(در اين ميان) گروهى باقى مانده اند كه ياد قيامت، چشمهايشان را فرو افكنده و ترس دادگاه محشر اشكهايشان را جارى ساخته است. آنان (به خاطر حق گويى و حق جويى) يا از جامعه رانده و آواره شده اند و يا ترسان به گوشه تنهايى خزيده و يا خاموشند و مُهر سكوت، بر دهان زده اند (چرا كه گوش شنوا و دل بيدارى كه حق را درك كند نمى يابند) يا مخلصانه (به اميد تأثير در بعضى از دل ها) به سوى خدا دعوت مىكنند و يا با چشمى گريان و دلى پردرد (به صحنه هاى پرفسادى كه قادر بر تغيير آن نيستند) مىنگرند. تقيّه آنان را منزوى ساخته و به فراموشى سپرده، (به خاطر نبودن يار و ياور) ناتوانى و ذلّت وجودشان را فرا گرفته است. آنها به كسانى مىمانند كه در درياى نمك فرو رفته اند (كه هرگونه حركتى براى آنها سبب سوزش بيشتر است). دهانشان بسته و قلوبشان مجروح است. آن قدر نصحيت كرده اند كه خسته شده اند و به قدرى تحت فشار قرار گرفته اند كه ناتوان گشته اند و آن قدر (در ميدان مبارزه) كشته داده اند كه به كمى گراييده اند.