنه‌ها و آشوبها چون ابن اللبون باش كه نه پشت(توانايي) دارد تا بر او سوار شوند و نه پستاني كه از او شير دوشند» .

دومين فتنه‌اي كه علي (ع) با آن مواجه شد، انحراف حكومت اسلامي در بسياري از ارزشها و تشكيلات آن از جاده اسلام بود. در اواخر عهد خليفه سوم پاره‌اي امراض سياسي، اداري و ه اقتصادي در حكومت اسلامي شدت يافت. گروهي از خويشان و نزديكان سودجوي خليفه، بدون آن كه استحقاق و شايستگي داشته باشند، اداره امور سياسي و مالي مسلمانان را به دست گرفتند و به سبب منحصر شدن داراييهاي مسلمانان در دست عده‌اي محدود، وضعيّت اقتصادي اقشار زيادي از جامعه اسلامي به وخامت گراييد.

اين تغيير و تحوّلات موجب بيداري گروهي از مسلمانان شد كه غالباً به سبب آن اوضاع غير طبيعي، متحمّل زيانهايي شده بودند. آتش خشم اين گروه نسبت به خليفه حاكم كه به صورت بازيچه‌اي در دست شخصي نالايق، بي تقوا و نامتعادل يعني مروان بن حكم درآمده بود، روزبروز شعله ورتر مي‌شد تا آن كه اين جريانهاي آگاه و انقلابي به سوي خانه خليفه سرازير شدند و بارها و بارها از او خواستند تا سياستهاي خود را اصلاح كند و در محاسبات و مناسبات خود، بر اساس روش صحيح اسلامي، تجديد نظر كند، ليكن چون پاسخي مناسب و قانع كننده از سوي خليفه دريافت نكردند ناچار از امام (ع) خواستند كه به ايشان اجازه دهد تا براي تغيير اوضاع و اعلان بيعت با امام دست به قيام مسلّحانه بزنند. اينجاست كه با موضعگيري تاريخي بزرگي از سوي امام مواجه مي شويم و آن دعوت به خويشتن داري و حفظ آرامش و اقدام نكردن به عكس العملي خشونت بار عليه خليفه است؛ زيرا دست زدن به هر نوع حركت نسنجيده‌اي موجب بروز مشكلاتي سخت‌تر براي آنان خواهد شد چون بخش بزرگي از جامعه اسلامي هنوز در بي خبري و ناآگاهي بسر مي بردند و به خليفه با ديدي‌ توأم با تقدس و حرمت مي نگريستند. علاوه براين، شماري از حكّام شهرها و شخصيتهاي بزرگ امّت اسلامي، كه امكانات مادّي زيادي در اختيار داشتند، بي ترديد قتل عثمان را وسيله‌اي براي رسيدن به اهداف و آرمانهاي خود قرار خواهند داد كه نتيجه آن گرفتاري مسلمانان و جامعه اسلامي به مصيبتي بسيار بدتر از وضعيت قبلي آنان خواهد بود.

آري ! . . . به اين دلايل امام موضعي مدافعانه نسبت به عثمان اتخاذ مي كند ولي با اين حال ساكت نمي نشيند و دست روي دست نمي گذارد، بلكه به طرف هدفي عمومي گام برمي دارد. بارها نزد عثمان مي رود و همچون ناصحي امين و دوستي مهربان او را به تغيير روش خود و اصلاح اوضاع عمومي اندرز مي دهد. امام، خود، در اين باره مي فرمايد: «من يكي از مهاجريني بودم كه خواستار خوشنودي مردم از او بودند و كمتر او را سرزنش مي كردند». و در ملاقاتش باعثمان فرمود: «سوگند به خدا كه نمي دانم به تو چه بگويم! چيزي را نمي دانم كه تو خود‌ آن را نداني و تو را به كاري راهنمايي نمي كنم كه تو ‌ خود را نشناسي؛ زيرا آنچه را ما مي دانيم تو نيز مي داني. در آگاهي نسبت به چيزي از تو جلو نيستيم تا تو را از آن آگاه كنيم و درباره هيچ چيزي با هم خلوت نكرده‌ايم تا آن را به تو برسانيم. وتو آنچه را كه ما ديديم ديده‌اي و آنچه را كه شنيديم شنيده‌اي و با رسول خدا (ص) همچون ما مصاحبت داشته‌اي. پسر ابي قحافه و پسر خطّاب از نظر كردار درست و ارزنده از تو ه شايسته تر نبودند. تو به پدر رسول خدا(ص) و از نظر خويشاوندي نزديكتر از تا آن دو هستي و در دامادي پيامبر خدا مرتبه‌اي يافته‌اي كه ابوبكر و عمر نيافته‌اند. پس درباره خود از خدا بترس، بترس! زيرا به خدا سوگند كه از كوريْ بينا و از جهلْ تعليم داده نمي شوي».

