نحوه مواجهه حضرت امام على (ع) با ماجراى سقيفه: - نحوه مواجهه امام علی(ع) با ماجرای سقیفه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نحوه مواجهه امام علی(ع) با ماجرای سقیفه - نسخه متنی

زینب پودینه آقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مولف زينب پودينه آقايى

سازمان حج و زيارت

نحوه مواجهه حضرت امام على (ع) با ماجراى سقيفه:

سال دهم هجرى بى شك سكس از حساسترين سالهاى تاريخ اسلام است. در اين سال و در حوادث پس از آن شكافى عميق در پيكره اسلام و جامعه مسلمين پديد آمد كه پس از گذشت چهارده قرن اين شكاف و اختلاف همچنان وجود دارد و مسلمانان را به دو گروه اهل سنت و شيعه تقسيم كرده است.در اين سال حضرت رسول اكرم (ص) پس از 23 سال مجاهدت و ابلاغ پيام الهى و تشكيل حكومت اسلامى و گسترش آن تا خارج از مرزهاى حجاز، پس از مدتى بيمارى به لقاء حق شتاف و در حاليكه سر بر سينه حضرت على (ع) داشت و خانواده اش در اطرافش بودند ديده از جهان فروبست. در همين زمان و در لحظات حزن انگيزى كه اهل بيت حضرت رسول (ص) داغدار و ماتم زده، مشغول تجهيز و كفن دفن پيامبر گرامى خدا بودند، انصار به سركردگى سعد بن عباده در سقيفه بنى ساعده جمع شدند تا بدون مشورت با مهاجرين و على الخصوص اهل بيت حضرت رسول (ص) جانشينى از خود - سعد بن عباده برگزينند مبادا با گردن نهادن به خلافت قريش سهمى از حاكميت به آنان نرسد. يكى از انصار كه از اجتماع سقيفه ناراضى بود به مسجد رفته و عمر و ابو عبيده جراح را در جريان ماجرا قرار داد. اين دو نفر خشمگين، شخصى را جهت احضار ابو بكر به خانه پيامبر (ص) فرستادند و اين سه نفر راهىِ سقيفه شدند كه پس از نطق موثر ابو بكر در بيان فضايل مهاجرين و نسبت خويشاوندى آنان با پيامبر (ص) و نيز بحث هاى داغ بين حباب ابن منذر و عمر، با تلاش فراوان عمر و بيعت او بشير بن سعد از قبيله اوس، جرقه هاى خلافت ابو بكر زده شد و مردم دسته دسته با ابو بكر بيعت كردند و اين در حالى بود كه خاندان پيامبر (ص) و بنى هاشم از ماجرا اطلاعى نداشتند.حضرت على (ع) كه بنا به اعتراف همگان بهترين ويژگى ها را براى خلافت داشت و حضرت على را از همان سالهاى اول بعثت تا آخرين روزهاى حيات خويش، حضرت رسول برترى ايشان و ولايت ايشان را به مسلمانان گوشزد مى كردند، ناديده گرفته شد و حتى مورد مشورت قرار نگرفت. بدين ترتيب شايسته ترين فرد به خلافت و جانشينى پيامبر اكرم كه از سوى خود ايشان به دفعات مثعدد و مناسبتهاى مختلف به زعامت مسلمين پس از پيامبر اكرم منصوب شده بود از حق خود محروم ماند تا اينكه بالأخره پس از بيش از دو دهه مهجورى خلافت جامعه اسلامى به ايشان رسيد و حضرت على (ع) در اين مدت بخاطر مصالح عاليه اسلام سكوت اختيار كرد.در اين پژوهش مختصر سعى مى شود تا بر تكيه بر منابع اهل سنت به تحليل مقدمات و جريانهايى كه منحصر به ماجراى سقيفه شد پرداخته شود و پس از آن به تبيين موضعگيريهاى حضرت على (ع) با تكيه بيشتر بر نهج البلاغه مى پردازيم.

