وحدت در کلام و سیره امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وحدت در کلام و سیره امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) - نسخه متنی

محمد برفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشگفتار


واقعيت تلخ و دردناكى كه امروزه مسلمانان با آن روبه رو هستند پراكندگى آنان در سايه ى مذاهب، مليت ها و گروه هاى سياسى متضاد است كه در طول تاريخ زمينه ساز شكست مسلمانان شده است.

به يقين مى توان يكى از بهترين راه ها و الگوها را براى تحقق وحدت امت اسلامى غور و بررسى در شيوه ى عملى كسانى دانست كه امور حل و عقد مسلمين، در صدد اول به دست آنها بوده است و در راس همه ى آنها پيامبر اسلام "ص" و ياران فداكارش به خصوص راشدين "رض" قرار دارند.

اين مقاله بر آن است تا به مناسبت كنگره ى وحدت اسلامى در سال امام على "رض" با بررسى كلام و سيره ى آن حضرت به اهميت وحدت و تاثير آن بر جامعه ى اسلامى بپردازد و روشن سازد كه چگونه مسلمانان مى توانند با اقتدا به سلف صالح خويش به سوى
وحدت اسلامى گام بردارند. در واقع مقاله ى حاضر كوشش مختصرى است تا اين بداهت تاريخى را آشكار سازد كه حضرت على "رض" در زمان خلفاى سه گانه "رض"، در عين اينكه خود به صراحت تاريخ از داعيه داران خلافت و به تصريح خويش، خود را جهت مقام خلافت احق مى دانسته است ولى هنگامى كه مسئله خلافت باى نحو كان به خلفا مى رسد و در برابر خطر نابودى اسلام و از هم گسيختگى نظام حاكم بر مسلمين قرار مى گيرد با جوانمردى نه تنها دست به مبارزه و ستيز و اختلاف نمى زند، بلكه به يك نظاره گر ساكت و بى تفاوت نيز تبديل نگرديده و با ورود و دخالت در امور حكومت و يارى خلفاى وقت، در موارد مختلف، باعث حفظ اسلام و نظم حاكم در امور حكومت و نهال نو پاى اسلام را از قرارگرفتن در معرض طوفان اختلافات مهلك و در نتيجه نابودى به دست قدرت هاى مترصد حفظ نموده است و براى هميشه از تفرق و جدائى بيزارى جسته است. ''كراهت ان افرق جماعه المسلمين'' [ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 263. ]

ضرورت وحدت


از جمله امورى كه شكى در آن نيست و هيچ گونه ابهامى ندارد و تمام اهل نظر در باب آن اتفاق نظر دارند، موضوع وحدت و همكارى و الفت و مهربانى و دورى از تشتت و تفرق است. كمال، ترقى و توسعه، سيادت و رسيدن به هدف جز در پرتو وحدت كلمه و برادرى و هم آهنگى و همدلى ميسر نمى گردد.

اتحاد و اتفاق، مهم ترين عامل براى بقا و نقش آن حتى از قواى بدنى هم مهم تر و يك عامل اساسى براى حفظ نسل و دوام نوع است. زيرا اتحاد جز براى بقاى جمع و بهتر زندگى نمودن آنان به وجود نمى آيد. پژوهش ها و تحقيقات علمى ثابت نموده است كه حيوان هاى هم آهنگ و متحد، از نعمت بقا و لذات زندگى از حيوانات قوى كه متحد نباشند بيش تر بهره مند مى شوند. مثلا مورچه ها! با وجود آن كه ضعيفند و دشمنان
زيادى دارند، زندگى اجتماعى متحدشان موجب گرديده است كه بتوانند به يكديگر كمك كنند، لانه بسازند و طعام ذخيره نمايند تا كمتر در معرض خطر دشمنان قرارگيرند و به اتفاق براى رفع مشكلات خود چاره اى بينديشند و در نتيجه از خطرات در امان مى مانند و از اضمحلال و نابودى نجات مى يابند.