امام (ع) بارها انگشت بر روي درد مي گذاشت و راه درمان را نشان‌ مي داد. از جمله اين فرمايش حضرت به عثمان كه: «پس از سالهاي بسيار و به پايان رسيدن عمر خود براي مروان (حكم) همچون شتري مباش كه دشمن آن را به يغما برده است و به شتاب ميراندش». « بدان كه بهترين بندگان حق در پيشگاه او رهبر دادگستري است كه هم خود هدايت شده باشد و هم ديگران را هدايت كند و سنّت معلوم پيامبر را برپا دارد و بدعتي را كه جاهلانه باشد از ميان بردارد». دراين ملاقات عثمان به حضرت گفت:« با مردم گفتگو كن تا به من فرصتي دهند كه ظلمهاي رفته بر آنان را برطرف سازم»؛ حضرت پاسخ داد: آنچه در مدينه است مهلتي نمي خواهد( ومي تواني هر چه زودتر آن را به انجام رساني) و آنچه خارج مدينه است مهلتش به اندازه رسيدن فرمان تو از اينجا به آنجاست».

معناي سخن اخير امام (ع) به عثمان آن است كه وي مي تواند اصلاح امور را در مدينه بلافاصله آغاز كند و نيازي به درخواست مهلت از شورشيان نيست؛ زيرا آنان به محض اين كه بفهمند عثمان به اصلاح امور برخاسته است دست از او برخواهند داشت. درباره اصلاح امور مناطق ديگر نيز نيازي به درخواست اعطاي فرصت از سوي شورشيان نيست، زيرا زماني كه دريابند عثمان به واليان آن مناطق فرمان اصلاح پاره‌اي امور را داده است دست از شورش خود برخواهند داشت.

اصرار زياد امام به عثمان براي اصلاح امور مسلمانان و تكرار نصايح دلسوزانه آن حضرت به وي گاه به بروز مشاجراتي ميان آن دو مي انجاميد. در يكي از اين مشاجرات مغيرة بن اخنس به عثمان گفت:« من در برابر‌ او براي دفاع از تو كافي هستم. امام (ع) به او فرمود: اي پسر آن كس كه ملعون و بي فرزند‌ است. واي پسر شجره بي اصل و فرع (حسب و نسب لايق) تو‌ خود را با من برابر مي داني؟ به خدا سوگند كه آن كس كه تو ياورش باشي پيروز نگردد و آن كس كه تو او را برپاي داري بر سر پا باقي نخواهد ماند. از مجلس ما بيرون شو خدا خير و نيكويي را از تو دور گرداند. پس از جِدّ و جهد خويش دست بردار كه اگر چه با من مهرباني هم بكني خدا تو را مشمول رحمت خويش نگرداند» .

آري! . . . امام (ع) اين چنين از يكسو، براي حفظ جان عثمان و خلافت وحكومت‌ اسلامي، لحظه‌اي از نصيحت‌ او فرو گذار نمي كند و از سوي ديگر مي كوشد، تا به منظور جلوگيري از بروز فاجعه و پيدايش فتنه‌اي بزرگتر، گروههاي شورشي را آرام كند.