مسأله جانشينى پيامبر اكرم (ص)

مسأله جانشينى پيامبر اكرم (ص) از مباحث كلامى و اعتقادى بين مسلمانان است و آنان را به دو گروه شيعه و سنّى تقسيم كرده است. گروهى معتقدند كه پيامبر اسلام نه در طول حيات خويش و نه در زمان رحلت، تدبيرى براى تعيين جانشين ننموده اند و اين امر را به مسلمين واگذاشته اند و گروهى ديگر معتقدند كه پبامبر اكرم (ص) امر مهم خلافت و سر پرستى جامعه مسلمين را بى هيچ تدبيرى رها نكرده اند بلكه در طول 23 سال نبوت، پيوسته در انديشه تربيت و تعيين جانشين خود بوده اند و شخصى را كه در ميان پيشگامان اسلام داراى خصائل منحصر بفرد بوده و لايق ترين فرد براى رهبرى مسلمين پس از ايشان است را به مناسبتهاى مختلف به مسلمين معرفى كرده است.به عبارت ديگر اهل سنت معتقدند كه پيامبر (ص) امر خلافت را به انتخاب و اجماع مسلمين وانهاده است در حالى كه به اعتقاد شيعيان خلافت چون ادامه نبوت است از امورى است كه به دستور خداوند و به صورت تنصيصى (نصر صريح يا ضمنى آيات قرآنى و احاديث نبوى) و توسط حضرت رسول (ص) انجام و به مردم ابلاغ مى گردد. معتقدند كه حضرت على (ع) به دليل دارا بودن اين ويژگى هاى منحصربفرد لايق ترين فرد براى اين امر بوده است.

فضايل خاص حضرت على (ع)

