بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فعاليتهايى صورت مىگيرد، اعم از فرهنگى و اقتصادى و سياسى، كه اگر نظارت كلّى حكومتها بر آن نباشد، همه چيز به هم مىريزد، نه فرهنگى باقى مىماند و نه اقتصادى و نه امنيّتى! برنامه كلان اين امور بايد از سوى حكومتها ريخته شود، هر چند اجراى آنها به دست توده هاى مردم باشد.ولى در گذشته و همچنين در عصر ما كسانى بوده اند كه «بى حكومتى» و به اصطلاح «فَوْضى» و «آنارشيسم» را توصيه مىكردند و مىگفتند كه امور مردم بايد بدون رئيس و حاكم اراده شود، چه نيازى به وجود حكومت است؟ يا به گفته ماركسيستها دولتها براى حفظ منافع طبقاتى به وجود آمده اند! و حافظان منافع سرمايه داران هستند، هنگامى كه نظام طبقاتى از بين برود، فلسفه وجود حكومتها از بين خواهد رفت و ديگرى نيازى به دولت نيست! آنها معتقدند كه «كمون نخستين» نيز در چنين حالتى بوده است!ولى نه ماركسيستها و نه غير آنها هرگز نتوانسته اند الگويى براى اين كار در عمل ارائه دهند.آنها فراموش كرده اند كه كار دولت و حكومت ـ به فرض كه سخنان آنها را بپذيريم ـ تنها حفظ منافع طبقاتى نيست، بلكه يك سلسله برنامه ريزى كلان اجتماعى لازم است كه مربوط به همه مىشود، مثلا آموزش و پرورش براى تمام قشرها لازم است، آيا بدون برنامه ريزى كلان و مديريت فردى به نام آموزش و پرورش يا هر نام ديگر اين كار امكان پذير است؟ مسائل اقتصادى در جامعه، در بُعد كشاورزى و دامدارى و صنعتى هر كدام برنامه ريزى مىخواهد و بدون مديرى به نام وزير يا غير آن امكان پذير نيست، مسائل بهداشت و درمان براى عموم مردم آن هم نياز به برنامه ريزى گسترده دارد كه مديرى بايد بر آن نظارت كند، در هر جامعه اى نزاع و تصادم خواه ناخواه وجود دارد، هر چند اصل مالكيت هم در آن ملغى شده باشد، زيرا مزاحمت ها تنها مربوط به مسائل مالى نيست، طبعاً بايد