انسان نيز از بدو تولد، به زندگى مشترك يا به اصطلاح زندگى اجتماعى گرايش داشته است و به همين خاطر انسان هيچ گاه تنها و منفرد "individual" به شمار نمى آيد و در همه حال به اتحاد و اجتماع تمايل دارد تا شخصيت انسانى را حاصل كند.

لذا چنين به نظر مى رسد كه در روزگار پيشين، انسانها طبق فطرتشان در كمال صفا و يكرنگى زندگى مى نموده اند و هيچ گونه تضاد و اختلافى در بينشان وجود نداشته است. [ ''و ما كان الناس الا امه واحده فاختلفوا...'' سوره ى يونس، آيه 19. ]

منتهى بعد در اثر گسترش جوامع انسانى و پديد آمدن نيازمنديهاى گوناگون و بسط افكار و انديشه هاى مختلف، اختلاف به وجود آمده و از آنجا كه بروز اختلاف و نزاع بر خلاف فطرت و موجب سقوط و تيره روزى جوامع انسانى است لطف خداوند اقتضا نمود كه پيامبرانى را برانگيزرد تا آنان را به وحدت دعوت كنند و از تفرقه و اختلاف بر حذر دارند. [ ''ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه...'' سوره ى شورى، آيه 13. ]

تفاوت بين اتحاد حيوانات و انسان در اين است كه وحدت و هم آهنگى حيوانات يك امر طبيعى وغريزى است كه به طور خودكار و بدون درك و تعقل، اجتماع تشكيل داده و امورشان را منظم نموده اند و اين طور نيست كه كارهايشان را طبق نقشه و انتخاب و ابتكار انجام دهند و هيچ گونه تطور و تكاملى در رويه ى آنها مشاهده نمى شود. اما انسان از روى تدبر و مقايسه ى حالات مختلف و استدلال و استنتاج، امور را بررسى مى كند و انجام مى دهد و از تجربيات خود براى رسيدن به اهداف مورد نظرش استفاده مى نمايد. در شرح زندگى صلاح الدين ايوبى مى آيد كه به هنگام مرگ، دسته اى چوب حاضر
كرده و به يكى از فرزندانش دستور داد كه همه ى آنها با هم بشكند. او هر چه تلاش كرد نتوانست، آن گاه صلاح الدين فرمان داد كه چوب ها را از هم جدا كند و يكى يكى بشكند و در اينجا بود كه فرزند موفق شد همه ى چوبها را بشكند. سپس صلاح الدين خطاب به فرزندانش مى گويد: شما اگر مانند اين دسته چوبها با يكديگر متحد و متفق باشيد، دشمن نخواهد توانست بر شما فايق آيد و شما را شكست دهد. اما اگر از يكديگر پراكنده شويد، دشمن شما را به راحتى در هم مى شكند و هر چند كه تعداد شما فراوان باشد حتى يكى از دشمنان را نتوانيد از ميان برداريد. [ ''ايجاد الفت ميان مسلمين'' "ص 187" تاليف علامه سيد محسن امين عاملى، در كتاب توحيد كلمه، به اهتمام عبدالكريم بى آزار شيرازى. ]

توصيه هاى حضرت على به وحدت اسلامى


در تاريخ بشر هر امتى كه با هم يد واحد بودند در همه ى امور پيشرفت داشتند و هر گاه از يكديگر جدا شدند و اختلاف پيدا نمودند سقوط كردند چنان كه حضرت على "رض" در خطبه ى قاصعه با بيان احوال ملل گذشته و ذلت و سقوط ايشان در اثر تفرقه، درس عبرت به مسلمانان مى آموزد و مى فرمايند:

و احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال...

"از وبال ها و كيفرهايى كه در اثر كردار زشت و اعمال ناپسند به امت هاى پيشين رسيد بر حذر باشيد و حالات آنها را در نعمت و نقمت به ياد آوريد، تا شما مانند كيفر ديدگانشان نشويد. هنگامى كه در تفاوت حال خوب و بدشان فكر كرديد. به كارهايى كه موجب عزت و شوكت ايشان گشت: دشمنانشان رانده و دور شدند، عافيت به سوى آنها كشيده شد، نعمت خدا در اختيارشان بود و رشته ى كرامتشان پيوستگى يافت.

