نقش اخلاق فردي امام علي عليه‏السلام در حكومت - نقش اخلاق فردی امام علی(ع) در حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش اخلاق فردی امام علی(ع) در حکومت - نسخه متنی

زینب عسگریان، کبری خسروی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش اخلاق فردي امام علي عليه‏السلام در حكومت

زينب عسگريان كبري خسروي

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط.

(حديد، 25)

يكي از اهداف ارسال رسل ايجاد عدالت اجتماعي است و اين عدالت، جز با تشكيل حكومت اسلامي ايجاد نمي‏شود؛ چرا كه تشكيل حكومت اسلامي و اجراي عدالت زمينه‏ساز تحكيم ايمان، تقوا، قرب عبد به معبود و شناخت اوست و اين همان هدف خلقت است. «و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون»1

بر كسي پوشيده نيست كه هرگروه و امتي براي پيشرفت نياز به رهبر و ولي دارد حال مي‏خواهد صالح باشد خواه فاسق و فاجر، چيزي كه مسلم است لزوم وجود رهبر است.

آنچه در پيش رو داريد مجموعه‏اي است از مهمترين صفات و ويژگيهاي يك رهبر. محور اصلي كار متن نهج‏البلاغه بوده است و در اين راستا از كتبي چون سيره نبوي، دولت آفتاب،... نيز بهره برده‏ايم.

حفظ حدودالله

آنچه در حيات معصومين عليهم‏السلام به عنوان يك اصل مطلق در تمام امور و كليه مراحل مشاهده مي‏شود، حفظ حدود و مرزهاي الهي است. رعايت اين اصل در برخورد با همه انسانها از مؤمن تا كافر لازم است. همه چيز بايد در مرز خويش و حدود تعيين شده قرار گيرد و هيچ كس حق تعدّي از آن را ندارد. خداوند در قرآن كريم مي‏فرمايد: تلك حدودالله و لا تعتدوها؛ «اينها حدود الهي است، از آنها تجاوز نكنيد!» و در ادامه مي‏فرمايد: و من يتعد حدود الله فاولئك هم الظالمون؛2 «و هر كس از حدود خدا تجاوز كند، آنان هستند كه ظالمند». بنابراين بايد مرزها را شناخت و مرزبان بود. مرزشناسي از مباني اعتقادي است و اسلام مجموعه‏اي از مرزهاست. مؤمن هرگز مرزها را نمي‏شكند و از آنها عدول نمي‏كند؛ زيرا خروج از مرزها خروج از صراط و گام نهادن در جهنم است و حركت با رعايت مرزباني، سير در بهشت و رضايت دوست است.

خداوند متعال به مرزبانان حقيقي، پاداشهاي عظيمي خواهد داد و در مقابل، براي آنان كه مرزهاي الهي را مي‏شكنند، به آن مرزها توهين مي‏كنند و آن را خوار مي‏دارند، عذابي توهين‏آميز و خواركننده است. بيان اين حقايق، آموزش مرزباني و ايجاد تقوايي لازم جهت حفظ حدود است. واجبات، محرمات، مستحبات و مكروهات، اينها مرز است.3

و الله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها، علي أن أعصي الله في غلة أسلبها جلب شعيره ما فعلته ؛ «اگر اقليمهاي هفت گانه را با آنچه در زير آسمانهاست به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوي از دهان مورچه‏اي نافرماني كنم، هرگز نخواهم كرد.»4

حضرت علي عليه‏السلام كه الگوي انسان كامل است حتي آنجا كه عاطفه و احساس در ميان است، حافظ حدود الهي است. او با ديدن برادر نيازمند خودـ عقيل ـ كه مالي را از بيت المال مي‏خواهد، در حفظ حدود دين سست نمي‏گردد و محكم و مطمئن بر مواضع خود در حفظ حدود مي‏ايستد؛ زيرا لازمه اجابت درخواست عقيل، زيرپا گذاردن حدود و مرزهاي الهي است. براي اينكه او را به اهميت موضوع واقف سازد آهني را در آتش فرو مي‏برد و مي‏گدازد سپس به بدن برادر نزديك مي‏كند، عقيل از شدت درد مي‏نالد در اين لحظه امام مي‏فرمايد، «چگونه است كه تو از اين آهن گداخته مي‏هراسي اما مرا به سوي آتش غضب الهي مي‏كشاني ؟! تو از اين رنج مي‏نالي و من از آتش سوزان جهنم ننالم.»5

