مشورت حضرت عمر با حضرت على درباره تعيين حد شارب الخمر
امام مالك در كتاب الاشربه موطا از ثور بن زيد ديلمى روايت مى كند كه حضرت عمر بن خطاب "رض" در باب حد شراب خوارى مشورت نمود، حضرت على "رض" فرمود: بايد هشتاد تازيانه بخورند، چون وقتى شراب خوردند مست مى شودند و چون مست شدند نامربوط مى گويند و چون نامربوط گو شدند افترا مى بندند، حضرت عمر "رض" قبول كرد و از آن به بعد شراب خواران را هشتاد تازيانه زد. [ على در كتب اهل سنت به نقل از سنن دار قطنى، كتاب حدود، ص 346، اعيان الشيعه، ج 1، ص 436، المثور سيودل، ج 1، ص 316، مستدرك حاكم، ج 4، ص 375، سنن بيهقى، ج 8، ص 320، شرح صافى اكاثار طحاوى، ج 2، ص 88، الارشاد شيخ مفيد، ص 109، احكام السلطانيه قاضى ابن يعلى، ص 228. ]
مشورت حضرت عمر با حضرت على در مورد تعيين مبدا تاريخ اسلام
حاكم نيشابورى از سعيد بن مسيب روايت مى كند كه: حضرت عمر "ص" مردم را جمع كرده بود و از ايشان نظريه خواست كه چه روزى را مبدا تاريخ اسلام قرار دهد حضرت على "رض" مى فرمايد: روز هجرت پيامبر اكرم "ص" از مكه به مدينه را مبدا تاريخ قرار ده، چون روزى است كه آن حضرت "رض" سرزمين شرك را ترك گفت. حضرت عمر "رض" به نظر ايشان عمل نمود و هجرت پيامبر "رض" را مبدا تاريخ قرار داد. [ مستدرك، ج 3، ص 14، تاريخ الطبرى، ج 2، ص 472، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 74، بحارالانوار، ج 4، ص 218، تاريخ الخلفاء سيوطى، ص 162، طبقات ابن سعد، ج 2، ص 262، تاريخ عمر بن خطاب ابن جوزى، ص 56، و كامل ابن اثير، ج 2، ص 526. ]
مشورت حضرت عمر با حضرت على درباره سرزمينهاى عراق و تدوين ديوان
يكى از مسائل مبتلا جامعه ى اسلامى در اين دوران، مسائل مالى و خراج از سرزمنيهاى مفتوحه بود. تقسيم و يا عدم تقسيم زمينهاى مفتوحه در ميان لشكريان مى توانست به نوبه ى خود اثرات منفى زيادى به دنبال داشته باشد. اولين مورد، مساله سرزمين هاى حاصلخيز اطراف كوفه بود. بسيارى از سپاهيان معتقد بودند بايد زمين هاى مفتوحه در بين فاتحان تقسيم گردد. حضرت عمر "رض" نظر حضرت على "رض" را جويا شد. آن حضرت "رض" ضمن مخالفت با تقسيم اراضى، فرمود: اگر زمين ها را بين ما، نسل كنونى مسلمين، تقسيم كنى براى مسلمانان آينده چيزى نخواهد ماند. ولى اگر در دست صاحبان آنها باقى گذارى تا در آن كار كنند و به دولت اسلامى ماليات بپردازند براى هر دو نسل كنونى و آينده مفيد خواهد بود. حضرت عمر "رض" با بيان جمله ى ''اين نظر بسيار خوبى است''، موافقت خود را اعلام نمود و عثمان بن حنيف و حذيقه بن يمان را جهت مساحى زمين هاى كوفه و تعيين ماليات مامور نمود. [ شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 12، ص 220، كتاب الخراج امام ابويوسف، ص 35، و تاريخ عمر بن خطاب ابن جوزى، ص 97. ]
و اما در تدوين ديوان محاسبات مالى حكومت، ماوردى مى نويسد:
... ان عمر رضى الله عنه استشار فى تدوين الديوان فقال له على بن ابى طالب رضى الله عنه: تقسم فى كل سنه ما اجتمع اليك من المال و لا تمسك منه شيئا... [ ماوردى، الاحكام السلطانيه، ج 1، ص 199. ]
"... هر سال هر آنچه را كه بيت المال به دست تو مى رسد بين مردم تقسيم كن و چيزى از آن را از آنها دريغ مدار.
