3ـ شوراى شش نفرى و سرانجام آن
«عمر» هنگام مرگ به مشورت پرداخت و اين پيشنهاد كه «عبيدالله» فرزندش را خليفه كند، رد كرد; سپس اضافه نمود: پيامبر تا هنگام مرگ از اين شش نفر راضى بود: على (عليه السلام)، عثمان، طلحه، زبير، سعد بن ابى وقاص، و عبدالرّحمن بن عوف لذا بايد خلافت به مشورت اين شش نفر انجام شود تا يكى را از ميان خود انتخاب كنند، آن گاه دستور داد تا هر شش نفر را حاضر كنند، سپس نگاهى به آنها كرد و گفت همه شما مايل هستيد بعد از من به خلافت برسيد، آنها سكوت كردند، دوباره اين جمله را تكرار كرد. «زبير» جواب داد: ما كمتر از تو نيستيم چرا به خلافت نرسيم! (يكى از مورّخان مىگويد: اگر زبير يقين به مرگ عمر نداشت جرأت نمى كرد اين سخن را با اين صراحت بگويد).بعد براى هريكى از شش نفر عيبى شمرد، از جمله به «طلحه» گفت: «پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از دنيا رفت در حالى كه به خاطر جمله اى كه بعد از نزول «آيه حجاب» گفتى از تو ناراضى بود» (1) و به على (عليه السلام) گفت: «تو مردم را به راه روشن و طريق صحيح به خوبى1. منظور از آيه حجاب آيه «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ الْحِجابِ» است كه درباره زنان پيامبر آمده است. طلحه گفت: پيامبر مىخواهد امروز آنها را از ما بپوشاند ولى فراد كه از دنيا رفت ما با آنان ازدواج مىكنيم ـ البتّه اين سخن عمر درباره طلحه در تناقض آشكارى است با آنچه در آغاز گفت كه پيامبر از دنيا رفت و از اين شش نفر راضى بود.