و آن امور كه موجب عزت و شوكتشان گشت، دورى گزيدن از تفرق و
پراكندگى و همت گماشتن و توصيه و ترغيب يكديگر بر رعايت اتحاد و اتفاق بود. از هر امرى كه ستون فقراتشان را مى شكست و قدرتشان را سست مى كرد اجتناب ورزيدند، مانند كينه توزى، بخل، حسادت، ناهمفكرى، پشت كردن و دورى گزيدن از يكديگر...."

آن حضرت در ادامه مى فزايد:

به امم پيشين بنگريد كه چگونه بودند هنگامى كه جمعيتشان متحد و خواسته هايشان متفق و قلب ها و انديشه هايشان معتدل و دست هايشان پشتيبان هم، شمشيرهايشان يارى كننده ى يكديگر، ديدها نافذ و عزم ها و مقصودها همه يكى بود. آيا آنها مالك و ارباب اقطار زمين نگرديدند و آيا زمامدار و رهبر جهانيان نشدند!

از آن طرف به پايان كار آنان نيز نگاه كنيد، آن هنگام كه پراكندگى در ميان آنها واقع شد، الفتشان به تشتت گرائيد و اختلاف كلمه و پراكندگى دل ها در ميانشان راه يافت، به فرقه هاى مختلف تقسيم شدند و در عين پراكندگى با هم به نبرد پرداختند، در اين هنگام بود كه خداوند لباس كرامت و عزتب از تنشان بيرون كرد و وسعت نعمت را از آنان سلب نمود، و آنچه از آنان باقى مانده تنها سرگذشت آنهاست كه در بين شما به گونه ى درس عبرتى، براى كسانى است كه بخواهند عبرت گيرند.

در ادامه حضرت على "رض" به عنوان نمونه فرزندان يعقوب مثال مى زنند و مى فرمايند:

از سرگذشت فرزندان يعقوب عبرت گيريد، چقدر وقايع جهان به هم شبيه است و چه اندازه مثال ها به هم نزديك. دوران پراكندگى و تشتت عرب را وقتى كه زير سلطه ى دولت هاى ايران و روم بودند در نظر مجسم كنيد. چگونه آنها را از سرزمين آباد و سرسبز و از كناره هاى دجله و فرات به بيابان هاى
كم گياه و بى آب و علف تبعيد كردند، و به ذلت و فقر و مسكنت و جهل و پراكندگى دچار ساختند.

خداوند با نعمت پيامبر اسلام، بنى اسماعيل را متحد و برادر ساخت و پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى گرداند و آنان را به نعمت و قدرت و عظمت و عزت رساند و حكومتى پايدار نصيبشان ساخت به طورى كه كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت. ولى به هوش باشيد و بدانيد كه شما از ريسمان طاعت دست كشيده و تجديد رسوم جاهليت "كه همان تفرق و تعصب است" دژ محكم الهى را در هم شكسته ايد. خداوند بر اين امت منت نهاد كه پيوند الفت و اتحاد بين آنان ايجاد نمود، كه در سايه اش زندگى كنند و در پناهش آسايش گزينند. الفت و اتحاد، نعمتى كه احدى نمى تواند بهايى برايش تعيين كند، زيرا از هر بهايى افزونتر و از هر گرانقدرى، گرانقدرتر است [ ترجمه ى نهج البلاغه، خطبه ى 192، ج 2، محمد جعفر امامى، قم، مطبوعات هدف، خطبه 192، ج 2، ص 322 -289. ]