امام درباره قبول حكومت مي‏فرمايند: «دست از من برداريد و ديگري را بطلبيد؛ ما به كاري اقدام مي‏كنيم كه آن را رنگها و رويهاي گوناگون است ، دلها بر آن استوار نيست و عقلها زير بار آن نخواهند رفت . آفاق را ابر سياه فرو گرفته و ماه روشن تغيير يافته است. بدانيد اگر من دعوت شما را بپذيرم طبق آنچه خود مي‏دانم، رفتار خواهم كرد و به سخن گوينده و به سرزنش توبيخ كننده‏اي گوش نمي‏دهم، و اگر مرا رها كنيد مانند يكي از شما هستم و شايد به سخنان شما بيشتر گوش دهم و فرمان كسي را كه شما او را بر كار خويش والي و زمامدار قرار مي‏دهيد بهتر انجام دهم. وزير و مشاور بودن من براي شما بهتر است از اينكه امير و زمامدار باشم.»6

امام فقط براي حفظ اسلام و حدود الهي كار خلافت را رها و با تمام وجود، خلفا را در امر خلافت ياري كرد. نصيحتهاي گهگاه امام به خلفا نيز براي حفظ اسلام و حدود آن بود. امور مسلمانان در هم ريخته و كسي نبود كه آنها را سامان بخشد و حضرت علي عليه‏السلام (براي حفظ تمام زحمات پيامبر) به عمر مي‏فرمايند: «حفظ حدود در جنگ و قتال نيز واجب است؛ بعضي علما حتي دعوت به اسلام و اتمام حجت را قبل از اقدام به جنگ واجب مي‏دانند. اگر دشمن پذيرفت، كه مقصود حاصل است وگرنه قتال جايز است. رعايت اين امور حفظ حدود و اصول است. امام علي عليه‏السلام در جريان جنگ جمل چنين مي‏فرمايند: قد قلبت هذا الامربطنه و ظهره، حتي منعني النوم، فما و جدتني سيعني الا قتالهم، أو الجحود بما جاء به محمد، فكانت معالجة القتال أهون عليّ من معالجة العقاب، و موتات الدنيا أهون عليّ من موتات الاخرة؛7 من ظاهر و باطن اين امر را زيرو رو كردم به حدي كه (انديشه در اين باب) مرا از خواب بازداشت، پس طاقت نياوردم مگر به جنگيدن با ايشان يا انكار آنچه كه محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آورده است. پس علاج جنگيدن بر من آسانتر از علاج عذاب الهي است، و مرگهاي دنيا بر من آسانتر از مرگهاي قيامت است.»

امام در كلامي ديگر به سبقت در اقامه حدود توصيه مي‏كنند:

«ان كنتم لا محالة متسابقين فتسابقوا الي اقامة حدود الله و الأمر بالمعروف؛8 چنانچه بناچار از پيشي گيرندگان هستيد، در اقامه حدود خدا و امر به معروف پيشي گيريد.»

بايد دانست كه با حفظ حدود، جامعه ، نظام واقعي خود را مي‏يابد و عدالت حقيقي تحقق مي‏يابد.

«لو حفظتم حدودالله سبحانه لعجّل لكم من فضله الموعود9. اگر حدود الهي را حفظ كنيد، خداوند از كَرَمش [در ارسال] موعود به شما شتاب خواهد نمود.»

زهــد

يكي از نكات مهم و آموزنده در زندگي اهل بيت عليهم‏السلام ساده زيستي آنهاست؛ كلام المؤمنين عليه‏السلام آراسته به كلماتي همچون زهد، قناعت و ساده‏زيستي است. همچنانكه خود نيز نمونه كامل يك زاهد بودند.

شايد بتوان گفت كه زهد نه فقط به عنوان يك صفت مؤكد بلكه به عنوان يك صفت لازم و واجب براي رهبر و كارگزار يك جامعه محسوب مي‏شود. گاهي معناي زهد، به عنوان ساده زيستي به كار مي‏رود. اما زهد فقط ساده‏زيستي نيست و ساده‏زيستي يكي از نمادهاي زهد است. گاهي نيز زهد ترك دنيا و پشت كردن به آن معنا مي‏شود. اما دنيا و زهد از نظر امام علي عليه‏السلام چگونه است؟

امام عليه‏السلام در مدح دنيا مي‏فرمايند: ان الدنيا دار صدق ان صدقها و دار عانية لمن فهم عنها و دار عني لمن ترددّ منها و دار موعظة عن اتعظ بها، مسجد احباء الله و مصلي ملائكة الله و مهبط وحي الله و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة؛ «بدرستي كه دنيا جايگاه صدق و راستي است براي كسي كه با آن به راستي رفتار كند و خانه تندرستي است براي كسي كه از آن چيزي بفهمد و سراي بي نيازي است براي آن كس كه از آن توشه برگيرد و محل پند است براي كسي كه از آن پند گيرد و مسجد دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان پروردگار، محل نزول وحي الله و تجارتخانه اولياي حق است. آنها در اينجا رحمت خدا را به دست آورده و بهشت را سود خود قرار داده‏اند.»10

امير المؤمنين عليه‏السلام يكه تاز ميدان زهد بود و در نامه‏اي به عثمان بن حنيف بعد از بيان ساده زيستي و زهد خود و توصيه او به ساده‏زيستي اشاره مي‏كند كه البته كارگزاران نمي‏توانند مثل امام ساده زندگي كنند.