«زبان مردم قلم حق است». اين يك مثل از قديمى ترين مثلهاى عربى است. يكى از القاب شايع بين مردم كه به ما رسيده است لقب امام است كه به على بن ابيطالب (ع) اختصاص يافته و اين لقب را به هيچ يك از خلفاى راشدين نداده اند. هنگامى كه به طور اخلاق و بدون قيد و شرط گفته مى شود «امام» تمام اذهان متوجه امام على (ع) مى گرديد و به هيچيك از خلفاى راشدين كه به حقيقت اين سمت را داشته اند امام اطلاق نمى شود.على امامى است كه امامت او بر سر زبانها و در هر كوى و برزن و هر قصيده و مدح بدون آنكه نامش برده شود بوده. هيچ علمى از علوم اسلام و قديمى نيست كه انتساب آن به على نشنيده باشيم و كمتر شده است فضيلتى را به على نسبت ندهند و كمتر مدح و ثنايى است كه نام على در آن برده نشده باشد(1)حضرت على بن ابيطالب، پسر عمو و داماد حضرت محمد (ص) بى شك در ميان حجاج برجسته ترين شخصيت محسوب مى شود و ويژگى ها و امتيازات منحصر بفرد او به وى موقعيتى ويژه بخشيده است. حضرت على (ع) در كعبه(2) بدنيا آمده و شكاف كعبه كه محل داخل شدن فاطمه بنت اسد به داخل آن است به ديوار مستجار معروف است. امتياز تولد در كعبه در طول تاريخ بشريت تنها به امام على (ع) تعلق دارد.بعلاوه على (ع) در حدود 9 يا بعبارتى 12 الى 13 اسلام آورد يعنى وقتيكه هنوز به سن تكليف نرسيده بود و به عبارت ديگر اصلاً خدايان قريشيان را نپرستيد.جرج جرداق نويسنده مسيحى ابنان در اين مورد مى نويسد «على بن ابيطالب از روز اول مسلمان بود و مسلمان بدنيا آمد. زيرا او هم از نظر مكان تولد و هم از نظر پرورش از معدن پيامبر بود و از جهت خلق و سرشت و فطرت هم قسمتى از ذات او به شمار مى رفت. اولين سجده مسلمانانِ نخستين، بر خدايان قريش بود و اولين سجده و نيايش على، بر خداى محمد، على در كعبه بدنيا آمد كه بعداً قبله مسلمانان شد.(3)حضرت على (ع) و حضرت محمد (ص) از تقدير الهى در كنار يكريگر در يك خانه بزرگ شدند ابتدا محمد كودك يتيم عبداله پس از وفات پدر بزرگ تحت سرپرستى عمويش ابوطالب قرار مى گيرد. در همان خانه است كه على (ع) نيز به دنيا مى آيد و كم كم رشد مى كند و بعدها اين محمد (ص) است كه على را به خانه مى برد و همچون فرزند خود در دامان خويش مى پرورد. عده اى علت رفتن على را به خانه پيامبر، فقر ابوطالب مى دانند ولى گابريل انكرى معتقد است كه پس از وفات قاسم فرزند محمد و خديجه، براى تسكين آلام ناشى از فقدان فرزند و پركردن جاى خالى وى به پيشنهاد ابو طالب على به محمد (ص) سپرده مى شود. وى در اين باره مى نويسد «پس از مرگ قاسم، ابوطالب به محمد (براى تسكين) گفت: على را ببر و على از 9 سالگى وارد زندگى محمد (ص) شد(4)حضرت على (ع) بازوى پيامبر اكرم (ص) و مبارزى وفادار بود. در 26 غزوه و سريه شركت داشت و غالباً پرچمدار بود.(5) در جنگ خيبر پس از ناكامى دو فرمانده اعزامى حضرت فرمود «فردا پرچم را به كسى خواهم داد كه خدا و رسول او را دوست دارند و خداوند فتح و پيروزى را به دست او قرار داده است. قلعه خيبر بدست وى فتح شد.در جنگ احد كه بسيارى از صحابه در شرايط سخت جنگ پيامبر (ص) را رها كردند حضرت على (ع) مثل پروانه برگرد شمع وجود رسول خدا مى چرخيد و با مردانگى تمام دشمنان را دفع مى كرد. قتل پهلوان عرب عمر بن عبدود در جنگ خندق و نيز بسيارى از بستگان معاويه و در جنگ بدر بدست حضرت على (ع) صودرت پذيرفت. على (ع) در شب هجرت پيامبر اكرم (ص) در بستر پيامبر مى خوابد و خود را در معرض شمشيرهاى آويخته مشركين خشمگين قرار داده است.على داماد پيامبر اكرم (ص) همسر دختر محبوب پيامبر، فاطمه زهرا و پدر حسنين، دو سرور جوانان اهل بهشت است. پيامبر اكرم (ص) عليرغم تقاضاى قبلى ابوبكر و عمر، فاطمه را به همسرى على (ع) در مى آورد. همسرى على را كرم الهى بر فاطمه مى شمارد و مى فرمايد: «از كرامت خدا برتد آن است كه تو را به حليم ترين، صلح جوترين و داناترين مردم تزويج نمودم.»