حضرت على "رض" درباره ى زيان تفرق و اختلاف و مبارزه با كسى كه مى خواهد شق عصاى مسلمين كند و ميان آنها پراكندگى ايجاد نمايد، آخرين سخن را مى گويد و با كمال صراحت، فتنه انگيز و تفرقه افكن را مستوجب قتل مى داند، حتى از خودش شروع مى كند ونه تنها تفرقه افكن عينيى و موجود را سزاوار چنين عقوبتى مى داند، بلكه حتى كسى را كه شعار تفرقه دهد و قدم نخستين شق عصاى مسلمين را بردارد، سزاوار قتل مى داند. آن حضرت در اين باره چنين مى فرمايد:

و الزموا السواد الاعظم فان يد الله مع الجماعه. و اياكم و الفرقه! فان الشاذ من الناس للشيطان، كما ان الشاذ من الغنم للذئب. الا من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحت عمامتى هذه!
"راى اكثريت بزرگان اسلام را پيروى كنيد كه دست خدا همراه جماعت است. از تكروى و كناره گيرى بپرهيزيد كه كناره گيرى از جماعت، نصيب شيطان است، چنانكه گوسفند كناره گيرنده از گله و چوپان نصيب گرگ، بدانيد و آگاه باشيد هر كس شعار تفرقه دهد سزاوار قتل است، او را بكشيد، هر چند اين شعار از زير عمامه و از دهان من خارج شود." [ مصطفوى، سيد جواد، ''وحدت در نهج البلاغه'' در كتاب وحدت امت اسلامى، ص 128 -127، به نقل از خطبه ى 127. اداره ى كل تبليغات و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. ]

از آنجا كه كسانى كه تفرقه مى افكنند ممكن است به خيال واهى خويش،كردار زشت خود را توجيه كنند و از آيات قرآن هم براى آن دليل بياورند، آن حضرت عمل و توجيه آنان را به نحو بارز و مشخص مجسم نموده مى فرمايد:

آن مردم براى ايجاد تفرقه، مجتمع و متحد مى شوند و از جماعت مسلمين جدا مى گردند، گويا ايشان پيشواى قرآن هستند، نه آنكه قرآن امام و پيشواى ايشان باشد.

در اين عبارت، حضرت على "رض" به نكته ى دقيق و لطيفى اشاره مى فرمايد: كسانى كه قرآن را وحى منزل مى دانند و به آن استناد مى كنند، مى بايست ذهن خود را از مسموعات و خواندنى ها پيشين بشويند، و با ذهنى صاف و طبيعى و پاك. در برابر حقايق قرآن قرار گيرند و سپس برداشت خود را از حقايق قرآن با عقايد و مذاهب ديگر تطبيق دهند، تا معلوم شود چه مقدار از آن عقايد و مذاهب، مطابق قرآن است و چه مقدار مخالف، و كسانى كه بر عكس عمل مى كنند، يعنى براى مذهب سازى و ايجاد تفرقه جمع مى شوند و عقيده و نظر مى سازند و سپس مى خواهند آيات قرآن را با عقيده خود تطبيق دهند و توجيه كنند، اينان در حقيقت عقيده ونظر خود را بر قرآن تحميل نموده، مى خواهند عقيده ى آنان امام باشد و قرآن ماموم و تابع. [ منبع قبلى، ص 128. ]
حال بعد از طرح ضرورت و حدت و تبيين جايگاه آن از نظر آن حضرت به بررسى سيره ى عملى آن حضرت در دوران سه خلفاى سه گانه "رض" و پس از آن مى پردازيم.

نخستين اختلاف امت اسلامى


اختلاف بر سر خلافت و جانشينى پيامبر اكرم "ص" اولين اختلافى بود كه بين مسلمانان پديد آمد. چون پيغمبر "ص" رحلت فرمود، انصار "رض" با اجتماع در سقيفه ى بنى ساعده خواستند كه با سعد بن عباده بيعت كنند و او را جانشين پيغمبر "ص" سازند و ابوبكر صديق "رض" و جمعى ازمهاجرين به سوى آنان شتافتند... در اين مجمع ميان اين دو گروه بر سر خلافت جدال و گفتگو در گرفت. جدال سختى كه نزديك بود ميان آنان جنگ برپا گردد تا آنجا كه چون ابرى بيعت با حضرت ابوبكر "رض" بپا خاستند حباب بن منذر شمشير بركشيد ولى عده اى به سويش شتافتند و شمشير را از دستش گرفتند...