زهد به معناي عدم وابستگي به دنيا، معنايي اعم از ساده‏زيستي دارد؛ اما ساده‏زيستي و قناعت از نمادهاي زهد هستند، آنكه زهد پيشه كند، در اطراف خود دامهاي دلبستگي و تعلّق را جمع مي‏كند و به حداقل وسايل زندگي، قناعت مي‏كند. چه بسيار شنيده‏ايم در وصف امام كه در زندگي به لباس كرباسي خشن و غذايي از نان و نمك بسنده مي‏كرد و در نامه‏اش به عثمان‏بن حنيف به اين مطلب اذعان دارد.11

اهميت ساده‏زيستي براي يك كارگزار در جايي بيشتر روشن مي‏شود كه نه تنها خود امام ساده‏زيستي را انتخاب كرده بودند بلكه به تمام كارگزاران خود آن را سفارش مي‏كردند و اگر عثمان بن حنيف براي شركت در يك ميهماني تجملاتي12، و شريح قاضي (يكي از قضات امام)13 يا علاء پسر ابن زياد حارثي14 به دليل خريدن خانه‏اي بزرگ كمي از ساده زيستي عدول مي‏كردند، سريع به آنها تذكر مي‏داد و آخرت و روز حساب را به آنها يادآوري مي‏كرد. خود امام دليل اهميت ساده‏زيستي براي يك رهبر را چنين مي‏دانند:

«خداوند مرا پيشواي خلقش قرار داده و بر من واجب كرده است كه نسبت به خودم، خوراكم، نوشيدني و پوشاكم مانند مردمان ناتوان عمل كنم تا اينكه فقير به سيره فقيرانه من تأسي كند و ثروتمند بوسيله ثروتش سركشي و طغيان نكند.15

در جاي ديگري مي‏فرمايند: ان الله تعالي فرض علي ائمة الحق أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّغ ، لفقير فقره ؛ «خداوند بر پيشوايان حق واجب گردانيد كه خود را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اينكه فقير و تنگدست را بر پيشانيش فشار نياورده، نگران نسازد.»16 پس اگر مسؤولان حكومتي اين امر را اختيار نكنند فقيران تحمل و صبرشان را از دست مي‏دهند و گاهي همين فاصله بين مسؤولان و مردم باعث انحطاط حكومت مي‏شود و ثروتمندان گستاخ مي‏شوند و مردم را چپاول مي‏كنند.

صبــر

در سلوك الي الله صبر يكي از مقامات كمال است كه رسيدن به آن زمينه‏اي براي كسب كمالات ديگر است؛ در روايتي از پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است كه : «الصبر ثلاثة، صبر عند المصيبة، صبر علي الطاعة و صبر عن المعصية»17

وقتي كسي رهبر و پيشواي امتي مي‏شود تا آنها را به سوي حق پيش برد پس بايد تمام آنچه را كه از جانب حق در اين مسير امر شده، انجام دهد و از هر چه نهي كرده است، دوري گزيند؛ چرا كه پيروان به رهبر خود مي‏نگرند، اگر كوچكترين خطايي از او سر زند، يا نسبت به او بي‏اعتماد مي‏شوند و پيرويش نمي‏كنند و يا با تمام اعتمادي كه به او دارند، گمراه مي‏شوند با توجه به نقشي كه صبر در اين مسير دارد، مسؤول بايد متصف به صفت صبر بر طاعت و معصيت باشد.

وقتي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در آخر عمر خويش به امام عليه‏السلام خبر فتنه بزرگي را دارند، حضرت در مقابل اين فتنه(ماجراي سقيفه) صبر پيشه كردند تا كفر بكلي باز نگردد و دين بكلي از ميان نرود. خود نيز در توصيف آن شرايط و صبر بصير در آن محيط پر خفقان مي‏فرمايند: «در اين انديشه فرو رفته بودم كه تنها به پاخيزم و يا در محيط پر خفقان و ظلمتي كه پديد آورده‏اند، صبر كنم (شرايطي كه) پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان باايمان را تا واپسين دم زندگي رنج مي‏دهد. ديدم بردباري و صبر به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا شكيبايي كردم؛ ولي به كسي مي‏ماندم كه خاشاك چشمش را پر كرده و استخوان راه گلويش را گرفته است. نگاه كردم و ديدم ياوري جز خاندان خويش ندارم و به مرگ آنها راضي نشدم؛ چشمهاي پر از خاشاك را فرو بسته و با همان گلويي كه گويا استخواني در آن گير كرده بود [جرعه حوادث را] نوشيدم؛ با اينكه تحمل در برابر گرفتگي گلو و نوشيدن جرعه‏اي كه تلخ تر از حنظل است كار طاقت فرسايي بود، شكيبايي كردم.»18

امام در تمام مراحل چه در انجام واجبات و ترك محرمات و چه در برابر سختيها و فتنه‏ها (مخالفت و سرسختي مردم در برابر حق) صبر را پيشه كردند و چه بسيار كه ثمره شيرين آن را چشيدند.