لذا حضرت عمر "رض" براى اجراى اين مساله، دواوين ترتيب داد و براى افراد مقررى معين نمود. در اين مورد روزى به مقدار پانصد هزار درهم پول از بحرين به نزد خليفه رسيد. حضرت عمر "رض" آن را بين مسلمانان تقسيم نمود و مقدارى زياد آمد.
حضرت عمر "رض" با اصحاب پيامبر "ص" مشورت نمود. عده اى از اصحاب نظر دادند كه در ديوان به نزد خليفه باشد كه او هر طور بخواهد عمل كند. اما حضرت على "رض" ضمن شرح واقعه اى از زمان پيامبر "ص" كه حضرت عمر و حضرت عباس "رض" نيز به همراه حضرت على "رض" حضور داشتند، مبنى بر اينكه پيامبر "ص" در مورد ماندن چنتد دينار در بيت المال نگران بود و تا تقسيم نكرد آرامش نيافت، به حضرت عمر "رض" اظهار داشت: چيزى از اين مال را در ديوان نگه مدار و همه را ميان فقراى مسلمين تقسيم كن. و حضرت عمر "رض" نيز چنين مى كند. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 99، و كامل ابن اثير، ج 2، ص 143. ]
حضرت على "رض" همان گونه كه در دوران حضرت ابوبكر "رض" اختيار تام در تقسيم خمس داشت، در دوران حضرت عمر "رض" نيز چنين اختيارى به وى سپرده شده بود و هموراه به تقسيم خمس در بين بنى هاشم و اهل بيت و فقرا اقدام مى كرد [ امام ابويوسف، كتاب الخراج، ص 30. ] همان گونه كه در دوران حضرت ابوبكر، قاضى مدينه بود در دوران خليفه ى دوم، حضرت عمر "رض"، نيز قاضى مدينه بود. [ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 7، ص 31. ]
جانشينى حضرت على در مدينه از سوى خليفه دوم
حضرت على "رض" در طول دوران خلافت حضرت عمر "رض" به هنگام خروج خليفه از مدينه، به جانشينى وى منصوب مى شده است و اداره ى امور را به دست مى گرفته است. اولين مورد هنگامى است كه حضرت عمر "رض" پس از مشورت با آن حضرت "رض" تصميم گرفت شخصا به بيت المقدس برود تا شرط صلح اهالى اين شهر را كه جز با آمدن خليفه به بيت المقدس صورت نمى پذيرفت برقرار نمايد. در اين زمان حضرت عمر "رض" رسما حضرت على "رض" را در مدينه جانشين خود ساخت و سپس به قصد
سفر به فلسطين عازم شد. [ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 7، ص 55، واقدى، فتوح الشام، ج 1، ص 149. ] دومين مورد زمانى است كه خليفه ى دوم پس از مشورت با حضرت على "رض" جهت اعزام لشكريان براى كمك به سپاه مسلمانان در نبردهاى قادسيه و جسر تصميم به رفتن گرفت، و حضرت على "رض" را در مدينه جانشين خود ساخت. [ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 450. ]
سياست حضرت عمر نسبت به خاندان پيامبر
سياست حضرت عمر "رض" نسبت به اهل بيت تركيبى بود از محبت و بزردگداشت، چنان كه در باب مقررى از بيت المال، حضرت حسن و حضرت حسين "رض" را به خاطر خويشاوندى آنها با پيامبر "ص" به پدرشان ملحق كرد و سهمى همانند سهم پدر براى آنان در نظر گرفت. [ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 296، اميرالمومنين اسوه ى وحدت، ص 253. ]
