بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
در اينجا بود كه هر دو در برابر حاضران ظاهر شدند تا نظر خود را اعلام دارند.در اينجا ابن عباس ابوموسى را نزد خود فرا خواند و گفت: «واى بر تو! گمان من اين است كه او تو را فريب داده. اگر بنا است سخنى بگويى، عمروعاص را مقدّم دار! چرا كه بيم مىرود اگر تو مقدّم شوى او سخن خود را بگونه ديگرى ادا كند. او مرد مكّارى است».ابوموساى نادان كه گرفتار غرور و غفلت عجيبى شده بود، رو به ابن عباس كرد و گفت: «اوه! ما اتّفاق نظر داريم».ابوموسى قدم را پيش گذاشت و گفت: «رأى ما بر اين است كه على و معاويه را خلع كنيم و كار را به شورى واگذاريم. بدانيد! من هر دو را خلع كردم. برويد و كسى را براى خلافت برگزينيد».سپس عمروعاص به پاخاست و گفت: «سخنان ابوموسى را شنيديم كه او رئيس خود را خلع كرد و من نيز او را خلع مىكنم و رئيس خود، معاويه را در مقام خلافت مىگذارم. او ولىّ عثمان و خونخواه او و سزاوارترين مردم به مقام او است».به اين ترتيب نادانى ها و حماقت هاى يك گروه قشرى از يك سو و تلاش هاى بازماندگان احزاب جاهلى از سوى ديگر، كار خود را ساخت و فضاى جهان اسلام را تاريك كرد.لشكر فريب خورده به زودى پشيمان شدند، ولى پشيمانى سودى نداشت و موقعيت مناسب از دست رفته بود. (1)
بهره گيرى از آراء اهل نظر
بى شك شورا يكى از تعليمات اساسى اسلام است كه در قرآن مجيد و روايات بازتاب گسترده اى دارد. قرآن علاوه بر اين كه انجام كارها با مشورت را يكى از نشانه هاى اصلى اهل ايمان مىشمرد و آن را در رديف نماز و زكات ـ كه از اركان1 ـ اقتباس و تلخيص از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 2، صفحات 206 ـ 256.