علم و تدبير:

يكي از خصوصيات لازم براي يك رهبر، داشتن تدبير است؛ چرا كه او به منزله چراغي است كه راه را روشن مي‏كند و پيروانش را به مقصد مي‏رساند: انما مثلي بينكم كمثل السراج في الظلمة، يستضي‏ء به من ولجها؛ «اي مردم همانا من در ميان شما، چونان چراغ درخشنده در تاريكي هستم كه هركس به آن رو مي‏آورد، از نورش بهره‏مند گردد.»19

از راههاي ديگر كسب هدايت و بصيرت و علم و تدبير رهبري، تفكر است چرا كه به فرموده امام علي عليه‏السلام : الفكر يهدي الي الرشاد؛ «فكر نماينده و هادي راه راست است.»20 و تفكرك يفيدك الاستبصار و يكسبك الاعتبار؛ (تفكر به بينايي انسان مي‏افزايد و پند و مايه‏اي برايش فراهم مي‏سازد.»21

يكي از مجاري مهم تفكر براي يك رهبر، تاريخ گذشتگان است همچنانكه امام اين توصيه با ارزش را به فرزندش امام حسن عليه‏السلام مي‏كند: «أحي قلبك بالموعظة... و اعرض عليه اخبار الماضين و ذكره بما أصاب من كان قبلك من الاوليين و سرفي ديارهم و آثارهم، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا و أين حلّوا و نزلوا؛ «قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن! اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما و آنچه را كه به پيشينيان رسيده است، يادآوريش كن. در ديار و آثار آنها سير كن و درست بنگر آنها چه كرده‏اند؟ ببين چه چيزهايي گذاشتند و رفتند و از كجا به كجا شدند؟»22

پس اگر رهبر به زندگي گذشتگان و به راههايي كه آنها طي كردند و نتيجه‏اي كه آنها گرفتند خوب دقت و در آن تفكر كند، از شكستها و ضعفاي گذشتگان عبرت مي‏گيرد، از لغزشهاي آنان امين مي‏شود و قوتهـاي آنان را به كار مي‏برد و پشتيبان محكمي مي‏يابد.

و لَو اعتبرت بما مضي حفظت ما بقي؛23 «اگر از آنچه گذشته است، عبرت‏گيري آنچه را باقي است، حفظ خواهي كرد.» پس رهبر براي يافتن بصيرت و تدبير لازم، بايد ابتدا با تفكر در سياستهاي اعمال شده در حكومتهاي گذشته و حال، از آنها عبرت گرفته و بتواند برنامه مشخصي براي طي طريق اتخاذ كند.

شجاعت

شجاعت از آثار تقواست؛ زيرا آنكه فقط خدا را صاحب قدرت بداند و غير از او را هيچ پندارد و بر او توكل كند، جز او از كسي نمي‏ترسد. امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: اني و الله، لو لقيتهم واحد؛ و هم طلاعٌ الارض كلها ما باليت و لا استوحسنت، و اني من ضلالهم الذي هم فيه و الهدي الذي أنا عليه لعلي بصيرة من نفسي و يقينٍ من ربّي24؛ «به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم در حالي كه آنان تمام روي زمين را پر كرده باشند نه باكي دارم و نه مي‏هراسم. من به گمراهي آنان و هدايت خود كه بر آن استوارم آگاهم و از پروردگارم به يقين رسيده‏ام.»

امام عليه‏السلام بعد از جنگ با خوارج فرمودند: اما بعد ايها الناس، فانا فقأت عين الفتنة، و لم يكن ليجتري‏ء عليها أحد غيري بعد أن ماج عيبهاو اشتد كلبها؛25 «اي مردم من چشم فتنه و فساد را كور كردم و غير از من كسي بر رفع آن فتنه و فساد جرأت نداشت پس از آنكه تاريكي موج زده و سختي آن رو به فزوني نهاده بود.»

اين كلام دلالت بر شجاعت امام دارد آن هم در زماني كه كسي شجاعت برخورد با خوارج را نداشت.26

رفـق و مــدارا

فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت قطا غليظ القلب و انفضوا من حولك فاعف منهم و استغفرلهم و شاورهم في الامر؛27«به موجب لطف و رحمت الهي، بر ايشان نرم دل شدي كه اگر تندخوي و سخت دل بودي از پيرامونت پراكنده مي‏گشتند؛ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن.»

