على و عدالت - هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هزار و یک داستان از زندگانی امام علی (ع) - نسخه متنی

محمدرضا رمزی اوحدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




على و عدالت

روزى على "عليه السلام" بعد از ايراد خطبه اى در خصوص تقسيم عادلانه بيت المال فرمود:
نزد ما مقدارى از بيت المال هست مى خواهيم آن را در ميان شما تقسيم كنيم فردا همگى بدون استثناء بياييد و سهم خود را بگيريد و هيچ كس اعم از عرب و عجم و اعم از اينكه تاكنون حقوق مى گرفته يا نه، غايب نشود.
فرداى آن روز همه مسلمانها براى گرفتن سهم خود از بيت المال حاضر شدند البته طلحه و زبير، عبدالله بن عمر، سعيد بن عاص، مروان وعده ديگرى از بزرگان و رجال قريش و غير قريش در اين تقسيم به جهت اعتراض به شيوه حضرت شركت نكردند.

آنگاه امام به منشى و خزانه دار خود عبيدالله بن ابى رافع فرمود: ابتداء اسامى مهاجرين را بخوان و به هر يك از آنها كه حاضر شده اند سه دينار بده، سپس سهم انصار را به همين نحو بپرداز و به هر يك از افرادى كه حضور دارند اعم از سياه و سفيد بدون استثناء سه دينار بده....
سهل بن حنيف با اشاره به شخصى عرض كرد: يا اميرالمؤ منين "عليه السلام" اين شخص غلام و برده من بوده كه ديروز او را آزاد كردم. حضرت فرمود: به او هم به اندازه تو مى دهيم و به هر يك از آن دو نفر سه دينار داد. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 7، ص 38]

اما معاويه و عدالت او

پس از شهادت حضرت على "عليه السلام" معاويه به فرمانداران خود در سراسر كشور نوشت كه شهادت هيچ يك از شيعيان و خاندان على "عليه السلام" را در محاكم قضايى نپذيرند و اضافه كرد كه اگر دو نفر شهادت دادند كه كسى از دوستداران على "عليه السلام" و خاندان او است اسمش را از دفتر دولت حذف كنيد و حقوق و مقررى او را قطع نماييد و هر كس متهم به دوستى اين قوم بود او را شكنجه بدهيد و خانه اش را ويران سازيد!
امام باقر "عليه السلام" اين فاجعه را در روايتى اينگونه بيان مى فرمايد: شيعيان ما در هر كجا كه بودند به قتل مى رسيدند، بنى اميه دستها و پاهاى اشخاصى را كه به گمان از شيعيان ما هستند بريدند.... [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1 و 11] بنى اميه در بخشنامه هاى متعددى به مردم هشدار داده بودند كه اسم كودكان خود را على نگذارند. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1 و 11]

على و مرد سارق

مرحوم كلينى در كافى از حارث بن حضيره نقل مى كند كه گفت: روزى در مدينه عبور مى كرد به مرد حبشى كه در حال كشيدن آب از چاه بود برخورد كردم كه دستش قطع شده بود از او پرسيدم چه كسى انگشتان دستت را قطع كرده است؟

مرد حبشى گفت: دستم را بهترين مردم "على بن ابيطالب عليه السلام" قطع كرده است. ما با جمعى مشغول سرقت بوديم كه دستگير شديم، آنگاه ما را نزد على "عليه السلام" بردند، پس اقرار به سرقت كرديم امام به ما فرمود: مى دانيد كه سرقت حرام است؟ گفتيم: بلى، مى دانيم. آن وقت حضرت دستور داد حد خدا را بر ما جارى كنند و انگشتانمان را قطع كردند و كف دست را باقى گذاشتند. بعد دستور داد ما را در خانه اى بازداشت نمودند و با روغن و عسل ما را پذيرايى كردند تا جراحت هاى دستمان بهبودى يافت. بعد دستور داد ما را از حبس بيرون آوردند و بهترين لباس را به ما پوشاندند بعد به ما فرمود: اگر توبه كنيد و اصلاح شويد براى شما بهتر است و خداوند دستهاى شما را در بهشت به شما ملحق مى كند و اگر توبه نكرديد و اصلاح نشويد در آتش جهنم به شما ملحق خواهد كرد. [ كافى، ج 7، ص 260]

قدر عدالت گستر حق را ندانستند

آخرين سخنان على "عليه السلام" در بستر شهادت بسيار عجيب و در عين حال عبرت آميز است آنجا كه فرمود: من ديروز رهبر شما بودم امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد.
سپس فرمود: غدا ترون ايامى... فردا ارزش ايام زندگى با من را به خوبى خواهيد دانست و مكتونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آنكه جاى خالى مرا ديديد و ديگرى به جاى من نشست كاملا مرا خواهيد شناخت!! [ نهج البلاغه، خطبه 149]

/ 356