حضرت عمر "رض" به حدى به حضرت على "رض" ارادت داشت كه در هنگامى كه مردى على "رض" رامتهم به خودخواهى مى كند، حضرت عمر "رض" رو به آن مرد كرده و مى گويد: مانند على "رض" كسى حق دارد كه تكبر ورزد، به خدا سوگند اگر شمشير او نبود، اساس اسلام استوار نمى شد. و علاوه بر آن او داناترين فرد اين امت در امر قضاست و با سابقه ترين و شريف ترين آنان است. [ ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 337، اميرالمومنين اسوه ى وحدت، ص 81، و شرح نهج البلاغه اابن ابى الحديد، ج 3، ص 115. ]
حضرت عمر "رض" سخت از فقاهت و دانش حضرت على "رض" در مسجد، نبايستى كسى فتوا بدهد''. [ اميرالمومنين اسوه ى وحدت، ص 245. ] او چندين بار فرموده است: ''لو لا على لهلك عمر'' "اگر
على "رض" نبود عمر "رض" هلاك مى شد". [ استيعاب ابن عبدالبر، ج 2، ص 461، كنزالعمال على بن حسام الدين متقى، ج 3، ص 96، و مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 361. ] حضرت عمر "رض"، از نياز مبرمش به حضرت علم حضرت على "رض" در موارد بروز مشكلات، اين عبارات پرده برداشته است: ''مشكلى برايم نماند كه ابوالحسن على "رض" آن را نگشايد''. يا ''پناه مى برم به خدا از مشكلى كه پيش آيد و در آن ابوالحسن على "رض" نباشد.'' [ عادل، اديب، دور الامه اهل البيت، ص 71، به نقل از الدرالمنثور سيوطى، ج 3، ص 144 سيره عمر ابن جوزى، ص 106، طبقات ابن سعد، ج 2، ص 339، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 100. ]
پيمان مصاهرت حضرت عمر با حضرت على
در سال هفدهم هجرى، حضرت عمر "رض" تصميم گرفت تا از طريق ازدواج با دختر حضرت على "رض" يعنى ام كلثوم، روابط خويش را با آن حضرت مستحكم سازد. لذا او را از آن حضرت خواستگارى نمود، و انگيزه ى خود را از اين اقدام چنين اظهار فرمود كه از پيامبر "ص" شنيده ام كه فرمودند :
كل سبب و نسب منقطع يوم القيامه الا نسبى و سببى و صهرى. "هر خويشى و نسبت در روز قيامت قطع مى شود مگر خويش و نسب دامادى من".
اگر چه ابتدا حضرت على "رض" كم سنى دخت گرامى خود را مطرح ساخت، اما به گفته ى ابن كثير، آن حضرت با ام كلثوم "رض" در اين خصوص مشورت نمود و پس زا رضايت وى، او را به عقد عمر "رض" در آورد كه نتيجه ى اين ازدواج دو فرزند به نام هاى زيد و رقيه شد. [ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 6، ص 81، اميرالمومنين اسوه ى وحدت، ص 248، على بن ابيطالب و تقريب بين مذاهب، ص 212، بحارالانوار، ج 42، ص 97، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 304، تاريخ طبرى، ج 2، ص 564، حياه الصحابه، ج 2 ص 67، كنزالعمال، ج 13، ص 625، اسدالغابه، ج 5، ص 614، الاستيعاب فى معرفه الاصحاب، ج 8، ص 464. ]
عبدالجليل قزوينى كه از مولفين شيعه است در رد پاسخ كسانى كه كوشيده اند در