موضوع دوم، يعني آرام كردن شورشيان، چيزي بود كه بارها عثمان انجام آن را از امام (ع) ه درخواست كرده بود. هنگامي كه عثمان در محاصره بود نامه‌اي توسط عبدالله بن عباس براي آن حضرت فرستاد و در آن نامه‌ از امام درخواست كرد كه مدينه را ترك گفته به ملك خويش در ينبع روند تا‌ مردم به نام ايشان براي خلافت شعار ندهند. اين دوّمين باري بود كه عثمان چنين درخواستي از حضرت مي كرد. امام به عبدالله بن عباس فرمود: « اي پسر عباس! عثمان جز اين نمي‌خواهد كه من براي او همچون شتري آبكش با دلوي بزرگ باشم؛ بيايم و بروم! يك بار پيشنهاد كرد كه از مدينه خارج شوم و ديگر بار كس فرستاد‌ كه باز گردم و اكنون تو را مي فرستد كه از اينجا بيرون روم! به خدا سوگند كه من به اندازه‌اي از او دفاع كرده‌ام كه مي ترسم گناهكار باشم».

گرچه امام (ع) بعدها، ظالمانه و به دروغ، متّهم به قتل عثمان و يا تشويق مردم به قتل او شد، امّا با رفتار و برخورد مدبرانه خود، كه قبلاً از آن سخن گفتيم، توانست اين فتنه را پيروزمندانه پشت سر گذارد. دليل آن هم اين است كه:

اولاّ: توانست حمايت بخش بزرگي از ‌امّت اسلامي را كه به بي گناهي آن حضرت در جريان قتل عثمان پي برده بودند، براي خود به دست آورد. اگر امام در قتل عثمان يا تشويق مردم به آن شركت مي جست بي ترديد حمايت تمامي مسلمانان را از دست مي داد.

ثانياً توانست در انتخاب خليفه، اصول اسلامي را حفظ كند؛ زيرا پس از قتل عثمان انتخاب آن حضرت از طريق اجماع انجام گرفت. اگر امام از خشونت استفاده مي كرد بي شك رسيدن او به خلافت نيز با تحميل و اجبار صورت مي گرفت و بدين ترتيب پايه گذار روشي در اين زمينه مي شد كه به روش بني اميّه در زمانهاي بعد شباهت داشت، چيزي كه از شخصيّتي چون امام علي(ع) هرگز انتظار آن نمي رود. ه

يادداشتها

ه . اين مقاله از مجله البصائر ، سال چهارم ، شماره 6، گرفته شده است.

ه . پايان ص 64.

ه . پايان ص65.

ه . پايان ص66.

ه . پايان ص 67.

ه . متأسفانه نويسنده از سومين گروه فتنه انگيزان سخني به ميان نياورده است.

ه . پايان ص68.

ه . پايان ص69.

ه . پايان ص70.

ه . پايان ص71.

ه . پايان ص72.

ـ نهج البلاغة/ حكمت 93؛ لا يقولنّ احدكم اللّهمّ . . .

ـ نهج البلاغة/ حكمت1؛ كن في الفتنة كابن اللّبون . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 50؛ انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتبّع . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه201؛ رجل سمع من رسول الله شيئاً لم يحفظه . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 3؛ فصيّرها في حوزة خشناء . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 163؛ وانّي انشدك الله ان لا تكون امام . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 3؛ و قام معه بنوابيه يخصمون . . .

ـ نهج البلاغة/ حكمت 405؛ لم يأخذ من الدّين الاّماقاربه . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 5؛ شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاة . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه3؛ فسدلت دونها ثوباً . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 26؛ واغضيت علي القذي . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 74؛ لاسلمنّ ما سلمت من امور المسلمين . . .

ـ نهج البلاغة/ حكمت 200؛ والله ما استغفل با المكيدة . . .

ـ نهج البلاغة/ نامه 1؛ فكنت رجلاً من المهاجرين . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 164؛ والله ما اَدري ما اقول لك . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 164؛ فلا تكونّن لمروان سيّقة . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 135؛ با بن اللّعين الابتر . . .

ـ نهج البلاغة/ خطبه 240؛ يابن عبّاس ما يرويد عثمان الّا . . .

/ 1