آن گاه گفت: بالاخره اين كار را انجام داديد اى جماعت انصار! به خدا سوگند، مى بينم كه فرزندان شما بر در خانه ى فرزندان مهاجرين ايستاده و دست دراز كرده و از آنها درخواست لقمه ى آب و نانى مى كنند ولى چيزى دستگيرشان نمى شود. حضرت ابوبكر صديق "رض" گفت: آيا از ما مى ترسى اى حباب؟ حباب گفت: نه، از تو نمى ترسم ولى از كسانى كه بعد از تو مى آيند مى ترسم. حضرت ابوبكر "رض" گفت: وقتى اينچنين است پس زمام امور به دست شما وياران شما باشد و ما از شما طاعتى نخواستم. حباب به ابوبكر صديق گفت: وقتى من و تو رفتيم، پس از تو كسانى مى آيند كه ظلم و ستم روا مى دارند. سعد بن عباده رئيس خزرج از بيعت امتناع ورزيد... و همچنين جمعى از بنى هاشم نيز بيعت نكردند و متوجه حضرت على "رض" شدند. [ بى آزار شيرازى، همبستگى مذاهب اسلامى، ص 209، تاريخ طبرى، ج 2، ص 243. ]

اگر چه در بسيارى از سخنان حضرت على "رض"، خط اصلى و بنيادين وحدت
اسلامى او در برابر اختلاف ها مشخص است، حال ببينيم آن حضرت در برابر نخستين اختلاف مسلمانان چه موضعى داشتند؟ آيا ايشان صحنه را ترك گفتند و موضعى منفى در برابر كسانى كه بر وى پيشى گرفتند، اتخاذ كردند ودر تجربه ى خلافت آنها به ثبت نكات منفى بسنده كردند و در جهت برنامه ريزى براى ساقط كردن حكومت آنان پرداختند يا اينكه در چارچوب منافع كلى اسلام و مسلمانان موضع گيرى نمودند؟

بررسى موشكافانه ى تجربه ى با ارزش اسلامى كه حضرت على "رض" پشت سر گذاشته اند تاكيد دارد كه ايشان در صحنه ى نبرد، موضع سازنده و عملى متعهد به مصالح عالى مكتب اسلام را در پيش گرفتند، زيرا از نظر ايشان، مسئله اسلام، بقاى ادامه و قدرت و رويارويى آن با جبهه هاى تازه اى كه از بيرون و درون مى شد مطرح بود. نيروهاى دشمن و ضد اسلامى احساس كرده بودند كه غيبت پيامبر "ص" از صحنه، نقطه ى ضعف بزرگانى را در ميان مسلمانان پديد آورده و نبود ايشان، باعث تضعيف روحيه ى مسلمانان و خالى شدن صحنه از قدرت معنوى كه مسلمانان را از سقوط نجات مى داد، شده است. بنابراين حضرت على "رض" با انگيزه ى عقده هاى درونى و شخص خويش و آن گونه كه ممكن است ديگران بدان بينديشند در پى خواسته هاى خويش برنيامد بلكه با روح بلندى كه داشت بر وظيفه ى بالاتر از خلافت ظاهرى پرداخت و به جاى اينكه جنگ و جدال به راه بيندازد و خود را از جمع مسلمانان كنار بكشد و با توطئه كنندگان همدست شود، با تقواى الهى مردم را از تفرقه به اتحاد فراخواند و به كسانى كه دانسته يا ندانسته آمده بودند تا در برابر حضرت ابوبكر "رض" با وى بيعت كنند فرمود:

شقوا امواج الفتن بسفن النجاه، و عرجوا عن طريق المنافره، وضعوا تيجان المفاخره. [ نهج البلاغه، ج 1، خطبه ى 5، ص 72. ]

"امواج درياى فتنه را با كشتى هاى نجات بشكافيد، از راه خلاف و تفرقه دورى

/ 5