اقدام على "رض" و موافقت وى با چنين ازدواجى خدشه وارد سازند مى گويد: اگر ايرادى در اين كار است، پيامبر "ص" نيز دو دخترش را به عثمان بن عفان "رض" داد و به اتفاق نظر اهل سنت، عمر "رض" بهتر از عثمان "رض" است و دختر على "رض" نيز از دختران پيامبر "ص" بالاتر نيست. اگر آن جايز و روا باشد، اين نيز جايز و روا است. بعضى نيز اين ازدواج را بدون رضايت على "رض" دانسته اند. ليكن قزوينى مى گويد: نكاح، به رضايت على عليه السلام و عباس "ر ض" نيز واسطه بوده است و اين افتخارى است بر عمر "رض"، همانند افتخارى كه عثمان "رض" از گرفتن دختران پيامبر "ص" پيدا كرد. [ قائدان، اصغر، سيره ى حضرت على در قبال خلفا، ص 19، به نقل از النقض قزوينى، ص 278. ]
همان گونه كه حضرت عمر "رض" به حضرت على "رض" عشق مى ورزيد و اردت نشان مى داد و با پيوند ازدواج با دختر آن حضرت "رض" يعنى ام كلثوم، ارادت خويش را به كمال رساند، حضرت على "رض" نيز به نيكى از آن مرد ياد مى كرد و تا مى توانست او را يارى مى كرد تاجايى كه بعد از شهادت حضرت عمر "رض"، آن حضرت فرمودند: خداوند به او "عمر" خير دهد كه كژى ها را راست كرد و بيمارى ها را مداوا نمود، سنت را به پا داشت، و فتنه را پشت سر گذاشت. با جامعه اى پاك و كم عيب از اين جهان رخت بربست و به خير و نيكى آن رسيد، از شر و بدى آن رهايى يافت! وظيفه ى خويش را نسبت به خداوند انجام داد و آنچنان كه بايد از مجازات او مى ترسيد.... [ نهج البلاغه، ج 2، خطبه ى 228، ص 412، فرهنگ تفصيلى مفاهيم نهج البلاغه، ج 7، ص 3819، تاريخ طبرى، ج 5، ص 48، شرح نهج البلاغه ابى الحديد، ج 12، ص 30، منهاج البراعه ابن راوندى، ج 2، ص 393. ]
سيره عملى حضرت على در عهد خليفه سوم حضرت عثمان
بعد از خليفه ى دوم، چون حضرت عثمان "رض" در شوراى شش نفره به خلافت رسيد با اينكه حضرت على "رض" خطاب به جمع فرمود: ''خوب مى دانيد كه من از همه كس
براى خلافت شايسته ترم و به خدا سوگندتا هنگامى كه اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، مخالفتى نخواهم كرد.'' [ نهج البلاغه، ج 1، خطبه ى 74، ص 172. ] مع الوصف رفتارش تغيير نكرد وهميشه ناصح خليفه و امت اسلامى بود و حتى در اواخر دوران خليفه ى سوم، كه اغتشاش و آشوب جامعه را فراگرفته بود آن حضرت نزد حضرت عثمان "رض" رفت و با لحنى مودبانه و محترمانه به راهنمايى وى پرداخت و فرمود: ''مردم پشت سر من اجتماع كرده اند و مرا ميان تو و خود به سفيرى فرستاده اند، سوگند به خدا نمى دانم چه چيز را با تو بگويم؟ مطلبى را پيش از شما ياد نگرفته ايم كه شما را از آن آگاه سازيم و در موردى خلوت نكرده ايم تا آن را به شما رسانيم، آنچه را ما ديديم و شنيديم، شما هم ديدى و شنيدى و در مصاحبت رسول خدا "ص" بودى چنان كه ما بوديم. ابوبكر و عمر "رض"، در عمل كردن به حق، از شما سزاوارتر نبودند، شما از جهت خويشاوندى با رسول خدا، از آن دو نزديك ترى. شما را به خدا، به جان خود رحم كنيد. سوگند به خدا كه شما نياز به راهنمايى و تعليم نداريد، راه ها آشكارند و نشانه هاى دين پابرجا...''. [ نهج البلاغه، ج 2، خطبه ى 146، ص 186، كامل ابن اثير، ج 3، ص 151، دور الائمه اهل بيت ص 85. ]
