شير مرد ميدان بدر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شير مرد ميدان بدر

على "عليه السلام" مى فرمايد: در روز جنگ بدر پس از آنكه آفتاب بالا آمد و همه جا روشن شد و نبرد ميان ما و سپاه دشمن بالا گرفت من به منظور يافتن مردى از سپاه دشمن از
معركه جنگ خارج شدم در اين بين چشمانم به سعد بن خيثمه افتاد كه با يكى از مشركان در حال جنگ بود، نبرد بن آن دو در حالى صورت مى گرفت كه هر دو بر فراز تپه اى از ريگ و شن قرار داشتند اما ديرى نپاييد كه سعد با زخم تيغ حريف خود از پاى در آمد و شهيد شد.

مشرك فاتح كه سر تا پا در حصارى از آهن و پوششى از زره، سوار بر اسب خود بود، همين كه مرا ديد از اسب خود پائين آمد و مرا به نام صدا زد و گفت: اى پسر ابوطالب! پيش آى تا باهم به نبرد پردازيم.
من به جانب او رفتم و او نيز به پيش آمد.

من چون قامتم كوتاهتر از او بود، از طرفى او در بلندى قرار داشت من خود را به عقب كشيدم تا از يك تساوى نسبى برخوردار شويم.
آن بيچاره اين حركت مرا بر ترس و فرار من حمل كرد از اين رو گفت:
اى پسر ابوطالب! آيا فرار مى كنى؟
به او گفتم: دور شده: به زودى باز مى گردد "مثلى است كه در روايت آمده است"
حضرت مى فرمايد: وقتى كه من جاى پاى خود را محكم مى كردم، او ضربتى به من حواله كرد كه با سپر خود آن را دفع كردم. شمشير او در سپر من گير كرد و در حالى كه براى رهايى آن تلاش مى كرد من ضربتى بر كتف او زدم كه از شدت و سنگينى آن به لرزه در آمد و زره اش از هم گسست.

من پنداشتم كه از سوزش زخم آن ضربه، كار او تمام شد. اما به ناگاه برق شمشير ديگرى را از پشت سر ديم من به سرعت سر خود را پائين كشيدم و آن شمشير فرود آمد و چنان به سر آن مشرك اصابت كرد كه جمجمه او را همراه كلاه خودش به هوا پرتاب كرد. آنگاه زننده آن گفت: بگير "اى مشرك" منم فرزند عبدالمطلب.
آنگاه ديدم ضارب عمويم حمزه و مقتول هم طعيمة بن عدى است. [ بحارالانوار ج 338/19]

آزار پيامبر توسط دو زن

على "عليه السلام" مى فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه در آغوش من تكيه داده بود و دهان در گوش من داشت، متوجه حركت زشت دو تن از همسرانش "عايشه و حفصه دختران ابوبكر و عمر" شد كه سعى داشتند با استراق سمع از سخنان آهسته و پنهانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سر در بياورند.
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم همانجا بر آشفت و گفت: پروردگارا! شنوايى را از ايشان بازگير.
سپس فرمود: على! اين آيه را ديده اى:
كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام مى دهند بهترين خلق خدا هستند [ سوره بينه/ 7]

آيا مى دانى آنان چه كسانى هستند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر مى دانند، فرمود: آنان شيعيان و ياوران تو هستند وعده ديدار من و آنان كنار حوض كوثر...
آن روز "قيامت" از تو و شيعيانت نام مى برند و همه آنها با چهره هايى برافروخته و روشنايى كه از پيشانى و سجده گاه آنان مى درخشد، در حال نشاط و نزد من آيند... [ اسرار آل محمد "ص"/ 212]

/ 356