مطيع فرمان پدر - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مطيع فرمان پدر

درگيرى جنگ صفين بين سپاه معاويه و سپاه على "عليه السلام" همچنان روز بروز شديدتر ادامه داشت روزى امام على "عليه السلام" فرزند على "عليه السلام" فرزندش محمد حنفيه را طلبيد و فرمود: فرزندم امروز بر سپاه معاويه حمله كن، محمد چون شير به سمت راست سپاه معاويه حمله كرد و
صف هاى فشرده دشمن را درهم شكست بسيارى از آنها را كشت و مجروح ساخت. سپس به حضور پدر بازگشت در حالى كه مجروح شده بود به پدر عرض كرد: "يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" العطش اى اميرالمؤ منين سخت تشنه ام." امام على "عليه السلام" ظرف آبى به او داد او آب را آشاميد و على "عليه السلام" بقيه آب را كه در ته ظرف باقى مانده بود به روى زره محمد ريخت و فرمود: پسرم اين بار به جانب چپ حمله كن. محمد به جانب چپ سپاه دشمن حمله كرد و ضربات سختى بر پيكر آنها وارد ساخت و برگشت محمد كه سخت تشنه شده بود نزد پدر فرياد زد: "الماء الماء آب آب" اميرمؤ منان "عليه السلام" ظرف آبى به او داد محمد آن را آشاميد. على "عليه السلام" بار ديگر ته مانده آب را بر روى زره محمد ريخت.

ابن عباس مى گويد: سوگند به خدا ديدم بر اثر جراحات بسيارى كه بر پيكر محمد وارد شده بود خون از ميان حلقه هاى زره او مى جوشيد اميرمؤ منان "عليه السلام" ساعتى به او مهلت داد. سپس فرمود فرزندم اين بار بر قلب لشكر دشمن حمله كن. محمد همچون آتشى كه در نيزار بيفتد بر قلب دشمن زد و از هر سو سپاه دشمن را مى كوبيد دست ها و سرهاى فراوانى از دشمن جدا شد. آنگاه عنان اسبش را به سوى پدر همسو كرد و نزد پدر آمد. آنقدر زخم بر بدنش رسيده بود كه بر اثر سوزش زخمها اشك از چشمانش سرازير بود. على "عليه السلام" از جاى برخاست و بين دو شم محمد را بوسيد و فرمود: پدرت فدايت شود امروز مرا شاد كردى و آنچه حق جهاد بود بجا آوردى اكنون بگو بدانم چرا گريه مى كنى؟ محمد از سوزش و درد بسيار شديد و طاقت فرساى زخم ها سخن به ميان آورد و در آن حال گفت: من چند بار به كام مگر رفتم دو برادرم حسن و حسين عليهم السلام به ميدان نيامدند؟ اميرمؤ منان "عليه السلام" دوباره بين چشمان محمد را بوسيد و فرمود: پسرم تو پسر من هستى ولى آنها پسر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آيا آنها را از كشته شدن حفظ نكنم؟ در اين هنگام محمد به راز موضوع پى برد و با كمال تواضع به پدر عرض كرد: اى پدر بزرگوارم خداوند مرا فداى شما و فداى دو برادرم گرداند و آنها را از هر گونه گزندى حفظ كند. [ پيكار صفين، نصربن مزاحم]

مسجد ضرار

امام صادق "عليه السلام" فرمود: اميرالمؤ منين "عليه السلام" از نماز خواندن در پنج مسجد كه در كوفه است اصحاب خود را نهى فرمود. مسجد اشعث بن قيس كندى و مسجد جريربن عبدالله بجلى و مسجد سماك بن مخرمة و مسجد شبث بن ربعى [ شبث بن ربعى كنيه اش ابو عبدالقدوس "يا چند منافق" بود او اذان گوى سحاح بود سپس اسلام آورد و از آنانى بود كه عليه عثمان قيام كرد، بعد از اصحاب على "عليه السلام" شد سپس از خوارج شد و بر عليه حضرت قيام كرد، مجدد توبه كرد و بعد از مدتى در صحراى كربلا در صف قاتلان امام حسين "عليه السلام" قرار گرفت بعد از مدتى از آنانى شد كه به طلب خون خواهى حسين "عليه السلام" برخواستند و به همراه مختار بود، بعد رئيس شهربانى كوفه شد و بعد از آن در كشتن مختار شركت كرد. آنگاه در سال 80 هجرى وفات كرد!!! ] و مسجد تيم. امام صادق "عليه السلام" فرمود: هر وقت امرالمؤ منين نگاهش به آن مسجد مى افتاد مى فرمود اين چهار ديوار تيم است و غرض حضرت اين بود كه قبيله تيم از يارى آن حضرت دست كشيده بودند و از كينه اى كه داشتند با آن حضرت نماز نمى خواندند "لذا اين چهار ديوارى را بعنوان مسجد ساخته بودند كه" خداى لعنت شان كند. [ خصال صدوق]