واقع مطلب اين است كه حضرت على "رض" از همه ى مردم مدينه به قتل عثمان ناخشنودتر، و به نجات ايشان از همه علاقمندتر بودند. در مورد ايشان به دفاع با صحبت و يا به زبان اكتفا نكرد، بلكه تصميم گرفت با نيروى اسلحه از وى دفاع كند و دو فرزندش حسن و حسين "رض" را كه او نزد او عزيزتر از چشمانش بودند، در راه دفاع زا وى در معرض خطر قرار داد و به آن دو دستور داد تا به همراه فرزندان صحابه، از ورود
شورشيان به منزل حضرت عثمان "رض" مانع شوند. لكن شورشيان چون نمى توانستند از درب منزل وارد شوند از ديوار پشت وارد شدند و ايشان را كشتند، به گونه اى كه افراد منزل متوجه نشدند و بدين سان چيزى كه حضرت على "رض" براى جلوگيرى از آن نهايت كوشش را به كار برد، روى داد و همه ى تلاش وى در راه پيشگيرى از آن بى نتيجه ماند. [ ترجمه ى نهج البلاغه، ج 1، ص 325، اميرالمومنين اسوه ى وحدت، ص 346، كامل ابن اثير، ج 3، ص 174، تاريخ طبرى، ج 4، ص 385. ]
با توجه به اقدامات به سزايى كه حضرت على "رض" در جهت حفظ جان حضرت عثمان به عمل آوردند و نقش به وساطتى كه ميان خليفه و ناراضيان داشت، و با توجه به فعاليت هاى او از جمله منع محاصره كنندگان منزل خليفه، آب رسانيدن به او، محافظت كردن از منزل وى به وسيله ى فرزندانش و توبيخ آنها در عدم موفقيت شان آن گونه كه اشاره شد، براى هر انسان آگاهى روشن مى شود كه حضرت على "رض" نه تنها از اتهامى كه بعدها در مورد يارى در قتل حضرت عثمان به او بستند كاملا مبرى است، بلكه وى از هيچ اقدامى در حمايت و حفظ جان خليفه كوتاهى ننموده است قطعا با توجه به مطالب گفته شده، ادعاى شركت او در قتل حضرت عثمان "ص" اتهامى ناروا و غير معقول و ظلمى فاحش در حق او است كه كسانى بعدها براى رسيدن به حكومت و خلافت به ايشان بستند، و يكى از علل سرباز زدن حضرت از قبول خلافت بعد از شهادت حضرت عثمان نيز همين بود كه مبادا آن حضرت را متهم به قتل نمايند. [ نهج البلاغه، خطبه ى 92، كامل ابن اثير، ج 2، ص 304. ]
انتخاب نام خلفا
در كتاب كشف الغمه فى معرفه الائمه تاليف علامه ابن الحسن على بن عيس الاربلى "متوفى 683 ه. ج 1، ص 440" و منتهى الامال اثر حاج شيخ عباس قمى، اسامى پسران
حضرت على "رض" چنين ذكر شده است: حسن، حسين، محمد اكبر، عباس، ابوبكر، عمر، عثمان، عبيدالله، جعفر، عبدالله، محمد اصغر، يحيى، عون و محمد اوسط. [ مشعل اتحاد، ص 26، تاريخ طبرى، ج 3، ص 162. ]