نرمخويي و مدارا از جمله امور مؤكد در اسلام است بطوري كه قرآن علت افزايش پيروان پيامبر را نرمخويي و مدارا كردن ايشان مي‏داند. اين صفت ارزشمند در خلق و خوي پيشوايان هميشه عامل جاذبه آنان بوده است.

امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايند: من عامل برفق وفّق؛ «هركه با ملايمت عمل كند، موفق گردد»28؛ الرفق يسير الصعاب و سهيل شديد الاسباب؛ «رفق و ملايمت، و دشواريها را آسان و سببهاي سخت را سهل نمايد»29؛ من استعمل الرفق لان له الشديد؛ «هركه ملايمت را به كار گيرد، هر سختي برايش آسان شود.»30؛ الرفق يفل حد المخالفة؛ «رفق و مدارا تندي مخالفت را كم مي‏كند.»31 و من كان رفيقا في أمره نال ما يريد من الناس؛ «كسي كه در امور خويش رفق و مدارا در پيش گيرد به آنچه از مردم مي‏خواهد، نايل شود.»32

پيشواي اول مسلمانان، رفق و مدارا را رأس سياست مي‏دانند33 و در دوران حكومت كوتاه خود چه بسيار كه با مردم از سر ملايمت رفتار كردند و سياست رفق و مدارا در پيش گرفتند.

هنگام انتقال اسرا به مقر حكومت در يكي از جنگها، حاكم خوزستان اسيران را مي‏خرد و قول مي‏دهد كه بهاي آنها را بپردازد. ولي بعد از مدتي فقط مقداري از آن مبلغ را به كوفه مي‏برد و بي آنكه سختگيري از طرف امام شامل حال او شود، شبانه به سوي معاويه مي‏گريزد. امام بعد از اين جريان در مورد او فرمودند:

«قبح الله مصقلة، فعل فعل السادة، دمرّ فرار العبيد، فما أنطق مادحه حتي أسكته، و لا صدّق واصفه حتي بكّته، و لو أقام لأخذنا ميسوره و انتظرنا بماله وفوره.34 خدا مصقله را زشت سازد! رفتاري كرد مانند رفتار بزرگان (يعني اسيراني خريده و آزاد نمود) و گريخت مانند گريختن بندگان؛ پس هنوز مدح كننده را گويا نكرده، خاموش گردانيد و توصيف كننده، تصديق كار او را ننموده، مجبور به توبيخ و سرزنشش گرديد. اگر مي‏ماند و نمي‏رفت آنچه را برايش مقدور بود، مي‏گرفتيم و (براي دريافت بقيه پول) منتظر زياد شدن مالش مي‏مانديم.»

ظلم ستيزي

لا تَظلمون و لا تُظلَمون؛ «نه ستم مي‏كنيد و نه ستم مي‏پذيريد.»35

عدم تسليم در برابر ظلم، اصلي است كه در سيره پيامبر و ائمه اطهار عليهم‏السلام فراوان ديده مي‏شود. با جستجو در تاريخ مي‏توان به اين نكته پي برد كه پيشوايان الهي هيچ‏گاه در برابر ظلم و ظالم خاضع نشده‏اند و با تمام وجود براي رفع آن كوشيده‏اند. چرا كه نه فقط ظالم كه مظلوم هم به علّت تن دادن به ظلم و ظلم پذيري گناهكار است. حضرت علي عليه‏السلام سخن حق در برابر حاكم ظالم را برتر از جهاد و بسياري امور ديگر مي‏داند.36

و در كلامي تكليف در برابر ظلم و ستم را اينگونه بيان مي‏كنند: ايها المؤمنون، انه من رأي عدوانا يعمل به، و منكرا يدعي اليه، فأنكره بقلبه فقد سلم و بري‏ء، و من أنكر بلسانه فقد أجر، و هو أفضل من صاحبه، و من أنكره بالسيف لتكون حكمة الله العليا و كلمة الظالمين السلفي، فذلك الذي أصاب سبيل الهدي، و نوّر في قلبه اليقين؛37 «اي مؤمنان! هركس ظلم و ستمي را مشاهده كند و يا كار زشتي كه مردم را به سوي آن مي‏خوانند، اگر تنها به قلبش آن را انكار كند سلامت را اختيار كرده است و گناهي بر او نيست (به شرط اينكه بيشتر از آن نتواند) و آن كس كه با زبان و بيان به مبارزه برخيزد پاداش الهي خواهد داشت و مقامش برتر از گروه نخست است و آن كس كه با شمشير براي بزرگداشت نام خدا و سرنگوني ظالمان به مبارزه برخيزد، او به هدايت راه يافته و بر جاده حقيقت گام گذارده و نور يقين بر قلبش تابيده است.»