كلماتى از من فرا گيريد

روزى على "عليه السلام" به ياران خود فرمود: كلماتى از من فراگيريد كه اگر بر چهارپايان سوار شويد و در راه پيمايى و دستيابى به آن ها، چهارپايان خود را از پاى در آوريد مانند آن كلمات را نخواهيد يافت.
هان! كه هيچ كس جز به پروردگارش اميد نبندد و بجز از گناه خويش د نهراسد و چون چيزى نداند از يادگيرى آن خجالت نكشد و چون چيزى از او سؤ ال شد كه نمى داند خجالت نكشد و بگويد خدا بهتر مى داند و بدانيد كه شكيبايى و صبر براى پيكره ايمان همچون سر است براى بدن و بدنى كه سر ندارد خيرى در او نيست. [ خصال صدوق، ص 352]

غرور و رياست طلبى

طلحه و زبير پس از عثمان از نزديكترين افراد به على "عليه السلام" بودند آنها توقع داشتند كه امام على "عليه السلام" بيش از ديگران به آنها امتياز بدهد و با آنها در امور مشورت كند و در رياست بيت المال، آنها را بر ديگران مقدم بدارد. روزى آن ها نزد على "عليه السلام" آمدند و رسما از آن حضرت تقاضا كردند تا آنها را به فرماندارى بعضى از شهرها منصوب كند وقتى با جواب منفى على "عليه السلام" روبرو شدند توسط محمد بن طلحه اين پيام خشن را به آن حضرت رساندند، ما براى خلاف تو فداكاريهاى بسيار كرديم اكنون كه زمام امور به دست تو آمده راه استبداد را به پيش گرفته اى و افرادى مانند مالك اشتر را روى كار آورده اى و ما را عقب زده اى. امام على "عليه السلام" توسط همان محمد بن طلحه به آنها پاسخ داد كه: چه كنم تا شما خشنود شويد؟ آنها پس از دريافت پيام امام جواب دادند يكى از ما را فرماندار بصره كن و ديگرى را فرماندار كوفه. امام على "عليه السلام" فرمود: به خدا سوگند من در اينجا "مدينه" آنها را امين نمى دانم چگونه آنها را امين بر مردم در كوفه و بصره نمايم آن گاه امام به محمد بن طلحه فرمود: نزد طلحه و زبير برو و از قول من به آن ها بگو اى دو شيخ از خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به امتش بترسد و بر مسلمانان ظلم نكنيد... ليكن آنها بخاطر همان غرور ذاتى و انحراف دينى خود بر عليه حضرت به همراهى عايشه قيام كردند. [ بحارالانوار، ج 32، ص 6]

دزدان طماع

عايشه در مكه بود طلحه و زبير با حكومت على "عليه السلام" مخالفت كردند و مى دانستند عايشه نيز مخالف على "عليه السلام" است لذا تصميم گرفتند به مكه دز نرد او رفته و مقدمات توطئه خود را فراهم سازند در لذا ظاهر نزد على "عليه السلام" آمدند و اجازه خواستند تا به قصد انجام عمره "حج مستحبى" به مكه بروند. امام به آنها فرمود: شما قصد عمره نداريد، آنها مكرر سوگند خوردند كه قصد خلافى ندارند و بر بيعت خود با امام استوار هستند.

حضرت فرمود: پس بيعت خود را با من تجديد كنيد آنها بيعت خود را تجديد كردند، آنها در مكه بر ضد حكومت على "عليه السلام" افرادى را جمع كردند و به همراه عايشه به سوى بصره حركت كردند تا در آنجا شورش را شروع كنند در بين راه به يعلى بن منبه كه حدود چهار صد هزار دينار از يمن براى على "عليه السلام" مى برد برخورد كردند آنها پلوها را از او به زور گرفتند و آن پولها را صرف مخارج سپاه خود نمودند... آنان با جنگى كه به راه انداختند باعث كشته شدن 13 هزار نفر از سپاه خود و پنج هزار نفر از سپاه امام على "عليه السلام" شدند. [ تتمه المنتهى، ص 12؛ اين واقعه را جمادى الثانى سال 36 ه د ق واقع شد]

/ 356