1 ـ پيروان نالايق، شخصيت پيشوايان را زير سؤال مىبرند.
بى شك، هيچ پيروزى و شكستى بدون دليل نيست و آنها كه همه، يا بعضى از پيروزى و شكست ها را به علل ناشناخته و عوامل مرموز و يا تصادف و اتفاق و شانس و طالع نسبت مىدهند، كسانى هستند كه نمى خواهند با حقايق تلخ، رو به رو شوند و آن را تحليل كنند.در تحليل هاى معمولى، غالباً، عامل اصلى پيروزى و شكست را، قدرت فرماندهى و مديريت و آگاهى او مىدانند، در حالى كه در پاره اى از موارد، مسأله عكس است و فرمانده و پيشوا از نظر روحيه و آگاهى و مديريت در نهايت قوّت است، ولى پيروانِ ضعيف و ترسو و بى اراده و از هم بريده و بى تجربه ـ كه نمى توانند طرح هاى دقيق مديريت پيشوايشان را به خوبى پياده كنند ـ عامل اصلى شكست محسوب مىشوند و اينجا است كه شخصيت و توان رهبرى، در آتش فساد پيروان مىسوزد! و اين براى يك فرمانده لايق و مدير و مدبر، بسيار دردناك است.اگر مىبينيد كه على (عليه السلام) در اين خطبه، مانند شمع مىسوزد و ناله سر مىدهد و مردم كوفه را زير رگبار سرزنش هاى خود قرار مىدهد، به همين دليل است. پراكندگى و پيمان شكنى و ضعف و زبونى آنان سبب شد كه نه تنها دشمن بلكه حتى دوستانى كه سوابق رشادت و مديريت پيروزمندانه آن امام بزرگوار را در غزوات اسلامى، به خاطر داشتند، چشم بر هم، نهاده و امام را متّهم به عدم آگاهى از فنون جنگ بكنند! اين جاست كه امام دست آنها را گرفته و به سوى تاريخ گذشته زندگى خود مىبرد، و مىفرمايد: من بيش از چهل سال، تجربه موفق در جنگ ها داشتم، چه گونه مىتوان مرا به عدم آگاهى در فنون جنگ متهم كرد؟! مشكل من جاى ديگر است و آن اين است كه من پيروانى دارم كه فاقد انضباط نظامى اند و طغيانگر و سركشند و در لحظات حسّاس خودسرانه، دست به هر كارى مىزنند و نتيجه آن شكست است.