امام در جاي ديگري مردم را از اطاعت حاكمي برحذر مي‏دارند كه گمان مي‏كند اطاعت از او، اطاعت خداست و سرپيچي از فرمان او، سرپيچي از فرمان خداست، درحالي كه اين چنين نيست؛ زيرا فرمانبري مخلوق در معصيت خالق جايز نيست. اين خودسري حاكمان اساس بدبختي ملتهاست و نسبت به آن خيلي هشدار داده شده است.38

عدالــت

از جمله ويژگيهاي بارز و اساسي حضرت علي عليه‏السلام كه نقش بسزايي در حكومت ايشان داشته است، مسأله عدالت امام است. انديشمندان و علما، عدالت امام را از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار داده‏اند، هرچند كه آن درياي عدل و انصاف با اين بررسيهاي مختصر بطور كامل شناخته نمي‏شود اما :




  • آب دريا را اگر نتوان كشيد
    هم به قدر تشنگي بايد چشيد



  • هم به قدر تشنگي بايد چشيد
    هم به قدر تشنگي بايد چشيد



در صورت عدم اجراي عدالت، جامعه عرصه زور و ظلم مي‏شود، مظلومان زير فشار بي‏عدالتي تن به هر ظلمي مي‏دهند و ظالم تا مي‏تواند بر ظلم خود مي‏افزايد و كم كم زمينه انحطاط جامعه فراهم مي‏آيد؛ لذا عدالت از ضروريترين اركان حفظ يك جامعه است كه رضايت و خشنودي مردم از حكومت را به دنبال دارد.

بي شك آن كسي مي‏تواند عدالت واقعي را در سطح جامعه متحقق سازد كه ابتدا خود را ملزم به اجراي عدالت نموده و اين صفت الهي را در وجود خود پرورانده باشد؛ زيرا او هواي نفس را از دل بيرون رانده، حق را مي‏گويد و به حق عمل مي‏كند، اول از خود شروع مي‏كند بعد به ديگران مي‏پردازد. در مُلك نفس خود متعادل است و براي اجراي عدالت از جان خويش مايه مي‏نهد؛ چرا كه لازمه عدالت اجتماعي عدالت فردي است.

حضرت علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: أيها الناس اني والله ما أحثّكم علي طاعة الاّ و اسبقكم البها، و لا أنهاكم عن معصية الاّ و أتناهي قبلكم عنها؛39 «اي مردم سوگند به خدا شما را به طاعتي ترغيب نمي‏كنم مگر آنكه به آن از شما پيشي مي‏گيرم و شما را از معصيتي منع نمي‏كنم مگر آنكه پيش از شما از آن باز مي‏ايستم.» آري او اجازه نمي‏دهد كه مصداق اين آيه باشد: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون»40 و يا «أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون.»41

حضرت علي عليه‏السلام كه خود متصف به صفت عدالت و مشتاق اجراي آن در سطح جامعه بود، آن هم جامعه‏اي كه 25 سال از عدالت دور بوده و آن را به فراموشي سپرده است. وقتي مردم مي‏خواهند با او بيعت كنند، علت پذيرش حكومت را برقراري عدالت مي‏دانند: لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علي العلماء ألاّ يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم، لألقيت حبلها علي غاربها؛42 «اگر حضور حاضران و برپا شدن حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و چنانچه خداوند از دانشمندان رباني آگاه، پيماني سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگي ستمگر و گرسنگي ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بي‏تأمل مهار حكومت را برگردنش مي‏انداختم و آن را نمي‏پذيرفتم.»

امام، اين اسوه عدالت نه تنها خود در تمامي شؤون، عدالت را به بهترين وجه رعايت مي‏كند، بلكه به كار گزاران و حاكمان منصوب خود هم تأكيد فراوان براي اجراي عدالت مي‏كند؛ زيرا معتقد است: فما جاع فقير الا بما متّع به غني؛43 «پس فقيري گرسنه نماند، جز آنكه توانگري از حق او خود را به نوايي رساند»؛ و ديگر اينكه سوء التدبير مفتاح الفقر؛44 «بد تدبيري كليد فقر است.» لذا بهترين تدابير را براي كارگزار خود مي‏گويند تا او به كار گيرد و ديگر نه فقري باشد و نه اثري از بي عدالتي. حضرت پسنديده‏ترين كار را براي مالك اشتر، ميانه‏ترين كار در حق، شاملترين در عدل و فراگيرترين در جلب خشنودي مردم مي‏دانند.45

امام علي عليه‏السلام در سفارشات خود به مالك اشتر از او مي‏خواهند كه سهم ويژه‏اي را از بيت‏المال براي فقيران و مستمندان و از كارافتادگان قرار دهد و حق همه قشرهاي مختلف را رعايت كند و بين آنها به عدالت رفتار كند.46