حضرت رسول(ص) در ادامه مى گويد «اى فاطمه براى على هشت نقطه تابان است، ايمان به خدا و پيامبر او و حكمت آن، همسرى فاطمه و تزويج آن، دو بسط فاطمه -امر به معروف و نهى از منكر- قضاوت امور با كتاب خداى توانا(6)به دليل خصوصيت آخراست كه آنگاه كه در شوراى خلافت پس از عمر از ايشان خواسته مى شود بر اساس كتاب و سنت و سيره خلفاى پيشين عمل كند پذيرفت و تصريح نمود كه بر اساس كتاب و سنت و اجتهاد خود عمل مى كنم.حضرت على (ع) پس از حضرت رسول اكرم (ص) فاضلترين، با هوشترين، داناترين فرد به قضا و تعيين حدود الهى بر اساس قرآن بود و اين امر به خوبى از مرجعيت علمى ايشان حتى در دوران 25 ساله دورى از خلافت، آشكار است. خود حضرت على (ع) مى فرمايد: «ولا التقى الكنتُ ادهى الناس» اگر تقواى الهى نبود بى شك زيركترين افراد بشر بودم. البته اينكه عده اى حضرت على (ع) را به اندازه كافى سياستمدار نمى دانند اگر سياست به معنى اصطلاحى آن يعنى خدعه و نيرنگ و... باشد سخنى به جاست. زيرا حضرت على (ع) امام معصوماست و از هر نوع نيرنگ و تزويرى به دور است. ولى ترديدى نيست كه حضرت على (ع) جامع علوم و نيز قاضى زيرك و عادلى بود كه ميان مردم و تمام صحابه از برجستگى خاصى برخوردار بود. حضرت رسول (ص) مى فرمايد: «انا مدينة العلم و علىٌ بابها». به همين دليل است كه پيامبر اكرم (ص) على (ع) را در حالى كه بسيار جوان بود جهت قضاوت به يمن فرستاد.(7)مقام علمى على آنچنان والا بود كه حتى در دوران زمامدارى خلفا، حضرت على (ع) مرجع امور مردم در مسائل مشكل بود. حتى به تصحيح اشتباهات خلفا مى پرداخت. خليفه دوم بارها اذعان كرده بود كه «لولا على لهلك عمر»(8)خلفا جز عثمان كه به اذعان همه مسلمانان چند سالى پس از حكومت تحت تأثير بنى اميه و بخصوص مروان حكم قرار گرفته بود كمتر با حضرت على مشورت مى كرد در بيشتر امور اعم از قضايى و لشكرى از او راهنمايى هاى حضرت على (ع) بهره مى جستند. گابريل اكرى در مورد مرجعيت علمى حضرت على (ع) در زمان خلافت عمر مى گويد «در تمام 10 سال دوران خلافت عمر، مسلمانان هميشه براى حل مسائل مشكل ولاينحل به على (ع) مراجعه مى كردند و او را امام و مرجع ذى صلاحيت خود مى دانستند. زيرا مقام علمى و شناسايى قرآن و تبحر على در مسائل قضايى مورد قبول خاص و عام بود و هر گاه مساله غامضى پيش مى آمد آراء عمومى متفقاً به على توجه مى كردند.(9)تدابير حضرت محمد (ص) براى تثبيت جانشينى حضرت على (ع) در اذهان مسلمين:همانطوريكه قبلاً ذكر شد مسأله جانشينى پيامبر اكرم (ص) و چگونگى آن از مسائل مورد اختلاف بين دو گروه شيعه و سنى است. به اعتقاد اهل سنت، پيامبر اكرم (ص) هيچ جانشين و خليفه اى براى مسلمين تعيين نكردند و اين امر را بر عهده جامعه مسلمين و شورا و انتخاب مسلمانان گذاشتند. با اين نظر را به صورت مختصر و تا جايى كه در اين پژوهش كوتاه مى گنجد با توجه به دلايل عقلى و نيز شواهد تاريخى و احاديث نبوى در مى كنيم و اثبات خواهيم كرد كه پيامبر اكرم (ص) كه براى استقرار حكومت اسلامى متحمل مرارتهاى زيادى شده بود جامعه نوپاى اسلامى با آن شرايط خطرناك (از قبيل خطر مرتدين- منافقين، روميان، پيامبران دروغين، وجود زمينه هاى زنده شدن تعصباتِ قبيله اى، و شعله ور شدن آتش كينه ها و رقابت هاى قومى گذشته) به حال خود رها نكردند. بلكه از همان سال هاى اوليه بعثت در مكه و به مرور زمان در مناسبتهاى مختلف در مدينه و حتى در لحظات احتضار و در بستر بيمارى در انديشه معرفى جانشين خود به مسلمين بودند و اينكار را انجام دادند كه در ادامه به گوشه هايى از اين تدابير خواهيم پرداخت ولى قبل از بيان دلائل و شواهد تاريخى لازم است ما نظر اهل سنت را با توجه بدلايل عقلى رد كنيم. «اهل سنت مى گويند «پيامبر (ص) براى خود جانشينى انتخاب نكرد و مردم پس از وفات ايشان متوجه لزوم انتخاب جانشينى براى پيامبر اكرم (ص) شدند و دانستندكه بعد از آن حضرت جانشينى لازماست كه ايشان را در كار نيك رهبرى كند و...»