من، نگاه كردم و ديدم (براى گرفتن حق خود و مسلمانان) يار و ياورى جز خاندانم ندارم (به همين دليل، قيام نكردم; چرا كه) به مرگِ آنان راضى نشدم و اين، در حالى بود كه چشم، بر خاشاك فرو بستم و با گلويى كه استخوان در آن گير كرده بود (جرعه تلخ حوادث را) نوشيدم و بر نوشيدن اين جرعه ـ كه تلخ تر از حَنَظْل بود ـ شكيابى كردم.
شرح و تفسير:
صبر جانكاه
امام (عليه السلام) در اين فراز از خطبه، به حوادثى كه بعد از رحلت پيامبر اسلام واقع شد، مخصوصاً، داستان خلافت، اشاره كوتاه و پرمعنايى مىكند و دليل قيام نكردن خود را براى گرفتن حق مسلّم خويش، يعنى خلافت رسول الله ـ كه در واقع حق مسلمانان بود ـ بيان مىكند، مىفرمايد: «من، نگاه كردم و ديدم (براى گرفتن حق خود و مسلمانان) يار و ياورى جز خاندانم ندارم; فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي».واضح است كه قيام در مقابل آن گروه متشكّل ـ كه به شهادت تواريخ، قبل از رحلت پيامبر اسلام، براى نيل به خلافت، برنامه ريزى كرده بودند ـ به اتّكاى چند نفر و ياورانى معدود و محدود، با هيچ منطقى سازگار نبود; زيرا چنين قيامى نه تنها به نتيجه نمى رسيد، بلكه سبب مىشد گروهى از بهترين افراد خاندان پيامبر نيز كشته شوند و به علاوه، ممكن بود اين درگيرى، سبب شود كه شكافى در ميان مسلمانان ايجاد گردد و منافقان ـ كه در انتظار چنين حوادثى بعد از رحلت پيامبر بودند ـ از آن بهره گرفته، موجوديت اسلام را به خطر بيندازند. به همين دليل، امام، سكوت دردآلود را، بر قيامى كه اين همه خطر داشت، ترجيح داد.به همين دليل، امام، در ادامه سخن خويش مىفرمايد: «من قيام نكردم; چرا كه