ابوبكر بن على و عثمان بن على "رض" همراه برادرشان امام حسين "رض" در كربلا به شهادت رسيدند و اضافه بر آن حضرت حسن "رض" نيز دو فرزندش را بنامهاى ابوبكر و عمر ناميد كه در حادثه ى كربلا با عمويشان به شهادت رسيدند. بنا به گفتار انديشمند شيعى دكتر سيد محمد باقر حجتى، اميرالمومنين علاوه بر آنكه نام هاى خلفاى سه گانه را براى فرزاندنى از خود برگزيد تا توده ى مردم احساس كنند ميان آن حضرت و اين خلفا كه مجرديان رهنمودهاى او هستند اختلاف ريشه دار و تفرقه افكنى وجود ندارد، علاوه بر همكارى و همسويى با آنها در مسائل دينى و سياسى و اجتماعى، در نماز جماعت آنها شركت مى فرمود تا مردم خلا وجود آن حضرت را در اجتماع مسلمين احساس نكنند و تصور ننمايند كه اميرالمومنين على "رض" در سوى ديگر ره مى سپرد و پيوند خود را از جامعه اى كه خلفا، زمامدارى و قدرت اجرايى را در ميان مردم اين جامعه در دست دارند، گسسته است. [ مجله تقريب ، ش 3، ض 41. ]شيخ حر عاملى در كتاب وسائل الشيعه "''كتاب الصلوه''، ص 534" نقل مى كند: پيامبر خدا "ص" با خلفا وصلت كرد و على "ع" پشت سر آنها نماز خواند. [ مشعل اتحاد، ص 26. ]
و مرحوم علامه شرف الدين عالم بزرگ شيعى در كتاب اجوبه مسائل موسى جارالله مى نويسد:
اما الصلوه على "ع" وراء ابى بكر و عمر فليست تقيه اذ حاشا الامام ان يجعل عبادته تقيه و يجوز للشيعى ان يقتدى بالسنى.
"اما نماز على "ع" پشت سر ابوبكر و عمر، از راه تقيه نبوده چون امام منزه و دور است از اينكه عبادت خود را به طور تقيه انجام دهد و جايز است كه شيعى
در نمازش به سنى اقتدا كند." [ منبع قبلى، ص 26. ]
بدين سان مشاهده مى نماييم كه حضرت على "رض" مدت 23 سال در حيات پيامبر "ص" و 25 سال بعد از وفات آن حضرت "ص" با ايشان رفت و آمد و برخورد نزديك داشت و رابطه ى خانوادگى و قرابت سبب داشت. زيرا حضرت ابوبكر "رض" و حضرت عمر "رض" هر دو پدر زن پيامب ر"ص" و حضرت عثمان "رض" و حضرت على "رض" داماد آن حضرت "ص" بودند و حضرت عمر "رض" داماد حضرت على "رض" بود و حضرت على "رض" همسر بيوه ى حضرت ابوبكر "رض"- يعنى اسما بنت عميس بود كه پس از فوت حضرت ابوبكر، با او ازدواج كرد. در همه ى جنگ ها و دشوارى ها و مسائل اسلامى و رفت و آمدهاى خانوادگى پيامبر اكرم "ص"، نام اين چهار تن ديده مى شود. حضرت ابوبكر "رض"، حضرت زهرا "رض" را براى حضرت على "رض" خواستگارى كرد و سپس مامور خريد جهيزيه شد. حضرت عمر "رض" در زمان خلافتش بارها با حضرت على "رض" مشورت نمود كه به چند مورد آن اشاره شد. حضرت على "رض" نيز محمد بن ابوبكر "رض" را چون يكى از فرزندانش بزرگ كرد، چون با مادرش اسما بنت عميس ازدواج نموده بود و به هنگام خلافت، وى را به زمام دارى مصر برگزيد و و قتى دو دختر يزدگرد را به مدينه آوردند حضرت على "رض" يكى را به عقد امام حسين "رض" و ديگرى را به عقد محمد بن ابى بكر "رض" در آوردند. محمد بن ابى بكر از وى صاحب پسرى شد بنام قاسم كه او با دختر عموى خود اسما دختر عبدالرحمن بن ابى بكر "رض" ازدواج كرد و از وى دخترى بنام ام فروه به دنيا آورد كه همسر امام باقر "رض" و مادر امام صادق "رض" از دو راه جد مادرى من است. [ منبع قبلى، ص 27، به نقل از كشف الغمه فى معرفه الائمه، ج 2 ص 147. ]
آيت الله محمد صالح حائرى مازندرانى با تعبيرى زيبا ضمن نقل گفتار علامه