(10) شگفتا! پيامبر اكرم كه حتى در جنگها تا چهار پرچمدار يا فرماندهان متعدد انتخاب مى كردند كه اگر يكى كشته شد سپاه بى فرمانده و علمدار نباشد چگونه براى سرپرستى جامعه بزرگ و نوپاى اسلامى كه در معرض خطراتِ گوناگون قرار داشت انديشه اى نكرد بنا به اعتقاد آقاى عمر ابو نصر «مردم پس از وفاتِ ايشان متوجه لزوم انتخاب جانشين شدند» آيا اين از درايت و هوشيارى رسول اكرم به دور نيست كه «متوجه اين لزوم» در زمان حيات خويش نشده باشندو آيا انصاف است كه درايت مردم را بيش از درايت رسول گرامى خدا بدانيمجالب آنكه آقاى ابو نصر معتقد است كه مردم پس از قتل عثمان در باب خلافت عقيده خاصى پيدا كردند و آن اينكه خلافت از امورى نيست كه از طريق مردم انجام شود بلكه پيامبر اكرم جانشين خود را تعيين كرده است. «چون بعد از كشتن عثمان مردم با امام على (ع) بيعت كردند و او را به خلافت برگذيدند فكر متابعت و پيروى اهل بيت پيغمبر (ص) دوباره در مردم قوت گرفت. و اهميت زيادى حاصل كرد و كار به اينجا كشيد كه ياران امام على (ع) در مسأله خلافت عقيده خاصى پيدا كردند و گفتند كه مسأله جانشينى رسول (ص) از مسائل عمومى كه بتوان آنرا به نظر جامعه واگذار كرد و حل نمود، نيست و اصولاً مردم حق مداخله در انتخاب پيشواى مذهبى خود را ندارند زيرا خلافت از اركان دين و اصول مذهب اسلام به شمار مى رود و بر پيغمبر تعيين پيشوا و جانشين خود واجب است و هرگز پيغمبر (ص) از اين نكته غافل نبوده و انتخاب جانشين خود را به مردم واگذار نكرده و در اين خصوص دستورى نيز صادر فرموده است....به همين دليل پس از شهادت ايشان (حضرت على (ع)) با فرزندشان امام حسن (ع) بيعت كردند.(11)ابو نصر به اين مطلب اشاره مى كند كه «فكر متابعت و پيروى از اهل بيت پيغمبر» در طى دوره اى در ميان مردم به طرز چشمگيرى مطرح بوده است و پس از كشتن عثمان اين فكر «دوباره» قوت گرفته است. اين مطلب را اندكى تحليل مفهومى مى كنيم. ابتدا بايد ديد كه متابعت و پيروى از اهل بيت چه صورت هاى مختلفى مى توانست داشته باشد.يكى از صور ممكن آن است كه مقصود از متابعت، متابعت علمى و عقيدتى (مرجعيتِ علمى) در احكام و اصول اسلامى باشد. صورت ديگر آن است كه مقصود، متابعت ولايتى و حكومتى (مرجعيت سياسى) باشد و صورت سوم آنكه هر دو نوع مرجعيت بصورت توأم باشد.اين سه صورت ممكن را بررسى مى كنيم و نشان مى دهيم تنها صورتى كه قوت كافى دارد، صورت سوم است.با رجوع به تاريخ اسلام متوجه مى شويم كه اولين و مهم ترين هنگامى كه پس از وفات پيامبر رجوع به اهل بيت اتفاق افتاد اجتماع بيش از سى تفر از صحابه در منزل حضرت على (ع) مى باشد كه تأكيد بر ولايت حضرت على (ع) داشتند.)(12) اين اجتماع با اعمال خشونت عمر متفرق شد. اين اجتماع در اعتراض به ماجراى سقيفه و در مقابل آن با مسأله انتخابى خليفه تشكيل شده بود. به علاوه در مرجعيت علمى و عقيدتى حضرت على (ع) در طول دوره خلفاى راشدين اتفاق نظر است. تمام اين دوره خصوصاً در زمان خلافت خليفه اول و دوم در امور مختلف عقيدتى، سياسى، قضايى و حكومتى با حضرت على مشاوره مى شد و غالباً طبق راى ايشان عمل مى شد. بنابراين در مجموع ملاحظه مى شود. آنچه ابو نصر بدان اشاده دارد ولايت علمى و عقيدتى و حكومتى اهل بيت است كه براى مدتى وانهاده شده است و پس از كشته شدن عثمان «دوباره» اين فكر قوت يافت. تا بدانجا كه شيعه معتقد به امامت و ولايت مولا على (ع) و يازده تن ديگر از فرزندان آن حضرت است. بعلاوه سياق كلام ابو نصر نيز نشان مى دهد آنچه مد نظر وى از متابعت اهل بيت مى باشد متابعت سياسى و حكومتى است و نه صرفاً متابعتِ عقيدتى و علمى. زيرا وى در ادامه از بيعت با امام حسن پس از شهادت حضرت على سخن مى گويد كه بى ترديد منظور وى ولايت سياسى و حكومتى بوده است.پيامبر گرامى اشلام در طول دوران رسالت خويش و حتى تا آخرين لحظه حيات در انديشه معرفى خليفه مسلمين بودند و اسناد و احاديث نبوى در معرفى حضرت على به عنوان جانشين برادر و وصى و خليفه پيامبر در هر دو مكتب فوقه شيعه و سنى موجود است كه ما به صورتِ گذرا برخى از موارد را بر مى شمريم:

