بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نه وسيله اى براى افتخار و مباهات، بلكه براى اين، شديداً، ناراحت بود كه مىديد، مردم، تدريجاً از روح اسلام دور مىشوند و بسيارى از سُنَن جاهلى، زنده مىشود و سرانجام همان شد كه تاريخ نشان داد; يعنى معاويه به حكومت رسيد و خلافت رسول الله را به نوعى سلطنت خودكامه پر زرق و موروثى تبديل كرد و بعد از او يزيد و يارانش بر آن تخت نشستند. و مرتكب اعمالى شدند كه در بدترين حكومت هاى خودكامه كم نظير است.تعبيرات پرمعناى امام (عليه السلام) در اين جمله ها، نشان مىدهد كه چگونه تبليغات گسترده و شديد سردمداران حكومت، از يك سو، و تهديد و اِرعاب مردم، از سوى ديگر، امام (عليه السلام) را كه شايسته ترين فرد براى خلافت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بود و از سوى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نيز براى همين منصب تعيين شده بود، به انزوا كشاند تا آنجا كه جز اهل بيتش، كسى، به عنوان يار و ياور، براى او باقى نمانده بود! در حديث معروفى كه مورخان نقل كرده اند، مىخوانيم كه على (عليه السلام) مىفرمود: «لَو وَجَدْتُ أَربَعينَ ذَوِى عَزم لَقاتَلْتُ; اگر چهل نفر از افراد بااراده و مصمّم مىيافتم، همراهِ آنها، پيكار مىكردم (و اجازه نمى دادم حكومت اسلامى را از مسيرى كه پيامبر (عليه السلام) تعيين كرده بود، منحرف سازند). (1)»و نيز اين تعبيرات نشان مىدهد كه حاميان خلافت، حتى از كشتن اهل بيت امام (عليه السلام) نيز اِبا نداشتند چرا كه مىفرمايد: «فَضَنَنْتُ بِهم عَنِ الْمَوتِ; من، دريغ داشتم كه آنان را به كام مرگ بفرستم.» و اين، به راستى عجيب و وحشتناك است! هر چند اين گونه مسائل مهم اخلاقى، در عالم سياست و حكومت، شگفت انگيز نيست!اين احتمال نيز وجود دارد كه حاميان متعصّب خلافت، منتظر بهانه اى بودند تا فرزندان امام(عليه السلام) را كه احتمال جانشينى آنان را در آينده مىدادند، از ميان بردارند تا كسى براى تصدّىِ پُست خلافت، از اهل بيت باقى نماند.اما اين كه اين دوران، تا اين حد در كام امام (عليه السلام) تلخ و ناگوار بود و در حقيقت،1 ـ اين روايت را، نصر بن مزاحم، از آن حضرت نقل كرده است; شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، جلد 2، صفحه 26; و شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 2، صفحه 22.