مساوات

اسلام دين مساوات است و تنها ملاك برتري انسانها را تقوا مي‏داند و اين پيامبر عظيم الشأن اسلام بود كه بر همه ملاكهاي برتري جز تقوا خط بطلان كشيد. در حديثي از پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است: «الناس سواء كأسنان المشط: مردم چون دانه‏هاي شانه مساويند.»47

البته اين مساوات، تساوي در مسائل طبيعي از قبيل رنگ، شكل، اخلاق، اميال و استعدادها نيست و اساسا چنين چيزي ممكن نيست و چنانكه از امام علي عليه‏السلام نقل شده است: لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكوا؛ «خير مردم در تفاوت آنهاست و اگر همه مساوي باشند، هلاك شوند.»48

پيامبر اسلام عليه‏السلام اين منادي مبارزه با تبعيض و اختلاف طبقاتي و مجري مساوات در جامعه، بعد از فتح مكه در خطبه‏اي اين چنين مي‏فرمايند: «مردم! آگاه باشيد كه پروردگارتان يكي است و پدرتان (نيز) يكي است. بنابراين بدانيد كه نه عربي را بر عجم و نه عجمي را بر عرب و نه سياهي را بر سفيد و نه سفيدي را بر سياه برتري است مگر به تقوا.»49

آري اسلام به همه تفاخرهاي جاهلي پايان بخشيد. حضرت علي عليه‏السلام اين تالي كتاب الله و سنت رسول خدا، نيز بعد از در دست گرفتن حكومت برنامه حكومت خويش را اعلام مي‏كند. او احياگر مساواتي است كه در طول 25 سال خلافت خلفا به دست فراموشي سپرده شده است. امام در خطبه‏اي در جمع مهاجران و انصار و همه مسلمانان اين چنين مي‏فرمايند:

«اي مردم بهترين مردم از نظر مقام پيش خدا و با ارزشترين آنها نزد خدا، فرمانبرترين آنهاست براي فرمان خدا و كار كن‏ترينشان به طاعت خدا و پيروترينشان بر سنت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و آنان كه كتاب خدا را زنده‏تر دارند. براي هيچ يك از خلق خدا نزد ما فضلي نيست مگر به طاعت خدا و طاعت رسولش و پيروي از كتاب او و سنّت فرستاده‏اش. اين كتاب خدا و فرمان پيامبر خدا و سيره اوست در ميان ما و جز جاهل و مخالف و معاند آن را نديده نگيرد كه از خداي عزوجل است،... هركه تقوا دارد شريف و با كرامت است و دوست داشتني و نيز آن كس كه اهل طاعت خدا و طاعت رسول خداست...

حضرت علي عليه‏السلام خوب مي‏دانستند مردمي كه در طي 25 سال بر اثر شرافتهاي خانوادگي و خويشاوندي با خلفا ثروتي اندوخته‏اند، تحمل مساوات او را نخواهند داشت؛ لذا امام بر اطاعت از خدا و رسول او و وفاداري به سيره و سنّت آن حضرت تأكيد مي‏كنند و بعد سياست خود را در مورد مساوات مطرح مي‏كنند و مي‏فرمايند:

«مبادا فردا زورمندان و ثروتمندان كه در نعمت و عافيت دنيا غرق شده‏اند، فرياد كنند. مبادا آنان كه بوستانها را آراسته‏اند و نهرها را به سوي بوستانها چرخانده‏اند و بر اسبان راهوار سوار شده‏اند و كنيزكان زيبا در خانه‏ها دارند، چون آنان را از كارهايي كه مي‏كردند باز دارم و تنها حقوق مشروعشان را بپردازم، اين كار را بر خود ننگ و عار بدانند خشمگين شوند و اعتراض كنند و فرياد برآرند كه پسر ابوطالب ما را از حقوقمان محروم ساخت.

راه دستيابي به اهداف

هدف، وسيله را توجيه نمي‏كند؛ انسانها براي رسيدن به اهدافشان مجبور به استفاده از وسيله‏اند. گاهي اهداف چنان براي آنها اهميت دارد كه نحوه استفاده از وسيله و نحوه رسيدن به هدف فراموش مي‏شود و هدف و وسيله هم جهت نمي‏شوند؛ مخصوصا در اداره حكومت سخت‏ترين و مهم‏ترين نكته همسويي هدف و وسيله است. اين نكته در زندگي اميرالمؤمنين عليه‏السلام بوضوح ديده مي‏شود.