الف حديث يوم انذار

در سال هاى نخست پس از بعثت در مكه وقتى آيه «و انذر عشيرتك و لاقربين»(13) نازل شد پيامبر گرامى خدا خويشاوندان نزديك خويش را دعوت نمود و پس از صرف غذا به ايراد سخنانى پرداخت و در آن پس از قرار گرفتن به صداقت و راستگويى خود، رسالت خويش را اعلام نمود و فرمود چه كسى از شما مرا يارى مى كند تا برادر، وصى و جانشين من باشد على (ع) كه در آن زمان نوجوانى بيش نبود تنها كسى بود كه پاسخ مثبت داد. حضرت رسول تا سه بار دعوت خويش را تكرار كردند و هر سه بار على (ع) تنها كسى بود كه پاسخ مثبت مى داد.حضرت محمد دست او را بالا گرفت و او را بعنوان وصى و برادر خود معرفى كرد و از همگان خواست كه از او اطاعت كنند.(14)

ب عقد اخوة (پيمان برادرى)

يكى ديگر از اقداماتى كه حضرت رسول (ص) در تعيين جانشين خود و افضليت على (ع) بر صحابه نمودند عقد اخوة بين خود و على (ع) بوده است در جريان هجرت مسلمانان به مكه به دستور پيامبر (ص) بين مسلمانان دو به دو پيمان اخوت و برادرى بسته شد مثلاً سلمان و ابوذر با هم برادر شدند حضرت رسول از ميان صحابه على را برادر خود انتخاب نمودند. اين عقد اخوت بين پيامبر گرامى و حضرت على از امور مورد اتفاق شيعه و سنى است و برخى از نويسندگان اهل سنت نظير ابن سعد در طبقات و ابن هشام در سيره و ابن جوزى در بسط اين موضوع را مطرح ساختند.

/ 3