شايد زياد از خود پرسيده باشيم كه چرا امام علي عليه‏السلام در شورا بعد از مرگ عمر كه براي تعيين خليفه بعد از او تشكيل شد با پذيرفتن شرايط عبدالرحمن بن عوف و اجرا نكردن آن شرايط بعد از به حكومت رسيدنش، مانع گمراه شدن عده زيادي مي‏شد و اين همه بدعت در اسلام ايجاد نمي‏شد. او مي‏توانست با يك دروغ حكومت اسلامي واقعي را ايجاد و عدالتش را اجرا كند. حال فرض كنيم امام با يك دروغ كه در آن شورا مي‏گفتند حكومت را زودتر در دست مي‏گرفتند؛ آنگاه تضميني وجود نداشت اين حكومت كه بر اساس عملي غير اخلاقي و غير اسلامي بنا نهاده شده، اصلاً حكومت اسلامي باشد.




  • خشت اول كه نهد معمار كج
    تا ثريا مي‏رود ديوار كج



  • تا ثريا مي‏رود ديوار كج
    تا ثريا مي‏رود ديوار كج



در تقسيم بيت‏المال عده‏اي پيشنهاد دادند كه امام بخششهاي نابرابر، بعضي افراد مخالف را تطميع كنند و به نظام علاقه‏مند نمايند؛ اما امام در جواب فرمودند:

أتأمروني أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟ و الله لاأطور به ما سمر سمير و أمّ نجم في السماء نجما ولو كان المال لي لسويت يسهم فكيف و انّما المال مال الله50؛ «آيا به من دستور مي‏دهيد كه براي پيروزي خود در برابر كساني كه بر آنها حكومت مي‏كنم از جور و ستم استمداد جويم؟ به خداوند سوگند تا عمر من باقي و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب مي‏كنند، هرگز به چنين كاري دست نمي‏زنم. اگر اموال از خودم بود بطور مساوي در ميان آنها تقسيم مي‏كردم تا چه رسد به اينكه اين اموال، اموال خداست.»


1) ذاريات، 56

2) بقره، 226

3) رجوع شود به : سيره نبوي دفتر اول ، مصطفي دلشاد تهراني ، ص 69و 70 و 76

4) نهج البلاغه، خطبه 215

5) ر.ك : نهج‏البلاغه ، خطبه 215

6) نهج البلاغه ، خطبه 91

7) نهج البلاغه ، خطبه 53

8) غرر الحكم ، محمد علي انصاري، ص 228

9) همان منبع ، ص 91

10) نهج البلاغه ، حكمت 126

11) نهج البلاغه ، خطبه 147

12) ر.ك: نهج البلاغه ، نامه 45

13) نهج البلاغه ، نامه 3

14) همان منبع ، خطبه 200

15) الكافي ، ابوجعفر محمدبن يعقوب الكليني، ج 1، ص 47

16) نهج البلاغه ، خطبه 200

17) الكافي، ابوجعفر محمدبن يعقوب الكليني، ج2، ص 91

18) نهج البلاغه ، خطبه 208

19) نهج‏البلاغه، خطبه 230

20) غرر الحكم ، سيد حسين شيخ اسلامي، ج 2، ص 1158

21) غررالحكم، محمد علي انصاري، ج1و2، ص357

22) نهج‏البلاغه، خطبه 31



ـ اعيان الشيعه: سيد محسن امين، دارالتعارف، بيروت، بي تا، ج 1

ـ اعيان الشيعه: سيد محسن امين، دارالتعارف، بيروت، بي تا، ج 1

ـ ترجمه فارسي الغارات: ابن هلال ثقفي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، پاييز 1371

ـ ترجمه و شرح نهج‏البلاغه: علي نقي فيض الاسلام، تهران، انتشارات فقيه، 1378، چاپ چهارم

ـ جاذبه و دافعه علي(ع): مرتضي مطهري، تهران، انتشارات صدرا، 1369

ـ دولت آفتاب، انديشه سياسي و سيره حكومتي علي(ع): تهران، انتشارات خانه انديشه جوان، 1377، ج 1

ـ سيره نبوي: مرتضي مطهري، تهران، انتشارات اسلامي، بي تا

ـ سيره نبوي«منطق نبوي» دفتر اول سيره فردي : مصطفي دلشاد تهراني، تهران ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،1372، چاپ اول

ـ سيره نبوي «منطق عملي» دفتر دوم سيره اجتماعي: مصطفي دلشاد تهراني، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372، چاپ اول

ـ الغارات: ابي اسحاق ابراهيم بن محمد الثقفي الكوفي، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، 1359، ج 2

ـ الكامل في التاريخ: ابن اثير، انتشارات دار بيروت، 1385 ه··.ق

ـ مناقب امير مؤمنان(ع): ابن شهر آشوب، قم، انتشارات علامه، بي تا

ـ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه: الامام الشيخ محمدبن الحسن الحر العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1) نهج‏البلاغه، خطبه 126


/ 1